مقدمه
مصطفی السباعی مجاهد، عالم و اندیشمند سیاسی سوری است که طی دهههای چهل تا شصت، جنبش اسلامی اخوان المسلمین را در سوریه رهبری میکرد. اقدامات مسالمت آمیز وی در مقابل حکومت سوریه و ویژگی عمل گرایی او و حضور در عرصهی فعالیتهای سیاسی دولتی (و به ویژه نمایندگی مجلس مؤسسان) در خور توجه است. (2) اهمیت وی علاوه بر گسترش دعوت اسلامی و ارائهی تحلیلی از اسلام که سیاست و اجتماع نیز در بطن آن نهفته است، بیشتر به خاطر تبیین نظریهی سوسیالیسم از منظر اسلامی میباشد. او که آگاهانه عنوان سوسیالیسم اسلامی را برای یکی از آثار خود برگزیده است، تلاش دارد تا اصول سوسیالیسم را در متن آیات و روایات اسلامی دنبال کند. از نظر سباعی نه تنها میان این اصول و اسلام تعارضی وجود ندارد، بلکه اسلام و مسلمانان شایسته ترین مصادیق برای تحقق سوسیالیسم هستند. در نوشتهی حاضر مهم ترین آراء وی در باب سوسیالیسم اسلامی و نیز عقایدش در باب حکومت اسلامی و شیوهی عملی تحقق آن و چند مسئلهی کلیدی دیگر در اندیشهی او بررسی میشود.شرح حال
1. زندگی
مصطفی الحسنی السباعی در سال 1334 ق (1915 م) در شهر حمص سوریه به دنیا آمد. پدرش، شیخ الحسنی، فردی عالم و مجاهد بود که در مسجد جامع شهر حمص خطبه میخواند. سباعی میگوید:«پدرم از سنین کودکی مرا به حلقههای درس و مباحث دینی میبرد و پیوسته به تحصیل علوم دینی تشویق میکرد... او در جریان اعتصاب عمومی سوریه علیه اشغال فرانسویان، کمیتهی جمع آوری کمکها را در شهر حمص بر پا کرد و با جمع آوری اعانات به کارگران متضرر کمک میکرد. پدرم دارای روحی بزرگ بود، چون از زندانی شدن من در مصر و انتقالم به پادگان صرفند در فلسطین (اوایل جنگ جهانی دوم) آگاه شد، گفته بود: زندان برای مردان عار نیست...». (3)
سباعی با کمک پدرش در سن کودکی قرآن را حفظ کرد. وی در دوران ابتدایی را در مدرسهی مسعودیه گذراند و در سال 1930 از تحصیل در دورهی متوسطه فراغت یافت. او برخی مواقع به جای پدرش در مسجد جامع شهر به موعظه میپرداخت و خطر مدارس تبشیری و برنامههای استعماری را در سوریه به مردم گوشزد میکرد.
سباعی در شهر حمص منتسب به جمعیت الرابطه الدینیه بود. این جمعیت را علمای دینی از جمله شیخ محمود جنید تأسیس کرده بودند. پس از آن با جمعیت شباب محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) همکاری میکرد که هدف اصلی این جمعیت مبارزه با استعمار به ویژه برنامههای استعماری آنها در مدارس تبشیری بود. سباعی در جنبش آزادی سوریه علیه فرانسه هم شرکت جست و در سال 1931 به اتهام توزیع اعلامیه علیه فرانسه، بازداشت شد. پس از آزادی، در مسجد جامع شهر حمص علیه اشغال کشورش به دست فرانسه سخنرانی و مردم را به مبارزه با آنها تهییج کرد. سباعی به همراه برخی از مردم به سوی نیروهای اشغالگر فرانسه تیراندازی کردند و در پی این اقدام، بار دیگر بازداشت شد و به زندان افتاد.
سباعی که وحدت جهان اسلام را از ضروریات عصر حاضر میدانست، تلاش برای وحدت را از سوی علمای شیعه و سنی واجب اعلام کرده بود. (4) او تلاش زیادی کرد تا شکاف میان شیعه و سنی برطرف شود. از همین رو با بسیاری از علمای شیعه از جمله عبدالحسین شرف الدین در جبل عامل دیدار کرد و توافق کردند تا رویهای اتخاذ کنند که تقریب شیعه و سنی عملی شود؛ اما سباعی میگوید:
«در عین ناباوری چندی پس از اینکه از نزد شرف الدین برگشتم متوجه شدم که او کتابی در ذمّ ابوهریره نوشته، به گونهای که در آن ابوهریره را فردی منافق و کافر دانسته است».
سباعی همچنین تألیف برخی کتابها را در ایران و عراق که در آنها نسبت به عایشه همسر پیامبر بدگویی شده بود، به باد انتقاد میگیرد و میگوید ظاهراً علمای شیعه قصد تقریب بین مذهب شیعه و سنی را ندارند، بلکه خواهان تقریب سنی به شیعه هستند تا آنها را شیعه کنند. (5)
با ورود سباعی به دانشکدهی شریعت عام در الازهر مصر در سال 1352 ق/ 1933 م فعالیتهای تدریس درسی به نام نظام الاسلام را در الازهر داد. (6) سباعی در سال 1368 ق دکترای خود را در رشتهی قانون گذاری اسلامی (تشریع) اخذ کرد. تأثیر عمیق شخصیت دینی و فکری حسن البنا، بذر رهبری را در وجود وی بر جا نهاد. جهت گیری ایدئولوژیک او به البنا بسیار نزدیک بود و ریشههای تفکرات روشنفکرانهی مصری سباعی به دانشگاه الازهر و دوستی اش با حسن البنا باز میگشت. (7) او درباره حسن البنا گفته است: «سوگند به خدا که انسانی فداکارتر، صادق تر، سخاوتمندتر و تأثیرگذارتر از البنا ندیدم». (8) همچنین حسن البنا از وی خواسته بود در مصر بماند و جانشین او در اخوان المسلمین باشد. (9)
2. شرایط سیاسی اجتماعی
سباعی که قبل از ورود به مصر با مجلهی الفتح آشنا شده بود، با ورود به مصر به دفتر این مجله رفت و نوشتن را در آنجا آغاز کرد. او میگوید: «با آشنایی با نشریهی الفتح گویا به چیزی ارزشمند دست یافته بودم...». (10) این مجله را محب الدین الخطیب منتشر میکرد و سباعی بسیاری از سرمقالههای آن را مینوشت. وی دربارهی خطیب میگوید:«گمان نمیکنم در این برهه کسی در غیرت نسبت به اسلام و دفاع از آن و ناراحتی نسبت به صدماتی که به آن وارد شده، بر من برتری داشته باشد، جز مردی که قبل از آنکه ببینمش، او را دوست داشتم و با شناخت و دیدنش، دوستی ام نسبت به او مضاعف شد. او کسی جز محب الدین الخطیب نیست؛ مسلمانی که اسلام را خوب میشناسد و حق خدمتش را ادا کرده است». (11)
مصطفی سباعی نسبت به قانون «احوال شخصیهی طوائف» که از سوی دولت فرانسه تنظیم و در سوریه اجرا شد، شدیداً اعتراض کرد. از منظر سباعی این قانون که ازدواج زن مسلمان با مرد غیر مسلمان، ارث بردن ورثهی کافر از پدر مسلمان و و الحاق اولاد صغیر به پدر مرتد را جایز میدانست و طلاق از سوی مرد مسلمان در کشور اجنبی را منع میکرد، برای مسلمانان باب ارتداد را باز میگذاشت. (12) سباعی در سرمقالهی مهم دیگری از این نشریه، اختلاف نظر احزاب اسلامی در مواجهه با استعمار را امری قبیح خواند و آنها را به وحدت دعوت کرد و به آنها نوشت: «امتی که در فکر، فرهنگ و هدف، وحدت نداشته باشد به رشد و بالندگی دست نمییابد...» (13) وی همچنین نسبت به اقدامات آتاتورک در محو دین اسلام و قومیت عرب و مهم تر از آن نسبت به مرثیهها و بزرگداشت وی از سوی مجلات و نشریات سوری و مصری شدیداً انتقاد کرد. (14)
سباعی در سال 1934 به دنبال مبارزه علیه استعمار بریتانیا در مصر به زندان افتاد ولی با وساطت علمای الازهر - به ویژه شیخ محمد مصطفی المراغی - آزاد شد. در سال 1353 ق/ 1941 م حکومت بریتانیا مستقر در مصر او را به تشکیل جمعیت سری علیه منافع این کشور و حمایت از انقلاب رشید عالی کیلانی در عراق و تشویق مردم مصر به انقلاب علیه انگلیس متهم کرد و او را به مدت چهار ماه به زندان انداخت. (15) در همین ایام سباعی در تأسیس جماعه التعارف الاسلامی شرکت جست و در اوایل سال 1358 ق به عدهای دیگر از الازهریها کمیتهی امور اسلامی الازهر (لجنه الشئوون الاسلامیه بالازهر) را تشکیل داد که هدف آن دفاع از اسلام از سوی الازهر و دفع دشمنان آن، پیگیری اخبار و رویدادهای مربوط به جهان اسلام و انتقال آن به الازهر و ... بود.
