جایگاه زبان و فرهنگ ایران در ایران‌شناسی قرن بیستم المان

تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان ایرانی رویدادی بس عظیم و فراخ و واقعیتی بس کثیرالمعنی و کثیرالاضلاعتر از مفهوم ایرانشناسی ومطالعات ایرانشناسی است. زیر سقفهای کوتاه این یا آن بنیاد وسازمان و تشکیلات و کرسیهای
شنبه، 1 مهر 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
جایگاه زبان و فرهنگ ایران در ایران‌شناسی قرن بیستم المان
جایگاه زبان و فرهنگ ایران در ایران‌شناسی قرن بیستم المان

نویسنده: نادر حقانی

 

تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان ایرانی رویدادی بس عظیم و فراخ و واقعیتی بس کثیرالمعنی و کثیرالاضلاعتر از مفهوم ایرانشناسی ومطالعات ایرانشناسی است. زیر سقفهای کوتاه این یا آن بنیاد وسازمان و تشکیلات و کرسیهای ایرانشناسی و ایران‌پژوهی نیز در نمی‌گنجد. مفهوم ایرانشناسی، بمانند شمارکثیری ازمفاهیم مشابه دیگر از جمله مصرشناسی و یونان‌شناسی و آشورشناسی و چین‌شناسی و هندشناسی بر ساخته‌ی رویکردها و نحوه‌ی نگاه و اندیشه‌ی تاریخی و نظام دانایی دوره‌ی جدید است. این مفاهیم بیش از همه در ذهن و فکر و فهم انسان، نوعی نگاه بیرونی و رویکرد موزه‌یی و باستان‌شناسانه یا آرکئولوژیک را تداعی می‌کنند. این نحوه‌ی نگاه یا رویکرد غالب اندیشه‌ی تاریخی و نظام دانایی متجدد که خاستگاهی عمیقاً غربی نیز دارد، اینک بر ذهن و فکر و فهم و وهم یا حتی ذوق و ذائقه‌ی زیباشناختی ما از چیزها و بطور کلی نوع نسبت و نحوه‌ی رابطه‌ی ما با عالمی که در آن زندگی می‌کنیم، سروری می‌کند.
یک تاریخ، فرهنگ، سنت، میراث،جامعه و جهان زنده و فعال و تأثیرگذار بر صحنه‌ی تاریخ و فرهنگ جهانی را یک جانبه و صرفاً با ابزارهای شناخت بیرونی و رویکردهای موزه‌یی یا آرکئولوژیک به مفهوم خرد و رایج آن نه می‌توان شناخت و نه می‌توان با آن نسبتی زنده و اصیل و حقیقی و همدلانه برقرار کرد. عالم ایرانی، به ویژه در سه هزاره‌ اخیر که ایرانیان، به عنوان یک ملت، نه قوم و قبیله و عشیره و طایفه وتیره و تبار؛ بلکه بعنوان ملتی نبوی وتاریخی بر صحنه‌ی تاریخ به مقیاس و به مفهوم جهانی آن حضور می‌یابند. همچنان که یک عالم زنده و فعال و تأثیرگذار در جغرافیای پر چین و شکن ملل منطقه ایستاده است ونقش تاریخی و مدنی و معنوی خویش را بر شانه می‌کشد. نقش ایران و سهم ایرانیان، بی‌اغراق و به ویژه در یک هزاره و نیم عهد درخشان و شکوفان دولت قرآن و اسلام، به غایت مهم و محوری و سرنوشت‌ساز بوده است. تاریخها، فرهنگها، سنتها و نظامهای فکری و اعتقادی وارزشی زنده و فعال بر صحنه‌ی تاریخ، فرهنگ و جامعه‌ی جهانی را با رویکردهای موزه‌یی و ابزارهای شناخت بیرونی نمی‌توان فهمید؛ مگر آنکه موفق بشویم نسبت و رابطه‌یی همدلانه و مستقیم و بی‌واسطه با آنها برقرار کنیم. در اینکه ابزارهای شناخت و رویکردهای باستان‌شناسانه و کلنگ باستان شناسان اینک بیش از قلم مورخان در صف مقدم اندیشه و شناخت و نوع و نحوه‌ی نگاه و فهم تاریخی ما ایستاده‌اند، محل تردید نیست. در اینکه در دوره‌ی جدید، ما ایرانیان نیز ابعاد و لایه‌هایی از شناخت و اندیشه و فهم تاریخی خویش را در باره‌ی تاریخ و فرهنگ و مواریث و مآثر جامعه و جهان ایرانی از کهنترین ادوار و هزاره‌های پیش از تاریخی تا هزاره‌های متأخر دوره‌های تاریخی، مدیون دانش باستان‌شناسی و مرهون کلنگ باستان‌شناسان با محوریت مدارک ومنابع و شواهد باستان‌شناختی و فرهنگهای مادی هستیم نیز محل تردید نیست. در اینکه ردیابی و رصد دوره به دوره و جراحی وجب به وجب و لایه به لایه‌ی باستان‌شناسانه‌ی عقبه‌ی تاریخی و پیشینه‌ی فرهنگی و سابقه‌ی مدنی تاریخ جهان را بالمعنی الاعم وعالم ایرانی را بالمعنی الاخص، به مفهوم متجدد آن مدیون علوم باستان‌شناختی هستیم نیز محل انکار نیست. و در اینکه صدها رشته و دانش و تخصصهای میان رشته‌یی اعم از دانشهای زبان‌شناختی و اسطوره‌شناختی و ادیان و تاریخ هنرها یا به مفهوم جامعتر علوم تاریخی نیز اینک بار سنگین و مسئولیت خطیری را در نقد و تحلیل تاریخی و شناختن و شناساندن تاریخ و فرهنگ و مواریث مدنی و معنوی جغرافیای فراخ عالم ایرانی بر شانه گرفته‌اند نیز محل انکار نیست. با این همه، عالم ایرانی هماره رویدادی بس عظیم و فراخ و تو بر تو و هزار لایه‌تر و کثیرالوجوه‌تر از مطالعات و پژوهشهای ایرانشناسی و ایرانشناسان اعم از باستان‌شناسان و انسان‌شناسان و مورخان و متخصصان اسطوره‌ها و آیینها و هنرها وادیان و مذاهب و زبانهای باستان ایرانیان و تاریخ و فرهنگ و جامعه و جهان ایرانیست. اصولاً یک تاریخ، فرهنگ، سنت، میراث یا نظام فکری و معرفتی و ارزشی و اعتقادی زنده و فعال و تأثیرگذار و بازیگر بر صحنه‌ی تاریخ و فرهنگ زمانه‌ی خود را چونان، مجموعه‌یی از اجساد و اجسام و آثار و اشیاء موزه‌یی زیر سقف موزه‌های عالم مدرن نمی‌توان به تماشایش نهاد و با نسبت و و نحوه‌ی نگاهی موزه‌یی مدعی شناخت و فهم آن شد. فرهنگها، سنتها، نظامهای فکری و معرفتی و اعتقادی و ارزشی مادام که زنده و فعال بر صحنه حضور دارند و بازیگر نقش خویش در پرده‌ی نمایش هستند، آسان تن به رویکردهای موزه‌یی نمی‌دهند و تسلیم موزه‌داران نمی‌شوند. موزه‌های عالم مدرن بیشتر پناهگاه فرهنگها و سنت و مواریث مدنی و معنوی منسوخ بوده‌اند تا فرهنگهای زنده و فعال. تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان ایرانی برغم قبض شدید، همچنان زنده و فعال بر صحنه ایستاده و حضور دارد. هنوز می‌توان نسبتی زنده و رابطه‌یی همدلانه و واقعی و اصیل با آن برقرار کرد. نسبتی که هانری کربن فقید از آن سخن می‌گفت و چونان زائری که به زیارت و حضور در بارگاه معنوی و فضای روحانی و اقلیم و جغرافیای وجودی آن آمده بود و سرمایه‌ی عمر و اندیشه‌ی خویش را به پایش ریخته و هزینه کرده بود.
