پيامبر اعظم صلي الله و عليه و آله و نظام قشر بندي اجتماعي

هرچند تجربه ي تاريخي صدر اسلام ابعاد و سويه ها مختلفي دارد که هر کدام مي تواند موضوع تحليل متفاوتي قرار گيرد. اما تجربه ي مبارزه اسلام با اشکال گوناگون نابرابري، که بر بنياد نفي ارزش ها و سرشت مشترک انساني استوار است، تجربه اي است که ويژگي متمايزي به اسلام نسبت به ديگر اديان آسماني داده است. اين نوشتار با نگاهي به آموزه ها و ابعادي از حيات اجتماعي پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله، زوايايي از اين بحث، دست کم در حد طرح مسئله را مورد بررسي قرار مي دهد.
چهارشنبه، 30 ارديبهشت 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پيامبر اعظم صلي الله و عليه و آله و نظام قشر بندي اجتماعي
پيامبر اعظم صلي الله و عليه و آله و نظام قشر بندي اجتماعي
پيامبر اعظم صلي الله و عليه و آله و نظام قشر بندي اجتماعي

نويسنده: محمد اسلم جوادي



چکيده

هرچند تجربه ي تاريخي صدر اسلام ابعاد و سويه ها مختلفي دارد که هر کدام مي تواند موضوع تحليل متفاوتي قرار گيرد. اما تجربه ي مبارزه اسلام با اشکال گوناگون نابرابري، که بر بنياد نفي ارزش ها و سرشت مشترک انساني استوار است، تجربه اي است که ويژگي متمايزي به اسلام نسبت به ديگر اديان آسماني داده است. اين نوشتار با نگاهي به آموزه ها و ابعادي از حيات اجتماعي پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله، زوايايي از اين بحث، دست کم در حد طرح مسئله را مورد بررسي قرار مي دهد.

مقدمه

قشربندي اجتماعي، معادل « Social statification » در زبان انگليسي است. اين واژه در ادبيات جامعه شناسي از واژگان زيست شناختي و زمين شناختي از ريشه ي « Strata » به عاريت گرفته شده است که به لايه هاي روي هم چيده شده ي زمين اشاره دارد. اما در جامعه شناسي، همان گونه که گيدنز گفته است، به « نظام ساخت يافته اي از نابرابري ميان گروه بندي هاي مختلف اجتماعي » اطلاق مي شود (1) هسته ي نظام قشربندي « نابرابري اجتماعي » (2) است و نابرابري اجتماعي بدين معناست که انسان ها از يک سو به طور يکساني از امکانات، فرصت ها و مزيت هاي اجتماعي بهره مند نيستند واز سوي ديگر، اين بهره مندي نابرابر پيامد وضعيتي است که در آن انسان ها با استفاده از زور و امکاناتي که موقعيت پايگاهي آنها در اختيارشان قرار داده، حقوق، حيثيت و آزادي افراد و گره هاي ضعيف تر را مورد تعرض و تعدي قرار مي دهند. در يک کلام، نابرابري محصول بهره کشي و ستم ساختمند انسان بر انسان است .
نابرابري اجتماعي و نظام قشربندي يکي از کهن ترين و قديمي ترين پديدارهاي اجتماعي است. در فرايند تاريخي، جوامع انساني همواره قشربندي را به عنوان يک امر دايمي، اما با چهره ها و وجوه متغير تجربه نموده اند. اينکه چه وجهي از نظام قشربندي و نابرابري اجتماعي در جامعه غالب باشد بستگي به ساخت، نظام اجتماعي - فرهنگي و وضعيت تاريخي دارد که يک جامعه ي معين در آن قرار دارد. مدل قشربندي اجتماعي بسته به وضعيت تاريخي و متغيرهاي ساختي جوامع همواره در حال تغيير بوده، اما در هر صورت، سطحي از نابرابري او درجه بندي ميان انسان ها و موقعيت هايي را که انسان ها يا گروهي از انسان ها در درون آن قرار مي گيرند، به لحاظ ميزان بهره مندي از مزايا، فرصت ها و کيفيت هاي زندگي انساني همواره باز توليد نموده است. نمي توان جامعه اي را يافت که سطحي از ناهمساني در چينش سلسله مراتبي موقعيت ها و به تبع آن، افرادي که در درون اين موقعيت ها قرار مي گيرند ، در آن جود نداشته باشد. اما آيا اين چينش سلسله مراتبي موقعيت ها و تفاوت ها در ميزان دست يابي انسان هاي گوناگون به مزايا و فرصت هاي اجتماعي يک امر طبيعي است و از بنيادهاي قابل توجيه برخوردار است، يا اينکه اين نابرابري بنياد ظالمانه و ناموجهي دارد که توسط افراد و گروه هايي که موقعيت برتر، سلطه و زور بيشتري دارند بر ساير انسان ها و گروه هاي اجتماعي تحميل شده است ؟
جامعه شناسان اغلب در تحليل اين مسئله به دو رويکرد متفاوت و حتي متعارض روي آورده اند. برخي از جامعه شناسان که اغلب با نگاه کارکردي پديده هاي اجتماعي را بررسي مي کنند، تحليل نسبتا محافظه کارانه اي از نظام قشربندي و نابرابري اجتماعي ارائه نموده اند. آنها به نحوي در صدد مشروع سازي وضعيت نابرابري ميان انسان ها بر آمده و وجوه قشربندي در حيات اجتماعي را بر اساس ضرورت ساختي تبيين نموده اند. از نظر آنها، نظام قشربندي موجب مي گردد که نظام اجتماعي پايداري و بقاي خويش را حفظ کند؛ چه اينکه تنها نظام قشربندي است که از طريق در نظر گرفتن پاداش هاي مختلف و درجه بندي شده؛ مي تواند افراد را براي پر کردن موقعيت هاي ناخوشايند اما حياتي براي بقاي نظام اجتماعي، سوق دهد. (3) اما از سوي ديگر، گروهي از جامعه شناسان، با محافظه کار خواندن رويکرد کارکردي- ساختي و اينکه چنين تحليي در عمل به نفع گروه مسلط مي انجام، رويکرد راديکال و ستيزه جويانه اي نسبت به تبيين قشربندي اجتماعي اتخاذ نموده اند. اين دسته از جامعه شناسان نظريه ي ديگري تحت عنوان نظريه ي « کشمکش » مطرح نموده اند که مطابق آن، جامعه همواره سطوحي از ناسازگاري و کشمکش را تجربه مي کند. نظم و انسجام اجتماعي از طريق به کارگيري قدرت و فراگردهايي که به اعمال زور و سلطه منتهي مي شوند، به وجود مي آيد. (4) از نظر آنها، نظام نابرابري اجتماع فاقد اقتضاي ساختي بوده و از توجيه کافي برخودار نيست. ناهمساني انسان ها در موقعيت هاي گوناگون ناشي از سيطره داشتن روابط معطوف به قدرت و ثروت در مناسبات اجتماعي ميان انسان هاست که بر اساس آن، گروه هايي که از موقعيت و امکانات اجتماعي برتري برخوردارند، نه تنها تلاش مي کنند که گروه هاي ضعيف تر را تحت سلطه و کنترل خود داشته باشند، بلکه با اجبار نمادها، ارزش ها، باورها و الگوهاي رفتاري خويش را نيز بر آنان تحميل مي کنند. (5) به هر صورت، از نظر طرفداران نظريه ي «کشمکش»، نابرابري امري فاقد توجيه بوده و از بنياد ظالمانه برخوردار است .