پس از اینکه سباعی با وساطت شیخ مراغی از پادگان صرفند در فلسطین آزاد شد، انگلیسیها او را به نیروهای فرانسوی در شام تحویل دادند و نیروهای فرانسوی به جای آنکه او را آزاد کنند، او را به مدت دو سال و نیم در بازداشت نگه داشتند (مدتی در زندان المیه در شهر حمص و مدتی در قلعه راشیّا در بیروت). بازداشت سباعی با اوایل جنگ جهانی دوم مصادف بود و او تا اواسط جنگ در حبس بود. پس از آزادی در سال 1943 ، به جای آنکه به مصر برود در سوریه ماند و در مدارس راهنمایی شهر حمص و سپس در دانشگاه دمشق تدریس کرد. با کوشش و پیگیری او، دانشکدهی شریعت در این دانشگاه تأسیس شد. سباعی در پی دفاع از اسلام، برگزاری مراسم خمیس المشایخ را به دلیل بدعت بودن، تحریم نمود. او در سوریه با سلاح خطابه و قلم به آزادی فلسطین همت گماشت و با مسافرت به تک تک شهرهای سوریه مردم را به آزادی فلسطین تهییج کرد. (16)
مهم ترین دغدغهی وی اشغال فلسطین و حضور استعمار در سرزمینهای اسلامی بود؛ از نظر او، امروزه اسرائیل نه تنها از طریق نظامی، بلکه، از طریق فکری به مبارزه با امت اسلامی برخاسته است. (17) او فلسطین را مسئلهی اول وطنی، قومی و عربی میدانست. سباعی در نشریهی خود حضاره الاسلام، ستون ثابتی به نام گوهر غصب شده (الدره المغتصبه) داشت که به قضایای فلسطین میپرداخت. وی عامل اصلی شکست مسلمانان را در آزادی فلسطین، فقدان و بحران رهبری میدانست. (18) سباعی با مقالهای تحت عنوان تلاش بیهوده، عدم انسجام رهبری ضد اسرائیل را مانع به سرانجام رسیدن تلاشهای مردم فلسطین در آزادی سرزمین شان اعلام کرد. (19)
گفتنی است علمای مصر و جهان اسلام در آن زمان دو دسته شده بودند، عدهای چون سباعی در پی تلاش و اقدام برای آزادی فلسطین بودند و عدهای دیگر تلاش و اقدام برای آزادی فلسطین را به دلیل تعذیب و شکنجه و حبسهایی که بر مجاهدان میرفت، باعث به هدر رفتن جوانان و رهبران جنبش اسلامی میدانستند و خواهان آن بودند که مخالفتها با اشغال فلسطین برای مدتی ساکت بماند. سباعی در پی این دودستگی و اختلاف، با اظهار تأسف از وضعیت به وجود آمده، امید خود را به نسل جدید رهبری در جهان اسلام معطوف کرد. (20) با این حال دست از تلاش و کوشش برداشت و با فراخواندن علمای مجاهد و جوانان ثابت قدم، آنها را برای آزادی فلسطین تشویق میکرد. وی در سال 1948 با عدهای از مجاهدان سوری و مصری به کمک مبارزان فلسطینی رفت و در حالی که در صحنههای جنگ، مشغول دفاع و مبارزه بودند، خبر صلح اعراب با اسرائیل آنها را وادار به برگشت به سوریه کرد. (21)
سباعی در سال 1941 رسماً شعبهی اخوان المسلمین را در شهر حمص تأسیس کرد و در پی وحدت گروههای مختلف شباب المسلمین، شباب محمد و ... برآمد. از همین رو در اجتماعی که با حضور همهی گروهها در سال 1944 در شهر حلب تشکیل داد، ادغام همهی گروهها را در جماعه الاخوان المسلمین خواستار شد. در ابتدا محمد مبارک رئیس جماعت بود، اما داوطلبانه جای خود را به مصطفی سباعی داد. سباعی از سال 1945 به بعد اخوان المسلمین سوریه را با همکاری اخوان المسلمین مصر رهبری کرد. (22) در پی این امر، جمعیت در تمام شهرهای سوریه دارای شعبه شد و سباعی نیز از شهر حمص به شهر دمشق رفت. شعبهی جمعیت اخوان در دمشق در محله السنجقدار و نیز در باب الجابیه تأسیس شد. در همین زمان مؤسسهای تربیتی به نام المعهد العربی الاسلامی را تشکیل داد که هدف آن مبارزه با برنامههای تبشیری استعمار بود. وی در سال 1947 نشریهی المنار را منتشر کرد، اما به دنبال کودتای نظامی حسنی الزعیم - که با حمایت آمریکاییها انجام شد - مجوز این نشریه لغو گردید. در 5 دسامبر 1954 ، به دنبال اعدام شش نفر از اخوانیان مصر به دست جمال عبدالناصر، سباعی در مرکز جدید جمعیت اخوان المسلمین در منطقهی الشهدا، علیه ناصر سخنرانی کرد. با این وجود سوء قصد به جمال عبدالناصر را محکوم و اعلام نمود که اسلام با هرگونه عمل خشونت آمیز و ترور تحت هر شرایطی مخالف است. (23) پس از دستگیری هضیبی، سباعی برای مدتی به عنوان مرشد عام جمعیت انتخاب شد.