چنین تاریخ، فرهنگ و جامعه و جهانی را صرفاً از بالا و بیرون و با ابزارهای شناخت بیرونی نمی‌توان شناخت. ورود به فضای معنوی و جغرافیا و اقلیم وجودی چنین عالمی، پیشاپیش مستلزم بهره‌مندی از تجربه‌ی معنوی و احساسی روحانی و معرفت و فهمی درونی‌تری است. همین بهره‌مندی از تجربه‌ی معنوی و نسبت و رابطه و فهمی باطنیست که متضمن دستیابی هم به اندیشه و شناختی عمیق و وثیقتر با جهان ایرانیست هم مؤید برقراری ارتباطی همدلانه و اصیل و واقعی و زنده با آن است. تأکید می‌کنم زنده واقعی و درونی نه مجازی و موزه‌یی و بیرونی. عبور از نظاره‌گری ساختار و صورت بیرونی فرهنگها از جمله تاریخ و فرهنگ و جامعه و جهان ایرانی و ورود و حضور در فضای درونی و معنویشان شانه به شانه دانستن و دانایی از بیرون، زیستن در درون را نیز می‌طلبد. فرهنگها نخست زیسته می‌شوند و زیستنی‌اند و در مسیر و سیر زیستن مرحله به مرحله و بتدریج بنیاد می‌پذیرند و چهره‌ی خود را آشکار می‌کنند و سپس دانسته و دانستنی می‌شوند. هستی‌شان مقدم بر چیستی‌شان است.
عالم ایرانی یکی از اشراقی و عرفانی و عاشقانه و شاعرانه و معنوی‌تری قلمروهای تاریخ و فرهنگ، جامعه و جهان بشریست. این جهان غنی و پر مایه از مشاهدات عرفانی و اندیشه‌های اشراقی و تجربه‌های عمیق معنوی و خلاقیتهای ذوقی و شاعرانه که در آثار ادیبان و شاعران و متفکران و عارفان بزرگ ایران به رشته‌ی تحریر در آمده و بیان شده است، صرفاً در چارچوب مطالعات شرق‌شناسی و پژوهشهای ایرانشناسی از بیرون به مفهوم رایج و متعارف و متجدد آن شناختنی نیست. سنتهای معنوی و اندیشه‌های اشراقی و تجربه‌های عرفانی را تنها با نسبتی همدلانه و رابطه و تجربه‌یی مستقیم می‌توان فهمید. زبان فارسی نیز یک زبان متعارف و معمولی در میان بسیاری از زبانهای دیگر روزگار ما نیست. صیانت از این میراث و میثاق ملی و مدنی و معنوی که دروازه‌ی ورود به فضای معنوی عالم ایرانیست، مسئولیت خطیر و سنگینی است که بر شانه‌ی همه‌ی ما ایرانیان نهاده شده است. آموختن و صیانت از این زبان غنی از فرهنگ و آهنگ موسیقایی و پر مایه از سنت و میراث ادبی و سروده‌های حماسی و تعزلی و عاشقانه و عارفانه و هنرمندانه و فوق‌العاده خلاق جامعه و جهان بشری هم فرصت است و غنیمت هم فضیلت و صیانت از امانت. فضیلت ورود به فضای معنوی و اقلیم و عالمی بغایت روحانی و متعالی و آموزنده و تعالی‌بخش. تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان ایرانی، بمانند تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان یا سنت و میراث و هویت و مدنیت هر ملت دیگری یک رویداد ثابت و واقعیت ایستا و محصور در حصار یک جغرافیای طبیعی و سیاسی و فرهنگی و مدنی و معنوی نبوده و نمانده است؛ ادوار بسیاری را آزموده و از سر گذرانده است. دستخوش فراز و فرودها و دگربودگیها و دگرگونیهای بسیار شده و در معرض قبض و بسطهای دوره‌یی بسیار نیز بوده است. مردمان این سرزمین و جغرافیای طبیعی و تاریخی کهن و مدنی و معنوی باستانی هم یک دوران دیرینه و دراز آهنگ و دیر پای پیش از تاریخی را که هیچ مرز سیاسی و جغرافیایی مشخصی در آن اعصار، بر آن مترتب نبوده،سپری کرده‌اند هم در دو تحول مهم و سرنوشت‌ساز انقلاب هزاره‌های عصر نوسنگی که با شاخصه‌های جامعه‌ی یکجانشین و گروههای اجتماعی جامعه‌ی کشاورزان و کشتگرانه دانه و پرورندگان دام و فراورندگان منابع غذایی در فرهنگ و ادبیات باستان‌شناسی متصف شده است، نقش مؤثر و سهم مهم بر شانه داشته‌اند و هم در هزاره‌های سپسین که تحولات عظیم ظهور جوامع اقشاری شهری و گروههای اجتماعی متخصص و متبحر در پیشه‌ها و حرفه‌های مختلف و حجم عظیم و ابداعات و زنجیره‌یی از نوآوریهای بی‌سابقه را در پی داشته در صف مقدم بر صحنه‌ی تحولات حضور فعال داشته و بازیگران و آفرینندگان نقشهای مهم و محوری بر صحنه‌ی نمایش بوده‌اند.
مردمان این جغرافیای طبیعی باز و بی‌حصار پس از آزمودن و از سرگذراندن آن دو دوران مهم گام در مسیر و افتتاح دوران مهم سومی مینهند که نقطه‌ی عطف و عزیمتگاه حرکت سرنوشت‌ساز تاریخ ایرانیان است. این دوران سوم، سه هزاره‌ی تاریخ و میراث مشترک ایرانیان را، بعنوان ملتی نبوی با سنت و میراث مشترک نبوی در برگرفته است. یک هزاره و نیم نخست این عصر و عهد نبوی با پیامهای متعالی و اخلاقی و توحیدی زرتشت پیامبر افتتاح و انفتاح می‌شود و با بنیادپذیری نظام سیاسی هخامنشی بحرکت در می‌آید. از آن هنگام، ایرانیان بعنوان یک ملت، ملتی تاریخی با هویتی نبوی و صاحب کتاب و کلام و ارزشها و آموزه‌های متعالی مشخص بر صحنه‌ی تاریخ جهانی حضور می‌یابند. یک هزاره و نیم دوم عهد ایرانیان در دولت قرآن و اسلام بسته می‌شود؛ عهدی و عصری نبوی در دولت اسلام و قرآن و در پرتو سنت و در فروغ مصطفوی؛ عهدی و عصری غنی و پر مایه و درخشان و شکوفانتر از عهد و عصر باستانی. جامعه‌ی معاصر ما اینک در نقطه‌ی عزیمت و انفتاح و افتتاح تاریخ دیگریست؛ تاریخی که تنها با رجوعی و رویکردی آگاهانه و نقادانه به میراث مشترک نبوی که بر آن تکیه زده‌ایم و مواجهه فعال، نه منفعلانه با تحولات عظیم و زلزله‌های سنگین تاریخی و مدنی که در دوره‌ی جدید اتفاق افتاده و چهره‌ی تاریخ، فرهنگ و جامعه و جهان بشری ما را به مقیاس جهانی دگرگون کرده است،می‌تواند افتتاح شود.
فصلنامه‌ی مطالعات ایرانشناسی دست علاقه‌مندان به ایران‌پژوهی را بگرمی می‌فشارد و آماده‌ی همکاری با مشتاقان و متخصصان ایرانشناسی در زمینه‌های متخلف، اعم از حوزه‌های علوم باستان‌شناختی و انسان‌شناختی و زبان‌شناختی و تاریخی و موارد دیگر است.
سردبیر
حکمت‌اله ملا صالحی
جایگاه زبان و فرهنگ ایران در ایران‌شناسی قرن بیستم آلمان

