نویسنده: علی شیرازی
جمیله، فرزند عبدالله، دختری مسلمان و با ایمان بود. وی در خانوادهای كه از مخالفان اسلام بودند، زندگی میكرد. حنظله، فرزند ابوعامر، كه خانوادهی او نیز مخالف قرآن و اسلام بودند، به خواستگاری جمیله آمد و بنا شد مراسم عروسی آنها برپا شود.
«حنظله»، جوانی مسلمان و متقی بود و چون شنید در شب عروسی آنان، پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به همراه عدهای از مسلمانان، از شهر خارج میشوند تا در جنگ اُحد شركت كنند، خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید و گفت: «امشب، شب عروسی من است و عدهای هم برای مراسم عروسی دعوت شدهاند، اگر اجازه میفرمایید من فردا صبح زود خود را به شما برسانم؟!»
حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «مانعی ندارد. تو امشب را بمان و صبح زود خودت را به جبهه برسان!»
در همان شب، جمیله در خواب دید كه درهای آسمان باز شد حنظله به آسمان رفت؛ لذا یقین پیدا كرد كه شوهرش شهید میشود.
صبح زود، عروس و داماد از خواب بیدار شدند. حنظله قبل از آن كه غسل جنابت كند، لباس جنگ خود را پوشید، اسلحهاش را برداشت و خواست با همسرش خداحافظی كند كه جمیله از وی درخواست كرد تا كمی صبر كند.
حنظله به خواستهی او پاسخ مثبت داد. جمیله چند نفر از همسایگان را صدا زد و گفت: «شما شاهد باشید كه حنظله همسر من است و اگر خداوند فرزندی به من عنایت فرمود، از اوست!»
حنظله در حضور گواهان، سخن جمیله را تصدیق كرد و به سوی میدان شتافت. وقتی كه به جبهه رسید، حمله شروع شده بود، بی درنگ شمشیر را از غلاف بیرون كشید و نبردی سنگین بر علیه ابوسفیان آغاز كرد و در همان لحظات، با نیزهی كافری به زمین افتاد و شربت شیرین شهادت نوشید.
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بر بالین او حاضر شده، برایش اشك ریختند و فرمودند: «میبینم كه فرشتگان، با آبهای بهشتی كه در ظرفهای طلایی است، حنظله را غسل میدهند!» (1)
جنگ احد به پایان رسید و مسلمانان به مدینه بازگشتند، ولی جمیله، تنها و غریب مانده بود. همهی فامیل او را سرزنش میكردند! امّا ایمان جمیله، او را چون «كوه» ثابت قدم كرده بود و جمیله دلاورانه در برابر فامیل مقاومت میكرد.
پس از مدتی، خداوند به جمیله فرزندی داد كه نام او را «عبدالله» گذاشت و در تربیت وی زحمت زیادی كشید، تا این كه عبدالله بزرگ شد و از قاریان قرآن گردید.
پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) و ماجرای حرَّه، كه یزید لشكری برای سركوبی مردم مدینه فرستاده بود، عبدالله پرچم نبرد با یزید را به دست گرفت و دستور داد شهر را سنگربندی و با اسلحه از مدینه پاسداری كنند.
در این نبرد خونین، عبدالله و هشت فرزند قهرمان وی به شهادت رسیدند (2) و بدینسان جمیله، لیاقت «مادر شهید» شدن را نیز یافت و افتخاری بر افتخارات دیروزش افزون شد.
پینوشتها:
1. اسدالغابه، ج5، ص 416.
2. كامل ابن اثیر، ج3، ص 481.
شیرازی، علی؛ (1394)؛ زنان نمونه، قم: مؤسسه بوستان كتاب (مركز چاپ و نشر تبلیغات اسلامی)، چاپ هشتم.