قشربندي در اسلام

از نظرگاه اسلامي مي توان نابرابري و قشربندي موجود در نظام اجتماعي را از زوايه هاي گوناگون تحليل کرد. الگوها و گونه هاي مختلف نابرابري و نظام قشربندي از وضعيت يکساني برخوردار نيستند. بسته به اينکه چه الگويي از قشربندي وجود داشته باشد، مناسبات حاکم بر آن نيز متفاوت است. تمايز موقعيت ها و ميزان متفاوتي از پاداش و مزايايي که به آنها تعلق مي گيرد تا حدي امري اجتناب ناپذير است. از اين رو، از نگاه اسلام تا زماني که تفاوت ها و تمايزها منجر به نابودي ارزش هاي اصيل و ذاتي انساني همانند کرامت، عدالت، آزادي و معنويت در جامعه و مناسبات حاکم ميان انسان ها نشود، امري پذيرفته شده است. اما زماني که نظام قشربندي و تمايز موقعيت افراد ماهيت نا انساني به خود بگيرد، به گونه اي که وجود، استمرار و فراگيري ارزش هاي مشترک و اصيل انساني را به خاطر مخاطره اندازد، اسلام آن را نمي پذيرد و در برابر آن مي ايستد؛ چه اينکه اين وضعيت موجب مي گردد که سرشت و ارزش هاي مشترک انساني نفي شود و انسان ها از گوهر انساني و فطرت الهي که ريشه هاي گرايش به آموزه هاي ديني در آن قرار دارد، فاصله بگيرند .
در واقع، به لحاظ ديني، بسياري از آلام، مصائب و شرارت هايي که چهره ي کريهي به افق تاريخي بشري بخشيده ناشي از بيگانه گشتگي بشريت از ذات و سرشتي است که به صورت يکسان در ميان يکايک انسان ها وجود دارد؛ ذاتي که به عنوان گوهر مشترک، توجه بدان، جهان انساني را در متن تنوع و گوناگوني هايي همچون تنوعي برخاسته از جهان زيست اجتماعي، ويژگي هاي اکولوژيکي، موقعيت جغرافيايي، سبک زندگي، پيوندهاي نژادي، قبيله اي و طايفه اي، جنسيت و زبان، وحدت و يگانگي مي رساند. در واقع، پاره پارگي ها، جنگ و خون ريزي هاي هولناک که هم امروز و هم در گذشته افق تاريخ حيات اجتماعي را رنگ تيرگي بخشيده، ناشي از وضعيت فاجعه آميزي است که در آن انسان ها از گوهر آدميت به عنوان بنياد مشترک و عام که مي تواند همه ي انسان ها را به وحت و يک رنگي برساند، فاصله گرفته و عناصري از زندگي انساني را برجسته ساخته است که نه تنها امکان زندگي مسالمت آميز و توأم با صلح و آشتي با ديگري را از انسان سلب مي کند، بلکه فرديت او را نيز در دام ارزش هاي تني و آنچه که ماهيت انساني را به زوال و نابودي سوق مي دهد، اسير مي کند. انحراف از فطرت اوليه و غفلت از ارزش هاي بنياديني که قوام زندگي انساني بدان است، بنياد وضعيت دردناکي است که تجربه ي فتنه، جنگ و خون آشامي را به ملموس ترين پديدار حيات اجتماعي بدل نموده است .
آنچه بيان گرديد، تنها توصيف اجمالي و فشرده براي آشنايي با مطالعات نظري در باب قشربندي به عنوان يکي از مهم ترين پديدارهاي اجتماعي بود. در اينجا درصدد نيستيم که زواياي گوناگون ديدگاه اسلام را در مورد الگوهاي مختلف قشربندي اجتماعي مورد بررسي قرار دهيم، بلکه با ارجاع به آموزه ها و سيره ي عملي پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله تلاش مي کنيم تا صورت هايي از نابرابري را که حضرت در جهت امحاي آن تلاش نموده مورد تحليل قرار دهيم . اين امر، دست کم در حد طرح مسئله مي تواند باب هاي پژوهشي تازه اي را براي مطالعات روشمند اجتماعي، نسبت به آموزه هاي ديني و ابعاد اجتماعي حيات پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله باز نمايد .

پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله و قشربندي اجتماعي

هرچند پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله، دست کم با چهار نوع قشربندي اجتماعي مبارزه نمود، اما در اينجا تنها به تلحيل سه نوع قشربندي اجتماعي بسنده مي شود که عبارتند از: تبعيض قومي و نژادي، نظام بردگي و تبعيض جنسيتي. نوع چهارم قشربندي اجتماعي که پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله با آن مبارزه نموده، قشربندي مبتني بر متغير اقتصادي است. از آن رو که تحليل اين نوع قشربندي، نياز به بررسي نظام گسترده تر اقتصادي از ديدگاه اسلام دارد، از طرح، تلحيل و بررسي آن صرف نظر مي شود.