چکیده

ایرانشناسی در کشور آلمان دارای سابقه‌یی طولانی است. محققان آلمانی، به ویژه در پایان قرن نوزدهم و قرن بیستم میلادی، تحقیقات وسیعی در حوزه‌ی ایرانشناسی انجام داده و آثار متعددی را منتشر کرده‌اند. در این مقاله به دو مجموعه از آنها (یکی در بین سالهای 1895 - 1904. م، توسط ویلهلم گایگر و ارنست کوهن و دیگری در سال 1989. م، توسط رودیگر اشمیت) اشاره شده است. جستارهای هر دو کتاب را می‌توان، بنوعی بر آیند فعالیتهای علمی و پژوهشی محققان آلمانی در باره‌ی ایران در محورهای زبانی، ادبی، تاریخ و فرهنگی در باره‌ی ایران دانست. تحقیق پیش رو بر آن است تا با بررسی اجمالی آثار یاد شده، ابعاد زبانی و فرهنگی ایران را در این دو مجموعه‌ی منتشر شده، نمایان سازد و جهت‌گیری موضوعی مطالعات ایرانشناسان آلمانی را مشخص کند. هدف از انجام این پژوهش بیان فراز و فرود فعالیتهای علمی و پژوهشی در باره‌ی جایگاه زبان و فرهنگ ایران در ایرانشناسی قرن بیستم آلمان و نیز یافتن زمینه‌یی مناسب برای مقایسه مطالعات ایرانشناسی، توسط ایرانشناسان به زبان آلمانی، انگلیسی و فرانسوی است. از سوی دیگر شناخت ابعاد و موضوعات پژوهشهای ایرانشناسی در خارج از ایران، می‌تواند در جهت‌گیری تحقیقات ایرانشناسی در داخل کشور نیز مؤثر باشد.

کلید واژگان

شرق‌شناسی؛ ایرانشناسی؛ مطالعات ایرانی در آلمان؛ ویلهلم گایگر؛ رودیگر اشمیت؛ قلمرو زبانی و فرهنگی؛ قرن بیستم.

مقدمه

زبان، ادبیات، فرهنگ، تاریخ، تمدن و سایر جنبه‌های ایران در دوره‌های باستان و اسلامی، در دو قرن گذشته توجه بسیاری از کشورهای اروپایی، به ویژه آلمان را بخود جلب کرده است. در این میان ادیبان، متخصصان، باستان‌شناسان و پژوهشگران آلمانی (و اتریشی) از جایگاهی ویژه برخوردارند؛ زیرا آنها به نوعی زمینه‌ی علمی را برای بررسی ابعاد گوناگون کشور پهناور ایران فراهم کرده و نیز بر معاصران ملی و فراملی خود وهمچنین پژوهشگران حوزه‌ی شرق‌شناسی از زوایای ادبی، دینی وسیاسی تأثیر گذاشته و در بنای علمی رشته‌ی شرق‌شناسی و ایرانشناسی نقشی اساسی داشته‌اند. عبارت «شرق (2) (فرهنگی)» در ادبیات آلمانی تداعی کننده‌ی مناطقی است که آفتاب از آن جهت بر می‌آید (3) و وسعت شرق فرهنگی عمدتاً از مدیترانه (در غرب) تا ایران (در شرق) کشیده شده است. (4) شرق‌شناسی در تقسیم‌بندی آلمانیها شامل حوزه‌ی زبانی عربی، ترکی و فارسی می‌شود. اهمیت و تقسیم‌بندی موضوعی زبانها نیز بدین صورت است که زبان فارسی از منظر ادبی (فرهنگی، تاریخ، اداری) اهمیت بسزایی دارد؛ زبان ترکی از جنبه‌ی سیاسی اهمیت داشته و زبان عربی از بُعد دینی، نقشی مهم و گذشته‌یی طولانی دارد. همچنین هر کدام از زبانهای یاد شده، دارای ابعاد دیگری از جمله علمی، فکری و غیره نیز هستند که بر حسب موضوع و نگاه محقق موردتوجه قرار گرفته‌اند.
ایران بدلیل موقعیت جغرافیایی خود در آسیا از دو بعد دیگر نیز مورد توجه عمیق محققان ایرانشناس و کشورشناسان و سایر زبانها و ملل نیز قرار گرفته است. یکی از این ابعاد وجود نظامهای نشانه‌یی و نوشتاری گوناگون در درون سرزمین ایران و نقشی است که این منطقه در انتقال نظامهای یاد شده به سایر نقاط همجوار یا دورتر از خود داشته است. بُعد دیگر ایران‌زمین، موقعیت ارتباطی آن، بعنوان محل تقاطع، ارتباط و تعامل جریانهای متعدد و متنوع فرهنگی، ادبی و دینی بین مناطق هم مرز با ایران است. ایران از یک سو حوزه‌ی خاور نزدیک را به هند متصل می‌کند و از سوی دیگر اروپا را به چین و نیز آسیای مرکزی را به مناطق عربی وصل می‌کند. از همین رو پرداختن به جایگاه زبان و فرهنگ ایران در ایرانشناسی قرن بیستم آلمان، می‌تواند از زوایای گوناگون و از مواضع متفاوت مورد بررسی قرار گیرد؛ اما از آنجا که بررسی سطح و عمق همه‌ی بررسیهای درونی (از منظر خود) و بیرونی (از منظر سایران)، کاری بزرگ و زمانبر است و در چارچوب یک و یا حتی چند مقاله نیز نمی‌گنجد، بر آن هستیم تا در مقاله‌ی حاضر، نگاه به ایران را از دیدگاه ایرانشناسان آلمانی و آن هم در بستر علمی دو مجموعه‌ی منتشر شده، یکی در ابتدای قرن بیستم و دیگری در انتهای آن مورد بررسی قرار دهیم.