پس از انتقال رهبری جنبش به سوریه، سباعی نشریهی المسلمون را در مارس 1955 منتشر کرد. همچنین نشریهی الشهاب را به پیروی از خط مشی حزب الدعوه منتشر ساخت. (24) شکست اعراب در مقابل اسرائیل در جنگ 1948 م به توسعه و گسترش اخوان کمک کرد، اما همین امر باعث شد تا سرهنگ شیشکلی در سال 1952 به سرکوب آنها بپردازد. دو سال بعد، یعنی در سال 1954 جمعیت اخوان المسلمین سوری با منازعه طلبیهای جدّی حزب بعث، ناصریستها و کمونیستها مواجه شد. در سال 1958 با وحدت سوریه و مصر، فعالیت جمعیت اخوان المسلمین با رکود مواجه شد؛ چرا که بیشتر حاکمان سنی شهری و طبقهی متوسط آن، به ناصر گرایش پیدا کردند و در پی اصرار - و شرط - جمال عبدالناصر برای وحدت کامل مصر و سوریه مبنی بر انحلال تمامی احزاب، شعبهی اخوان المسلمین در این کشور منحل شد. (25)
3. آثار
سباعی علاوه بر مقالاتی که در نشریات یاد شده نوشته، دارای حدود پانزده اثر است. اولین اثر مکتوب او کتاب السنه و مکانتها فی التشریع الاسلامی است. این کتاب پایان نامهی دکتری او در الازهر است و نقش سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را در قانون گذاری اسلامی بیان میکند. هدف اساسی سباعی از تألیف این کتاب، پیرایش سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و نفی اتهاماتی است که از سوی مستشرقان (از جمله گلدزیهر) و برخی از دیگر علمای اسلامی (از جمله ابوریه) مطرح شده است. این کتاب از سوی برخی از علمای سنّی از جمله ابوالحسن ندوی و محمد محمود الصواف مورد تمجید قرار گرفته است. (26)دومین اثر مهم سباعی کتاب اشتراکیه الاسلام است که نه تنها به خاطر عنوانش سوسیالیسم اسلامی، بلکه به خاطر نظریاتی که در آن دربارهی مسائل اقتصادی و اجتماعی ارائه داده است، جنجال برانگیزترین اثر او محسوب میشود. موضوع این کتاب بررسی و تحلیل قوانین و احکامی است که در اسلام برای تنظیم حق مالکیت و تحقق تکافل (مسئولیت متقابل) اجتماعی صادر شده است. سباعی برای شناخت دقیق سوسیالیسم و تمایزات آن، به بیشتر کشورهای بلوک شرق سابق از جمله مسکو (در سال 1956) سفر کرد و با حضور در دانشگاهها و مراکز علمی، نظر اسلام را در این زمینه اعلام نمود. (27) سباعی مهم ترین نظرات سیاسی اجتماعی و اقتصادی خود را در این کتاب بیان کرده است. (28)
اثر دیگر وی با عنوان دعوه الاسلام واقعیه لاخیال، به ردّ افکار و اتهاماتی پرداخته است که تحقق عملی دعوت اسلام را غیر ممکن میپندارند. سباعی در این کتاب میگوید مسئلهی شکست، ضعف و انحراف مسلمانان، یک واقعیت است و خطا در فهم حرکت تاریخ، حقیقت دیگری است که معتقدانه به خیالی بودن دعوت اسلام، در دام افتادهاند. او در کتاب با اشاره به شاخصهای یک امر واقعی و تفاوت آن با یک امر خیالی، دعوت اسلامی را به دلیل انصاف به سه ویژگی ذاتی بودن، شمولیت و پیشرو بودن، یک دعوت کاملاً واقعی میداند، به گونهای که از طبیعت امت اسلام و آرمانها و ارزشهای صادق آن برخاسته و دارای گرایش اصلاحی و مطالبات اجتماعی و تمدنی است و از سوی دیگر تمامی جوانب حیات بشر را در بر میگیرد. از همین رو در این نظام، اخلاق، اقتصاد، سیاست و علم با هم پیوند داشته و از یکدیگر جدا نیستند؛ چرا که دعوت به اصلاح اخلاق امت ممکن نیست، مگر اینکه اوضاع اقتصادی جامعه بهبود یابد و امت به لحاظ سیاسی از استعمار، استثمار و استبداد رهایی یابد که این امر جز با اخلاق و تهذیب نفوس و گسترش دانش ممکن نیست.
کتاب دیگر سباعی أخلاقنا الاجتماعیه نام دارد. وی در این کتاب به مجموعهای از احادیث اشاره دارد که اخلاق اجتماعی و علل و عوامل ضعف و قوّت جامعه را بیان میکند. در کنار این احادیث وی بیست و شش مقالهی کوتاه نیز با عنوان رساله العلماء تألیف کرده است و در این مقالات با دسته بندی علما به طبقات گوناگون، بهترین آنها را علمای مصلحی میداند که دین اسلام خوب درک کردهاند و به نظام اجتماعی و سیاسی آن اذعان دارند. مجموعهی دیگری که سباعی به تألیف آن اقدام کرده است من روائع حضارتنا نام دارد. در این کتاب به صفحاتی از تمدن اسلامی اشاره میشود که بیانگر افتخار و عظمت دین و امت اسلامی است. مهم ترین عناصر و ویژگیهایی که سباعی برای تمدن اسلام بیان میکند عبارت اد از: انسان گرایی، مساوات نژادی، تسامح دینی و خلق و خوی ظلم ستیزی آن؛ که جوامع اسلامی کنونی به شدت به آن محتاجاند، و این اصول دقیقاً همان اصولی است که امروزه به عنوان حقوق بشر شناخته میشوند. سباعی همچنین در این کتاب به موضوعات زبان، ادب، تاریخ، اجتماع، عمران و به ویژه پیشرفت علمی مسلمانان اشاره میکند. این دو کتاب یعنی أخلاقنا الاجتماعیه و من روائع حضارتنا مجموعه مطالبی است که سباعی در ماههای شعبان سال 1954 / 1373 و محرم و ربیع الثانی سال 1955/ 1375 از طریق رادیوی سوریه بیان کرده بود.
کتاب دیگر سباعی عظماؤنا فی التاریخ است. سباعی در این کتاب به نقش بزرگان و قهرمانان اسلامی در پیشبرد دین و تمدن اسلامی اشاره میکند. سباعی در این کتاب که بعد از وفاتش منتشر شد، از میان علمای معاصر بیش از همه به بیان نقش البنا و محمد عبده میپردازد. شرح قانون الاحوال الشخصیه اثر مهم دیگر سباعی است که در سه بخش، مسائل احوال شخصیه در اسلام را به ویژه متناسب با اوضاع و احوال جامعهی سوریه مورد بحث قرار میدهد؛ بخش اول دربارهی مسائل ازدواج و طلاق، بخش دوم در مورد اهلیت و وصیت و بخش سوم احکام ارث را بیان میکند. سباعی در این کتاب قوانین مذاهب اسلامی مختلف و قوانین وضعی را با هم مقایسه کرده است.
سباعی طی سالهای 1961 و 1962 در دانشگاه دمشق مباحثی را دربارهی جایگاه زنان در فقه و قانون بیان کرده که حاصل آن با نام المرأه بین الفقه و القانون منتشر شده است. وی در این کتاب با بررسی وضعیت زنان در جوامع غربی، به دفاع از وضعیت زن در فرهنگ اسلامی در مقابل اتهامات و حملات مستشرقان متعصّب پرداخته است. سباعی مسئلهی زن را معطوف به جامعه میداند و معتقد است که زن به دلایل مختلف در جوامع متعدد مشکلات زیادی داشته است؛ بنابراین لازم است اندیشمندان به این مسئلهی به عنوان یک مسئلهی اجتماعی بنگرند و در پی رهایی زن از قیودی باشند که بر دست و پای او بسته شده است. از نظر سباعی دین اسلام جایگاه زن را در سه حوزهی انسانی، اجتماعی و حقوقی به نحو شایستهای تعالی بخشیده است. وی عقیده دارد ظلم و ستمی که در برخی از جوامع اسلامی بر زنان میرود ناشی از عادات و عرف غیر اسلامی آن جوامع در طی تاریخ است. سباعی زنان را به طور کامل دارای حقوق سیاسی و اجتماعی (حق انتخاب و نمایندگی، آموزش، کار و ...) میداند. البته برای بعضی از این حقوق، قیود وشرایطی را نیز ذکر میکند و معتقد است این قیود، تضییع حقوق زن نیست، بلکه نشاندن زن در جایگاه صحیح خود در جامعه متناسب با فطرت وی و رعایت اخلاق اسلامی است. مجموعهی نامههای سباعی که دربارهی اندیشهی اسلامی مدرن است تحت عنوان هذا هو الاسلام منتشر شده است.