1. تبعيض قومي و نژادي

با آنکه دانشمندان بنياد قابل توجيه علمي براي مفهوم نژاد نيافته اند، اما آپارتايد و تبعيض نژادي تقريبا در تمامي مقاطع و ادوار تاريخ بشر وجود داشته و به همين دليل، امروزه «نژاد» (6) و « نژادگرايي » (7 ) به يکي از مفاهيم پر کاربرد در گفتار روزمره و ادبيات علوم اجتماعي تبديل شده است. در ادبيات جامعه شناختي، « نژاد عبارت است از گروه هاي انساني که داراي خصوصيات جسماني مشترکي باشند که بنابر اصل توراث به آنها رسيده باشد؛ هرچند که اين گروه ها از نظر آداب و رسوم، يا مليت، همانند نباشند. » (8) بدين سان، «نژادگرايي» نيز نظريه ي رده بندي نژادهاست که براساس آن، وضع اجتماعي تابعي از متغير نژادي به شمار مي آيد و نظام اجتماعي بايد به گونه اي طراحي شود که فاصله نژادي به منظور جلوگيري از آميزش و اختلاط نژاد برتر با نژادهاي پست تر، حفظ شود.
در صدر اسلام و ميان اعراب جاهلي، الگوهاي مختلفي از نابرابري وجود داشت، که نابرابري مبتني بر قوميت و نژاد يکي از بنيادي ترين آنها بود. متغيرهايي همچون «عرب» و «عجم» و «سياه» و «سفيد» بنيادهايي بودند که گروه هاي اجتماعي براساس آنها به ميزان متفاوتي از منابع و مزاياي اجتماعي دست رسي داشتند. پندار خودمحوربينانه ي اعراب به آنها ذهنيتي بخشيده بوند که براساس آن، هويت و کرامت انساني ساير گروه هاي قومي و اجتماعي که از آنها با عنوان «عجم» ياد مي شد، بي ارزش تلقي مي گرديد. اما پيامبر صلي الله عليه و آله، با نفي هر نوع ملاک برتري جز معيار «تقوا» و حفظ ارزش هاي برين انساني، با اين وضعيت مبارزه کرد. براساس آموزه هاي اسلام، معيار برتري انسان بر انسان ديگر در تقرب و نز ديکي به خداوند نهفته است که از طريق تقوا و رعايت ارزش هاي انساني و الهي در زندگي و حيات فردي و جمعي انسان ميسر مي شود. به هر ميزان که فرد و گروه تقواي بيشتري داشته باشد به همان ميزان از کرامت و فضيلت بيشتري در مقايسه با ديگر افراد و گروه ها برخوردار مي گردد. خداوند در قرآن مي فرمايد: ( يا أيها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثي و جعلناکم شعوبا وقبائل لتعارفوا ان أکرمکم عندالله أتقاکم ان الله عليم خبير ) ( حجرات: 13 )؛ اي مردم ! ما شما را از يک مرد و زن آفريديم و شما را از تيره ها و قبيله ها قرار داديم تا يکد يگر را بشناسيد؛ ( اينها ملاک امتياز نيست )، گرامي ترين شما نزد خداوند را تقواترين شماست؛ خداوند دانا و آگاه است.
مفسران يکي از وجوه شأن نزول اين آيه را درباره ي داستان اذان حضرت بلال پس از فتح مکه بيان نموده اند. پس از فتح مکه، پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله به بلال دستور داد تا اذان بگويد. بلال بر پشت بام کعبه رفت و اذان گفت. عتاب بن اسيد، که از آزاد شدگان بود، گفت: شکر مي کنم خدا ر ا که پدرم از دنيا رفت و چنين روزي را نديد؛ حارث بن هشام نيز گفت: آيا رسول خدا صلي الله عليه و آله غير از اين کلاغ سياه کسي را پيدا نکرد ؟ به اين ترتيب، اين آيه نازل شد تا با اين پندار خرافي و جاهلي مبارزه نمايد. (9)
در آيه ي ديگري خداوند مي فرمايد: ( يا ايها الذين آمنوا لا يسخر قوم من قوم عسي أن يکونوا خيرا منهم و لا نساء من نساء عسي أن يکن خيرا منهن و لا تلمزوا أنفسکم لا تنابزوا بالالقاب بئس الاسم الفسوق بعد الايمان و من لم يتب فأولئک هم الظالمون )( حجرات: 11 )؛ اي کساني که ايمان آورده ايد! نبايد گروهي از مردان شما گروه ديگر را مسخره کنند، شايد آنها از اينها بهتر باشند؛ و نه زناني زنان ديگر را ، شايد آنان بهتر از اينان باشند؛ و يکديگر را مورد طعن و عيب جويي قرار ندهيد و با القاب زشت و ناپسند يکديگر را ياد نکنيد. بسيار بد است که بر کسي پس از ايمان نام کفرآميز بگذاريد؛ و آنها که توبه نکنند ، ظالم و ستمگرند.
پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله در آخرين سفر زيارتي خويش به مکه نيز بار ديگر بر تقوا به عنوان تنها معيار برتري و فضيلت انساني تأکيد نموده است: « اي مردمان، پروردگار شما يکي است، پدر شما يکي بوده، شما همگي از آدم هستيد و آدم از خاک آفريده شده. گرامي ترين شما در نزد خداوند پرهيزگارترين شماست. هيچ عربي از هيچ عجمي برتر نيست جز با پرهيزگاري. »
سپس فرمود: «آناني که حاضرند به آناني که غايبند اين نکته را بازگويند. » (10)
در صدر اسلام، هنگامي که از سلمان در مورد تبار، نياکان و هويتش پرسيده شد، در جواب فرمود : « من سلمان پسر بنده ي خدا هستم.گمراه بودم، اما خداوند عزيز و شکوهمند مرا به وسيله محمد صلي الله عليه و آله هدايت کرد. تنگ دست بودم، خداوند بي نيازم ساخت. برده بودم، خداوند مرا توسط محمد صلي الله عليه و آله آزاد نمود. اين تبار و هويت من است. » (11)
و آنگاه که پيامبر صلي الله عليه و آله ماجرا را شنيد، گفته هاي سلمان را تأييد کرد و فرمود: « اي جماعت قريش ! هويت افراد دين افراد است، انسانيت افراد خلق آنان است و ماهيت افراد عقل آنهاست. خداوند - عزوجل - فرموده است: « ما شما را از يک مرد و زن آفريديم و شما را تيره ها و قبيله ها قرار داديم تا يکديگر را بشناسيد؛ ( اينها ملاک امتياز نيست )، گرامي ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست؛ خداوند دانا و آگاه است. »
سپس آن حضرت رو به سلمان نموده و فرمود: « هيچ يکي از اين جماعت بر تو برتري ندارد جز با تقواي الهي و اگر تقواي تو بيشتر باشد تو بر آنها برتري داري. » (12)
آن حضرت در حديث ديگري مي فرمايد: « کسي که به اندازه ي دانه ي خردل داراي تعصب (نژادي) باشد، در روز قيامت، خداوند او را با اعراب جاهلي زنده مي کند. » (13)

2. نظام برده داري

آشکارترين الگوي قشربندي اجتماعي، که در آن نابرابري ميان انسان ها به بارزترين وجه نمود يافته، نظام برده داري است. برده داري يکي از کهن ترين و رايج ترين الگوي نابرابري اجتماعي است. درک انتزاعي نظام برده داري و ارائه ي تعريف مفهومي از ماهيت و چيستي آن به ظاهر چندان دشوار نيست، اما مطالعات بيروني و واکاوي داده هاي تاريخي از لابه لاي اسناد و مدارک، به هيچ روي نمي تواند ما را به شناخت ژرف در باب آنچه که ماهيت و چيستي نظام برده داري و مناسبات حاکم بر آن تشکيل مي دهد، برساند. توصيف عميق (14) مناسبات نا انساني حاکم در نظام برده داري تنها زماني ميسر مي شود که انسان به صورت تجربي آنچه را که در اين نظام رايج بوده است تجربه نمايد. مطالعات بيروني تنها در حد ايجاد حس هم ذات پنداري، مي تواند انسان را به درک ماهيت اين نظام نزديک نمايد، اما آيا با اين حس مي توان احساس بردگاني را که بهاي نفي ماهيت انساني خويش ضمانت بقاي خويش را به دست مي آورند، درک کرد و شناخت ؟ امروزه به موجوداتي که در اصل فاقد شعور، درک و حيات مي باشند و تنها در حد تقليد از انسان برخي از ويژگي هاي رفتاري او رابه صورت ماشيني عملي مي کنند « انسانواره » گفته مي شود. اما در نظام برده داري، انسانواره موجودات بي شعور و فاقد درک و حيات نيستند، بلکه آدميزادگاني هستند که مناسبات و قواعد حاکم بر حيات اجتماعي انسانيت آنها را به سلاخي کشيده است. انسانواره در نظام برده داري، انساني است که انسانيتش نفي شده و به او قبولانده شده که چونان کالا در تملک و ملکيت ارباب خويش معامله گردد. به هر صورت، بردگي حقيقتا قابل درک نيست، جز آنکه انسان در فرآيند انسانوارگي، نفي خويشتن انساني خود را در زندگي انضمامي اجتماعي تجربه نموده باشد.
در نظام برده داري، انسان ها به دو دسته تقسيم مي شوند:
انسان هاي آزاد و انسان هاي برده. بردگي را « مالکيت انساني بر انساني ديگر » تعريف کرده اند. (15) از اين رو، برده به کسي گفته مي شود که چونان کالا در مالکيت انسان هاي ديگر قرار داشته باشد. انسان هاي برده هرچند از ظاهر و صورت انساني برخوردارند، اما در نظام اجتماعي و مناسبات حاکم بر زندگي به مثابه يک شيء و يک کالا در اختيار انسان هاي آزاد قرار دارند. مناسبات انسان هاي آزاد با بردگان، در شمار مناسبات انسان با انسان نيست. انسان هاي آزاد از تمامي مزايا، انسان با انسان نيست. انسان هاي آزاد از تمامي مزايا، امکانات، منابع و فرصت هاي زندگي در حيات اجتماعي برخوردارند، در حالي که يک برده نه تنها از آزادي، کرامت، حرمت، عزت نفس و منزلت برابر با ساير انسان ها محروم است، بلکه چونان چارپايان و اجناس در تحت تملک و مالکيت مطلق اربابان و صاحبان خويش قرار دارد. اربابان مالک جسم، جان، انسانيت، زندگي و مرگ آنهايند. آنها از هر حقي جز حق بردگي محرومند و از طريق حق بردگي است که ضمانت نسبي براي هستي و بقايشان فراهم مي شود. تعامل اربابان و مالکان با برده از باب تعامل صاحب کالا با کالاست .
بردگان صاحب هيچ حقي نبودند. براي نمونه، ازدواج يک برده تنها با اراده ارباب محقق مي شد و با اراده ي او نيز پايان مي گرفت. نظام هاي حقوقي و قوانين اجتماعي حق تشکيل خانواده و ازدواج به وسيله بردگان را به رسميت نمي شناخت. از اين رو هر برده بسته به اراده ي ارباب خويش تشکيل خانواده مي داد و براساس خواسته ي او از خانواده فاصله مي گرفت. برده نمي توانست از موجوديت، بقا و حقوق خانوادگي خويش دفاع نمايد؛ چه اينکه نه قوانين به او چنين حقي داده بود و نه عرف اجتماعي حقوق خانوادگي او را به رسميت مي شناخت. ارباب هر گاه مي خواست، مي توانست با هر عضو خانواده برده هر نوع معامله نمايد. بردگان نمي توانستند از نواميس، فرزندان و حيثيت خويش حراست نمايند. از سوي ديگر، اغلب بردگان فاقد خانواده بودند. براي مثال، در قرن نهم ميلادي در بسياري از کشورهاي اروپايي به ازاي هر سه مرد برده، يک زن برده وجود داشت و اغلب در روسيه نيز يک زن برده همزمان با دو مرد برده بايد ازدواج مي نمود. در آمريکاي جنوبي تنها يک ششم بردگان مي توانستند ازدواج نمايند. و در موارد بسيار ديگر، اربابان آلت تناسبي بردگان مرد را قطع کرده و يا به گونه اي از کار مي انداختند که تمايل جنسي به آميزش در آنان از بين مي رفت. (16) بردگي در جوامع گوناگون صورت هاي مختلفي داشته است، اما آنچه که در زمان پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله رايج بوده، عمدتا بر سه نوع ذيل بوده است:
الف. بردگي مطلق: اين وجه از بردگي کامل ترين شکل بردگي است و اغلب بردگان جهان نيز بردگي مطلق را تجربه نموده اند. در بردگي مطلق هيچ وجهي براي آزادي بردگان جز آزادسازي (17) ارباب متصور نيست. مقررات و نظام حقوقي حاکم بر نظام برده داري هيچ امکان و راهي براي آزاد سازي بردگان مطلق قرار نداده و بردگان تنها زماني آزاد مي شوند که اربابان، آنها را آزاد نمايند.
ب. بردگي مدبر : « برده مدبر » يا « عبد مدبر » اصطلاحي عربي است که در مورد يکي از گونه هاي بردگي در مباحث فقهي اسلامي به کار برده مي شود. « عبد مدبر » به دسته اي از بردگاني اطلاق مي شود که ارباب و صاحب برده، آزادي برده را به مرگ خويش منوط مي کند. به بيان ديگر، بردگان مدبر کساني اند که بعد از مرگ اربابان خويش حق آزادي پيدا مي کنند. (18)
ج. بردگي قراردادي: اين نوع بردگي، در ادبيات فقهي به « عبد مکاتب » شهرت دارد و مراد از آن بردگاني اند که آزادي خويش را به صورت قراردادي و به تدريج به دست مي آورند. طبق شريعت اسلامي، قرارداد بردگان قراردادي بر دو گونه تنظيم مي شود: نخست، قرارداد مطلق که طبق آن به برده گفته مي شود که در زمان معين اگر مبلغ معادل قيمت و بهاي خويش را به ارباب خود برگرداند آزاد مي شود. اما اينکه در صورت نياوردن مبلغ مذکور، چه کاري بايد صورت گيرد در قرارداد بيان نمي شود. دوم، قرارداد مشروط. طبق اين نوع قرارداد بردگان در صورتي که نتوانند بها و قيمت خود را به اربابان خود در مدت بيان شده در قرارداد برگردانند، دوباره آزادي خويش را از دست داده و به وضعيت بردگي خويش بر مي گردند. (19)