استحکام بستر تحقیقات ایرانشناسی با اثر ویلهلم گایگر (5)

کار بزرگی که شاید برای اولین بار، در حوزه‌ی ایرانشناسی ابتدای قرن بیستم در آلمان صورت گرفت، انتشار مجموعه‌یی دوجلدی و چندی قسمتی با پژوهشهای ارزشمند ایرانشناسان بنامِ آن زمان است. این مجموعه تحت عنوان جستارهایی در باب فقه‌اللغة ایرانی (6) در شهر استراسبورگ - که در آن زمان در قلمرو دولت آلمان قرار داشت - توسط انتشارات کارل تروبنر (7) در سال 1901 و 1904 .م بچاپ رسید. (8) زمان انتشار این مجموعه، با توجه به تاریخ روی جلد اول و دوم آن، به ترتیب سال 1895- 1901. م و 1896- 1904. م است؛ (9) ولی گردآورندگان آلمانی آن، ویلهلم گایگر، شرق‌شناس و ارنست کوهن، (10) هندشناس در قسمت پیشگفتارهای هر دو مجلد، تاریخ 1901 و 1903.م را در پایان متن آورده‌اند. در ابتدای اولین ودومین جستار مجموعه‌ی مذکور که توسط کریستیان بارتولمه (11) نگارش یافته است، وی ذیل عنوان نوشته‌ی خود به ترتیب عبارت «اتمام و تحویل در تاریخ اول فوریه‌ی 1894. م» و «اتمام و تحویل در دوم ژانویه‌ی 1895.م» را آورده است که می‌تواند حاکی از شکل‌گیری مجموعه از سال 1894- 1904.م؛ یعنی طی ده سال باشد.
کتاب جستارهایی در باب فقه‌اللغة ایرانی، فقط به تحقیقات ایرانشناسی می‌پردازد و با رویکرد فیلولوژیک تدوین و تنظیم شده است. (12) بخش بزرگی از مقالات این مجموعه، امروزه در دسته‌ی منابع کلاسیک ایرانشناسی در جهان جای می‌گیرند. جستارهای مجموعه‌ی دوجلدی گایگر و کوهن با همکاری بزرگان شرق‌شناسی (ایرانشناسی) آن زمان به رشته‌ی تحریر در آمده است. در همین راستا می‌توان از بارتولمه (13) ایرانشناس و هندشناس شهیر، کارل هرمان اته، (14) شرق‌شناس، نسخه‌شناس آثار اسلامی و مترجم آثار منظوم فارسی، کارل فریدریش گلدنر، (15) زبانشناس و متخصص اوستا و سانسکریت نام برد. همچنین در این مورد می‌توان از پاول هورن، (16) متخصص زبانهای ایرانی و ترکی، آبراهام جکسن، (17) محقق آمریکایی زبانهای هند و اروپایی، فردیناند یوستی، (18) محقق آلمانی مطالعات ایرانی، لغت‌شناسی تطبیقی و فولکلور نام برد. علاوه بر اینها سیولد فیدریورویچ میلر، (19) زبانشناس هندوایرانی اهل روسیه، تئودور نولدکه، (20) شرق‌شناس بزرگ که بخشهایی از تاریخ طبری را نیز ترجمه کرده است و هنوز ترجمه‌های وی دارای وزن و اعتبار خاصی است، در تحقیقات ایرانشناسی آلمان نقش داشته‌اند. افراد دیگری مانند کارل زاله مان، متخصص فارسی میانه ومدرن، آلبرت سوسین، (21) شرق‌شناس اهل سوئیس، فرانتس هاینریش و ایسباخ، (22) کتیبه‌شناس آلمانی و متخصص خط میخی، ادوارد ویلیام وست، (23) ایرانشناس و مترجم متون زرتشتی و هاینریش یاکوب هوبشمان، (24) متخصص مطالعات ایرانشناسی و زبان ارمنی (25) هم نقش سازنده‌یی در مطالعات ایرانشناسی داشته‌اند.
جلد اول مجموعه‌ی گایگر در دو بخش تنظیم شده است. بخش اول آن در یک قسمت و با دو عنوان «تاریخ زبان 1» حاوی سه جستار و «تاریخ زبان 2» (26) حاوی پنج جستار تدوین شده است. «تاریخ زبان 1» حاوی دو جستار از بارتولمه با عناوین «تاریخ زبانهای ایرانی» (27) و «زبان اوستا و پارسی باستان» (28) و یک جستار از کارل هرمان زاله مان (29) با عنوان «پارسی میانه» (30) است. «تاریخ زبان 2» در بردارنده‌ی جستارهای «زبان نوشتاری فارسی دری» (31) به قلم هورن، «پشتو، زبان افغانها» (32) و «زبان بلوچیان» (33) نوشته‌ی گایگر، «زبان کردها» (34) به قلم سوسین و جستار چند قسمتی «گویشهای کوچکتر و گویشهای هم گروه» (35) شامل گویشهای پامیر، گویشهای خزری و گویشهای مرکزی، نوشته‌ی گایگر است. «تاریخ زبان 2» همچنین شامل چند پیوست کوچک با عناوین «اشاراتی در باره‌ی زبان تاجیکی»، (36) «اشاراتی در باره فارسی یهودیان» (37) و «نگاهی کلی به گویشها و دسته‌بندی آنها» (38) است که به گویشهای فارسی و زبان نوشتاری زبان فارسی می‌پردازد. در پایان بخش جلد اول، پیوست مفصلی به قلم متخصص زبان اوستایی؛ (39) یعنی «میلر» آمده که حاوی مقدمه، آواشناسی، ریخت‌شناسی و واژه‌سازی است. (40) جلد اول مجموعه‌ی گایگر رویکردی زبانی دارد و به دوره‌های زبانی و زبانها و گویشهای ایرانی در سرزمین ایران می‌پردازد.
جلد دوم این مجموعه حاوی قسمتهای دوم و سوم است. (41) قسمت دوم رویکردی ادبی دارد و به ادبیات ایران از زمان باستان تا زمان فارسی نو می‌پردازد. ادبیات اوستایی به قلم گلدنر، کتیبه‌های پارسی باستان نوشته وایسباخ، ادبیات پهلوی نوشته‌ی ادوارد ویلیام وست، حماسه‌ی ملی ایرانیان جستاری بزرگ به قلم تئودور نولدکه، ادبیات فارسی نو نوشته‌ی هرمان اته، مقالات قسمت دوم را تشکیل می‌دهند. قسمت سوم به تاریخ و فرهنگ ایران اختصاص دارد. جغرافیای ایران نوشته‌ی ویلهلم گایگر، تاریخ ایران از قدیمی‌ترین ایام تا پایان دوره‌ی ساسانیان نوشته‌ی فردیناد یوستی، تاریخ ایران از آغاز دوران اسلامی به قلم پاول هورن، فهرستی از نقشه‌های جغرافیایی و تاریخی (42) سرزمین ایران به قلم یوستی و دین ایرانی نوشته‌ی ویلیام جکسن، مقالات قسمت سوم را تشکیل می‌دهند. روح حاکم بر مقالات و محتوای آنها به نوعی با ماهیت ادبی زبان فارسی در ارتباط است و جهت‌گیری موضوعی و محتوایی مطالعات مربوط به ایران را در آغاز قرن بیستم میلادی نشان می‌دهد.
از جمله منابع کلاسیک مندرج در مجموعه، مقاله‌ی حماسه‌ی ملی پارسیان است که توسط تئودورنولدکه (43) نگاشته شده است. این اثر، تحقیقات شعر حماسی و جهت‌گیری پژوهشهای فردوسی‌شناسی و ماهیت ارتباط و فرهنگ شفاهی (44) حاکم بر شاهنامه را تا پایان قرن بیستم تحت تأثیر خود قرار داده است (Fragner, 2006:7). از آنجا که نولدکه فیلولوگ بود، شیوه‌ی تحقیقاتی وی بر روی آثار زبانی و ادبی ایران در چارچوب لغت‌شناسی (فقه‌اللغة)، با دیدگاه تاریخی قابل ارزیابی است. پژوهشهای فیلولوژیک وی تنها به ایرانشناسی خلاصه نمی‌شد؛ بلکه عربی‌شناسی (45) و عبری‌شناسی (46) را نیز با همان شیوه‌ی تحقیقاتی در بر می‌گرفت.