کتاب دیگر سباعی السیره النبویه: دروس و عبر، نام دارد. سباعی در این کتاب مهم ترین مظاهر اسوه بودن سیرهی پیامبر را بازگو کرده است. مظاهری که شایسته است هر مسلمانی - و به ویژه دانشمند و دعوت کننده - آنها را در خود داشته باشد. اثر دوجلدی دیگر وی هکذا علّمتنی الحیاه نام دارد که قسمت اول آن به مسائل سیاسی و قسمت دوم آن به مسائل اجتماعی میپردازد. این مجموعه حاوی بیش از هزار نکته و خاطره از سباعی است که به شیوهی ادبی بیان شده است. طبع ادبی سباعی، او را هر از گاهی به سرودن شعر نیز میکشاند. (29)
وی علاوه بر این آثار، کتابهای دیگری نیز به نامهای أحکام الصیام و فلسفته، القلائد من فرائد الفوائد (مختارات من کتب التراث)، العلاقات بین المسلمین و المسیحیین فی التاریخ، و الاستشراق و المستشرقون به رشتهی تحریر در آورده است. طرح بزرگ موسوعه الفقه الاسلامی نیز از جمله کارهای مهمّ سباعی است که البته به دلایلی چند به اتمام نرسید. علاوه بر مقالاتی که وی در نشریات مختلف مصری، سوری و لبنانی مینوشت مجلهی حضاره الاسلام نیز از سوی خود او در محرم سال 1960 / 1380 منتشر میشد که انتشارش پس از مرگ سباعی تا سال 1980 ادامه یافت. سباعی، در سال 1384 ق سکته کرد و قسمت چپ بدنش فلج شد. او خدا را شکر میکرد که قسمت راست بدنش فلج نیست و میتواند با دست راست به نوشتن ادامه دهد. سباعی در حالی که چشم امید به فردایی داشت که باز به فعالیت علمی و عملی خود ادامه دهد، به دلیل بیماریای که سالها گریبانگیرش بود، در ظهر روز شبه 27 جمادی الاولی سال 1384 / اکتبر 1964 در سن پنجاه سالگی در منزل خود چشم از جهان فروبست و در دمشق به خاک سپرده شد.
اندیشهی سیاسی
اسلام و سیاست
1. اصلاحات سیاسی اجتماعی
سباعی اصلاح وضع جوامع اسلامی در همهی زمینهها را رسالت خود و به طور کلی دعوت و جنبش اسلامی میدانست. از همین رو اخوان المسلمین را حزبی سیاسی - به معنای مصطلح حزب - نمیدانست، بلکه:«اخوان المسلمین، دعوت به سوی اسلام است. رسالتی است که هدف آن آزادی مردم، نیروبخشیدن به آنها و اعتلای تمدن اسلام است. از این حیث سیاست با حرکت سیاسی جزئی از ابزار آنها است... از نظر اخوان، اسلام دین و سیاست، عبادت و قیادت است، و کتاب و شمشیر است، نظامی کامل است که تمام جوانب حیات را در مدنظر دارد...». (30)
سباعی نیز همچون حسن البنا، اهداف اساسی اخوان را در موارد سه گانهی زیر خلاصه میکرد: 1. تربیت نسلی که نمایندهی اخلاق و عقیدهی اسلامی و در پی تحقق نظام اسلامی باشد؛ 2. دفاع از اسلام به عنوان دین و دولت و دفع دشمنیها و حملات علیه وطن اسلامی؛ 3. بالا بردن سطح کیفی و کمی عقیده، تربیت، فرهنگ و معیشت مردم تا به کرامت انسانی و سعادت دست یابند. این اهداف سه گانه با اصلاح فرد، خانواده و جامعه ممکن است و در کنار آن، مبارزه با استعمار و تلاش برای وحدت امت اسلامی نیز ضروری است. (31) سباعی در اصلاح فرد و خانواده، به زن نقش اساسی میدهد و معتقد است زن باید به گونهای تربیت شود که برای رسالت خود در سالم نگه داشتن جامعه و ایجاد فضایی مناسب برای شوهر و فرزندان آماده باشد. محافظت از بنیان خانواده و تقویت روابط میان زن، شوهر و فرزندان از دیگر لوازم اصلاح است. اصول اسلامی در اصلاح جامعه و تقویت بنیان آن از دیدگاه سباعی به قرار زیر است:
1. رهایی از جهل، ترس، رذایل، سستی، گرسنگی و امراض (که سباعی این را همان اشتراکیت اصیل اسلامی میداند که از سایر اشتراکیتها متمایز است)؛
2. تأسیس نظام اجتماعی بر اساس شورا و ایجاد توازن قوا از سوی حکومت میان قدرت و رحمت، عدالت و تسامح و رعایت حقوق فردی و جمعی (اگر میان این دو حق تعارض پیش آمد، مصلحت و حق جمعی بر فردی اولویت دارد)؛
3. وجود نیروی مادی برای حفاظت از وحدت و امنیت جامعه و دفاع در برابر نیروی خارجی متجاوز. (32)
تحقق اصول سه گانهی فوق، از نظر سباعی، تنها از راه دعوت و اصلاح ممکن است و انقلاب و کودتا چیزی را اصلاح نمیکند. وی برای رسیدن به شرایط یک جامعهی مطلوب، اصلاحات را در سه زمینهی فکری، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی لازم میداند و عقیده دارد در میدان فرهنگ و اندیشه، اصلاح عقیدهی اسلامی مردم و زدودن خرافات و جهالتها از جامعه لازم است:
«حقیقت اسلام، حسن همکاری، راستی گفتار، تلاش برای پیشبرد جامعه، شمولیت نظام دین و اصلاح فرد، خانواده، مردم و حکومت است». (33)
در کنار این، باید آموزش از سلطهی استعمار خارج شود تا هدف آن تربیت نسلی باشد که مؤمن، مجاهد، عالم و متخلق به اسلام است. وی در حوزهی اجتماع، اقدامات زیر را ضروری میداند:
1. رسیدن به وضع کارگران و کارمندان جامعه و تعلیم آنها و رفع بی سوادی کامل و آشنا کردن آنها به حقوق و وظایف خود و برآوردن مطالبات آنها بر اساس عدالت؛
2. رسیدگی به امور روستاها و بالابردن سطح کشاورزی؛
3. اجرای احکام مالی و اقتصادی اسلام و رسیدگی به طبقات مظلوم؛
4. تأسیس نظام تعاونی در امور خیر و کمیتههای خیریه برای کمک به سالمندان، مریضان و درماندگان و بالا بردن سطح معیشت مردم؛
5. پرداختن به وضع تفریحی مردم و تأسیس باشگاههای ورزشی و تقویت روح جوانمردی در مردم. (34) سباعی در حوزهی سیاست؛ اصلاحات خاصی را مطرح میکند و مهم ترین اقدام در این زمینه را دعوت برای برپایی یک حکومت صالح میداند که با انحرافات مبارزه کند. حکومت صالح از نظر سباعی میتواند یک نظام جمهوری باشد، وی تأکید میکند که دعوت برای حکومت، صرفاً جنبهی اصلاحی و تدریجی دارد و رسیدن به حکومت از طریق کودتا و ابزارهای نظامی و خشن را نه تنها توصیه نمیکند (35) بلکه از اخوان میخواهد که در مقابل کسانی که دست به کودتا و توطئه میزنند، ایستادگی کنند. این مسئله، دیدگاه سباعی را در خصوص وفاداری او به آزادی، دموکراسی و نظام پارلمانی نشان میدهد. (36) سباعی که خود شاهد کودتای شیشکلی علیه دولت بود، از این عمل بسیار به ستوه آمد. او در عین حال تأکید میکند که در رویارویی با دشمن خارجی و مبارزه با استعمار، استفاده از سلاح و نیروی زور لازم است و اگر طرفداران و یاران استعمار، به واسطهی ظلم و استبداد، حامی استعمار شدند مبارزه با آنها نیز لازم و ضروری است.
