نویسنده: علی شیرازی
سلمان فارسی، شهر به شهر به دنبال كشف حقیقت بود.
اوصاف نبی گرامی اسلام، حضرت محمّدبن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) و آله، را شنیده بود و میرفت تا پیامبر را در مدینه بیابد.
وقتی كه كوچههای مدینه را زیر پا میگذاشت و از هر كس آدرس منزل «محمدبن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم)» را میپرسید، به زنی فارسی زبان برخورد كرد.
در شهر غریب، یافتنِ هم زبان مبارك بود. سلمان رو به او كرد و پرسید: «تو اهل كجا هستی؟»
- اهل ایران!
- كجای ایران؟
- اصفهان.
- من هم «اصفهانی» هستم، نامت چیست؟
- نام من «امة» است كه در این جا به « امةالفارسیه» معروف هستم.
- آیا تو آن «محمد» را كه ادعای پیامبری میكند، میشناسی؟!
- بلی! من به او ایمان آوردهام و وی را پیامبر خداوند میدانم.
سلمان، شاید گمانش این بود كه وی نخستین ایرانی است كه اسلام و پیامبرش را شناخته و میخواهد به او بگرود؛ امّا فهمید كه امة، قبل از او حق گرایش پیدا كرده است.
ایمان امة، سلمان را خرسند كرد و به او گفت: «ممكن است مرا به نزد «محمّد» ببری؟!»
امة گفت: «حتماً! چرا نبرم؟!»
امةالفارسیه، سلمان را به منزل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برد. معنویت و نورانیت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و آله قلب فارسی را منور ساخت و وی به حق گروید. (1)
پینوشتها:
1. الاصابه، ج4، ص 233.
منبع مقاله :شیرازی، علی؛ (1394)؛ زنان نمونه، قم: مؤسسه بوستان كتاب (مركز چاپ و نشر تبلیغات اسلامی)، چاپ هشتم.