استمرار تحقیقات ایرانشناسی با اثر رودیگر اشمیت

رودیگر اشمیت، (47) تقریبا در انتهای قرن بیستم میلادی؛ یعنی در سال 1989. م اقدام به انتشار کتاب مقالاتی در باب زبانهای ایرانی (48) کرد که می‌توان آن را تکمیل کننده و در امتداد اثر یک قرن قبل گایگر و کوهن دانست. (49) این اثر با اثر گایگر از این منظر تفاوت عمده دارد که جستارهای مندرج در کتاب گایگر تمرکز خود را بر سه محور عمده‌ی «زبان»، «ادبیات» و «تاریخ و فرهنگ» بنا گذارده است؛ ولی مقالات مندرج در مجموعه‌ی رودیگر اشمیت، در انتهای قرن بیستم، رویکردی صرفاً زبان‌شناختی به ایرانشناسی دارد. مجموعه‌ی رودیگر اشمیت مشتمل بر سه قسمت است که با عناوین دوره‌ی ایران باستان، دوره‌ی ایران میانه و دوره‌ی ایران نونامگذاری شده‌اند. مقالاتی که به زبانهای ایرانی دوره‌ی ایران باستان اختصاص دارند، عبارتند از: مروری بر زبانهای ایران باستان، فارسی قدیم و سایر گویشهای ایران باستان، هر سه، نوشته‌ی اشمیت و اوستا به قلم ژان کلنسن، (50) ایرانشناس بلژیکی است. نویسندگان مقالات دوره‌ی فارسی میانه، عبارتند از: ورنر زوندرمان، (51) نیکولاس جان سیمس ویلیامز (52) پژوهشگر مدرسه‌ی مطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن، هلموت هومباخ، (53) استاد دانشگاه ماینس آلمان، رونالد اریک امریک، (54) محقق تمدنها و زبانهای باستانی ایران، هند و تبت و رولند بیل مایر (55) استاد زبانهای ایرانی، گرجی و تبتی اهل سوئیس. در دوره‌ی فارسی نو، محققانی مانند گرنو ال ویندفور، (56) ژیلبر لازار، (57) پیر لکوک، (58) جویس بلاو (59) کردشناس فرانسوی، یوزف الفن باین، (60) پرودز اکتور شائرو، (61) جان پین، (62) چارلز ام کیفر (63) و فریدریک توردارسون، (64) پژوهشگر زبان اوستایی اهل ایسلند همکاری کرده‌اند.
اشمیت در پیشگفتار مجموعه‌ی خود عنوان می‌کند که هدف از گردآوری مقالات مربوط به زبانهای ایرانی، انتشار دیگر گونه‌ی جستارهای مندرج در مجموعه‌ی گایگر نیست و نیز بنا ندارد، اثری در مقابل مجموعه‌ی پنج جلدی مؤسسه‌ی زبان‌شناسی آکادمی علوم روسیه (65) که از سال 1979. م تحت عنوان اصول زبان‌شناسی ایرانی (66) منتشر می‌شود، ایجاد کند (Schmitt,1989:7). او در ادامه عنوان می‌کند که مجموعه‌ی وی بعنوان مقدمه‌یی بر زبان‌شناسی ایرانی یا تحقیقات متنوع ایرانشناسی نیست؛ بلکه می‌خواهد به طور فشرده آخرین تحقیقات مربوط به زبانهای ایرانی را برای متخصصان موضوعی، دانشجویان رشته‌ی ایرانشناسی یا سایر رشته‌های شرق‌شناسی با نگاهی انتقادی منتشر کند. بدین ترتیب وی بنا دارد به گسترش حوزه‌ی تحقیقاتی با محوریت ایرانشناسی بپردازد که از ابتدای قرن بیستم و در ادامه با انتشار آثاری از نسل نو دستوریان، مانند بارتولمه، هوبشمان یا هورن آغاز شده است و با کشفیات باستان‌شناسی در آسیای مرکزی، متون یافته شده در باره‌ی زبانهای حوزه‌ی مرکزی ایران و پژوهشهای میدانی زبان‌شناختی در ایران، افغانستان و تاجیکستان، با بهره‌گیری از آخرین روشهای زبان‌شناختی ادامه یافته است. ایرانشناسی با نگرش زبان‌شناختی دامنه‌ی وسیع و گسترده‌یی دارد. پژوهشهای ایرانشناسی از یک منظر به یافتن شاهدهای زبانی در آثار و اسناد ادبی و کتیبه‌ها در ابعاد زمانی و نقاط مکانیِ زبانهای ایرانی می‌پردازد. همین مطالعات از منظر دیگری به جامعه‌شناسی زبان و سیاستهای زبانی نگاه می‌کند و جنبه‌های کاربردی زبانهای ایرانی را مورد توجه قرار می‌دهد. ارتباط و تداخل زبانی با زبانهای غیر ایرانی و نیز رابطه‌ی آنها با یکدیگر در درون زبانهای ایرانی، نظامهای نوشتاری و شکلهای آوایی ونشانه‌یی، واژه‌سازی و واژگان، تاریخ زبان، گویشهای ایرانی، تحولات دوره‌های زبانی باستان، میانه و دری و گویشها و لهجه‌های بخش غربی و شرقی زبانهای ایرانی در زمره‌ی حوزه‌های تحقیقاتی زبان‌شناسی ایرانی هستند که اشمیت در اثر خود به آنها پرداخته است. (67)
