نویسنده: علی شیرازی
بعد از رحلت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) جنگ بزرگی بین مسلمانان و رومیان در گرفت. در این نبرد، «ضراربن ازرور» یكی از سربازانی بود كه دلاورانه بر دشمنان اسلام میتاخت و قهرمانانه میجنگید.
نبرد جانانه ادامه داشت تا این كه وی به اسارت رومیان درآمد. طولی نكشید كه مسلمانان، شاهد رزم سوارهای شدند كه چون آتشی سوزان به جان رومیان افتاده و همهی صحنه كارزار با ورود او پر از گردوغبار شد و طنین فریادهای او همه جا را پر كرد.
سواره كه به جز چشمانش، تما بدن را غرق در زره و ساز و برگ جنگی كرده بود، گستاخانه نمیشناخت و همچنان سربازان دشمن را میكشت و به حملات قهرمانانهاش ادامه میداد.
همهی مسلمانان دلشان میخواست كه این سواره ناشناس و قهرمان كم بدیل را بشناسند. تا این كه «خالدبن ولید»، فرمانده سپاه اسلام، نزد او رفت و گفت:
«تا چه مدّت میخواهی خود را در پوشش مخفی كنی و بی نام و نشان بجنگی؟ خودت را معرفی كن، تا تو را بشناسم!»
رزمنده گفت: «من شرم دارم كه خود را معرفی كنم، زیرا كاری كه شایستهی من است انجام ندادهام!»
خالد پرسید: «تو كیستی؟»
او پاسخ داد: «من، خوله، خواهر «ضراربن ازور» هستم.
نمیدانم با برادرم چه كردهاند؟ آمدهام تا او را از چنگال رومیان نجات دهم.» (1)
دیگر بار خوله به قلب دشمن یورش برد و به حملات كوبندهی خود ادامه داد تا سرانجام برادرش را یافت و وی را از چنگال دشمن نجات داد. (2)
پینوشتها:
1. ناسح التواریخ خلفاء، ج1، ص 357.
2. الدار المنشور، ص 103
شیرازی، علی؛ (1394)؛ زنان نمونه، قم: مؤسسه بوستان كتاب (مركز چاپ و نشر تبلیغات اسلامی)، چاپ هشتم.