2. الگوی حکومت اسلامی
تفکر اخوانی، مبنی بر شمولیت اسلام و عدم جدایی دین از سیاست، از ویژگیهای فکری بارز سباعی بود. در عین حال، او به مرحلهای و تدریجی بودن اجرای شریعت اعتقاد داشت. (37) از نظر وی احکام اسلام دارای انسجام است و رسیدن به آثار و نتایج هر حکم، مشروط به اعمال قوانین دیگری خواهد بود که تنفیذ و اجرای آن جز از طریق یک حکومت و دولت صالح ممکن نخواهد بود. (38) سباعی جنبش خود را روح و انقلاب جدیدی میدانست که هدفش استقرار یک نظام اسلامی جامع بود. (39) از نظر او حکومت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و جامعهای که تأسیس کرد، دولتی عادلانه و بسیار برتر از آنچه فلاسفه و انبیای پیشین آرزوی تحقق آن را داشتند، بود. در آن جامعه نسلهایی مؤمن و مهذب پرورش یافته بودند که هم برای دنیا و هم برای آخرت تلاش مینمودند؛ آنها در کسب مال کوشا بودند و در حالی که گرسنگی را تحمل میکردند برای سیری تلاش مینمودند و در راه خدا انفاق میکردند و از غذاهای پاک و لذیذ میخوردند؛ در ورطههای مادی فرو میرفتند، بی آنکه آلوده شوند. از نظر سباعی حکومت پیامبر عالی ترین نوع حکومت بوده است که میتواند برای همیشه الگو باشد. (40)از نظر سباعی بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، ابوبکر، عمر، عثمان و علی علیه السلام شیوهی پیامبر را در نظام عادل اسلامی ادامه دادند. ابوبکر در تاریخ اسلام اولین بار به ضمانت مادی و نظامی جهت گرفتن زکات، برای تکافل اجتماعی جامعه اقدام کرد. گسترش متصرفات اسلامی در زمان عمر باعث شد تا وی برای اولین بار فرمان تأسیس دیوانهایی را برای ضبط و ثبت واردات و صادرات دولت اسلامی و فهرستی از تمام فرمانداران و عاملان زکات صادر کند. میزان حقوق دولت، متناسب با سوابق افراد در خدمت به اسلام و شرکت در جهاد و به اندازهی کفاف بود. همچنین به ازای هر نوزادی که به خانوادهها اضافه میشد. صد درهم به حقوق رسمی خانواده اضافه میشد و با رشد وی تا دویست درهم افزایش مییافت. نظام تکافل اجتماعی برای سایر اقلیتها نیز اجرا میشد. در زمان عثمان نیز به رغم آشفتگیهای سیاسی، نظام تکافل اجتماعی ادامه یافت. بعد از وی در زمان علی علیه السلام با وجود تشنج جامعه، این نظام تداوم یافت. بدون شک سیاست خلفای اموی هیچ شباهتی با خلفای راشدین نداشت، اما از آنجا که نظام تکافل و قوانین آن در شمار وظایف قانونی و رسمی دولت بود، به طور کلی معطل نماند. به ویژه عمر بن عبدالعزیز اهتمام زیادی در این باره داشت. اگر اسلام سیر طبیعی خود را ادامه میداد و زمامداران خودکامه آن را از مسیر اصلی و هدف واقعی اش منحرف نمیکردند امروز کارآمدترین نظام سیاسی، نظام اسلامی بود. در حالی که امروزه، حکومتها در جوامع اسلامی به استثمار و استبداد روی آوردهاند. (41)
3. استبداد سیاسی؛ معضل حکومت دینی
سباعی در مبحثی تحت عنوان «بین دور اندیشی و استبداد» پیامدهای بسیار منفی استبداد را در جامعه بیان کرده میگوید: استبداد کاملاً متفاوت از دور اندیشی است؛ چرا که استبداد، حق را با باطل در میآمیزد، ظلم و ستم روا میدارد، در حالی که فکر میکند به عدالت رفتار میکند؛ دست به ویرانی میزند، حال آنکه فکر میکند در حال ساخت و ساز است. سباعی به دوران استبدادی ادیب شیشکلی در سوریه اشاره میکند که با کودتا به حکومت رسید و فکر میکرد جامعه و کشور سوریه را به سمت پیشرفت و تمدن میبرد، حال آنکه آن را به افلاس و عقب گرد کشاند. سباعی به این جملهی منسوب به سید جمال الدین اسدآبادی که «جوامع شرقی جز با حکومت مستبد عادل اصلاح نمیشوند»، به دیدهی تردید مینگد و میگوید بعید است سید جمال چنین حرفی زده باشد؛ چرا که استبداد و عدالت به هیچ روی در یک جا جمع نمیشوند که مستبد عادل داشته باشیم. استبداد جز ظلم و ستم و ضایع کردن حقوق امت و پایمال کردن کرامت آن به کار دیگری دست نمیزند. از این رو بهتر است بگوییم جوامع اسلامی اصلاح نمیشوند مگر به دست دور اندیش عادل؛ چرا که حزم و عدل دو مقولهای هستند که از هم جدا نمیشوند و عدالتی که با حزم و دور اندیشی قرین شود، دقیقاً همان چیزی است که جوامع شرقی به آن نیاز دارند تا استبداد را از بین ببرند. (42)از نظر او ریشهی استبداد و ظلم حاکمان جور، فراموشی عبودیت خود نسبت خداست. هیچ کس مانند حاکم مستبد نمیتواند به راحتی حق حیات را از انسان سلب کند. (43) خداوند در بیست و هفت سوره از قرآن کریم، داستان ظلم و تکبر فرعون را بیان کرده است. (44) استبداد با اعتقاد به آزادی بدون قید برای خود، صیانت خود آزادی را هم از بین میبرد. حکمت قوانین و اصول و نظامنامهها صیانت از آزادی میباشد. عبودیت خدا، نهایت آزادی است، چرا که آزادی کامل آن است که انسان تحت عبودیت و محدودیت همنوع خود نباشد. (45) از این رو از نظر سباعی حکومت در محدودهی مقررات، مشروط و محدود است و زمامداران تابع ارادهی مردماند. حکومت و دولت، خادم مردم است و نمیتواند مالک آنها باشد. حکومت مطلوب باید از سوی خود مردم و برای رسیدگی به امور آنها انتخاب شود. (46)
4. تلاش عملی برای تشکیل حکومت
در اینکه آیا سباعی به عنوان رئیس اخوان المسلمین، جنبش خود را در عمل هم معطوف به کسب قدرت سیاسی کرد یا خیر، جای تردید است. اگر چه برخی افراد سباعی و اخوان المسلمین سوریه را به تلاش برای تأسیس حکومتی اسلامی متصف کردهاند، اما این مطلب چندان روشن نیست و نمیتواند قضاوتی موجّه باشد. برخلاف وجود شواهد و مدارک مستند در تأیید فعالیت مستمر و پیگیر اخوان المسلمین مصر برای ایجاد حکومت اسلامی، در مورد اخوان المسلمین سوریه چنین چیزی کمتر به چشم میخورد. با این حال میتوان گفت گرایش آنها بدین سو به طور کلی از سه مرحلهی اساسی گذر کرده است. آنان در آغاز پیدایش خویش اشارهای به تشکیل حکومت اسلامی نکردند و از نظر سیاسی خواست آنان رهایی کشورهای عرب و اسلامی از یوغ امپریالیسم و نفوذ خارجی بود. در مورد سیاست داخلی، هدف آنها اصلاح و برطرف کردن عیوب نظام سیاسی بود، با این هدف که مردم بتوانند نمایندگان خود را به شیوهای مطمئن، بدون تقلب و بی ترس و واهمه از حکومت انتخاب نمایند. نمایندگانی که به هیچ وجه تحت نفوذ قدرتی قرار نگیرند و امور حکومتی را با بی طرفی، مورد انتقاد و نظارت قرار دهند. خواست آنان اصلاح هنجارها، قوانین و دادگاهها بود به گونهای که عدالت در میان مردم تحقّق یابد، حقوق افراد ذی حق استیفا گردد و از خودکامگی، تجاوز و تباهی بازداشته شوند.در مرحلهی دوم که از سال 1946- پس از کنفرانس یبرد و در زمان اوجه قدرت اخوان المسلمین در مصر - آغاز گردید، آنها بر آن شدند با توجه به قدرت انعطاف اصول اساسی اسلام، یعنی قرآن، سنت، اجماع و قیاس، این دین را با شرایط زمانه تطبیق دهند و سعادت مردم کشورهای مختلف را، چه از نظر مادی و چه معنوی تأمین نمایند. آنها همچنین بر این باور بودند که اسلام مکتب عبادت، اخلاق، قانون، مذهب و حکومت است. آنان خواهان تجدیدنظر در قوانین جنایی، اقتصادی، اخلاقی و تحصیلی و تطبیق آن با قوانین و روح اسلام در جهت تأمین سعادت و امنیت ملت خود شدند. در همان زمان آنان اظهار میداشتند که در تمدن غرب، نیک و بد به یکسان وجود دارد و ما باید آنچه از علم و صنعت که در تمدن غرب وجود دارد و برای تجدید حیات ما ضروری است، از آنان اخذ نماییم، هر نوع ابتکار و اختراعی که شخصیت ملی ما را در معرض خطر قرار نداده و با اصول اخلاقی ما تعارض نداشته باشد، به منزلهی هوای تازهای است که دوام ما را تضمین میکند و آینده مان را قوام میبخشد.