با این وصف ما خود را در قرن بیستم، مابین دو اثر بزرگ علمی می‌بینیم که هر کدام، ضمن جمع‌آوری تتبعات انجام شده، ما را با رویکرد زبانی، فرهنگی و ادبی در آغاز و جهت‌گیری عمدتاً زبان‌شناختی در آخر قرن بیستم آشنا می‌کند. نگاه حوزه‌ی تحقیقاتی ایرانشناسی در ابتدا بدنبال تلفیق «زبان»، «ادبیات» و «تاریخ و فرهنگ» بود. این رویکرد در اثر گایگر و کوهن مورد توجه قرار گرفته است؛ اما به باور فراگنر قابلیت استمرار نداشته و ندارد و در آثاری که بعداً در حوزه‌ی ایرانشناسی، نگارش و انتشار می‌یابد، حسب یافته‌ها و مطالعات رشته‌یی و بین رشته‌یی جنبه‌های دیگری به تحقیقات اضافه شده است؛ اما مکان فعالیت علمی محققان، دیگر تنها در کشور آلمان نیست و زبان تحقیق نیز صرفاً زبان آلمانی نیست. زبان مقالات و تتبعات ایرانشناسی نیز با سایر زبانهای بین‌المللی گسترش یافته است. با نگاهی به روند مکانی و زبانی تحقیقات می‌توان متوجه این نکته شد که گایگر و کوهن اثر خود را با همکاری ایرانشناسان شهیر آلمانی در شهر «اشتراسبورگ» در بنگاه انتشاراتی کارل تروبنر (68) چاپ کردند. اما اکنون اشتراسبورگ، استراسبورگ (69) (Fragner, 2006:9-11) نامیده می‌شود و این شهر در قلمرو دولت فرانسه قرار دارد. بنگاه انتشارات علمی تروبنر که بین سالهای 1872- 1918. م در استراسبورگ فعالیت می‌کرد و همزمان با بازگشایی دانشگاه اشتراسبورگ که پس از جدایی الزاس (70) در نتیجه‌ی شکست فرانسه از آلمان در سال 1870. م، تحت عنوان دانشگاه کایزر ویلهلم (71) ایجاد شده بود، توسط انتشارات دگرویتر (72) خریداری شده و اکنون در برلین، بوستون و چین فعالیت می‌کند. دایره‌ی محققان از کشور آلمان و زبان آلمانی به سایر کشورها و زبانهای دیگر گسترش پیدا کرده و در بعضی حوزه‌ها به خارج از آلمان انتقال یافته است. به تعبیر دیگر حوادث و تحولاتی که در قرن بیستم رخ داد در موضوع، جهت‌گیری، دامنه، عمق، محل و حتی زبان نگارش (علمی) تحقیقات تأثیرات بسیاری بر جای گذاشته است.
چنانچه دو اثر ابتدا و انتهای قرن بیستم میلادی؛ یعنی اثر گایگر و اشمیت، با یکدیگر مبنای اولیه‌ی مقایسه قرار شوند، می‌توان عنوان کرد که هنوز زبان آلمانی، بعنوان زبان تخصصی در ایرانشناسی کاربرد و کارآیی فراوانی دارد و پژوهشگران آلمانی کماکان در این حوزه، فعالیت دانشگاهی و علمی دارند؛ اما زبان فرانسه و به ویژه زبان انگیسی سهم بیشتری از تحقیقات علمی را به خود اختصاص داده‌اند. اگر از منظر زبانی به آثار مرتبط با ادبیات ایران به ایرانشناسی قرن بیستم بنگریم، متوجه چند زبانی و چند کشوری شدن تحقیقات می‌شویم؛ برای روشن شدن مطلب، بعنوان نمونه به عناوین و زبان آثاری که تاکنون در باره‌ی ادبیات و زبان فارسی منتشر شده‌اند، اشاره می‌کنیم:
توسط اته آلمانی Neupersische Liteatu.
توسط هورن آلمانی Literaturgeschichte.
توسط براون (73) انگلیسی Literary History of Persia.
توسط آربری (74) بریتانیایی Classical Persian Literature.
توسط ماخالسکی (75) لهستانی به زبان فرانسه Litterature persane contemporaine.
توسط برتلس (76) روسی O?erk istorii persidskoj literatury
- D?jiny perské a t?d?ické literatury
توسط ریپکا، (77) شرق‌شناس اهل چک، به زبان چک و نیز ترجمه به آلمانی توسط خود وی
- Geschichte und Entwicklung der persischen Literatur
توسط بزرگ علوی به زبان آلمانی، انتشار یافته‌اند.
بنابراین جایگاه اختصاصی آلمان در تحقیقات ایرانشناسی، هم اکنون در کنار سایر زبانها و پژوهشگران سایر ملتها قرار گرفته است (lbid:7-9)؛ اما دامنه و عمق مطالعات این کشور در حوزه‌ی زبان، ادبیات، تاریخ و فرهنگ ایران بدلایل گوناگون دچار تحولات ساختاری و موضوعی شده است.