البته ، در ساير نقاط دنيا دسته بندي ديگري نيز براي بردگان وجود داشت: آنها را بر پايه نوع فعاليتشان به سه گونه تقسيم مي نمودند: نخست، بردگان خانگي؛ دوم، بردگان توليدي و سوم، بردگان جنگجو. بردگان خانگي (20) به آن دسته از بردگاني مي گفتند که براي انجام امور خانگي از آنها بهره مي گرفتند. شمار بسياري از بردگان فقط در کارهاي خانگي به کار گرفته مي شدند. بردگان توليدي (21) به بردگاني گفته مي شد که به عنوان نيروهاي کارگر در فعاليت هاي اقتصادي کار مي کردند. اين دسته از بردگان در بسياري از کشورها نيروهاي اصلي کار به شمار مي آمدند، به ويژه در نظام کشاورزي از بردگان به منظور افزايش محصولات کشاورزي ياد بهره گرفته مي شد. البته در برخي از کشورها، از جمله در هندوستان، برخي از بردگان که به کشاورزي اشتغال داشتند از حق تشکيل خانواده برخوردار بودند و حتي اربابان قطعه اي از زمين را به آنها اختصاص مي دادند که براي تأمين مايحتاج خانواده ي خويش بکارند. اما در عين حال، بردگان هيچ کدام صاحب اختيار و آزادي نبودند و هرگز نمي توانستند از محدوده و قلمرو اربابان خويش بدون اجازه خارج شوند. (22) و بردگان جنگجو (23) به بردگاني اطلاق مي شد که فقط براي اهداف جنگي از آنان استفاده مي گرديد. اين دسته از بردگان بسيار قيمتي و گران بها بودند. به ويژه در رم باستان، شمار بسيار زيادي از لشکر امپراتوري رم را بردگان جنگجو تشکيل مي داد. نه تنها دولت، بلکه افراد نيز مي توانستند براي حفاظت از خود و يا براي اهداف نظامي و اقتصادي بردگان جنگجو داشته باشند. گلادياتوربازي، به عنوان يکي از نمايش هاي بسيار پر طرفدار در امپراتوري رم باستان، يکي از موارد بهره گيري از بردگان جنگجو به شمار مي آمد. (24)
به هر روي ، پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله به دو شيوه با برده داري به مبارزه برخاست: نخست، سفارش مؤمنان و مسلمانان به آزادسازي بردگان، که طبق آن در کتاب هاي فقهي هنوز هم کتاب و بابي به نام کتاب « عتق، تدبير و مکاتبه » وجود دارد و درآن شيوه هاي مختلف آزادسازي بردگان، با رويکرد فقهي بررسي مي گردد. در اينجا به بيان دو مورد از رواياتي که بيانگر نگاه اسلام در باب بردگي است اشاره مي کنيم. پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله مي فرمايد: « کسي که برده اي را آزاد سازد، آن آزاد سازي بهاي اوست براي رهايي از آتش جهنم، به گونه اي که در برابر آزادسازي هر عضوي از برده، عضوي از بدن خويش را از آتش جهنم نجات مي دهد. » (25)
در حديثي ديگر، حضرت علي عليه السلام مي فرمايد: « انسان ها همگي آزادند، جز آنکه برده يا کنيز، خود بر بردگي اقرار نمايد و يا کس ديگري بر بردگي او ( اعم از کوچک يا بزرگ ) شهادت مي دهد. » (26)
خداوند در قرآن مي فرمايد: « زکات ها مخصوص فقرا و مساکين و کارکناني است که براي ( جمع آوري ) آن زحمت مي کشند، و کساني که براي جلب محبتشان اقدام مي شود، و براي (آزادي) بردگان، و ( اداي دين ) بدهکاران، و در راه ( تقويت آيين ) خدا، و واماندگان در راه؛ اين، يک فريضه (مهم) الهي است؛ و خداوند دانا و حکيم است. » (27) « ولي او از آن گردنه مهم نگذشت و تو نمي داني آن گردنه چيست، آزاد کردن برده اي، يا غذا دادن در روز گرسنگي ... يتيمي از خويشاوندان، يا مستمندي خاک نشين را، سپس از کساني باشد که ايمان آورده و يکديگر را به شکيبايي و رحمت توصيه مي کنند آنها « اصحاب اليمين » اند ( که نامه ي اعمالشان را به دست راستشان مي دهند. ) » (28)
دوم، پيامبر آزادسازي بردگان را بخشي از کيفر گناهان و تخطي هاي افراد از آموزه هاي اسلامي قرار داد؛ همانند آزادسازي بردگان در برابر قتل نفس يا به عنوان کفاره ي روزه و يا ساير مواردي که در منابع فقهي بيان شده است.
در ذيل، به برخي از آيات مرتبط اشاره مي گردد:
1. آزادي برده به عنوان کفاره ي قتل: « کسي که مؤمني را از روي خطا به قتل رساند، بايد يک برده مؤمن را آزاد کند و خون بهايي به کسان او بپردازد؛ مگر اينکه آنها خون بها را ببخشند. و اگر مقتول، از گروهي باشد که دشمنان شما هستند ( و کافرند )، ولي مقتول با ايمان بوده، ( تنها ) بايد يک برده مؤمن را آزاد کند ( و پرداختن خون بها لازم نيست. ) و ا گر از جمعيتي باشد که ميان شما و آنها پيماني برقرار است، بايد خون بهاي او را به کسان او بپردازد، و يک برده مؤمن ( نيز ) آزاد کند. و آن کس که دست رسي ( به آزاد کردن برده ) ندارد، دو ماه پي در پي روزه مي گيرد. اين، ( يک نوع تخفيف )، و توبه الهي است. و خداوند، دانا و حکيم است. » (29)
2. آزادي برده به عنوان کفاره ي ظهار: « کساني که همسران خود را « ظهار » مي کنند، سپس از گفته خود بازمي گردند، بايد پيش از آميزش جنسي با هم، برده اي را آزاد کنند؛ اين دستوري است که به آن اندرز داده مي شويد؛ و خداوند به آنچه انجام مي دهيد آگاه است. » (30)
3. آزادي برده به عنوان کفاره ي شکستن قسم: « خداوند شما را به خاطر سوگندهاي بيهوده ( و خالي از اراده )، مؤاخذه نمي کند؛ ولي در برابر سوگندهايي که ( از روي اراده ) محکم کرده ايد، مؤاخذه مي نمايد. کفاره ي اين گونه قسم ها، اطعام ده نفر مستمند، از غذاهاي معمولي است که به خانواده خود مي دهيد؛ يا لباس پوشاندن بر آن ده نفر؛ و يا آزاد کردن يک برده؛ و کسي که هيچ کدام از اينها را نبايد، سه روز روزه مي گيرد. » (31)
4. آزادي برده به عنوان کفاره ي شکستن عمدي روزه ي ماه رمضان: از ابي عبدالله عليه السلام درباره ي کسي پرسيده شد که يک روز از روزهاي ماه رمضان را از روي عمد و بدون عذري افطار مي کند. حضرت پاسخ داد: « يا برده اي را آزاد نمايد، يا دو ماه پياپي روزه بگيرد يا شصت تن از تنگدستان را غذا بدهد و اگر در توانش نباشد، آن قدر که مي تواند صدقه بدهد. » (32)
روندي را که پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله بنياد نهاده بود زوال تدريجي، ولي پايدار نظام برده داري را نويد مي داد، اما به دليل آنکه بعد از پايان حکومت امام علي عليه السلام حکومت ماهيت عرفي و اجتماعي به خود گرفته و هژموني معنوي دين جاي خود را به هژموني قدرت ومناسبات سياسي داد، مبارزه با بردگي نيز ادامه نيافت و دوباره بازار بردگي و برده پروري رونق يافت. اما اين رخداد، هيچ از شکوهمندي مبارزاتي را که پيامبر صلي الله عليه و آله در برابر نظام برده داري، در قلب جامعه ي قبيله اي سازمان دهي کرد نمي کاهد.

3. تبعيض جنسيتي

متغير ديگري که بنياد نابرابري اجتماعي در جامعه ي قبيله اي عصر جاهلي را تشکيل مي داد متغير جنسيتي بود. زنان به مثابه ي جنسيت پست، از بسياري مزايا، امکانات و حقوق اجتماعي محروم بودند. « زن بودن » موقعيت نفرين شده اي بود و زنان انسانواره هايي تلقي مي شدند که تنها براي تلذذ و بهره کشي مردان آفريده شده اند. نگاه ابزارانگارانه به زنان، موقعيت انساني آنان را چنان تنزل داده بود که نام بردن از آنها در اجتماع سرشار از شرمساري مي نمود. « انقياد مطلق » منطق زندگي آنان بود. جمعيتي خموش پنهان از ديده ها که جز از راه تن دادن به بهره کشي هاي شهوتناک و تاب آوردن در برابر خشونت هاي جنون آسا و بي پايان مردان از حق زيستن بهره مند نمي شدند. دل فروبستن بر آرزوها و رؤياها و تن سپردن به خفت ها و مرارت هاي زندگي با مرداني که جز خشم و خشونت و شهوت از هر کمال انساني بي بهره بودند، تنها راهي بود که ذائقه ي زنان را با طعام زندگي آشنا مي کرد.
نيل به زندگي به بهاي نفي آن، وضعيت پارادوکسيکالي بود که زنان عرب از نخستين روز آشنايي با زندگي با آن روبه رو مي شدند. تنها يک گزينه ي اصيل براي زنان وجود داشت:گزينه ي مرگ؛ زيرا زيستن در زير سپهر تيره اي که تنها اشباح مرگ مي توانست در آن به پرواز درآيد، جز تجربه ي مرگ مکرر چيز ديگري نبود. اين دردناک ترين صورت مرگ بود؛ زيرا دردناک تر از تجربه اي که مرگ را به امري زيست شده بدل نمايد، تجربه اي نيست. و زنان عصر جاهلي تنها از اين رهگذر زندگي مي کردند. نمونه هايي از اين وضع در آيات، روايات و منابع تاريخي منعکس شده که به برخي از آنها اشاره مي گردد. مرحوم طبرسي در مجمع البيان مي نويسد: « در ميان عرب مرسوم بود هنگامي که زمان وضع حمل زنان فرا مي رسيد، حفره اي را در زمين حفر مي کردند. نوزاد ( اگر پسر بود آن را نگه مي داشتند ) و اگر دختر بود در جا در همان حفره دفن مي کردند تا مي مرد. » (33)
در تفسير نمونه آمده است: « داستان «وئاد» (34) پر از حوادث بسيار دردناک و چندش آور است. از جمله نقل کرده اند: مردي خدمت پيامبر آمد، اسلام آورد؛ اسلامي راستين. روزي خدمت رسول خدا صلي الله عليه و آله رسيد و سؤال کرد: آيا اگر گناه بزرگي کرده باشم توبه من پذيرفته مي شود ؟ فرمود: خداوند تواب و رحيم است. عرض کرد: اي رسول خدا ! گناه من بسيار عظيم است. فرمود: واي بر تو ! هر قدر گناه تو بزرگ باشد، عفو خدا از آن بزرگ تر است. عرض کرد: اکنون که چنين مي گويي بدان: من در جاهليت به سفر دوري رفته بودم، در حالي که همسرم باردار بود، پس از چهار سال بازگشتم. همسرم به استقبال من آمد، نگاه کردم دخترکي در خانه ديدم. پرسيدم: دختر کيست ؟ گفت: دختر يکي از همسايگان است. من فکر کردم ساعتي بعد به خانه خود مي رود. اما با تعجب ديدم نرفت، غافل از اينکه او دختر من است مادرش اين واقعيت رامکتوم مي دارد، مبادا به دست من کشته شود. سرانجام گفتم: راستش را بگو اين دختر کيست ؟ گفت : به خاطر داري هنگامي که سفر رفتي باردار بودم ، اين نتيجه ي همان حمل است و دختر توست. آن شب را با کمال ناراحتي خوابيدم، گاهي به خواب مي رفتم وگاهي بيدار مي شدم. صبح نزديک شده بود، از بستر برخاستم و کنار بستر دخترک رفتم، در کنار مادرش به خواب رفته بود. او را بيرون کشيدم و بيدارش کردم و گفتم: همراه من به نخلستان بيا. او به دنبال من حرکت مي کرد تا نزديک نخلستان رسيديم. من شروع به کندن حفره اي کردم و او به من کمک مي کرد که خاک را بيرون آورم. هنگامي که حفر ه تمام شد، من زير بغل او را گرفتم و در وسط حفره افکندم ... ( در اين هنگام هر دو چشم پيامبر پر از اشک شد ) ... سپس دست چپم را به کتف او گذاشتم که بيرون نيايد و با دست راست خاک بر او مي افشاندم. و او پيوسته دست پا مي زد ومظلومانه فرياد مي کشيد: پدر جان ! با من چه مي کني ؟ در اين هنگام، مقداري خاک به روي ريش هاي من ريخت. او دستش را دراز کرد وخاک را از صورت من پاک نمود، ولي من همچنان قساوتمندانه خاک به روي او مي ريختم، تا آخرين ناله هايش در زير قشر عظيمي از خاک محو شد. در اينجا پيامبر صلي الله عليه و آله در حالي که بسيار ناراحت و پريشان بود و اشک ها را از چشم پاک مي کرد، فرمود: اگر نه اين بود که رحمت خدا بر غضبش پيشي گرفته، لازم بود هر چه زودتر از تو انتقام بگيرد. » (35)
خداوند در قرآن در مورد اعراب جاهلي مي فرمايد: ( و اذا بشر أحدهم بالانثي ظل وجهه مسودا و هو کظيم يتواري من القوم من سوء ما بشر به أيمسکه علي هون ام يدسه في التراب ألا ساء ما يحکمون ) ( نحل : 58-59 )؛ در حالي که هرگاه به يکي از آنها بشارت دهند دختر نصيب تو شده، صورتش ( از فرط ناراحتي ) سياه مي شود؛ و به شدت خشمگين مي گردد؛ ... به خاطر بشارت بدي که به او داده شده، از قوم و قبيله خود متواري مي گردد؛ ( و نمي داند ) آيا او را با قبول ننگ نگه دارد، يا در خاک پنهانش کند ؟ چه بد حکم مي کنند !
پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله به چند شيوه با اين وضع دشوار و نا انساني مبارزه نمود:
1. تکريم زنان با نفي برتري انساني مردان بر زنان: « اي جماعت قريش ! هويت افراد دين افراد است، انسانيت افراد خلق آنان است ماهيت افراد عقل آنهاست. خداوند - عزوجل - فرموده است : " ما شما را از يک مرد و زن آفريديم و شما را تيره ها و قبيله ها قرار داديم تا يکديگر را بشناسيد؛ ( اينها ملاک امتياز نيست )، گرامي ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست؛ خداوند دانا و آگاه است. » (36)
« هيچ مسلماني بعد از اسلام، فايده اي بهتر از همسر مسلمان نبرده است؛ همسري که به او نگاه کند او را شاد کند، هنگامي که از او چيزي بخواهد، آن را انجام دهد و زماني که در خانه حضور ندارد از مال و ناموسش پاس داري نمايد. » (37)
« از سعادت مردان اين است که همسر نيکو داشته باشند. » (38)
« به يقين، مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان با ايمان و زنان با ايمان، مردان مطيع فرمان خدا و زنان مطيع فرمان خدا، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان صابر و شکيبا و زنان صابر و شکيبا، مردان با خشوع و زنان با خشوع، مردان انفاق کننده و زنان انفاق کننده، مردان روزه دار و زنان روزه دار، مردان پاکدامن و زنان پاکدامن و مرداني که بسيار به ياد خدا هستند و زناني که بسيار ياد خدا مي کنند، خداوند براي همه آنان مغفرت و پاداش عظيمي فراهم ساخته است. » (39)
«مالکيت و حاکيمت آسمان ها و زمين از آن خداست؛ هر چه را بخواهد مي آفريند؛ به هر کس اراده کند دختر مي بخشد و به هر کس بخواهد پسر، يا ( اگر بخواهد ) پسر و دختر - هر دو - را براي آنان جمع مي کند و هر کس را بخواهد عقيم مي گذارد؛ زيرا که او دانا و قادر است. » (40)
2. بيان حقوق زنان: از باب نمونه به يک روايت و يک آيه اشاره مي کنيم: « اي مردم زنانتان بر شما حقي دارند و شما نيز بر آنان حقي داريد. حق شما بر زنانتان آن است که آنها کسي را که شما از او کراهت داريد بر بسترتان ننشانند و ... ( حق آنها آن است که )اگر آنها از شما اطاعت کردند، آنگاه شما وظيفه داريد که خوراک و پوشاک متعارف براي آنان تهيه نماييد. شما آنها را به عنوان امانت خدا گرفته ايد و به وسيله ي کلمات خدا حلالشان کرده ايد. پس از خداوند در مورد زنان هراس داشته باشيد و درباره ي آنان به نيکويي سفارش نماييد. » (41)
« آنها [ زنان مطلقه] را هر جا خودتان سکونت داريد و در توانايي شماست سکونت دهيد؛ و به آنها زيان نرسانيد تا کار را بر آنان تنگ کنيد ( و مجبور به ترک منزل شوند)؛ و اگر باردار باشند، نفقه آنها را بپردازيد تا وضع حمل کنند؛ و اگر براي شما ( فرزند را ) شير مي دهند، پاداش آنها را بپردازيد؛ و ( درباره ي فرزندان، کار را ) با مشاوره شايسته انجام دهيد؛ و اگر به توافق نرسيديد، آن ديگري شير دادن آن بچه را بر عهده مي گيرد. » (42)
جزئيات ساير حقوق زنان در آيات قرآن و روايات فقهي بيان شده، از اين رو، از بيان آنها در اينجا چشم پوشي مي شود.
3. سفارش به نيکويي با آنان: « چگونه زنان خود را مي زنيد و سپس با آنها هم آغوش مي شويد ؟ » (43)
« چنان جبرئيل، مرا درباره ي زنان سفارش کرده که گمان کردم نمي توان از آنها جدا شد، مگر اينکه پاکدامني را آشکارا کنار بگذارند. » (44)
بهترين شما کساني اند که با زنانشان به نيکوترين وجه تعامل مي کنند و من بهترين تعامل را با زنان خود دارم. » (45)
خداوند نيز در مذمت رفتار اعراب جاهلي با زنان مي فرمايد: « و در آن هنگام که از دختران زنده به گور شده سؤال شود: به کدامين گناه کشته شدند ؟ » (46)
در آيه هاي ديگر به نيکويي با آنان در همه موارد دستور مي دهد: « کساني که زنان پاکدامن و بي خبر ( از هرگونه آلودگي ) و مؤمن را متهم مي سازند، در دنيا و آخرت از رحمت الهي به دورند و عذاب بزرگي براي آنهاست. » (47)
4. معرفي زنان نيکو و نمونه: « و خداوند براي مؤمنان، به همسر فرعون مثل زده است، در آن هنگام که گفت : " پروردگارا ! خانه اي براي من نزد خودت در بهشت بساز، و مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستم گران رهايي بخش. " و همچنين به مريم دختر عمران که دامان خود را پاک نگه داشت. و ما را از روح خود ر آن دميديم؛ او کلمات پروردگار و کتاب هايش را تصديق کرد و از مطيعان فرمان خدا بود. » (48)
« و ( به ياد آوريد ) هنگامي را که فرشتگان گفتند : اي مريم ! خدا تو را برگزيده و پاک ساخته؛ و بر تمام زنان جهان، برتري داده است. » (49)
يا هنگامي که خداوند در قرآن، بلقيس، ملکه ي سبا را به عنوان فرمانرواي خردورز، به تصوير مي کشد؛ کسي که سرانجام به حکم خرد به سليمان ايمان مي آورد: « به او گفته شد: داخل حياط (قصر) شو ! هنگامي که نظر به آن افکند، پنداشت نهر آبي است و ساق پاهاي خود را برهنه کرد ( تا از آب بگذرد، اما سليمان ) گفت : ( اين آب نيست )، بلکه قصري است از بلور صاف ! ( ملکه سبا ) گفت: پروردگارا ! من به خود ستم کردم؛ و (اينک) با سليمان براي خداوندي که پروردگار عالميان است اسلام آورم. » (50)
5. تربيت زنان نمونه: براي مثال، پيامبر صلي الله عليه و آله حضرت فاطمه ي زهرا عليهاالسلام، آن بانوي شکوهمند را « ام ابيها » مي خواند و درباره ي ايشان مي فرمود: « فاطمه پاره اي از وجود من است. کسي که فاطمه را بيازارد مرا آزاد مي دهد. » (51)