در مرحلهی سوم که از سال 1951 - که قانون اساسی جدیدی برای حکومت سوریه نوشته میشد - آغاز گردید، اخوان المسلمین درخواست کردند همان گونه که در قانون اساسی مصر، اردن، عراق، ایران، افغانستان، عربستان سعودی و یمن، اسلام دین رسمی اعلام شده است، در سوریه نیز چنین باشد. سباعی در آن زمان نمایندهی مردم در مجلس مؤسسان بود و در این زمینه تلاش زیادی کرد، اما مجلس با اعلام اینکه دین رئیس جمهور اسلام باشد، تقاضای آنان را اندکی تغییر داد. ظاهراً اخوان المسلمین خواست اکثریت را پذیرفتند، یا دست کم بدان گردن نهادند. (47) به هر حال میتوان گفت هدف اساسی از این درخواست نیز ایجاد حکومتی مذهبی نبود. حکومتهای فوق هم هیچ یک حکومت الهی نبودند و تمامی آنها شهروندان خویش را در دین و مراسم عبادی آزاد گذارده بودند و حتی بسیاری از آنها ساختار حکومت خود را به شیوهی اروپایی، مدرن کرده بودند. (48)
گرایش به این تجدید ساختار، روز به روز افزایش مییافت. موقعیّت واقعی اخوان المسلمین در سوریه با مورد استثنایی مصر تفاوت اساسی داشت. آنچه از این قراین میتوان به دست آورد این است که فکر ایجاد حکومتی مذهبی در سوریه به طور اعم و در حلقهی اخوان المسلمین آن کشور به طور اخص، بسیار ضعیف و قابل انعطاف بود و به کلی با اندیشهی ایجاد چنین حکومتی در مصر تفاوت داشت. به طور خلاصه، حرکت اخوان المسلمین در سوریه برای به دست گرفتن قدرت و تأسیس حکومت دینی، کم دامنه تر از حرکت مصر بود. (49)
سوسیالیسم اسلامی
1. مبانی نظری
سباعی اشتراکیت یا سوسیالیسم خود را اشتراکیت اخوان المسلمین میداند که بر اساس اسلام است. از نظر او اشتراکیت اسلامی یکی از موقعیتهای اخوان در حوزهی اجتماعی است که در آینده بدون خونریزی و خشونت محقق خواهد شد (50) و بدون تغییر در قوانین وضعی خدا، خواهان اصلاح انسان و هماهنگی آن با اوضاع و متقضیات زمان و مکان است و مسلمانان شایسته ترین افراد برای تحقق سوسیالیسم هستند: (51)«روزی میرسد، کسانی که امروز با سوسیالیسم اسلامی از روی نادانی و تنگ نظری مخالفت میکنند، به حمایت از آن برخیزند». (52)
سباعی نظریهی خود را با این مقدمه آغاز میکند که جنبشهای فکری و سیاسی اروپایی قرن نوزدهم، درست در زمانی که مسلمانان، در سطحی پایین تر از آنها و تحت استعمار آنها بودند، در پی از بین بردن نابرابریهای اجتماعی، طرحهای مهمی ارائه دادند. از همین رو سیل افکار غرب به سوی سرزمینهای اسلامی روانه شد و استعمار همان طور که به لحاظ نظامی و مادی بر این سرزمینها چیره شد، رسوبات فکری خود را نیز در میان این ملل تحکیم کرد:
«برتری و چیرگی اندیشههای فرهنگی غرب با ایجاد جوی از اعجاب و شگفتی، مسلمانان را نسبت به میراث عقیدتی و فرهنگی خود، صلاحیت و امکان هماهنگی آن با تحولات جدید، به ویژه در حوزهی اقتصاد، دچار تردید ساخت و اندیشهی پلیدی که نزدیک به یک قرن یا بیشتر، استعمار غربی آن را تبلیغ میکرد، به برخی از مدعیان آزادگی و بینش علمی سرایت کرد که رمز عقب ماندگی و انحطاط ملل مشرق زمین - به ویژه کشورهای اسلامی - پایبندی آنها به دین است تا جایی که دین را عامل تخدیر ملتها و نوکر سرمایه داری و حامی استعمار معرفی کردند». (53)
اما به دنبال عدم موفقیت الگوهای فکری وارداتی غربی و در پی آن ظهور جنبشهای رهایی بخش در سرزمینهای اسلامی، انگیزههای قوی در میان ملل مسلمان به وجود آمد تا به تحقیق و بررسی میراث فکری و اعتقادی دین خود بپردازند. کسانی چون سید جمال الدین اسدآبادی و محمد عبده با پیشگامی در این راه، سهمی بزرگ در آشکار کردن حقیقت اسلام برداشتند. سباعی با این پیش فرض که دین اسلام کلید حل معمای فقر را ارائه کرده است، به اشتراکیت اسلامی میپردازد و مجموعهی قوانین و احکامی را که در اسلام برای تنظیم ثروت و تثبیت مسئولیت متقابل اجتماعی آورده است، اشتراکیت یا سوسیالیسم اسلامی نام مینهد. (54) به عبارت دیگر نحوهی قانون گذاری و بینش تشریعی اسلام، از نظر احکام فقهی و جهات علمی آن، در تاریخ دولتهای اسلامی، نظام اجتماعی اسلام را ارائه میدهد و اساس استوار و شایستهای برای تشکیل یک مجتمع عادلانهی اسلامی و جواب گوی احساس و شعور مذهبی و عقیدتی مردم است. اگر این نظام عادلانهی اسلامی در جوامع ما جامهی عمل بپوشد، همهی مردم اعم از مسلمان و غیر مسلمان از آن بهره مند خواهند شد. (55)
2. پاسخ به انتقادها
سباعی با سوسیالیستی خواندن وجههی عصر حاضر (اغلب دولتها، احزاب و اندیشمندان)، به انتقادات و اعتراضات احتمالی دربارهی نام گذاری «سوسیالیسم اسلامی» پاسخ میدهد و میگوید:«می دانم که برخی از متعصبان به اسلام، این نام گذاری را خوش ندارند. به عقیدهی آنها سوسیالیسم پدیدهای مدرن است و در نتیجه، گرایش به این مکتب برای ما صحیح نخواهد بود؛ چون احتمالاً با ظهور مکتبی تازه در آینده، مجبور خواهیم شد این واژه را رها کنیم و در روال جدیدی سلوک نماییم. دستهی دیگر گمان میکنند این کار، اشاعهی کمونیسم را در کشورهای اسلامی تسریع خواهد کرد. آنها میگویند اسلام نظامی مستقل است و خدا آن را اسلام نامیده است و ما حق نداریم اسم تازهای برای آن انتخاب کنیم. آنها معتقدند که این عمل موجب بدنامی و مسخ اسلام و مانع پیشرفت آن خواهد بود. مانند کمونیستها که مصالح حزبی، آنها را وادار میکند تا اذهان را متوجه سازند به اینکه تنها شکل صحیح سوسیالیسم علمی، همان کمونیسم است. عدهای دیگر، اسلام را دین سرمایه داری میپندارند و از این جهت به دلیل منافع سرمایه داری خود با سوسیالیسم اسلامی مخالف هستند... اما من با علم به آنچه میگویند، واژهی سوسیالیسم اسلامی را انتخاب میکنم؛ چرا که من سوسیالیسم را یک پدیدهی زوال پذیر نمیشناسم، بلکه آن را کششی انسانی میدانم که از دورترین زمانها در تعالیم انبیاء و چاره جوییهای مصلحان آشکار بوده است و ملتهای جهان در عصر حاضر مخصوصاً ملتهای عقب مانده، میکوشند با تحقق آن، از مظالم اجتماعی و امتیازات بی رویهی طبقاتی آزاد شوند. هدف سوسیالیسم در تمام اشکال آن، جلوگیری از سلطهی فرد در بهره برداری از سرمایه برای انباشت ثروت، رعایت منافع اکثریت، نظارت دولت بر فعالیتهای اقتصادی فرد، ایجاد مسئولیت مشترک اجتماعی در میان افراد، از بین بردن آثار فقر و گرسنگی و هرگونه تبیعض است. فقر از سویی محرومیت و تحقیر و توهین به شرافت انسانی را سبب میشود و از طرفی با تنعم و قساوت و تباهی فطرت انسانی همراه است...» (56)
سباعی معتقد است مخالفان سوسیالیسم، شناخت صحیحی از اسلام ندارند و روح آن را لمس نکردهاند. حال آنکه اسلام در کلیت قانون گذاری خویش، اهداف فوق را نصب العی خود قرار داده و در جهت تأمین و تضمین آن قوانینی را تعیین نموده است و برای رسیدن به انسانیت جز دست یافتن به این هدف راهی نیست. سباعی از این نیز فراتر میرود و میگوید انکار سوسیالیسم و پرهیز از آن، روی برتافتن از دین خدا و ستم به آیین آسمانی اسلام خواهد بود... از نظر وی سوسیالیسم راهی بس روشن و هموار است که فاقد معایب سایر نظامهاست. سباعی میگوید ممکن است برخی افراد با ما هم فکر باشند و اصول و اهداف سوسیالیسم را بپذیرند؛ اما در نام گذاری این نظام با ما موافق نباشند و آن را به دلخواه خود نام گذاری کنند، مثلاً عدالت اجتماعی، تکافل اجتماعی، یا مبارزه با فقر و نظایر آن؛ «ولی ما آن را به نامی که تودهها میپسندند و رهایی از اوضاع آشفتهی اقتصادی و اجتماعی خود را در پی آن میجویند، نام گذاری میکنیم». (57) سباعی برای تقویت علمی آرای خود، به یافتهها و مشاهدات خود از کشورهای مختلف استناد میکند و میگوید:
«من بارها کشورهای اروپایی شرقی و اتحاد جماهیر شوروی را از نزدیک دیده ام و در تمام این مسافرتها برای من مجال آمیزش با طبقات مختلف مردم و آشنایی با مسائل اجتماعی در دنیای غرب و کمونیست وجود داشته است؛ و با اینکه مظاهر چشمگیر زندگی در اروپای غربی و دنیای کمونیست برایم شگفت آور بود، همیشه سعی داشتم آنچه میبینیم یا میشنوم را منصفانه مطالعه و بررسی کنم و آنچه مرا امیدوار میساخت، این بود که میدیدم تمدن غربی چه در پایگاههای کمونیستی و چه در بلوک سرمایه داری، با نادیده انگاشتن ابعاد روحی و معنوی انسان در بنای تمدن خود، انسان را از یک نوع مصونیت در قبال اضطرابات روحی محروم ساخته است و بدتر از همه، کمونیسم با محدود ساختن زندگی انسان در چارچوب ماده (خوراک، پوشاک، مسکن) انسان را از جنبهی والای انسانی خویش تنزل داده و انسانیت اش را از وی سلب کرده است. این مسئله مرا امیدوار میساخت که انسان باید در کار ساختن نظام و تمدن دیگری باشد که در آن انسانیت اش مسلوب نگردد و ثبات روحی و آرامش خود را نیز در آن بازیابد». (58)
3. وجوه تمایز سوسیالیسم اسلامی
سباعی با تشبیه سوسیالیسم به یک حیوان بیست سر، تعاریف و اقسام گوناگون آن را یادآور میشود که وجه مشترک همهی آنها نظارت دولت بر بهره برداری از ثروت جامعه، استقرار مسئولیت متقابل اجتماعی و تضمین شرافت انسانی افراد است. سباعی نیز مانند بسیاری دیگر اندیشمندان اسلامی، زمانه را زمانهای میداند که امت اسلامی با داشتن زمانهای تشریعی جهانی، انسانی و تمدنی، باید نقش خود را از نو بازی کند. از این منظر، از دیدگاه وی اندیشمند اسلامی حق دارد نظر اسلام را دربارهی سوسیالیسم جویا شود و مطرح کند و نحوهی تلقی آن را از این پدیدهی نو مورد بررسی قرار بدهد. این گونه نیست که اصول مالکیت خصوصی و حق ارث در اسلام، نافی برادری و برابری یا حامی سرمایه داری باشد. (59)سوسیالیسم اسلامی، نظامی مترقی است که هدف آن، ساختن جامعهای سالم و پیشرو و عاری از فقر، مرض و جهل است. در این جامعه ضروریات اولیه مانند محل سکونت، هزینهی سالیانهی خانواده، وسایل نقلیه، کتابهای علمی و ادوات و ابزار کار برای همگان موجود است و بر آن مالیات تعلق نمیگیرد و همهی شهروندانی که در سایهی حکومت اسلامی هستند اعم از مسلمان و غیر مسلمان، مشمول این قوانیناند و طبقات مختلف جامعه در استقرار نظام مسئولیت متقابل اجتماعی ملزم به همکاری با هم و با دولت هستند. قانون مسئولیت متقابل اجتماعی - برخلاف دیگر نظامها - بسیار فراگیر و جامع است. در این نظام، قدرت حاکم، در محدودهی مقررات قانونی مشروط و محدود است و مهم تر از همه اینکه این جامعهی توحیدی، صرفاً یک تئوری و نظریه نیست، بلکه قابلیت اجرای کامل دارد. (60)
سباعی تفاوتهای سوسیالیسم اسلامی با کمونیسم و سرمایه داری را نیز بر میشمرد. از نظر او سوسیالیسم اسلامی در امور زیر با کمونیسم متفاوت است:
1. اسلام مالکیت فردی را در جامعه تجویز میکند اما نظام کمونیسم آن را محدود میسازد؛
2. نظام اسلامی با تجویز مالکیت فردی، استعدادهای طبیعی انسان را در عرصهی رقابتی سالم، مؤثر و سازنده برای همکاری به کار میگیرد؛ اما کمونیسم، آزادی و رقابت در زمینهی تولید را موجب فساد و پیدایش طبقه میداند؛
3. در نظام اسلامی بر همکاری و همگامی طبقات تأکید میشود، در حالی که در کمونیسم بر یکسانی و تساوی مطلق؛
4. تأکید اسلام بر دین و ضمانتهای اعتقادی و اخلاقی میباشد و تأکید کمونیسم بر نفی ایمان و عقیده؛
5. اصالت و شرافت انسان در نظام اسلامی مورد تأکید است؛ اما کمونیسم در غایت خویش مستقلاً به انسان نمیاندیشد؛
6. جامعیت نظام اسلامی در تأمین همهی نیازهای مادی و معنوی انسان است و تأکید کمونیسم بر نیازهای غریزی و مادی انسان.
از نظر سباعی، نظام سوسیالیسم اسلامی با سرمایه داری نیز تفاوت ماهوی دارد. در نظام سرمایه داری، سرمایه؛ ملاک و تعیین کنندهی مصلحت است و امکان رقابت، اختلاف و دشمنی را به همراه دارد. حال آنکه در اسلام رقابت بر مبنای مصلحت و منافع جامعه است. (61) در ادامه الگوی عملی تحقق سوسیالیسم اسلامی تبیین میشود.
پینوشتها:
1. عضو هیئت علمی پژوهشکدهی مطالعات فرهنگی واجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری.
2. عدنان محمد زرزور، مصطفی السباعی؛ الداعیه المجدد، دمشق: دار القلم، ط 1، 1421 ق/ 2000 م، صص 87- 86، عبدالعزیز الحاج مصطفی، مصطفی السباعی؛ رجل فکر و قائد دعوه، دار النشر و التوزیع، الاولی، 1404ق/ 1984م، صص 22- 19.
3. «شهادات و آراء علماء السنه المعاصرین حول الشیعه الامامیه»،در:
14masom. com. maktab-makt.
4. عدنان محمد زرزور، پیشین، صص 364-363.
5. یوسف القرضاوی، «لقایی بالاستاذین السباعی و المبارک»، در:
islamonline. net/ kardavy/2002/11/article/16shtml.
6. هرایر دکمجیان، اسلام در انقلاب؛ جنبشهای اسلامی معاصر در جهان عرب (بررسی پدیدهی بنیادگرایی اسلامی)، حمید احمدی، تهران: کیهان، ج 3، 1377، ص 203.
7. عدنان محمد زرزور، پیشین، ص 138، به نقل از: عظماؤنا فی التاریخ، ص 247.
8. همان.
9. همان، ص 89.
10. همان، ص 90.
11. الفتح، القاهره، العدد 643، 11 محرم 1358ق.
12. «الی جمعیات الاسلامیه فی سوریه»، الفتح، القاهره، العدد 572، 16 شعبا 1356 ق.
13. «لدعایه الکمالیه فی سوریه»، الفتح، القاهره، العدد 634، 7 ذی القعده 1357 ق.
14. عدنان محمد زرزور، پیشین، صص 103- 3؛ مصطفی السباعی، الاستشراق و المستشرقون (مالهم و ما علیهم)، بیروت: دار الورق، ط 2، 1422 ق/ 2001 م، ص 16.
15. محمد المجذوب، علماء و مفکرون عرفتهم، الریاض: دارالشواف للنشر و التوزیع، الجزء الاول، ط 1، 1992م، ص 384.
16. مصطفی السباعی، هکذا علمتنی الحیاه (خواطر و افکار؛ القسم الاول، الاجتماعی)، دمشق: دارالدعوه، ط 1، 1382ق/ 1962م، ص 99.
17. همان، ص 184.
18. «الجهد الضائع»، الفتح، العام الرابع عشر، العدد 665، 6 ربیع الاخر 1358ق.
19. همان.
20. محمد المجذوب، پیشین، ص 400.
21. عدنان محمد زرززور، پیشین، ص 134؛ هرایر دکمجیان، پیشین، ص 202.
22. اسحاق موسی الحسینی، جنبش اخوان المسلمین؛ بزرگ ترین جنبش اسلامی معاصر، ترجمهی سیدهادی خسروشاهی، تهران:، اطلاعات، 1357، ص 267.
23. همان، ص 268.
24. هرایر دکمجیان، پیشین، ص 203.
25. محمد محمود الصواف، مخططات الاستعماریه لمکافحه الاسلام، مکه: دار الثقافه للطباعه، ط 1، 1383ق/ 1965م، صص 154- 153؛ ابوالحسن الندوی، الاسلام و المستشرقون، هند، لکنهو: المجمع الاسلامی العلمی، 1982م.
26. محمد المجذوب، پیشین، ص 403.
27. این کتاب با حذف و تلخیص پارهای مباحث با عنوان زیر به فارسی ترجمه شده است:
مصطفی سباعی، جامعهی توحیدی و عدالت اجتماعی، تهران: حکمت، بی تا. در این مقاله از ترجمهی مذکور و چاپ مجدد اثر با عنوان: مصطفی سباعی، التکافل الاجتماعی فی الاسلام، بیروت: دار الوراق، 1419ق/ 1998م استفاده میشود.
28. محمد المجذوب، پیشین، ص 410.
29. عدنان محمد زرزور، پیشین، ص 156.
30. همان، ص 164.
31. مصطفی السباعی، «قوه الحق و حق القوه»، الفتح، العدد 456، 2 جمادی الاولی 1354 ق، به نقل از: عدنان محمد زرزور، پیشین، ص 165.
32. همان، ص 168.
33. همان، صص 172- 170.
34. محمد المجذوب، پیشین، ص 286.
35. مصطفی السباعی، هکذا علمتنی الحیاه (خواطر و افکار؛ القسم الثانی: السیاسی) ، دمشق: دار الدعوه، ط1، 1383ق/ 1962م، فقرات، 20، 19، 18، 17، 13 و 12.
36. مصطفی الفیلالی، «الصحوه الدینیه الاسلامیه؛ خصائصها، اطوارها و مستقبلها»، فی: الحرکات الاسلامیه المعاصره فی الوطن العربی، بیروت: مرکز دراسات الوحده العربیه، ط1، 1987م، ط 2، 1989م، ص 360.
37. مصطفی سباعی، جامعه توحیدی و عدالت اجتماعی، پیشین، ص 61.
38. هرایر دکمجیان، پیشین، ص 203.
39. احزاب (33): 21.
40. مصطفی سباعی، التکافل الاجتماعی فی الاسلام، پیشین.
41. «أخلاقنا الاجتماعیه»، الطبعه الخامسه، 1987م/1407ق، در: عدنان محمد زرزور، پیشین، ص 387.
42. أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِی حَآجَّ إِبْرَاهِیمَ فِی رِبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللّهُ الْمُلْكَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ قَالَ أَنَا أُحْیِی وَأُمِیتُ؛ بقره (2): 258.
43. مَا عَلِمْتُ لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرِی؛ قصص (28): 38.
44. مصطفی السباعی، التکافل الاجتماعی فی الاسلام، پیشین، ص 86، مصطفی السباعی، احکام الصیام و فلسفته فی ضوء القرآن و السنه، بیروت: المکتب الاسلامی، ط 6، 1406ق/ 1986م.
45. مصطفی السباعی، التکافل الاجتماعی فی الاسلام، همان، صص 387- 302.
46. محمد مجذوب، پیشین، ص 402؛ عدنان محمد زرزور، پیشین، ص 240.
47. اسحاق موسی الحسینی، پیشین، ص 140.
48. همان، صص 142- 140.
49. عدنان محمد زرزور، پیشین، ص 171.
50. مصطفی السباعی، هکذا علمتنی الحیاه (القسم الاجتماعی)، پیشین، صص 212-208.
51. همان، ص 38.
52. مصطفی سباعی، جامعهی توحیدی اسلام و عدالت اجتماعی، پیشین، ص 26.
53. همان، ص 29.
54. همان، صص 43-41.
55. همان، صص 34- 32.
56. همان، ص 25.
57. همان، ص 41.
58. همان، ص 46.
59. همان، صص 199- 198.
60. همان، صص 209- 200.
61. همان، صص 61-60.
پینوشتها:
منبع مقاله :علی اکبر علیخانی و [همکاران ... ]؛ (1390)، اندیشه سیاسی متفکران مسلمان جلد پانزدهم، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، چاپ اول.