تحولات کمی و کیفی رشته‌های ایرانشناسی

با توجه به زمان، شرایط سیاسی ومالی، در کشور آلمان برای مطالعه‌ی عمیق و تحقیق دقیق کشورهای باستانی و اسلامی و نیز تربیت نیروی انسانی برای حوزه‌های مزبور، رشته‌های دانشگاهی مختلفی تحت عناوین «شرق‌شناسی»، (78) «ترک‌شناسی»، (79) «عربی‌شناسی»، (80) «اسلام شناسی» (81) و «ایرانشناسی» (82) تأسیس شده‌اند. در همین راستا دانشگاهها و مراکز علمی آلمانی با توجه به قدمت تاریخی، سابقه‌ی تحقیقاتی، حضور اساتید برجسته و حمایتهای دولت مرکزی و ایالتی نسبت به تأسیس مؤسسات تحقیقاتی، ایجاد کرسیهای پژوهشی و رشته‌های علمی، تعریف طرحهای تحقیقاتی و برگزاری همایشهای علمی در زمینه‌ی ایرانشناسی اقدام می‌کنند؛ اما طبق سنت دانشگاهی آلمان، هر رشته‌یی باید با در نظر گرفتن وضعیت جهانی، اثرگذاری تحقیقات، علاقمندی متقاضیان، میزان جذب نیروهای تربیت شده‌ی دانشگاهی در بازار کار علمی و تجاری، جدیت و حمایت سازمانی و کشوری از حفظ، گسترش و عملیاتی کردن توافقنامه‌ها و قراردادهای دو جانبه‌ی علمی و فراملی، میزان ارزش‌گذاری سازمانهای دولتی، ایالتی و شرکتهای صنعتی و بازرگانی آلمانی به تحقیقات موضوع آن رشته، باید خود را دائماً مورد ارزیابی قرار دهد و با توجه به شرایط و امکانات، فعالیت خود را گسترش، محدود یا متوقف کند. رشته‌ی ایرانشناسی نیز در طول حیات خود در بستر علمی آلمان از این قاعده جدا نیست. در این راستا ایرانشناسی آلمان، یا به تنهایی و بصورت مستقل فعالیت خود را ادامه داده است یا با سایر گروههای باصطلاح هم راستا (از منظر دینی، منطقه‌یی، فرهنگی و....) تلفیق شده و یا در نهایت به یک یا چند دلیل مذکور، فعالیت خود را متوقف کرده و به تعبیری جایگاه قبلی خود را در نقشه‌ی علمی آلمان از دست داده یا از منظری دیگر مورد توجه قرار گرفته است.

همایشهای علمی، بعنوان نشانه‌های زنده بودن رشته (ایرانشناسی)

یکی از نشانه‌های پویایی فعالیتهای علمی، مراودات اساتید و دانشجویان از یک سو و برگزاری همایشهای عمومی و تخصصی از سوی دیگر است. دفعات برگزاری، سطح و عمق موضوعات همایش، میزان حضور متخصصان و صاحبنظران در همایشهای علمی، کمیت و کیفیت حامیان مالی و معنوی، سنگ محکی برای ارزیابی جذابیت رشته، اهمیت علمی و تأثیرگذاری آن در حل مشکلات (بشری) در سطح ملی، منطقه‌یی و فراملی است. در این همایشها معمولاً متخصصان، موضوع وافراد صاحب نام علمی یا آخرین یافته‌های خود را معرفی می‌کنند و یا خدمات آنان توسط نسلهای بعدی مورد توجه قرار می‌گیرد و به نوعی بر ضرورت استمرار آنها تأکید می‌شود.
در فوریه‌ی سال 2002 .م همایشی با عنوان «ایرانشناسی در اروپا - دیروز، امروز و فردا» از سوی کمیسیون ایرانشناسی آکادمی علوم با همراهی مؤسسه زبان‌شناسی دانشگاه گراتس و حمایت بخش فرهنگی سفارت ایران در اتریش برگزار شد. (83) بدنبال آن در نوامبر همین سال، «مؤسسه‌ی ایرانشناسی فرهنگستان علوم» به همت مانفرد مایرهوفر (84) تأسیس شد. به باور فراگنر تلاش مایوهوفر بر این استوار بوده است که همه‌ی ابعاد و جنبه‌های آموزشی و تحقیقاتی ایرانشناسی بتواند در کشور اتریش معین شود. خواستی که در کشور اتریش سابقه‌یی بس طولانی دارد. در سال 1847 .م ایرانشناس شهیر و اولین رئیس «فرهنگستان سلطنتی اتریش»، ژوزف هامر پورگشتال، (85) تلاش کرد تا به شرق‌شناسی و به ویژه ایرانشناسی ساختاری سازمانی اعطا کند. این کوشش اگر چه در آن سالها نتوانست از منظر ساختاری محقق شود؛ ولی تحقیقات ایرانشناسی اتریش ادامه یافت و به تأسیس مؤسسه‌ی ایرانشناسی در آغاز قرن بیست و یکم در آکادمی علوم اتریش منجر شد. تأسیس مؤسسه‌یی برای ایرانشناسی در ابتدای قرن بیست و یکم خود شاهدی بر این مدعاست که چنانچه تلاشهای سازمانی (داخلی و خارجی)، کوششهای فردی (همانگونه که مایرهوفر از آن دریغ نکرده است) و برنامه‌ی منسجم تحقیقاتی وجود داشته باشد، می‌تواند رشته و حوزه‌یی که از زاویه‌یی در حال فرود است، جهت خود را به سمت فراز و مسیر رشد تغییر دهد.

نتیجه‌گیری

شکل‌گیری، گسترش، فراز یا فرود هر رشته‌ی دانشگاهی یا هر حوزه‌ی تحقیقاتی امری تصادفی نیست. عوامل متعددی برای تأسیس، استقرار، استحکام و استمرار ایرانشناسی چه در داخل و به ویژه در خارج از کشور دخیل هستند که هر کدام از آنها باید بطور مستمر و علمی مورد پایش قرار گرفته و نیز سیر تحولات آنها از زوایای گوناگون و با دیدی عمیق و آینده‌نگر در نظر گرفته شود. صرف تکیه بر اقداماتی که سایران به هر دلیل و به هر منظور انجام داده‌اند و یا بی‌توجهی عمدی یا سهوی فعالیت محققان و پژوهشگران، نمی‌تواند و نباید بعنوان یک راهبرد علمی تلقی شود. ایرانشناسی با سابقه‌ی بس قدیم و عمیق خود در آلمان، بر غم کاهش در بعضی از بخشهای آن، هنوز جایگاه (نسبی) خود را حفظ کرده است و از این رهگذر می‌تواند دریچه‌یی بسیار مناسب برای معرفی چند بعدی ایران زمین و مردم آن در بستری فراملی؛ اما با حمایتهای کشور صاحب فرهنگ آن باشد. بنابرین با رویکردی آینده محور و تلاش برای گسترش همکاریهای علمی، رشته‌یی و بین‌رشته‌یی برای افزایش دامنه‌ی موضوعات تحقیقاتی و دانشگاهی و تعریف طرحهای پژوهشی دراز مدت و هدفمند، می‌توان از همان سنت تحول دانشگاهی آلمان برای گسترش مطالعات ایرانی استفاده کرد.
منابع تحقیق :
Fragner, Bert G,. lranistik in Europa - gestern, heute und morgen. ln: Eichner, Heiner/ Fragner, Bert G. / Sadovski, Velizar. Schmitt, Rüdiger (Hg.) (2006).
lranistik in Europa - Gestern. Wien: Verlag der ?sterreichischen Akademie der Wissenschaften, 2006, 7-25.
- Geiger, Wilhelm / Kuhn, Ernst (Hg). Grundriss der lranischen Philologie. l. Band. Abteilung l. Strassburg: Verlag von Karl J. Trübner, 1895-1901.
- ــــــــــــ. Grundriss der lranischen Philologie.
Band l. Abteilung 2. Strassoburg: Verlag von Karl J. Trübner, 1901.
- ــــــــــــــ . Grundriss der lranischen Philologie.
Band II. Strassburg: Verlag von Karl J. Trübner, 1904.
- Schmitt, Rüdiger (Hg.). Compendium linguarum iranicarum. Wiesbaden: Dr. Ludwig Reichert Verlag, 1989.

پی‌نوشت‌ها:

1. دانشیار پژوهشکده‌ی زبان ملل دانشگاه تهران: recellt@it/ac/ir.
2. Osten, Morgenland, Orient, Levante.
3. در نقشه‌های جغرافیایی بسیار قدیمی، شرق (Oriens) و غرب (Occidens) در شمال و جنوب نقشه‌های فعلی قرار داشتند.
4. Mittlerer Osten. Bibliographisches lnstitut & F. A. Brockhaus AG, 2000.
5. Wilhelm Ludwig Geiger (1856-1943).
6. Grundriss der iranischen Philologie.
7. Karl J. Trübner.
8. عبارت Grundriss در زبان آلمانی، یکی به معنای اساس و بنیان چیزی است. از همین روست که عبارت یاد شده قبلاً به «اساس» ترجمه شده است. دیگر معنای Grundriss، جستار و نوشته‌های بلندی است که در مورد یک موضوع؛ ولی با ابعاد متفاوت نگاشته می‌شوند.
9. برای آگاهی بیشتر، ر. ک: (Geiger, 1901, p. Vorwort; Geiger, 1904, p. Title page.
10. Ernst Wilhelm Adalbert Kuhn (1846-1920).
11. Friedrich Christian Leonhard Bartholome (1855-1925).
12. در زبان عربی، برای Linguistics از عبارت «علم‌اللغة» و برای Philology از عبارت «فقه‌اللغة» استفاده می‌شود. در زبان فارسی، برای اولی معادل زبان‌شناسی آورده شده است؛ ولی برای دومی هنوز معادل پرکاربردی وجود ندارد، هر چند گاهی از عبارت «لغت‌شناسی» استفاده می‌شود.
13. بار تولمه متخصص زبانهای هند و اروپایی است و اوست که زبانهای ایرانی را به عنوان شاخه‌ی ایرانی وارد خانواده‌ی زبانهای هند و اروپایی کرد (دانشنامه‌ی ایرانیکا، مقاله‌ی بارتولمه).
14. Carl Hermann Ethé (1844-1917).
15. Karl Friedrich Geldner (1852-1929).
16. Paul Horn (1863-1906).
17. Abraham Valentine Williams Jackson (1862-1937).
18. Ferdinad Justi (Wilhelm Jakob) (1837-1907).
19. Wsewolod Fjodorowitsch Miller (1848-1913).
20. Theodor N?ldeke (1836-1930)
21. Albert Socin (1844-1899).
22. Franz Heinrich WeiBbach (1865-1944).
23. Edward William West (1824-1905).
24. Heinrich Johann Hübschmann (1848-1908).
25. دانشنامه‌ی ایرانیکا از وی بعنوان پایه‌گذار مطالعات زبان‌شناسی ارمنی نام می‌برد (ایرانیکا، مقاله هوبشمان)
26. Erster Abschnitt: Sprachgeschichte l; Erster Abschnitt: Sprachgeschichte II.
27. Vorgeschichte der lranischen Sprachen.
28. Awestasprache und Altpersisch.
29. Carl Hermann Salemann (Karl Germanovitsh Zaleman) (1849-1916).
30. Mittelpersisch.
31. Neupersische Schriftsprache.
32. Die Sprache der Afghanen, das Pa?to.
33. Die Sprache der Balutschen.
34. Die Sprache der Kurden.
35. Kleinere Dialekte und Dialektgruppen.
36. Bemerkungen über das Tadschiki.
37. Bemerkungen über das Judenpersisch.
38. Allgemeine Ubersicht über die Diealekte und ihre Gruppierung.
39. Ossetian language.
40. Wilhelm Ludwig Geiger (1856- 1943).
41. قسمت اول، در جلد اول آورده شده است؛ ولی ترتیب شماره‌گذاری قسمتهای دوم و سوم در جلد دوم رعایت شده است.
42. Nachweisung einer Auswahl von Karten für die geographischen und geschichtlichen Teile des Grundrisses.
43. Theodor N?ldeke (1936-1930).
44. Orality/ Oralit?t.
45. Arabistik.
46. Semitistik.
47. Rüdiger Schmitt (1939).
48. Compendium Linguarum lranicarum.
49. اشیمت درعنوان اثر خود از عبارت Compendium استفاده می‌کند که از منظر معنایی با معنی دوم عبارت Grundriss تقریباً یکسان، ولی از نظر حجمی فشرده‌تر و کوچکتر است.
50. Jean Kellens (1944)
51. Werner Sundermann (1935-).
52. Nicholas John Sims- Williams (1949-).
53. Helmut Humbach (1921-).
54. Ronald Eric Emmerick (1937-2001).
55. Roland Bielmeier (1943-).
56. Gernot L. Windfuhr (1938)
57. Gilbert Lazard (1920-).
58. Pierre Lecoq.
59. Joyce Blau (1932-).
60. Josef Elfenbein (1927-).
61. Prods Oktor Skjervo.
62. John Payne.
63. Charles M. Kieffer.
64. Fridrik Thordarson (1928-2005).
65. lnstitut Jazkoznanija Akademii Nauk SSSR.
66. Osnovy iranskogo Jazykoznanija (Grundzüge der iranischen Sprachwissenschaft)
67. برای آگاهی بیشتر ر. ک: (Schmitt, 1989: 5-7).
68. Karl J. Trübner Verlag.
69. StraBburg vs. Strasbourg.
70. Elsass.
71. Kaiser-Wilhelm-Universit?t.
72. Verlag Walter de Gruyter.
73. Edward Granville Browne.
74. Arthur John Arberry.
75. Franciszek Machalski.
76. Jevgenij Eduardovich Bertels.
77. Jan Rypka.
78. Orientalistik.
79. Turkologie.
80. Arabistik.
81. lslamwissenschaften.
82. lranistik.
83. مجموعه مقالات همایش یاد شده که در سال 2006 م. با تلاش برت فراگنر و لیزار سادوسکسی و سایرین منتشر شد، به پاس خدمات شایان وی به ایشان هدیه گردید.
84. Manfred Mayrhofer (1926-2011).
85. Josef Hammer-Purgstall (1774-1856).

منبع مقاله :
گروه نویسندگان، (1395)، مترجم: رویا خویی، مطالعات ایرانشناسی (3)، تهران: بنیاد ایرانشناسی ایرانچاپ، چاپ سوم.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.