انقلاب اسلامي و ساختار نظام بين الملل

ساختار نظام بين الملل نقش شکل دهنده و حتي تعيين کننده بر رفتار خارجي دولت ها دارد. به نظر کاپلان، ساختار قدرت در هر نظام مشخص بين الملل، يک سلسله قواعد جوهري خاص خود دارد که ضرورتا بر روند عملکرد و رفتار سياسي خارجي کشورهاي عضو نظام بين الملل مؤثر خواهد بود.(1) از اين رو، تغيير ساختار نظام بين الملل موجب تغيير رفتار خارجي دولت ها و ايجاد فرصت ها و محدوديت هايي براي آنها مي شود. واضح است که شکل نظام بين المللي، به ويژه ساختار آن، که
يکشنبه، 3 خرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
انقلاب اسلامي و ساختار نظام بين الملل
انقلاب اسلامي و ساختار نظام بين الملل
انقلاب اسلامي و ساختار نظام بين الملل





ساختار نظام بين الملل نقش شکل دهنده و حتي تعيين کننده بر رفتار خارجي دولت ها دارد. به نظر کاپلان، ساختار قدرت در هر نظام مشخص بين الملل، يک سلسله قواعد جوهري خاص خود دارد که ضرورتا بر روند عملکرد و رفتار سياسي خارجي کشورهاي عضو نظام بين الملل مؤثر خواهد بود.(1) از اين رو، تغيير ساختار نظام بين الملل موجب تغيير رفتار خارجي دولت ها و ايجاد فرصت ها و محدوديت هايي براي آنها مي شود. واضح است که شکل نظام بين المللي، به ويژه ساختار آن، که دو قطبي يا چند قطبي باشد بر سياست خارجي کشورها مؤثر است. بر اين اساس، جمهوري اسلامي ايران نيز در جهت اهداف ايدئولوژيک خود، با فرصت ها و محدوديت هايي در دو مقطع نظام «دوقطبي» (1979-1991) و «پسا دوقطبي» يا «چند قطبي معطوف به تک قطبي» (1991 تا کنون) رو به رو بوده است.

الف. نظام دو قطبي (فرصت ها و محدوديت ها)

از اواخر دهه ي 1940 تا اواخر دهه ي 1980 م نظام دو قطبي بر جوامع حاکم بود که ويژگي اساسي آن را منازعه و رقابت ميان ايالات متحده ي آمريکا و شوروي تشکيل مي داد. نظام دو قطبي و جنگ سرد پيامدهايي براي منطقه ي خاورميانه به دنبال داشت: از جمله اينکه نظام دو قطبي و آغاز جنگ سرد موجب شد تا استعمار به شکل رسمي از خاورميانه رخت بر بندد؛ از يک سو، شوروي (سابق) به صورت تشويق کننده و حمايتگر نهضت ها و حکومت هاي ملي در خاورميانه درآمد؛ و از سوي ديگر،آمريکا به سبب ترس از نفوذ کمونيسم در منطقه، به تشويق روند استعمار زدايي پرداخت. از اين رو، هر چند برخي نهضت هاي ملي پيش از آغاز جنگ سرد، شکل گرفته بود، اما ظهور نظام دو قطبي و جنگ سرد اين نهضت ها را تقويت کرد و تداوم حضور استعمار را دشوار ساخت. (2)
بدين روي، فضاي نظام «دو قطبي» براي تقويت و بقاي جنبش هاي اسلامي فضاي مناسب و قابل تحملي بود و چنين فضايي نسبت به نظام هاي امنيت دسته جمعي يا تک قطبي، زمينه هاي سازگارتري براي ظهور و ادامه ي حيات آنها داشت. اما با وقوع انقلاب اسلامي و مطرح شدن اسلام گرايي به عنوان يک قطب سياسي جديد و تمايل به کثرت در قطب هاي قدرت، مطلوب ترين وضعيت در ميان ساختارهاي نظام بين المل براي نهضت ها، از جمله انقلاب اسلامي، ساختار «چند قطبي» و متنوع به نظر رسيد. (3) از اين رو، پيدايش انقلاب اسلامي به عنوان يک نيروي گريز از مرکز، مهم ترين ضربه را بر پيکر اين نظام وارد کرد؛ زيرا اين پديده در خارج از حوزه ي قدرت و نظارت بين المللي دو قطب شکل گرفت و در واقع، عرف و قواعد حاکم بر اين نظام را به هم ريخت.
در واقع، جمهوري اسلامي ايران سياست خارجي خود را مبناي اصل «نه شرقي - نه غربي» مبتني ساخت و به دنبال اين بود که استقلال و عدم تعهد خويش را نسبت به هر يک از دو ابر قدرت نشان دهد. از اين رو، هيچ يک از دسته بندي هاي منطقه اي، که متأثر از ساختار دو قطبي در منطقه ي خاورميانه شکل گرفته بودند، قرار نگرفت. اين امر در دهه ي 1980 م ممکن بود؛ زيرا ساختار نظام دو قطبي و جنگ سرد تا حدي منعطف تر از گذشته شده بود و رقابت جدي ميان دو ابر قدرت، به ويژه در خاورميانه، وجود نداشت.(4)

ب. نظام تک قطبي يا چند قطبي معطوف به تک قطبي

پايان نظام «دو قطبي» و فروپاشي که نظام جنگ سرد موجب تغيير در سياست خارجي ايران شد. دليل اصلي تغيير در سياست خارجي ايران شرايط جديد خود ياري بود که در اثر ظهور ساختار جديد نظام بين الملل - يعني ساختار «تک قطبي» - پديدار گشت. نظام تک قطبي در حال ظهور به رهبري آمريکا، دولت ها را مجبور مي ساخت در صورت نياز به تضمين امنيتشان، به ناچار دست به دامن يک قطب شوند. نظام تک قطبي درحال ظهور همچنين دولت ها را مجبور ساخت تا براي کسب امنيت، به تلاش زيادي دست بزنند. به دليل فقدان رقيب استراتژيک براي تک قطب، کشورهاي کوچک در يک منطقه، مانند خاورميانه، بايد تلاش زيادي مي نمودند تا حمايت تک قطب را جلب نمايند.
به عبارت ديگر، به دليل آنکه مهم ترين دليل توجه خاص دو ابر قدرت به کشورهاي خاورميانه در طول جنگ سرد، رقابت استراتژيک ميان اين دو براي جلوگيري از سلطه ي ديگري بود، با فروپاشي نظام دو قطبي و شکل گيري نظام تک قطبي به رهبري آمريکا، اهميت استراتژيک دولت هاي کوچک منطقه اي رو به افول نهاد. از اين رو، اين کشورها بايد تلاش زيادي از خود نشان مي دادند تا تک قطب آنها را همچنان به عنوان کشورهاي داراي ارزش استراتژيک مورد حمايت قرار دهد. اين ضرورت موجب شد فعاليت هاي منطقه اي دولت هاي هر منطقه افزايش يابد که اين مي توانست شکل همکاري يا منازعه به خود بگيرد.(5)
بنابراين، با توجه به ويژگي هاي متصلب و امنيتي- نظامي ساختار تک قطبي در نظام بين الملل، با تثبيت چنين نظامي، وضعيتي نامساعد براي نهضت هاي اسلامي، که تمايلي به شرکت در قطب هاي قدرت دارند، به وجود مي آيد و در واقع، يکي از علل تلاش آمريکا براي برقراري ساختار نظام تک قطبي، با توجه به ويژگي هاي متصلب نظامي و امنيتي اين نظام جهاني، سرکوب تمامي حرکت ها و جنبش هاي مخالف، از جمله نهضت هاي اسلامي بوده است. از اين رو، نهضت هاي اسلامي هم بيشترين مخالفت ها را با برقراري چنين نظام داشته اند.
مطلوب ترين وضعيت در ميان ساختارهاي نظام بين المللي براي نهضت هاي اسلامي، وضعيت چند قطبي است و هر قدر نظام به سمت امنيت دسته جمعي يا تک قطبي حرکت کند، فضاي بازيگري براي نهضت ها به حداقل مي رسد و چه بسا در وضعيت متصلب آن، فضاي حياتي از نهضت ها گرفته شود. (6)

جمع بندي

بر اساس آنچه در اين فصل بدان پرداختيم، به نظر مي رسد ايران در جهت تحقق اهداف ايدئولوژيک خود، ناگزير است به واقعيت هاي موجود در سه سطح ساختاري توجه نمايد:
در سطح داخلي، توجه به ملاحظات ملي(مربوط به سرزمين ايران) و فراملي (عمدتا مربوط به سرزمين اسلام) ضروري به نظر مي رسد. به دليل آنکه ترکيب ساختاري و جمعيتي کشور مبتني بر حضور اقوام و اقليت هاي مذهبي گوناگون است، لازم مي نمايد دولت جمهوري اسلامي ايران در جهت تحقق اهداف خود، هر دو عنصر «مليت» و «اسلاميت» نظام را مورد توجه قرار دهد.
در سطح جهاني نيز نظام تک قطبي در حال ظهور به رهبري آمريکا و تمايل آن براي سرکوبي تمامي حرکت ها و جنبش هاي مخالف، مي تواند فضاي نقش آفريني را براي انقلاب اسلامي ايران به حداقل برساند.
در سطح منطقه اي نيز - همان گونه که بررسي شد - غير از ايران، در هيچ يک از کشورهاي منطقه، قدرت مطلق در دست شيعيان نيست و موانع ساختاري نارضايتي در ميان جوامع شيعي موجود است. از نظر سياسي، اين احساس در بين شيعيان وجود دارد که شهروند درجه دوم هستند.
از حيث اجتماعي، در بيشتر کشورهاي منطقه، شيعيان احساس مي کنند اکثريت سني نسبت به آنان تبعيض روا مي دارند و از لحاظ اقتصادي نيز در فقر و محروميت به سر مي برند و همين وضعيت آنها را آماده ي شورش و انقلاب ساخته است. البته بايد به اين نکته هم توجه داشته باشيم که تشيع ماهيتا پويا و انقلابي بوده و عوامل محيطي تنها نقش کاتاليزور را در فعال کردن آتش زير خاکستر بر عهده داشته اند.
به هر حال، در چنين شرايطي، که بيشتر کشورهاي منطقه به لحاظ ايدئولوژيکي با ايران تفاوت دارند و نوع ايدئولوژي آنها در تضاد با منافع غرب قرار نمي گيرد، شيعيان به عنوان اپوزيسيون در داخل اين کشورها، پس از انقلاب اسلامي و تشکيل يک حکومت شيعي در ايران، جايگاه قبلي خود را تغيير داده اند و تغييرات و تحولات آنان به گونه اي بوده که از حاشيه به متن آمده اند و با شورش هايي که هر از گاهي بر ضد حاکمان محلي به راه انداخته اند، توانسته اند جو منطقه را به ضرر منافع غرب در منطقه متشنج کنند.
بدين روي، دولت هاي منطقه و قدرت هاي خارجي دريافته اند که با قدرت گرفتن ايران در منطقه و به قدرت رسيدن اکثريت شيعي در عراق و همچنين رشد روز افزون محبوبيت «حزب الله» لبنان در ميان ملت ها و قدرت نمايي شيعيان در بعضي از کشورهاي منطقه، ديگر نمي توان قدرت و حقوق شيعيان را ناديده گرفت و از اين پس، شيعيان يکي از شاخص هاي مهم ساختار منطقه اي در تعيين معادلات سياسي و امنيتي منطقه خواهند بود.

پی نوشت ها:

1- علي رضا ازغندي، روابط خارجي ايران، ص 8.
2- امير محمد حاجي يوسفي، سياست خارجي ج.ا.ا در پرتو تحولات منطقه اي، ص 61.
3- حميد پاشاپور، نهضت هاي اسلامي؛ بازيگران جديد نظام بين الملل، ص 161.
4- امير محمد حاجي يوسفي، سياست خارجي جمهوري اسلامي در پرتو تحولات منطقه اي، ص 64.
5- همان، ص 65-66.
6- حميد پاشاپور، نهضت هاي اسلامي؛ بازيگران جديد نظام بين الملل، ص 232.

منبع: کتاب ژئوپليتيک شيعه و نگراني غرب از انقلاب اسلامي




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.