نتيجه گيري

در اسلام معيار برتري و تقدم انساني بر انسان ديگر «تقوا» است. اما از آنجا که «تقوا» يک ملاک باطني و غير کمي است و از ظاهر انسان نمي توان درجه ي « متقي » بودن وي را تشخيص داد، مي توان گفت که اسلام با هر نوع نابرابري، که بر بنياد غير تقوا باشد، و براساس آن درجات متفاوتي از ارزش هاي انساني و ميزان دسترسي به امکانات، فرصت ها و ساير امتيازات زندگي را براي انسان ها و گروه بندي هاي انساني در نظر گيرد، مخالف است. بنابراين، پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله هرچند با گونه ها و الگوهاي معيني از نظام قشربندي و نابربراي در جامعه ي عصر خويش مبارزه نمود، همانند « تبعيض قومي و نژادي »، « نظام برده داري »، « تبعيض جنسيتي » و « نابرابري اقتصادي »، اما مبارزه ي اسلام با صورت هاي مختلف نابرابري يک جهت ديگري بنيادي است. اشکال جديد نابرابري يک جهت ديگري بنيادي است. اشکال جديد نابرابري، که فراگرد توسعه و تغيير الگوهاي مناسبات انساني از سطح محلي گرفته تا سطح جهاني دائما در حال توليد وباز توليدند، با اصل بنيادين « برابري فطري » انسان ها در اسلام در تضاد است. مبارزات پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله در صدر اسلام مي تواند الهام بخش مبارزه با اشکال نابرابري و تلاش براي احياي ارزش هاي انساني، نه در يک زمان و مکان معين، که در هر زمان و مکاني که نابرابري در آن پيدا مي گردد، به شمار آيد.

پی نوشت:

1. Anthony Giddens , sociology , London , polity press , 2001 , Fourth Edition , p.282 .
2. Social inequality .
3.4و5 - جورج ريتزر ، نظريه ي جامعه شناسي در دوران معاصر، ترجمه ي محسن ثلاثي، چ هفتم، تهران، علمي، 1382، ص 123 / ص 172 / ص 159 .
6. Race .
7. Racism
8 - دوفونتت فرانسوا، نژادگرايي، ترجمه ي حسين شهيد زاده، تهران ، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1361، ص 6 .
9 - فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان ،، تصحيح و تعليق هاشم رسولي محلاتي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1992، ج 9، ص 204 / ناصر مکارم شيرازي و ديگران ، تفسير نمونه، چ بيست و دوم، تهران، دارالکتب الاسلاميه، ج 22، ص 200 .
10- حسن بن شعبه ي حراني، تحف العقول، قم، مؤسسه النشر الاسلامي، 1404، ص 34 .
11و12- محمد بن يعقوب کليني ، الکافي، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1365، ش، ج 8، ص 181 / ص 181-182 .
13- شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 15، ص 371.
14. Thick description .
15.16. Encyclopedia Britannica , 2005 , Delux Edition CD .
17. Manumission .
18 -الامام الرضا عليه السلام، فقه الرضا، مشهد، مؤتمر العالمي للامام الرضا عليه السلام، 1406، ص 305 .
19- شيخ مفيد، المقنعه، قم، المؤتمر العالمي للشيخ المفيد، 1413، في جزء واحد، ص 551-552 .
20. Domestic Slaves .
21. productive salves .
22. Encyclopedia Britannica .
23 , 24- Fighter Slaves .
25- محدث نوري، مستدرک الوسائل، قم، مؤسسه آل البيت، 1408، ج 15، ص 467.
26- محمد بن يعقوب کليني، پيشين، ج 6، ص 195.
27 -توبه : 60.
28 -بلد : 11-18.
29- نساء : 92.
30 -مجادله : 3.
31- مائده : 89.
32-شيخ طوسي، التهذيب، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1365، ش، ج 4، ص 205-206.
33- فضل بن حسن طبرسي، پيشين، ج 6، ص 566.
34 -زنده به گور کردن.
35- ناصر مکارم شيرازي و ديگران، پيشين، ج 11، ص 272-273.
36-محمد بن يعقوب کليني، پيشين، ج 8، ص 181-182.
37و38- همان، ج 5، ص 326/ ص 327.
39- احزاب: 35.
40- شوري: 79-50.
41- حسن بن شعبه ي حراني، پيشين، ص 33 و 34 / ابن هشام، زندگاني پيامبر اسلام، ترجمه ي سيد هاشم رسولي، تهران، کتابفروشي اسلاميه، ص 376.
42-طلاق: 6.
43- محمد بن يعقوب کليني، پيشين، ج 5، ص 500.
44و45- شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، قم، مؤسسه النشر الاسلامي، 1413، ج 3، ص 440 / ص 443.
46- تکوير: 8-9.
47- نور: 23.
48- تحريم: 12.
49- آل عمران: 42.
50- نمل: 44.
51- محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 29، ص 213.

منبع: مجله معرفت 110




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط