عملیات روانی از منظر قرآن و سنت

جنگ مقوله‌ای اجتماعی و انسانی و از پدیده‌های دشوار و پیچیده‌ی تاریخ حیات انسان است که می‌توان از ابعاد گوناگون آن را مطالعه کرد. مواردی چون: عشق به قدرت، سودجویی، قدرت‌طلبی، خودنمایی و نظایر آن، از جمله علل جنگ
جمعه، 12 آبان 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
عملیات روانی از منظر قرآن و سنت
عملیات روانی از منظر قرآن و سنت

نویسنده: سید ‌هادی علیزاده (1)

 

مقدمه

جنگ مقوله‌ای اجتماعی و انسانی و از پدیده‌های دشوار و پیچیده‌ی تاریخ حیات انسان است که می‌توان از ابعاد گوناگون آن را مطالعه کرد. مواردی چون: عشق به قدرت، سودجویی، قدرت‌طلبی، خودنمایی و نظایر آن، از جمله علل جنگ معرفی شده‌اند، در حالی که این موارد، معلول علت دیگری هستند. در حقیقت، علل اصلی جنگ به ابعاد مادی و روانی انسان برمی‌گردد. به بیان دیگر، جنگ از درون انسان سرچشمه می‌گیرد، به گونه‌ای که هرگاه یکی از دو بُعد انسان، بر بُعد دیگر وی غلبه پیدا کند، آن بُعد غالب، علت واقعی جنگ را می‌سازد. با اینکه، علت اصلی جنگ را یکی از دو بُعد مادی و روانی انسان تشکیل می‌دهد، به وسیله‌ی ابزارها و اهدافی چون: سیاست، اقتصاد، فناوری، و ایدئولوژی بروز می‌یابد. این بدان مفهوم نیست که هر جنگی دارای یک هدف و ابزار است، بلکه ممکن است مجموعه‌ای از ابزارها و اهداف در آن به کار گرفته شود؛ اما یکی از آن‌ها ظهور و بروز بیشتری داشته باشد.
لازم است به این نکته اشاره کنیم که هرگونه نظریه پردازی در مسئله‌ی جنگ که از پیامدهای روابط اجتماعی است، نمی‌تواند بی‌ارتباط با نظریه‌ی انسان‌شناسی باشد. از آنجا که انسان موجودی دو بعدی است (بعد جسمانی و فیزیکی، و بعد روحی و روانی)، جنگ نیز دارای دو بعد فراگیر و عام است که تاریخ و تجربه نیز آن را تصدیق می‌کند. این دو بعد عبارتند از:

1. اقدامات و عملیات فیزیکی:

هدف این اقدامات این است که با تکیه بر توان فیزیکی و کاربرد زور و خشونت از طریق وارد آوردن خسارت و تلفات، طرف مقابل (انسان) را به تسلیم وادارد. در این نوع نبرد، محور اصلی برای مقابله با انسان، با توجه به بعد جسمانی او و نیز هر آنچه به لحاظ مادی و فیزیکی به او تعلق دارد، توان و قدرت فیزیکی یا اعمال زور و کاربرد خشونت است.

2. عملیات و جنگ روانی:

هدف این اقدامات، بُعد روحی و روانی انسان است. بنابراین، بر ابزارهای روانی، فکری، ذهنی و فرهنگی تأکید دارد و به کمک آن‌ها با انجام دستکاری و تغییر در ذهن و احساسات و عواطف آدمی، سعی بر تسلیم او دارد؛ از این‌رو، گفته‌اند: عملیات روانی به منزله‌ی شیوهای مسالمت‌آمیز، بر عوامل روانی‌ای چون: منطق، ترس، و رغبت تکیه می‌کند تا هیجان‌ها، نگرش‌ها و رفتارهای خاصی را در مخاطبان پدید آورد (جمشیدی، 1383).
بنابراین، در نوع دوم، محور اصلی برای مقابله با انسان -با توجه به بعد روانی او، یعنی ذهن و عواطف- قدرت معنوی و فرهنگی یا قدرت اندیشه و تدبیر است. در واقع، جنگ در دو چهره‌ی اصلی و اساسی، خود را به نمایش می‌گذارد: یکی، چهره‌ی شمشیر (زور) و دیگری، چهره‌ی اندیشه و احساس.

پیشینه‌ی عملیات روانی

برخی پیشینه‌ی استفاده از عملیات روانی را به نبرد گیدئون با میدیانیت‌ها (مادها) درحدود سال 1254 ق. م نسبت می‌دهند. در این نبرد، گیدئون برخلاف رسوم نظامیِ زمان خود که هر دسته‌ی صد نفره یک مشعل داشت، به هریک از سپاهیان مشعل داد. او با این زیرکی این توهّم را در ذهن دشمن ایجاد کرد که تعداد افرادش، صد برابر میزان واقعی است. در نتیجه، توانست بدون هیچ درگیری به پیروزی دست یابد (متفکر، 1386: 18). لیکن باید گفت که تاریخچه‌ی عملیات روانی، به اعصار قدیمی‌تر از پیدایش انسان بازمی‌گردد که بشر پیش از اقدام و عملیات نظامی، از آن استفاده کرده است.
قرآن کریم وقتی داستان هبوط آدم و حوا (علیه السّلام) به زمین را نقل می‌کند، به این مسئله اشاره می‌نماید که در اولین درگیری روی زمین یعنی درگیری فرزندان آدم (علیه السّلام)، پیش از آغاز اقدام و عملیات نظامی (تصمیم قابیل به قتل هابیل)، عملیات روانی از سوی قابیل انجام گرفت تا‌ هابیل را از مسیر خود جدا و منحرف کند؛ اما هنگامی که عملیات روانی او مؤثر نیفتاد، به قتل او اقدام کرد.
قرآن کریم در این باره می‌فرماید:
«وَاتْلُ عَلَیهِمْ نَبَأَ ابْنَی آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ یتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا یتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ: اخبار فرزندان آدم را به درستی بر ایشان بخوان، هنگامی که [هریک از آن دو] قربانی‌ای پیش داشتند. پس، از یکی از آن دو پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد. [قابیل] گفت: حتماً تو را خواهم کشت. او گفت: خدا فقط از تقواپیشگان می‌پذیرد» (مائده: 27).
این نخستین عملیات روانی بر روی زمین و بین انسان‌هاست؛ اما در قرآن کریم گزارش یک عملیات روانی دیگر هم وجود دارد که زمان آن به پیش از این تاریخ بازمی‌گردد و آن عملیات روانی شیطان علیه حضرت آدم (علیه السّلام) و جریانی است که در بهشت و قبل از هبوط انسان به زمین رخ داده است. در این جریان به وضوح دیده می‌شود که شیطان، حضرت آدم (علیه السّلام) را تنها با عملیات روانی و بدون هیچ گونه اقدام فیزیکی از بهشت بیرون ساخت. قرآن در این باره می‌فرماید:
«فَوَسْوَسَ إِلَیهِ الشَّیطَانُ قَالَ یا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَا یبْلَى* فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا یخْصِفَانِ عَلَیهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى؛ ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَیهِ وَهَدَى* قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِیعًا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا یأْتِینَّكُمْ مِنِّی هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَای فَلَا یضِلُّ وَلَا یشْقَى: پس شیطان او را وسوسه کرد، گفت:‌ ای آدم، آیا تو را به درخت جاودانگی و مُلکی که زایل نمی‌شود، راه نمایم؟ آن‌گاه از آن [درخت ممنوع] خوردند و برهنگی آنان برایشان نمایان شد و شروع کردند به چسبانیدن برگ‌های بهشت بر خود. و [اینگونه] آدم به پروردگار خود عصیان ورزید و بیراهه رفت؛ سپس پروردگارش او را برگزید و بر او ببخشود و [وی را] هدایت کرد؛ فرمود: همگی از آن [مقام] فرود آیید، در حالی که بعضی از شما دشمن بعضی دیگر است، پس اگر برای شما از جانب من رهنمودی رسد، هرکس از هدایتم پیروی کند، نه گمراه می‌شود و نه تیره بخت» (طه: 120 تا 123).
بر اساس این آیات، شیطان به عنوان اولین مجری و به کارگیرنده‌ی عملیات روانی، با جلوه دادن باطل به جای حق، انسان را به انحراف کشیده و بدین ترتیب، آسیبی جدی به وی وارد نموده است. پس می‌توان ادعا کرد که:
1. پیشینه‌ی عملیات روانی به قدمت آفرینش بشر است؛
2. اولین طراح و مجری عملیات روانی، دشمن آشکار انسان یعنی شیطان است؛
3. شیطان برای پیشبرد اهداف خود در این عملیات از ابزارهایی مانند: دروغ، وارونه کردن حقیقت و خیرخواه جلوه دادن خود استفاده نمود؛
4. برای گسترش این عمل در زمین، اقدام به آموزش آن به فرزندان آدم نمود.
بنابراین، بشر هم با الهام از شیطان، پیش از اینکه نخستین عملیات فیزیکی را انجام دهد، به عملیات روانی پرداخت (هابیل و قابیل، فرزندان آدم (علیه السّلام) که بر سر جانشینی پدر اختلاف پیدا کردند و به دستور او، برای حل اختلاف اقدام به قربانی کردن نمودند، اما این قربانی تنها از‌ هابیل پذیرفته شد و قابیل برای رسیدن به جانشینی پدر، ابتدا ‌هابیل را تهدید به قتل نمود و بعد از اینکه از عملیات روانی ناامید شد، دست به قتل و عملیات فیزیکی زد).
اگرچه قدمت عملیات (جنگ) روانی به قدمت آفرینش بشر است، با این حال از ابداع واژه‌ی جنگ روانی زمان کمی می‌گذرد. جان فُولِر انگلیسی در سال 1282 ش. (1902 م.)، اولین کسی بود که اصطلاح جنگ روانی را به کار برد. 22 سال بعد، دولت انگلیس اصطلاح (جنگ سیاسی) را به جای آن استفاده کرد و سرانجام، در سال 1319 ش. (1940 م.) با انتشار مقاله‌ی «جنگ روانی و چگونگی راه‌اندازی آن»، واژه‌ی جنگ روانی، وارد فرهنگ نظامی آمریکا و سپس جهان گردید (داقرتی، 1372: 41).

تعریف عملیات (جنگ) روانی

یافتن تعریفی جامع و مانع که بتوان آن را بر تمامی مصادیق جنگ روانی تطبیق داد، اولین قدمی است که باید در راستای انجام این پژوهش برداشت؛ به همین منظور، نظریات برخی صاحب‌نظران در این زمینه آورده می‌شود. البته این را هم باید گفت که تعریف‌های بسیار متعددی از عملیات روانی وجود دارد که هریک به گوشه‌ای از ابعاد گوناگون آن پرداخته‌اند.
ویلیام داقرتی، نویسنده‌ی آمریکایی مقاله‌ی «جنگ روانی»، تعریفی را که در مطبوعات علمی و عمومی از جنگ روانی آمده است، به این صورت ذکر می‌کند: «جنگ روانی عبارت است از مجموعه اقدامات یک کشور به منظور اثرگذاری و نفوذ بر عقاید و رفتار دولت‌ها و مردم خارجی در جهت مطلوب (که) با ابزارهایی غیر از ابزار نظامی، سیاسی و اقتصادی، یعنی تبلیغاتی انجام می‌شود» (داقرتی، 1372: 41). البته عملاً عبارت «مردم خارجی» باعث نشده است که این عملیات علیه خودی‌ها انجام نشود. لذا برخلاف تعریف فوق، جنگ روانی می‌تواند کاربرد داخلی هم داشته باشد که در این حالت، شامل حمله‌های شدید تبلیغاتی دو گروه داخلی در مورد یکدیگر هم می‌شود. این تبلیغات برای ایجاد نگرش دلخواه در مردم صورت می‌گیرد. همان‌طور که از تعریف جنگ روانی مشخص است، هدف اصلی در جنگ روانی تضعیف و انحراف افکار عمومی به منظور تحمیل اراده بر آن‌هاست، چه این افکار عمومی حق باشد چه ناحق؛ زیرا دراین صورت، بدون به کار بردن ابزار نظامی، سیاسی و اقتصادی پرهزینه، دشمن آماده‌ی تسلیم در برابر طرف مقابل می‌گردد (شیرودی، 1387).
برخی دیگر معتقدند: «عملیات روانی نوعی آگاهی کاذب است که با القاء آن به گروهی از مخاطبان سعی می‌شود رفتاری مغایر با منافع اصیل و واقعی ایشان به آن‌ها تلقین شود و باعث انجام عملی دگرگون با خواست واقعی آن‌ها گردد» (بیابان نورد، 1383). در حقیقت، تلاش عملیات روانی این است که به انسان معنای ذهنی تازه‌ای ببخشد تا او را به انجام رفتار دیگری، غیر از خواست خودش وادارد. درواقع، می‌خواهد اندیشه و فکر را که مبنای تصمیم و عمل قرار می‌گیرد تحت تأثیر خود قرار دهد. بنابراین، می‌توان گفت که در عملیات روانی، مفاهیم و اطلاعات غیرواقعی به طرف مقابل عرضه می‌شود تا از راه ایجاد جاذبه‌های هیجانی و تحریک احساسات و جذب عواطف، باورها و نگرش‌ها و رفتار وی به سوی دلخواه تغییر یابد. تأثیر بر انگیزه‌ها، عواطف و رفتار طرف مقابل (از راه ارسال مفاهیم غیرواقعی) پیامد عملیات روانی است. یکی از اصول اساسی جنگ روانی جهل مخاطب است؛ زیرا مخاطب جاهل هیچ‌گاه به دنبال یافتن حقیقت نمی‌رود و یا اگر برحسب اتفاق هم به حقیقت برخورد کند، آنچه از قبل در ذهنش فرو کرده‌اند، بیشتر قبول می‌کند تا حقیقتی بیرونی و ملموس‌تر را.
عملیات روانی با تعریف موجود نمی‌تواند مورد تأیید شریعت اسلام باشد. دین اسلام با این تعریف وارد میدان چنین عملیاتی نمی‌شود؛ زیرا غایت دین تأثیر بر عقل، خرد و اندیشه‌ی بشر و هدایت آن به وارد شدن در میدان تدبر و تعقل است. چنانکه قرآن می‌فرماید:
«هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ: اوست که رسول خود را با (وسایل) هدایت و دین حق فرستاد، تا آن را بر همه‌ی مصادیق دین (که شرایع آسمانی است) پیروز گرداند، هرچند مشرکان را خوش نیاید» (صف: 9).
اصل در حرکت همه‌ی پیامبران (علیه السّلام) همین است و اختصاص به پیغمبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) ندارد. خدا می‌فرماید:
«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَینَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ...: همانا پیامبران را با دلایل روشن فرستادیم و همراه آن‌ها کتاب و میزان فرستادیم تا مردم قیام به قسط نمایند...» (حدید: 25).
واژه‌ی بیّنات که در آیه‌ی شریفه آمده، برای تبیین علمی و یقینی است. خدای متعال، پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را با شعبده و جادو و سایر اموری که بر وهمیّات یا مخیّلات مردم تأثیر می‌گذارد اعزام نمی‌کند، بلکه با اموری یقینی و روشنگر مأمور می‌کند. گرایش به پیامبران الهی (علیه السّلام) هرگز نباید بر اساس عواطف و احساسات قبیله‌ای و فامیلی باشد، بلکه پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) با اموری همراه می‌شود که اگر کسی با خرد و عقل و منصفانه به آن نگاه کند، پیرو او خواهد شد. چنانکه وقتی خدای متعال، پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را به دعوت خویشان و نزدیکان خود مأمور می‌سازد می‌فرماید: «وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَكَ الْأَقْرَبِینَ: فامیل نزدیک خود را انذار ده» (شعراء: 214).
انذار یا بیم، یعنی بیان واقعیت‌هایی که موجب خروج انسان از غفلت می‌شود. اصل انذار به معنای اعلام است؛ یعنی آگاه ساختن. گو اینکه در اطلاع رسانی درباره‌ی اموری به کار می‌رود که موجب احتیاط و حفاظت می‌شود. مأموریت پیامبران الهی (علیهم السّلام) تعلیم کتاب و حکمت است، چه در تربیت فردی، چه در مسائل اجتماعی، و چه در همه‌ی ابعاد آن اعم از جنگ و صلح. حرکت مؤمنین باید بر اساس بینشی، دانش، معرفت و بصیرت باشد. چنانکه خداوند می‌فرماید:
«قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِیرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِی...: بگو این راه من است که من و پیروانم با بینش همه را به سوی خدا می‌خوانیم...» (یوسف: 108).
پس قرآن کریم این منبع عظیم وحی الهی، که دستورالعمل دین در زندگی بشر است، جاهل نگه‌داشتن مردم و احساسی رفتار کردن آن‌ها را رد می‌کند و تلاش در آگاه‌سازی دارد و علاوه بر آن، حرکت بر اساس احساسات و عواطف و به دور از عقل و خرد را در شریعت اسلام مذموم و مردود می‌داند و می‌فرماید:
«وَلَا تَقْفُ مَا لَیسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ...: و چیزی را که بدان عالم نیستی پیروی مکن...» (اسراء: 36).
براین اساس، نیروی مقابل آن‌ها را به گمراهی توصیف، و علت آن را پیروی از امور احساسی و دور از علم و خرد بیان می‌کند:
«وَإِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یضِلُّوكَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنْ یتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا یخْرُصُونَ: بسیاری از اهل زمین را اگر پیروی نمایی، تو را از راه خدا گمراه می‌سازند؛ آن‌ها تنها از گمان پیروی می‌کنند و جز این نیست که تخمین می‌زنند» (انعام: 116).
در آیات بسیار دیگری نیز دشمن را به دلیل گمان‌ورزی از حقیقت دور می‌داند:
«وَمَا یتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لَا یغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیئًا إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِمَا یفْعَلُونَ: بیشتر آن‌ها پیرو گمان هستند، در حالی که گمان از حق بی‌نیاز نمی‌سازد، همانا خداوند به آنچه انجام می‌دهند داناست» (یونس: 36).
«بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَهْوَاءَهُمْ بِغَیرِ عِلْمٍ...: بلکه ستم‌پیشگان بی‌هیچ دانشی از هوس‌های خود پیروی کردند...» (روم: 29).
«وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ بِغَیرِ عِلْمٍ وَیتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ: و برخی از مردم کسانی هستند که سخن بیهوده را می‌خرند تا بی‌هیچ دانشی از راه خدا گمراه کنند و آیات الهی را به ریشخند گیرند، برای آن‌ها عذابی خوارکننده خواهد بود» (لقمان: 6).
اسلام همگان را به فراگیری دانش دعوت، و جهل و نادانی را نکوهش می‌کند. قرآن نیز مردم را به تفکر در آفرینش آسمان‌ها و زمین و موجودات آن‌ها و تاریخ گذشتگان و گردش جهان طبیعت دعوت می‌کند. علت این امر، حقانیت و جامعیت آموزه‌های اسلام است. اسلام چون به حقانیت خود اعتماد دارد، هیچ مفهوم مبهم یا دستورالعمل تاریکی را در خود نمی‌بیند؛ از این رو، هیچ مطلب حق و شایسته‌ای را از مسلمانان پوشیده نمی‌گذارد. از سویی، به مسلمانان دستور می‌دهد که درباره‌ی حقایق و علوم و اسرارآفرینش بیندیشند و هرگز در ابهام، قدمی پیش نگذارند. دعوت اگرچه به سوی حق باشد، اگر راهش با تاریکی جهل آمیخته شود، دیگر دعوت به حق نیست و از مسیر اسلام بیرون است. نه پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و نه پیروان او حق ندارند در راهی که ناآگاهی را ابزار قرار می‌دهد پیش روند. چنانکه خداوند در قرآن کریم می‌فرماید:
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ: مؤمنین کسانی‌اند که به خدا و پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ایمان آورند و تردیدی به خود راه ندهند و با مال و جان خویش در راه خدا تلاش کنند؛ تنها این‌ها راستگویانند» (حجرات: 15).
در نتیجه، بر اساس آیاتی که ذکر شد، تعریفی که در ابتدای این بخش از عملیات و جنگ روانی آورده شد، نمی‌تواند در اسلام جایی داشته باشد؛ زیرا جامعه‌ی هدف و شرایط به کارگیری را مشخص نکرده است و اگر این تعریف از عملیات و جنگ روانی در صدر اسلام وجود داشت، قطعاً اسلام با آن مخالفت می‌کرد و آن را امضا نمی‌نمود.

عملیات (جنگ) روانی در اسلام

در قرآن و احادیث، مسلمانان به مدارا، دوستی و صلح کردن با برادران ایمانی و نیز مخاصمه نکردن با غیرمسلمانان تشویق شده‌اند. پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) برای زدودن روح انتقام‌جویی و جنگ‌طلبی از خلق و خوی اعراب، به عنوان نخستین مسلمانان بسیار کوشیدند؛ از جمله‌ی این تلاش‌ها این بود که در سراسر دوران حضور در مکه، به جنگ و درگیری رضایت نداده و به دستور الهی در برابر آزار و اذیت مشرکان، یاران خود را به خویشتنداری و خودداری از جنگ سفارش کردند؛ اما پس از هجرت که مشرکان، آزار مسلمانان را از حد گذراندند، خدا به مسلمانان اجازه‌ی جهاد داد تا از حقوق مشروع خویش دفاع کنند و از انواع جنگ، تنها جنگ در راه خدا -یعنی جنگ با انگیزه‌های خداپسندانه؛ مانند: دفاع از مظلومان، سرکوب فتنه‌ی ظالمان و دفاع از سرزمین اسلامی، و نه جنگ برای رسیدن به اهدافی چون: کشورگشایی، انتقام، ستم و برتری‌جویی- مشروع اعلام شد که البته همین نوع جنگ هم هزینه‌های جانی و مالی فراوانی را به دنبال دارد.
اجتناب‌ناپذیری جنگ در روابط اجتماعی انسان‌ها و تحمیل هزینه‌های جانی و مالی فراوان این پدیده باعث شده است که انسان بعد از ناکامی در جلوگیری از ایجاد جنگ، به دنبال راهی برای کاهش این هزینه‌ها باشد. عملیات روانی یکی از اقداماتی است که با هدف کاهش گزینه‌های پیش‌روی رهبران و فرماندهان در کاربرد قدرتشان مورد استفاده قرار می‌گیرد. در شرایطی که نمی‌توان برای جلوگیری از جنگ بر فرماندهان تأثیر گذاشت، جایگاه عملیات روانی اهمیت بسیاری می‌یابد. به عبارت دیگر، عملیات روانی در جایی میان دیپلماسی و نبرد قرار می‌گیرد و می‌توان برای از بین بردن فاصله‌ی بین دیپلماسی و نبرد از آن استفاده نمود (لانگو، 1382: 71).
پس عملیات روانی برای جلوگیری یا کاهش خطرهای نظامی، سرزنش‌های بین‌المللی و واکنش‌های سیاسی از امکان مناسب‌تر و غیرمرگباری برخوردار است و در محیط‌های داخلی هم حمایت مردم را بهتر جلب می‌کند. عملیات روانی به منزله‌ی نیروی غیرخشونت‌آمیز بر عواملی مانند: منطق، ترس، و رغبت تکیه می‌کند تا هیجان‌ها، نگرش‌ها و رفتارهای خاصی را در مخاطبان پدید آورد. به نظر می‌رسد بدترین شکل عملیات روانی، گرایش به تخریب و عملیات نظامی باشد؛ اما اگر در جریان جنگ، عملیات روانی به کاهش تلفات انسانی و خاتمه‌ی جنگ کمک کند، به کارکرد مناسب خود نزدیک می‌شود (گروه مطالعات راهبردی دفاعی، 1387: 15).
بدین ترتیب، با توجه به ماهیت دین مبین اسلام که صلح‌طلبی و زندگی مسالمت‌آمیز را دنبال می‌کند، نمی‌توان گفت فقه اسلامی که برگرفته از قرآن و سنت معصومین (علیهم السّلام) است، به این ابزارِ کاهش چشمگیرِ تلفات انسانی و تخریب اموال ملت‌ها توجه نداشته باشد. در کنار مخالفت جدی دین با دروغ و دغل و فریب و استفاده‌ی منفی از احساسات مردم در جذب و پذیرش اسلام، و تأکید بر انتخاب دین و سبیل هدایت بر اساس بصیرت، دین مبین اسلام بر جذب حداکثری مردم و آگاه‌سازی آن‌ها تأکید دارد و با خونریزی، شدیداً مخالف است. نمونه‌ی بارز این امر در صدر اسلام در جریان فتح مکه است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) از هر ابزاری برای کاهش خونریزی در مکه استفاده کردند و تمام تلاش آن حضرت برای امان دادن به مردم مکه و فراهم آوردن زمینه‌ی تسلیم شدن آن‌ها بود. تمام خطبه‌ها و نصایحی که قبل از انجام جنگ‌ها در صدر اسلام ایراد می‌شده نیز در راستای جلوگیری از تلفات جنگی یا کاهش آن‌ها بوده است. پس چگونه ممکن است اسلام از این شقّ جنگ، یعنی عملیات روانی غافل باشد و یا حتی آن را رد کند، در صورتی که می‌داند اثر بسیاری در رسیدنش به هدف، که همانا حفظ جان و کرامت انسانی است دارد. بنابراین، باید تعاریف و اقسام عملیات روانی را مجدداً مورد بررسی قرار داد. در اینجا لازم است برخی از تعاریفی را که اندیشمندان مسلمان از جنگ یا عملیات روانی داشته‌اند بیان کنیم:
دکتر احمد بدر، جنگ روانی را این گونه تعریف می‌کند: «جنگی تهاجمی است که یک ارتش با سلاح فکر و عاطفه برای خُرد کردن روحیه‌ی ارتش و ساکنان شهرهای دشمن بدان مبادرت می‌ورزد. همچنین از جنگ روانی به منظور کاستن اعتبار دشمن در چشم کشورهای بی‌طرف استفاده می‌شود». وی در تعریف دیگری می‌گوید: «جنگ روانی کار یا گفتاری است که با تضعیف روحیه‌ی معنوی دشمن، اراده‌ی جنگی او را سست می‌کند» (بدر، 1394: 207).
در کتاب «الموسوعه العسکریه» در تعریف جنگ روانی آمده است: «جنگ روانی مجموعه کارهایی با هدف تأثیرگذاری بر افراد دشمن، از جمله رهبران سیاسی و افراد جنگجوی آنان در جهت خدمت به مقاصد به کارگیرندگان این نوع جنگ است» (الایوبی، بی‌تا: 767). صلاح نصر هم معتقد است: «عملیات روانی همان جنگ کلمه و عقیده است؛ خواه به صورت مخفی، آشکار، شفاهی و یا کتبی باشد. اساساً سلاحی است که به انسان و عقل او توجه دارد و هرگاه امکان برقراری ارتباط عاطفی با مخاطب را داشته باشد می‌تواند به اعماق او نفوذ کند» (نصر، 1376: 14).
به عقیده‌ی ما، تعاریف ذکرشده اگرچه ممکن است جامع افراد باشد، مسلماً مانع اغیار نخواهد بود؛ زیرا محدودیتی برای به کارگیری ابزار ارائه نمی‌کند و علاوه بر این، مقاصد و مُسوّغات به کارگیری این عملیات را هم تعریف نمی‌کند؛ لذا در این قسمت از بحث سعی می‌کنیم با بیان نمونه‌هایی هدفمند از عملیات‌های روانی در صدر اسلام، علاوه بر کشف محدودیت‌های عملیات روانی، مقاصد و مسوّغات این نوع عملیات را در قرآن و سیره‌ی نبوی و ائمه‌ی معصومین (علیهم السّلام) بررسی نماییم.

عملیات روانی در قرآن

در آیات متعددی از قرآن کریم، عملیات روانی علیه دشمن دیده می‌شود و خدای سبحان به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) دستور می‌دهد که دشمن را چگونه تهدید نماید یا اینکه به او چیزی بگوید که باعث ترس، تشکیک و از دست رفتن روحیه‌ی جنگی وی و تقویت روحیه‌ی نیروهای خودی بشود. در اینجا چند نمونه از آیاتی که به عملیات روانی علیه دشمن پرداخته شده است اشاره می‌کنیم:
«قُلْ لِلَّذِینَ كَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَتُحْشَرُونَ إِلَى جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمِهَادُ: به کسانی که کفر ورزیده‌اند بگو: به زودی شکست می‌خورید و به سوی جهنم گردآوری می‌شوید، و آن بد آرامگاهی است» (آل‌عمران: 12).
این آیه‌ی شریفه کفار را از آینده‌ی خود بیم می‌دهد و عذاب را به آن‌ها وعده می‌دهد و روحیه‌ی آن‌ها را برای جنگ‌های بعدی که می‌خواهند علیه مسلمین به راه بیندازند خراب می‌کند؛ لذا به پیامبر دستور می‌دهد که به آن‌ها بگوید به زودی شکست خواهند خورد و در واقع، همه‌ی آن‌ها کشته خواهند شد. عبارت «سَتُغَلَبُون: به زودی مغلوب می‌شوید»، علاوه بر این که روحیه‌ی مسلمین را برای جهاد و دفاع بعدی بالا می‌برد، باعث ایجاد ترس در دل دشمن هم می‌شود. لذا در جنگ آینده، هرگاه سختی‌ای برای آن‌ها پیش بیاید، حتماً با خود خواهند گفت که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) گفته بود که «ما (کفار) شکست خواهیم خورد» و با این افکار که بذرش توسط پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و به دستور قرآن در دل مشرکین کاشته شده، روحیه‌ی آن‌ها ضعیف خواهد شد و در نهایت، به شکست آن‌ها خواهد انجامید.
در آیه‌ی بعد، قرآن کریم برای استدلال با شاهد و مثال آوردن بر ادعای خود و به عبارت دیگر، برای خالی کردن دل آن‌ها به یادآوری شکست قبلی‌شان در جنگ بدر می‌پردازد:
«قَدْ كَانَ لَكُمْ آیةٌ فِی فِئَتَینِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَأُخْرَى كَافِرَةٌ یرَوْنَهُمْ مِثْلَیهِمْ رَأْی الْعَینِ وَاللَّهُ یؤَیدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یشَاءُ إِنَّ فِی ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصَارِ: حقّاً براى شما در دو گروهى که با هم (در جنگ بدر) برخورد کردند نشانه‌ای بود؛ گروهی در راه خدا می‌جنگیدند و گروه دیگر کافر بودند که آنان مسلمین را به چشم خویش دو برابر خود می‌دیدند (و از این‌رو شکست خوردند) و خداوند هر که را بخواهد به یاری خود تأیید می‌کند. البته در این (امر) عبرتی برای صاحبان بصیرت است» (آل عمران: 13).
جنگ بدر را هر دو گروه مسلمان و کافر به یاد دارند و نابرابری نیروها و تجهیزات جنگی را فراموش نکرده‌اند. با وجود این، ذلت اسارت مشرکین و شکست متحمل شده از گروه اندک مسلمین هم هنوز در خاطر آن‌ها موج می‌زند. خدای سبحان از سختی و تلخی این شکست در کام مشرکین آگاه است؛ لذا آن را برای ایجاد ترس و وحشت از مسلمین در دل کفار به یادشان می‌آورد. این آیه نیز مانند آیه‌ی قبل، هم به روحیه دادن به مسلمین می‌پردازد و به آن‌ها اعلام می‌کند که خدا آن‌ها را یاری نموده و ترس آن‌ها را در دل دشمن انداخته است و هم به کفار اعلام می‌کند که شما که از شکست قبل عبرت نمی‌گیرید، بهره‌ای از بصیرت و فهم نبرده‌اید و دوباره شکست نخواهید خورد و همان تلخی در کامتان تازه خواهد شد.
خداوند در قرآن عملیات روانی دیگری علیه دشمن را شرح می‌دهد. در این آیات دستورهایی به ملائکه داده می‌شود که قطعاً در ملاً عام برای مؤمنان هم خوانده شده است. این‌ها اگر دستور عملیاتی و یا حتی آموزش بود، باید به صورت محرمانه بیان می‌شد تا مشرکان نفهمند که مسلمانان چگونه با آن‌ها مواجه خواهند شد و نتوانند برای مقابله با آن‌ها برنامه‌ریزی نمایند؛ اما مطالب آشکارا و به طوری که برای همه مفهوم باشد ابلاغ شده است:
«إِذْ یوحِی رَبُّكَ إِلَى الْمَلَائِكَةِ أَنِّی مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْنَاقِ وَاضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ: هنگامی که پروردگارت به فرشتگان وحی می‌کرد که من با شما هستم، پس کسانی را که ایمان آورده‌اند ثابت قدم دارید؛ به زودی در دل‌های آنان که کفر ورزیده‌اند ترس می‌افکنم؛ پس ضربه‌ها را بر فراز گردن‌ها بزنید (بر فرق آن‌ها) و سر انگشتانشان را قلم کنید». (قرآن، انفال: 12).
این آیه ظاهراً می‌خواهد حالت ذلت‌بار مشرکین را بعد از جنگ برایشان به تصویر بکشد و به آن‌ها بگوید مسلمین در جنگ با چه شدت و غلظتی بر آن‌ها وارد خواهند شد و چه بلایی بر سرشان خواهند آورد. این تصویر طبیعتاً باعث ترس و ضعف مشرکین خواهد شد. از طرف دیگر، وقتی در این آیه از ملائکه سخن می‌گوید، در واقع، مشرکان می‌فهمند که علاوه بر اینکه با مسلمان‌ها در حال جنگند، لشکری نامرئی هم بر آن‌ها هجوم خواهد آورد که به بدترین حالت ممکن با آن‌ها مواجه خواهد شد. در آیات بعد علت این ذلت و بدبختی برای آن‌ها بیان می‌شود و آن‌ها را از جنگ با پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و یارانش بیم می‌دهد:
«ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَمَنْ یشَاقِقِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ* ذَلِكُمْ فَذُوقُوهُ وَأَنَّ لِلْكَافِرِینَ عَذَابَ النَّارِ: آن کیفر به خاطر آن است که آن‌ها با خدا و رسول او (صلی الله علیه وآله وسلم) ستیزه و دشمنی نمودند، و هر کس با خدا و رسولش ستیزه و دشمنی کند، پس (بداند که) همانا خداوند سخت کیفر است، پس بچشید آن را و البته کافران را عذاب آتش است» (قرآن، انفال 13-14).
در آیات 59 و 60 سوره‌ی انفال هم مجدداً از جانب خدای سبحان دستوراتی برای عملیات روانی علیه دشمنان دیده می‌شود. در این آیات، به صراحت خداوند متعال علت دستور صادرشده را بیان فرموده و هدف آن را ایجاد ترس در دل دشمنان اعلام کرده است: «وَلَا یحْسَبَنَّ الَّذِینَ كَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُمْ لَا یعْجِزُونَ* وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَیلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یعْلَمُهُمْ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَیءٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یوَفَّ إِلَیكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ: و آنان که کافرند گمان نکنند که با پیمان‌شکنی خود (بر قدرتِ حق) پیشی جسته‌اند، اینان نمی‌توانند (ما را) عاجز کنند (تا از دسترسی قدرت ما بیرون روند)* و در برابر آنان، آنچه در قدرت و توان دارید از نیرو (و نفرها و ساز و برگ جنگی) و اسبان ورزیده (برای جنگ) آماده کنید تا به وسیله‌ی آن‌ها دشمن خدا و دشمن خودتان و دشمنانی غیر ایشان را که نمی‌شناسید، ولی خدا آنان را می‌شناسد بترسانید و هرچه در راه خدا هزینه کنید، پاداشش به طور کامل به شما داده می‌شود، و مورد ستم قرار نخواهید گرفت».
از آیات ذکر شده می‌توان برداشت نمود که تهدید دشمن به عاقبت بدی که در انتظارش است باعث سستی وی در جنگ می‌شود و این سستی و بی‌ارادگی، خود یکی از اهداف مهم عملیات روانی است. علاوه بر این، نمایاندن قدرت نظامی و حتی بزرگنمایی آن برای دشمن هم که یکی دیگر از ابزارهای عملیات روانی است در این آیات تشریح شده است. در واقع، می‌توان از این آیات، تهدید و ارعاب را برداشت نمود.

عملیات روانی در سنت

منبع دیگری که برای بررسی فقهی عملیات روانی باید از آن مدد جست، سنت است. همان‌طور که می‌دانید، سنت عبارت از قول، فعل و تقریر معصوم است. در بسیاری از گزارش‌های رسیده از غزوات پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و جنگ‌های امیرالمؤمنین (علیه السّلام) مواردی دیده شده که قابل تطبیق بر اصول یا تاکتیک‌های عملیات روانی هستند. در ادامه، به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنیم:
جابر بن عبدالله انصاری از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) نقل می‌کند که آن حضرت فرموده‌اند: «به من پنج چیز داده شده است که قبل از من به هیچ کس داده نشده بود: یکی از آن‌ها این است که یاری شدم با وحشتی که از من در دل دشمنان از فاصله‌ای به اندازه‌ی مسیر یک ماهه می‌افتد...» (شیخ صدوق، 1374: 241).
در این حدیث شریف، پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) اذعان می‌دارد که خدای سبحان در دل دشمنانش ترس و وحشت انداخته است. به عبارت دیگر، خدا هم با انداختن ترس در دل دشمنان آن حضرت، به یاری پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و مسلمانان آمده است؛ یعنی خدا از همان آغاز نبوت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) با عملیات روانی به یاری اسلام آمده است.
در روایت دیگری که در شرح نهج البلاغه و نیز در کتاب صفین دیده می‌شود، امیرالمؤمنین (علیه السّلام) جواز اجرای عملیات روانی را علیه معاویه و لشکر شام صادر می‌کند. در این روایت آمده است:
«عدی بن حاتم طایی برخاست و به علی (علیه السّلام) گفت:‌ ای امیرالمؤمنین، نزد من مردی است که هیچ کس همتای او نیست و او می‌خواهد به دیدار پسر عمویش، حابس بن سعد طایی به شام برود و اگر او را فرمان دهیم که با معاویه دیدار کند، شاید بتواند او و مردم شام را درهم شکند. علی (علیه السّلام) فرمود: آری پیشنهاد خوبی است و سپس عدی او را که خفاف بن عبدالله نام داشت، به این کار فرمان داد.
در آن زمان، حابس سالار مردم قبیله‌ی طی در شام بود. خفاف پس از آنکه نزد او رسید، با او گفتگو کرد و گفت که با عثمان در مدینه بوده و سپس همراه علی (علیه السّلام) به کوفه آمده است. خفاف مردی خوش ظاهر و زبان‌آور و اهل شعر بود. حابس فردای آن روز خفاف را پیش معاویه برد و گفت: این پسرعموی من است که هرچند با علی به کوفه آمده، در مدینه همراه عثمان بوده و مردی مورد اعتماد است. معاویه به خفاف گفت: درباره‌ی عثمان بگو.
گفت: آری، مکشوح او را محاصره کرد و حکیم درباره‌ی او فرمان صادر کرد و عمار یاسر آن را اجرا نمود. سه تن درباره‌ی کار عثمان به تنهایی کوشش کردند تا او را از میان بردارند؛ آنان عدی بن حاتم و اشتر نخعی و عمرو بن حمق بودند و دو تن دیگر و طلحه و زبیر در مورد کشتن او کوشش کردند و علی (علیه السّلام) از همه‌ی مردم از خون عثمان مبرّاتر است.
معاویه پرسید: سپس چه شد؟ گفت: آنگاه مردم برای بیعت با علی (علیه السّلام) همچون پروانگان هجوم آوردند و آنچنان بود که رداها از تن می‌افتاد و کفش‌ها گم می‌شد و سالخوردگان زیر دست و پا می‌ماندند؛ و نه او از عثمان یاد کرد و نه از عثمان پیش او نام برده می‌شد و سپس آماده‌ی حرکت شد و مهاجران و انصار سبک‌بار همراهش حرکت کردند و سه تن همراهی با او را در جنگ خوش نداشتند و آن سه تن سعد بن مالک و عبدالله بن عمر و محمد بن مسلمه بودند و علی (علیه السّلام) هیچ کس را به زور وادار به شرکت [در جنگ] نکرد و به همانان که سبک بار همراهش شده بودند بسنده کرد و حرکت کرد تا به کوهستان‌های قبیله‌ی طی رسید. در این هنگام، گروهی از قبیله‌ی ما به یاری او آمدند و او با ایشان می‌توانست مردم را فروکوبد.
میان راه به او خبر رسید که طلحه و زبیر و عایشه به بصره رفته‌اند. مردانی را به کوفه گسیل داشت و آنان را فراخواند که دعوتش را پذیرا شدند و به بصره حرکت کرد و آن شهر به تصرفش درآمد و سپس به کوفه بازگشت. کودکان و سالخوردگان و عروس‌ها همگان از شوق و شادی دیدارش شتابان به حضورش شتافتند، و من در حالی از علی (علیه السّلام) جدا شدم که آهنگی جز برای حرکت به شام نداشت.
معاویه از گفتار خفاف هراسان شد. در این هنگام حابس به معاویه گفت: ای امیر، او برای من شعری خواند که عقیده‌ی مرا درباره‌ی عثمان تغییر داد و علی (علیه السّلام) را در نظرم بزرگ ساخت. معاویه گفت: ‌ای خفاف، آن شعر را برای من بخوان و وی شعری برای او خواند که [مضمون] مطلع آن چنین است: «در حالی که شب دامن گسترده بود و پهلوی من بر بستر آرام نمی‌گرفت، چنین سرودم».
در این شعر، چگونگی احوال و کشته شدن عثمان را آورده است و چون طولانی است، از بیان تمام آن خودداری می‌کنیم و او چنین می‌گوید: «همانا گذشت آنچه گذشت و روزگار بر آن سپری شد، همچنان که گذشته‌ها سپری شده است و من سوگند به کسی که مردم برای او حج می‌گذارند، سوار بر شتران لاغراندام باریک میان بودم...». گوید: معاویه [از شنیدن آن] درهم شکست و به حابس گفت: چنین می‌پندارم که این شخص جاسوس علی (علیه السّلام) است. او را از پیش خود بیرون کن که مبادا مردم شام را بر ما تباه کند (ابن ابی الحدید، 1388: 110).
در این روایت، عملکرد خفاف را که با مجوز حضرت علی (علیه السّلام) انجام شده است، می‌توان یکی از مصادیق بارز عملیات روانی دانست. در این گزارش، خفاف نه با دروغ و وارونه جلوه دادن حقیقت و نه با تهمت، بلکه با تبیین حقیقت و اعلام آن، به صورت شعر (که دارای جذابیت باشد و مخاطب را جذب نماید) توانست هم بر پسرعموی خود و هم بر معاویه تأثیر بگذارد. معاویه هم که دید سخنان خفاف می‌تواند باعث تشکیک در دل مردم شام که در واقع سربازان وی بودند بشود، دستور کنترل وی و عدم ارتباط او با مردم را صادر نمود. در واقع، عمل خفاف هم مقابله با عملیات روانی دشمن است و هم عملیات روانی علیه دشمن؛ زیرا توانست از طریق بزرگنمایی به ترساندن دشمن دست پیدا کند.
در روایات دیگری نیز دیده می‌شود که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرموده‌اند: «قریش را هجو کنید؛ زیرا این کار برای او از تیر انداختن به سویش سنگین‌تر است» (هندی، 1409، ج، 3: 578). هجو و هجا از مصدر (هجا، یهجو، و هجواً) عربی گرفته شده و در لغت به معنی برشمردن عیب‌های کسی، نکوهیدن و سرزنش کردن، مذمت و بدگویی از کسی، و لعن و نفرین است. هجو در اصطلاح ادبی به نوعی شعر غنایی اطلاق می‌شود که بر پایه‌ی نقد گزنده و دردانگیز بنا می‌شود و گاهی به سرحدّ دشنام یا ریشخند مسخره‌آمیز و دردآور می‌انجامد (نیکوبخت، 1380: 27).
بنابراین، هجو می‌تواند به راحتی خشم طرف مقابل را برانگیزد و قدرت تفکر و تصمیم‌گیری را از وی بگیرد. این امر علاوه بر از بین بردن هیبت و شکوه طرف مقابل در دید نیروهای خودی، باعث کوچک شمرده شدن وی در دید هم‌پیمانانش هم می‌شود و به عبارت دیگر، حیثیت وی را لگدمال می‌کند، همچنان که در ادامه همان حدیث آمده است که:
«حسان ابن ثابت وقتی نزد پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) آمد، عرض کرد: زمان آن فرارسیده که مرا به سوی این شیری که با دُم خود ضربه می‌زند بفرستید. آنگاه زبانش را درآورد و آن را حرکت داد و گفت: سوگند به کسی که تو را به حق مبعوث کرد، با زبانم او را تکه‌تکه می‌کنم، همچون تکه‌تکه کردن پوست دباغی شده».
در روایت دیگری هم در همین زمینه آمده است که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به حسان فرمود: «آن‌ها را هجو کن یا پاسخ هجو آن‌ها را بده و جبرئیل هم با توست» (هندی، 1409: 580). از این روایت برمی‌آید که تحقیر هم به عنوان یکی از ابزارهای عملیات روانی مورد استفاده قرار گرفته است.
گزارش دیگری که از عملکرد نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) در زمینه‌ی عملیات روانی به ما رسیده، در ماجرای فتح مکه است. تاریخ نقل می‌کند که سپاهیان اسلام پس از فرود آمدن در نزدیکی مکه مأمور شدند در کلیه‌ی نقاط مرتفع آتشی را روشن کنند تا شعله‌های آن خانه‌های مکه را روشن سازد و رعب و وحشتی در دل آنان به وجود آورد.
هشام بن عبدالملک نقل می‌کند:
«در سال فتح مکه، هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) حرکت خود را آغاز کرد، قریش از حرکت ایشان آگاه شد. ابوسفیان بن حرب، حکیم بن حزام، و بدیل بن ورقاء به منظور کسب خبر از پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) حرکت کردند تا اینکه به منطقه‌ی ظهران رسیدند و ناگاه با حجم زیادی از آتش مواجه شدند که گویا آتش بیابان عرفه بود. ابوسفیان گفت: این آتش‌ها چیست؟ گویا آتش عرفه است. بدیل بن ورقاء گفت: آتش بنی عمرو است. ابوسفیان گفت: مردم عمرو کمتر از اینند.
تعدادی از نگهبانان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) آن‌ها را دیدند و دستگیر کردند و نزد پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) آوردند و ابوسفیان مسلمان شد. هنگامی که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) حرکت نمود، به عباس فرمود: ابوسفیان را در محلی زندانی کن که حجم زیاد سپاه اسلام را مشاهده کند.
عباس نیز او را زندانی کرد و قبایل به همراه پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)، دسته دسته از مقابل ابوسفیان عبور کردند. دسته‌ای عبور کرد، ابوسفیان پرسید: عباس اینان چه کسانی هستند؟ عباس پاسخ داد: این قبیله‌ی غفار است. ابوسفیان گفت: قبیله‌ی غفار با ما چه کار دارد؟ سپس قبیله‌ی جهنیه عبور کرد. ابوسفیان همان سخن را تکرار کرد تا اینکه دسته‌ای که تاکنون مانند آن را ندیده بود عبور کرد. پرسید: اینها چه کسانی هستند؟ عباس گفت: این‌ها انصارند و سعد بن عباده پرچمدار آن‌هاست. سپس سعد بن عباده گفت: ای ابوسفیان، امروز روز کارزار است؛ امروز کعبه روا می‌شود... .
در آخر، خود رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در کتیبه‌ی خضراء از مهاجرین و انصار عبور کرد. در حالی که نفرات کتیبه آنچنان غرق آهن شده بودند که جز حدقه‌ی چشم از ایشان پیدا نبود. ابوسفیان پرسید: این‌ها کیانند ‌ای اباالفضل؟ عباس گفت: این رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) است که با مهاجرین و انصار در حرکت است. ابوسفیان گفت:‌ ای اباالفضل، سلطنت برادرزاده‌ات عظیم شده. عباس گفت: وای بر تو! سلطنت و پادشاهی نیست، بلکه نبوت است. گفت: بله حالا که چنین است».
وقتی ابوسفیان از دیدن آرایش و رژه‌ی سپاهیان اسلام خوب هراسید و رعب و وحشت در دلش جای گرفت، ظاهراً پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) که از ابتدا قصد به کارگیری وی در عملیات روانی را داشتند، وی را به صورت کاملاً هدفمند آزاد کردند تا به جمع یاران خود بپیوندد و آن‌ها را از جنگ با مسلمین منصرف سازد. در ادامه‌ی روایت، این مسئله کاملاً مشهود است:
عباس به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) عرض کرد: ابوسفیان مرد جاه‌طلبی است. امتیازی برای او قائل شوید. پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: هر کس داخل خانه‌ی ابوسفیان شود، در امان است و هر کس به مسجدالحرام پناه ببرد، در امان است و هرکس در خانه خود بماند و در را به روی خود ببندد، او نیز در امان است.
سپس عباس به ابوسفیان گفت: با سرعت به سراغ مردم مکه برو و آنان را از مقابله با لشکر اسلام برحذر دار. ابوسفیان وارد مسجدالحرام شد و فریاد زد: ‌ای جمعیت قریش، محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) با جمعیتی به سراغ شما آمده است که هیچ قدرت مقابله با آن را ندارید. سپس افزود: هرکس وارد خانه‌ی من شود در امان است؛ هرکس در مسجدالحرام برود، در امان است و هرکس در خانه را به روی خود ببندد نیز در امان خواهد بود. سپس فریاد زد: ‌ای جمعیت قریش، اسلام بیاورید تا سالم بمانید. همسرش هند، ریش او را گرفت و فریاد زد: این پیرمرد احمق را بکشید! ابوسفیان گفت: رها کن ! به خدا اگر اسلام نیاوری، تو هم کشته خواهی شد. برو داخل خانه باش!
در این گزارش می‌بینیم که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ابتدا با دستور روشن کردن آتش، توان نظامی و جمعیت نیروهای خود را چند برابر جلوه می‌دهد و با این کار باعث ترس عناصر اطلاعاتی و جاسوسی دشمن می‌شود و بعد از اینکه یکی از بزرگان دشمن را اسیر می‌کند، باز هم با نمایش قدرت خود و القاء این مسئله به وی که رویارویی با این سپاه نتیجه‌ای جز مرگ ندارد و تنها راه فرار از این مرگ، قبول اسلام است، او را به عنوان عنصر قابل اعتماد دشمن آزاد می‌کند. ابوسفیان بعد از این جریان در نقش سفیر پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) عمل می‌کند و با بیان آنچه دیده است، مقاومت مکه را می‌شکند و به مردم امان می‌دهد و در نهایت، پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) به وسیله‌ی عملیات روانی مکه را بدون خونریزی فتح می‌کند.
دسته‌ی دیگر روایاتی که در بحث عملیات روانی قابل استفاده‌اند، به خدعه و نیرنگ می‌پردازند. خدعه در روایات ما بسیار مذموم است، به طوری که امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه السّلام) در این زمینه می‌فرمایند: «لا دینَ لِخُدّاعٍ: انسان خدعه‌گر در صراط دین نیست» (هندی، 1409، ج 6: 393). آن حضرت بارها نفس عمیق و بلندی می‌کشید و می‌فرمود: «ای وای ! با من مکر می‌کنند و حال آنکه می‌دانند که من به مکرشان آگاهم و راه‌های مکر و حیله را بیش از ایشان می‌شناسم؛ ولیکن می‌دانم مال خدعه، آتش جهنم است. پس بر مکرشان شکیبایی پیشه می‌کنم و آنچه را که آنان مرتکب می‌شوند، من مرتکب نمی‌شوم (نراقی، 1209، ج. 1: 239).
حضرت علی (علیه السّلام) تمسک به خدعه را حتی در سیاست، حکومت و زمامداری جایز نمی‌داند. آنگاه که گروهی از مردم به حضرت پیشنهاد کردند که به کسانی که با تو راه مخالفت می‌پیمایند، حکومت را واگذار کن و سپس برکنار نما، فرمود: حیله‌گر، نیرنگ‌باز و پیمان‌شکن، همه در آتشند (نوری طبرسی، 1408، ج 9: 833).
با این حال، می‌بینیم که مضامین برخی دیگر از روایات و سیره‌ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) و ائمه‌ی معصومین حاکی از آن است که معصومان از خدعه به عنوان عاملی مؤثر در جنگ استفاده می‌کرده‌اند. پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) هم در شیوه‌ی عمل نظامی خود و هم به عنوان یک اصل مهم و کارساز در جنگ، با بیان صریح «اَلحَربُ خُدعَةٌ» (حرعاملی، 1414، ج 133:15)، بر استفاده از این تدبیر نظامی تأکید داشتند. مسلمانان نیز با پیروی از اندیشه و سیره‌ی نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) در جنگ‌های خود از خدعه بهره می‌گرفتند. تاریخ پرافتخار صدر اسلام، سرشار از نمونه‌های بسیاری از به کارگیری فریب در جنگ‌هاست که به پاره‌ای از آن‌ها اشاره می‌کنیم.
از علی (علیه السّلام) نقل شده است که:
«به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) اطلاع دادند که یهود بنی‌قریظه افرادی را پیش ابوسفیان فرستاده و به آن‌ها گفته‌اند: اگر به جنگ با محمّد (صلی الله علیه وآله وسلم) برخیزید، ما به یاری شما خواهیم شتافت. پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) نیز بعد از اطلاع، به منبر رفت و فرمود: یهود بنی‌قریظه افرادی را پیش من فرستاده و گفته‌اند: اگر ما (مسلمانان) با ابوسفیان به جنگ برخیزیم، به یاری و کمک ما خواهند شتافت. این خبر وقتی به ابوسفیان رسید، گفت: یهود به ما خیانت کرد. آنگاه علی (علیه السّلام) فرمود: «اَلحَربُ خُدعَةٌ» (مجلسى، 1403، ج، 20، ص. 246).
در غزوه‌ی «بنی لحیان» هدف پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ادب کردن قبیله‌ی بنی لحیان بود. رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) جهت حرکت خود را بر سپاه اسلام پوشیده می‌داشت و چنین وانمود می‌کرد که به جانب شام می‌رود و پس از اینکه مطمئن شد خبر رفتن او به شام در همه‌جا منتشر شده است، با سرعت به جانب مکه بازگشت تا به قبیله‌ی بنی لحیان رسید و دشمن نیز بدون مقاومت به طرف کوه‌ها گریخت (طلاس، 1355: 418).
در جنگ خندق، عمرو بن عبدود به همراه چند تن از نیروهای دشمن با پرش اسب، از باریک‌ترین نقطه‌ی خندق عبور کرد و در برابر مسلمانان رجزخوانی کرد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) به مسلمان‌ها دستور مقابله داد؛ اما هیچ‌کس حاضر نشد به مقابله با عمرو برود، تا اینکه علی (علیه السّلام) به پا خاست و با اجازه‌ی رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به میدان شتافت و با عمرو به نبرد پرداخت. علی (علیه السّلام) در آن دم تدبیر به کار بست. به عمرو فرمود: تو که جنگجوی عربی، پس چرا با کمک دیگران به نبرد من آمده‌ای؟ همین که عمرو به عقب نگاه کرد، علی (علیه السّلام) با یک ضربه‌ی سریع، دو ساق پایش را جدا کرد و سپس سر از تنش جدا نمود و سر او را در حالی که از آن خون می‌ریخت، نزد رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) آورد. ایشان فرمود: با او حیله کردی؟ امیر مؤمنان (علیه السّلام) عرض کرد: آری، جنگ خدعه است (مجلسی، 1403، ج 20: 228).
عدی بن حاتم می‌گوید: روزی که حضرت علی (علیه السّلام) در صفین با معاویه مواجه شد، با صداى بلند به اصحاب خود فرمود: «وَ اللهِ لأَقتُلَنَّ مُعاوِیَةَ وَ أَصحَابَهُ: به خدا قسم، معاویه و اصحاب او را خواهم کشت». سپس به آهستگی فرمود: «ان شاء الله» و من که نزدیک او بودم عرض کردم: یا امیرالمؤمنین، شما بر آنچه فرمودید، قسم خوردید؛ اما بعد جمله‌ی «ان شاء الله» را ادا کردید. علی (علیه السّلام) فرمود: «الحرب خدعه؛ مردم مرا به راست‌گفتاری می‌شناسند. قصدم این بود که اصحابم را تحریص و تشجیع کنم تا انسجام خود را حفظ نمایند» (نوری طبرسی، 1408، ج. 11: 102).
نمونه‌ی دیگری که می‌توان به عنوان فریب از آن یاد نمود، اقدام نعیم بن مسعود اشجعی در جنگ خندق است. وی با اخذ مجوز از پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و با مخفی نگه داشتن آیین خود، و ابراز خیرخواهی برای متحدان خندق، آن‌ها را فریفت و اتحاد آن‌ها را به افتراق تبدیل نمود. گزارش این ماجرا به نقل از ابن هشام چنین است:
در ایام پر التهاب و پرمخاطره‌ی جنگ خندق، نعیم بن مسعود نزد پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) آمد و گفت: من تازه اسلام را پذیرفته‌ام و با تمام این قبایل دوستی و آشنایی دارم. آنان از اسلام من آگاهی ندارند؛ اگر دستوری دارید بفرمایید تا اجرا کنم. رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: تو اگر در میان ما باشی، به اندازه‌ی یک نفر کارآیی داری؛ به این خاطر، میان آنان برو و تلاش کن که این جمعیت پراکنده شوند؛ زیرا جنگ خدعه است. نعیم ابتدا به سوی بنی‌قریظه رفت و پس از ابراز دوستی و یادآوری روابط نزدیک گذشته گفت: قریش برای نبرد با محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) به اینجا آمده‌اند؛ اگر بتوانند، ضربه‌ای می‌زنند و اگر نتوانند، به شهر و دیار خود بازمی‌گردند. آن وقت شما می‌مانید و مسلمانان این شهر و به تنهایی قدرت مقابله با مسلمانان را ندارید. به نظر من، تا وقتی گروگانی از قریش و غطفان نگرفته‌اید، به حمایت آن‌ها وارد نبرد نشوید تا شما را پس از درگیری تنها نگذارند. بنی‌قریظه پیشنهاد نعیم را پسندید. پس از آن، نعیم نزد ابوسفیان رفت و بعد از یادآوری روابط دوستانه‌اش با قریش گفت: بنی‌قریظه پیکی را نزد محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) فرستاده‌اند تا با او صلح کنند و برای جبران گذشته می‌خواهند از شما گروگان‌هایی بگیرند و به مسلمانان بدهند و سپس با مسلمان‌ها متحد شده و علیه شما وارد جنگ شوند.
روز بعد، وقتی ابوسفیان گروهی را نزد بنی‌قریظه فرستاد و به آن‌ها پیام داد که هرچه زودتر وارد نبرد شوند، آن‌ها گفتند: گروگان‌هایی به ما بدهید تا از حمایت شما مطمئن شویم. چون این خبر به ابوسفیان رسید، با خود گفت: این همان است که نعیم به ما هشدار داد؛ ما کسی را به آن‌ها گروگان نمی‌دهیم. بنی‌قریظه نیز با خود گفتند: این همان سخن نعیم است. آن‌ها می‌خواهند ما را تنها بگذارند. بدین ترتیب، نقشه‌ی نعیم عملی شد و اتحاد لشکر احزاب از هم گسست و زمینه‌ی شکست آن‌ها فراهم شد (ابن هشام، 1375، ج 3: 229؛ و مجلسی، 1403، ج. 20: 207). به استناد همین حدیث شریف می‌توان از «شایعه» هم در جنگ برای فریب دشمن استفاده نمود. انتشار شایعات می‌تواند نقش تعیین‌کننده‌ای را در جنگ ایفا نماید. شایعه در جایی مطرح می‌شود که زمینه‌ی دسترسی به اخبار موثقی امکان‌پذیر نباشد.
«شایعه انتقال شفاهی پیامی است که برای برانگیختن باور مخاطبان و همچنین تأثیر در روحیه‌ی آنان ایجاد می‌شود. مطالب کلی شایعه باید حول محورهای اساسی و مهمی باشد که مخاطب در مورد آن‌ها حساسیت بالایی دارد. بهترین شیوه برای القاء پیام موردنظر فرستنده‌ی پیام، در زمان‌هایی که پخش پیام به طور شفاف و روشن امکان‌پذیر نیست و یا در مواقعی که فکر می‌کنند با مشکلات قانونی رو به‌رو می‌شوند، استفاده از کنایه و اشاره است» (سلطانی‌فر و ‌هاشمی، 1382: 136).
در سیر غزوات پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم)، گاهی شاهد به کارگیری ماهرانه‌ی شایعات به عنوان ابزار جنگ روانی هستیم. اینکه پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بعد از شنیدن خبر تحرکات یهود بنی‌قریظه در تحریک مشرکین به جنگ با مسلمانان و دادنِ وعده‌ی همکاری به آن‌ها، برای دفع این خیانت یهود به منبر می‌رود و اعلام می‌کند که «یهود بنی‌قریظه افرادی را پیش من فرستاده و گفته‌اند: اگر ما (مسلمانان) با ابوسفیان به جنگ برخاستیم، به یاری و کمک ما خواهند شتافت» (مجلسی، 1403،ج. 20: 246)، اقدامی است هوشمندانه در زمینه‌ی شایعه‌سازی و هدف آن هم فقط از بین بردن اتحاد احتمالی است که میان یهود و مشرکین برقرار خواهد شد. این اعلام پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) باعث می‌شود که دشمن هم برسد؛ آن وقت است که شایعه‌ای بی‌اساس، مانع بروز خسارت‌های فراوان در جنگ خواهد شد.
اقدام دیگر پیامبر عظیم‌الشأن اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) برای شایعه‌سازی در ماجرای غزوه‌ی بنی لحیان دیده می‌شود (طلاس، 1355: 418)، آنجا که آن حضرت قصد تأدیب قبیله‌ی بنی لحیان را دارد؛ اما شایعه‌ای را مبنی بر حرکت سپاه اسلام به سمت شام طراحی می‌کند، به نحوی که حتی مسلمین هم این شایعه را باور می‌کنند و بعد هم وانمود می‌کند که واقعاً حرکت سپاه اسلام به سمت شامات است. هدف این شایعه در واقع انحراف دشمن است؛ لذا وقتی شایعه کاملاً پخش شد و به گوش دشمن هم رسید و آن را باور نمود، پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) مسیر حرکت را تغییر دادند و به سمت بنی لحیان حرکت کردند. همین شایعه‌ی بی‌اساس (حرکت به سمت شام) باعث غافلگیری بنی لحیان و فرار آن‌ها شد. ماجرای جنگ احزاب و اقدام نعیم بن مسعود و برهم زدن اتحاد احزاب، که با اجازه‌ی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) انجام شد را هم می‌توان به عنوان جواز ایجاد شایعه در نظر گرفت.
از دیگر ابزارهایی که در حالت عادی حرام است، ولی برای عملیات روانی در جنگ می‌توان از آن‌ها استفاده نمود دروغ است. دروغ، به تصریح روایت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)، در جنگ جایز می‌شود. آن حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) می‌فرمایند:
«ثلاثه یحسن فیهن الکذب: المکیده فی الحرب...» (حرعاملی، 1414، ج. 12: 252)؛ یعنی سه چیز است که دروغ گفتن در آن‌ها عملی نیک به شمار می‌رود: یکی از آن‌ها نیرنگ زدن در جنگ است.
در روایات دیگری هم این مضمون دیده می‌شود: از حضرت صادق (علیه السّلام) روایت شده است:
«كُلُّ كذبٍ مَسؤولٌ عَنهُ صاحِبُهُ یَوماً إلاّ (کذبا) فی ثلاثهٍ: رَجُلٌ کائدٌ فِی حَربِهِ فَهُوَ مَوضوعٌ عَنهُ: در روز قیامت، گوینده‌ی هر دروغی بازخواست می‌شود، جز در سه مورد: یکی اینکه شخصی که در حال جنگ (دشمن را) فریب دهد، این دروغ از او برداشته می‌شود» (کلینی رازی، 1388، ج. 2: 342).
از دیگر اقداماتی که می‌توان به عنوان ابزار عملیات روانی یاد نمود، دعوت قبل از جنگ است. اسلام به اقتضای طبیعت و ساختار خود، دین دعوت است:
«وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ یدْعُونَ إِلَى الْخَیر: باید از شما گروهی باشد که به سوی خیر فرابخواند» (قرآن، آل عمران: 104).
به مسلمانان دستور داده شده است که قبل از درگیری، دعوت به اسلام، واپسین چیزی باشد که جلوی عذرتراشی را می‌گیرد. مسلمانان مردم را دعوت می‌کردند، اما فتنه‌گران در برابرشان مقاومت می‌نمودند. آنان قبل از جنگ مردم را دعوت می‌کردند تا کسانی را که صلح و حقیقت را ترجیح می‌دهند، به دعوتشان لبیک گویند. پس از این مرحله، پیامد برعهده‌ی بت‌پرستان خواهد بود. هدف اسلام، هدایت بشر به سوی کمالات انسانی است و جنگ در اسلام موضوعیت ندارد؛ لذا ابتدا باید دشمنان را به سوی معارف اسلام دعوت نمود و اگر نپذیرفتند و درصدد مخالفت با نظام اسلامی برآمدند، آنگاه با آن‌ها پیکار کرد؛ از این‌رو، پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) به حضرت علی (علیه السّلام) به هنگام اعزام ایشان به یمن می‌فرمایند:
«یَا عَلِىُّ لَا تُقَاتِلَنَّ أَحَداً حَتَّى تَدعُوَهُ إِلَى الإِسلَامِ، وَ اللهِ لِأن یَهدِینَّ اللهُ عَلَى یَدَیكَ رَجُلاً، خَیرٌ لَکَ مِمَّا طَلَعَت عَلَیهِ الشَّمسُ وَ غَرَبَت، وَ لَکَ وَلَاهُ یَا عَلِیُّ: ای علی، با هیچ فردی تا او را به اسلام دعوت نکرده‌ای پیکار نکن؛ به خدا قسم، اگر خداوند به دست تو یک نفر را هدایت کند برایت بهتر است از آنچه خورشید بر آن طلوع و غروب می‌کند و تو مالک آن باشی!» (نوری طبرسی، 1408، ج. 11: 30).
در روایت دیگری از حضرت علی (علیه السّلام) آمده است که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند:
«لَا یُغزَ قَومٌ حَتَّی یَدعَوا: با هیچ قومی نباید وارد جنگ شوی، مگر آنکه او را به اسلام دعوت کرده باشی» (نوری طبرسی، 1408، ج. 11، ص. 30).
مقصود این است که هرگاه دعوت اسلام به آن‌ها نرسیده باشد ابتدا به اسلام دعوت شوند و سپس جنگ شروع شود، گرچه نیکوست که با دعوت مجدد، بر حجت تأکید شود و در صورتی که قبلاً دعوت اسلام به آنان رسیده باشد، اشکالی ندارد.
در روایت دیگری از امام صادق (علیه السّلام) از قول پدر و اجدادش، از امیرمؤمنان علی (علیه السّلام) برای ما روایت شده که:
پیغمبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) آنگاه که لشکر یا سریّه (گروهی) را به جایی اعزام می‌کردند، فرمانده آن را به تقوای الهی سفارش می‌نمودند. از افراد تحت فرماندهی او نیز می‌خواستند که نیکوکار باشند و می‌فرمودند: «به نام خدا و در راه خدا و بنابر آیین و سیره‌ی پیغمبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) برای نبرد آماده شوید؛ ولی تا حجت را بر آنان تمام نکرده‌اید به کارزار نپردازید و از آنان بخواهید، به یگانگی خدا و اینکه محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) پیامبر اوست و به آنچه از جانب خدا بر او نازل گردیده اعتراف کنند. پس اگر پاسخ مثبت دادند، برادران دینی شما خواهند شد و (کاری به آن‌ها نداشته باشید و) بخواهید از سرزمین خودشان (دارالکفر) به «دارالهجره» کوچ کنند؛ اگر چنین کردند که خوب، وگرنه به آنان بگویید به مانند بیابانگردها و بادیه‌نشینان مسلمان خواهند بود؛ همان حکم الهی که بر مسلمان‌های بیابانگرد جاری است، برای آنان نیز جاری خواهد شد.... (نوری طبرسی، 1408، ج. 1: 31).

نتیجه‌گیری

با توجه به اجتناب‌ناپذیری جنگ و ضرورت کاهش هزینه‌های مالی و جانی ناشی از این پدیده، هر اقدامی که باعث کاستن این هزینه‌ها و خسارات شود، عقلاً امری بسیار مهم و گریزناپذیر است. عملیات روانی، یکی از مهم‌ترین اقداماتی است که به علت تأثیرگذاری فراوان در کاهش هزینه‌های طبیعی جنگ، نمی‌توان به راحتی از کنار آن گذشت؛ اما آنچه در جامعه به عنوان عملیات روانی مطرح است و علیه اسلام از صدر تاکنون انجام شده و می‌شود و بار منفی بسیاری هم دارد، در اسلام تشریح نشده است. تحریک احساسات مردم در جهت اغفال آن‌ها و همچنین جوسازی موقتی (فقط در جنگ) در اسلام پذیرفته شده نیست؛ زیرا دین مبین اسلام بر اساس بصیرت، مردم را دعوت می‌کند و سعی در عالم کردن و هدایت کردن آن‌ها دارد؛ در حالی که مدعیان امروزی عملیات روانی، در جهت اغفال مردم و دادن وعده‌های دروغین به آن‌ها و وارونه جلوه دادن حقیقت به منظور پیشبرد اهداف خود دارند.
مسلم این است که دین مبین اسلام این نوع عملیات روانی را مردود می‌داند؛ زیرا نه در قرآن و نه در سنت، هیچ‌گاه تلاش برای اغفال مردم صورت نگرفته است و عقلی هم به عنوان یکی دیگر از منابع دین، اغفال مردم را نمی‌پسندد و آن را قبیح می‌داند. به عبارت دیگر، جهل و غفلت، اصالتاً از دیدگاه عقل مردود است؛ لذا جاهل و غافل نگه داشتن مردم هم به طریق اولی قبیح خواهد بود؛ حال تصور کنید متولیان دین و دینداران بخواهند عامدانه مردم را غافل نمایند!
با این حال چون نمی‌توان کارکرد عملیات روانی را در جنگ نادیده گرفت و نیز تعریف عملیات روانی را هم که در حال حاضر در جامعه شهرت دارد نمی‌توان به تصویب دین رسانید یا به عبارت دیگر، نمی‌توان آن را بر قرآن و سنت تطبیق داد و همچنین به اعتبار آیه‌ی شریفه‌ی «لَا رَطبٍ وَ لَا یَابِسٍ اِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ» نمی‌توان گفت که دین مبین اسلام به این مقوله توجه نکرده یا در منابع دینی از این مهم سخنی به میان نیامده است، پس باید هم تعریف جدیدی که با آموزه‌های دینی مطابقت داشته باشد برای عملیات روانی ارائه داد و هم مصادیقی از قرآن (نصّ) و سنت (اقوال، افعال، و تقاریر معصومین (علیهم السّلام)) را یافت که منجر به عملیات روانی شده‌اند و یا از آن‌ها در راستای اهداف عملیات روانی بهره‌برداری شده است. فقط در این صورت است که می‌توان در مورد عملیات روانی در اسلام نظریه داد.
پس ابتدا باید تعریفی را که قابل تطبیق بر دین باشد و یا حتی دین مبین با آن مخالفتی نداشته باشد بیان کرد و بعد از آن، بر اساس گزارش‌های موجود از سیره‌ی معصومین (علیهم السّلام)، اصول و مبانی عملیات روانی را کشف کرد:

الف) تعریف عملیات روانی:

به کارگیری هر نوع وسیله‌ای به قصد تأثیرگذاری بر روحیه‌ی معنوی و خط‌مشی هر گروهی در جهت اهداف نظامی معین و به منظور فلج کردن نیروی اراده و از بین بردن روحیه‌ی جنگجویی دشمن یا نومید ساختن او از پیروزی (المناصره، 1384: 129) را گویند.

ب) باید‌ها و نباید‌های عملیات روانی برگرفته از قرآن و سنت:

1. عملیات روانی فقط باید علیه دشمن اسلام و قرآن انجام شود. لذا همان‌طور که در حدیثی از حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) به ما رسیده است، از ایشان خواسته‌اند که در حکومتداری با مردم نیرنگ کنند و ایشان علاوه بر استنکاف از این عمل (فعل معصوم) به صراحت آن را نفی می‌کنند (قول معصوم). بر این اساس، موضوع عملیات روانی علیه مسلمین و طرفداران نظام دینی منتفی است و نه حاکم و نه هیچ کس دیگر حق ندارد علیه مردم مسلمان عملیات روانی انجام دهد و به تعبیر صحیح‌تر خدعه نمایند. پس، عملیات روانی فقط باید علیه دشمن انجام شود؛ لذا اولین مسئله در زمینه‌ی عملیات روانی از منظر اسلام، عدم جواز به کارگیری آن علیه مسلمین است.
2. یکی از اصول مهم عملیات روانی که قبل از جنگ استفاده می‌شود، تلاش برای بیدار کردن وجدان خفته‌ی نیروهای دشمن است که در این تاکتیک با بیان مطالبی که با فطرت سازگاری دارد سعی می‌شود نیروهای دشمن را که در خواب غفلت به سر می‌برند بیدار نمود و بار دیگر راه فلاح و رستگاری را به آن‌ها نشان داد. بیان واقعیات و وعده و وعیدهای دین و پاسخ به دروغ‌ها و دغل‌کاری‌های فرماندهان دشمن در جمع نیروهای دشمن قبل از جنگ، امری بسیار مهم و مرسوم بوده است.
3. ارعاب و تهدید نیروهای دشمن وقتی استفاده می‌شود که امید به هدایت دشمن از دست رفته و جنگ آغاز شده باشد. تهدید به اینکه چه آینده‌ای در انتظار آن‌هاست و چه بلایی از جنگ با مسلمین بر سرشان خواهد آمد، دشمن را در جنگ سست خواهد کرد و از ادامه‌ی جنگ بازخواهد داشت. از جمله مسائلی هم که بدون دردسر باعث ارعاب دشمن می‌شود شعار دادن و فریادهای جنگی است که علاوه بر شناختن خودی‌ها باعث تلقین روحیه‌ی شجاعت به نیروهای خودی و القاء ترس و وحشت به دشمن می‌شود.
4. ایجاد تفرقه در میان دشمن و متحدانش یکی دیگر از اصول عملیات روانی است که همواره و در همه‌ی زمان‌ها باید مدنظر باشد. این امر در داستان نعیم ابن مسعود اشجعی که به آن اشاره شد، بسیار نمایان است و کارکرد آن هم بر همه واضح است.
5. دیگر مطلب مهم و اساسی در عملیات روانی علیه دشمن، خدعه است که دایره‌ی وسعت آن بسیار گسترده‌تر از دیگر اصول عملیات روانی است. خدعه کردن نیازمند هوشیاری، زیرکی، و موقعیت‌شناسی خاص خود است و درواقع، هر کسی از عهده‌ی این کار برنمی‌آید. اینکه پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) به کسب اطلاعات می‌پردازند و برای رد گم کردن، جواب سربالا می‌دهند تا ردّی از خود برجای نگذارند (الجوزیه، بی‌تا، ج 3: 172)، و یا اینکه امیرمؤمنان علی (علیه السّلام) دشمن را در هنگام درگیری فریب می‌دهند و حواس وی را پرت و بعد او را زمین‌گیر می‌کنند، مسائلی نیستند که به این راحتی بتوان از کنار آن‌ها گذشت و سعی نمود که آن‌ها را در جنگ اجرا کرد، بلکه با زیرکی بسیار و با درایت باید به شناخت موقعیت پرداخت و به تناسب زمان و مکان در جنگ‌ها، خدعه‌های متناسب با آن را طراحی نمود و بیشترین ضربه را به دشمن زد.
6. با توجه به فرمایش نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) «تَکَلَّموا بما أَرَدتُم » (حرعاملی، 1414، ج 11: 102) می‌توان گفت تمام یا حداقل اغلب اعمالی که شارع مقدس آن‌ها را حرام اعلام نموده (از جمله: دروغ، نیرنگ، شایعه‌پراکنی، بزرگ‌نمایی، تهدید، سیاه‌نمایی، تخریب، تحقیر، و ارعاب)، در جنگ علیه دشمن دین جایز می‌گردد. در برخی از موارد فوق، نصّ صریح قرآن دلالت دارد و در برخی موارد هم سنت معصومین (علیهم السّلام) گویای مطلب است. البته در برخی موارد دیگر هم به تعمیم حکم می‌توان به این نتیجه رسید.
7. در مواردی هم باید توان نظامی نیروهای خودی را با بزرگ‌نمایی به دشمن نشان داد. این عمل باعث ترس نیروهای آن‌ها شده و در گزارش‌هایشان تأثیر چشمگیری خواهد گذاشت که در نهایت، منجر به ترس فرماندهان و سستی در ادامه‌ی جنگ خواهد شد.

پی‌نوشت‌ها:

1. مربی پایه 9، دانشگاه امام حسین (علیه السّلام) مرکز آموزش علویون، قم.

منابع تحقیق :
- ابن ابی الحدید معتزلی، (1388). «شرح نهج البلاغه»، غلامرضا لایقی، تهران، کتاب نیستان، ج. 3.
- الایوبی، هیثم و همکاران، (1977). «الموسوعه العسکریه»، بیروت، مؤسسه الدراسات و النشر، ج. 1.
- بدر، احمد، (1394). «الاتصال بالجماهیر و الدعایه الدولیه»، کویت، دارالقلم.
- بیابان‌نورد، علیرضا، (1383). «مبانی تئوریک عملیات روانی در الگوهای علوم اجتماعی؛ تبارشناسی مفهوم سلطه در ذهنیت‌های پیشامدرن، مدرن و پسامدرن»، فصلنامه‌ی عملیات روانی، شماره‌ی 7.
- جمشیدی، محمد حسین، (پ 1383). «عملیات روانی در صدر اسلام، عملیات روانی مشرکان علیه پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و قرآن»، فصلنامه‌ی عملیات روانی، شماره‌ی 6.
- جمعی از نویسندگان، «جهاد در آیینه‌ی روایت»، کتابخانه‌ی مدرسه فقاهت (نسخه‌ی دیجیتال)، ج 1.
- الجوزیه ابن القیم، (بی‌تا)، «زاد المعاد فی هدی خیرالعباد»، بیروت، المؤسسه العربیه للطباعه و النشر، ج. 3.
- حرّعاملی، محمد بن الحسن، (1414). «وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعة»، قم، مؤسسه آل البیت علیهم السلام، چاپ 2، ج. 15 و ج. 12.
- داقرتی، ویلیام، (1372). «جنگ روانی»، حسین حسینی، تهران، دانشگاه امام حسین (علیه السّلام) ص. 41.
- سلطانی‌فر، محمد و شهناز‌ هاشمی، (1382). «پوشش خبری»، تهران، سیمای شرقی.
- شیرودی، مرتضی، (1387). «جنگ، انواع، انگیزه‌ها و جنگ تحمیلی»، رواق اندیشه، شماره‌ی 1.
- الصدوق ابوجعفر، محمد بن علی بن بابویه قمی، (1374). «من لایحضره الفقیه»، قم، مؤسسه نشر اسلامی، ج 1.
- طلاس، مصطفی، (1355). «پیامبر و آیین نبرد»، حسن اکبری مرزناک، تهران، بعثت.
- عبدالملک بن هشام (ابن هشام)، (1375)، «زندگانی محمد پیامبر اسلام»، ترجمه‌ی سیره النبویه، هاشم رسولی، تهران، کتابچی، ج. 3.
- کلینی رازی، محمد بن یعقوب، (1388)، «الکافی»، به کوشش علی اکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ سوم، ج. 2.
- گروه مطالعات راهبردی دفاعی، (1387). «عملیات روانی: اصول و موازین»، تهران: پژوهشکده مطالعات کاربردی فارابی.
- لانگو، آنجلا (1382). «اینترنت و عملیات روانی»، پریسا کریمی‌نیا، فصلنامه‌ی عملیات روانی، شماره 1.
- متفکر، حسین، (1386). «جنگ روانی»، قم، دفتر پژوهشکده تحقیقات اسلامی سپاه، ص. 18.
- متقی هندی علاءالدین علی بن حسام، (1409)، «کنز العمالفی سنن الاقوال و الافعال»، محقق: بکری حیانی، بیروت، مؤسسه الرساله، چاپ 12، ج. 3.
- مجلسی، محمدباقر، (1403). «بحارالانوار الجامعه‌ی لدرر أخبار الأئمة الأطهار (علیهم السلام)»، بیروت، مؤسسه الوفاء، چاپ 2، ج. 20.
- المناصره عبدالله علی السلامه، (1384). «اطلاعات نظامی در اسلام»، (ترجمه الاستخبارات العسکریه فی الاسلام)، عبدالحسین بینش، قم، زمزم هدایت.
- نراقی، محمد مهدی، (1209). (جامع‌السعادات)، بیروت، مؤسسه الاعلمی، چاپ 4، ج. 1.
- نصر، صلاح، (1380)، «جنگ روانی»، محمود حقیقت کاشانی، تهران، سروش، چاپ دوم.
- نوری طبرسی، میرزا حسین، (1408). «مستدرک وسائل الشیعه»، قم، مؤسسه آل البیت علیهم السلام، ج. 9 و ج. 11.
- نیکوبخت، ناصر، (1380). « هجو در شعر فارسی»، تهران، دانشگاه تهران.

منبع مقاله :
چیت‌سازان، امیرحسین، (1388)، آموزش عالی درگستره‌ی تاریخ و تمدن اسلامی، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط