نوع انتقال پیام در قرن اول هجری

برای این که بتوانیم واقعاً تصور درستی از فضای قرن 1 هـ داشته باشیم که چه اتفاقاتی افتاده است، باید بدانیم اصلاً چه نوع انتقال پیامی قرار بوده صورت بگیرد؟ «ما آتاکم الرسول فخذوه» یعنی چگونه آتاکم؟ اگر منظور...
سه‌شنبه، 21 آذر 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
نوع انتقال پیام در قرن اول هجری
 نوع انتقال پیام در قرن اول هجری

نویسنده: احمد پاکتچی

 

برای این که بتوانیم واقعاً تصور درستی از فضای قرن 1 هـ داشته باشیم که چه اتفاقاتی افتاده است، باید بدانیم اصلاً چه نوع انتقال پیامی قرار بوده صورت بگیرد؟ «ما آتاکم الرسول فخذوه» یعنی چگونه آتاکم؟ اگر منظور از آتاکم فقط خود قرآن است که این مطلب واضح است و حرفی نداریم اما اگر چیزی اضافه بر قرآن منظور است، آن چیست؟
نکته خیلی مهمی در این مبحث وجود دارد که به فرهنگ مخاطبین برمی‌گردد. اسلام و پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) دو نوع مخاطب داشتند: یکی مخاطبانی که الی یوم القیامه وجود دارند که ما هم جزء آن‌ها هستیم و دیگری مخاطبان اولیه یعنی کسانی که در مکه و مدینه‌ی آن زمان مخاطب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند و نخستین تبلیغ دین اسلام خطاب به آن‌ها شکل گرفت و اگر دین اسلامی به ما رسیده از طریق آن‌ها رسیده است. ما پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را درک نکرده‌ایم و در نهایت همین انتقال نسل به نسل بوده که تعالیم اسلامی را به دست ما رسانده است.
نمی‌توان از مخاطبین اولیه انتظار داشت که به فکر نسل‌های آینده بوده باشند و تمام سخنان حضرت را به صورت کامل با سلسله سند آن بنویسند بلکه این اتفاقات در نسل‌های بعدی رخ داده است. به عنوان مثال اگر کسی در دانشگاه امام صادق (علیه السلام) بحثی را مطرح کند که از آیت الله مهدوی کنی (دام ظله) شنیده‌ام، کسی نمی‌پرسد که مستقیماً استماع کردید یا این که با واسطه شنیده‌اید و سلسله سندتان چیست و چه کسی آن را برای شما نقل کرده است؟ چرا چنین ضرورتی را در دانشگاه احساس نمی‌کنیم؟ برای این که به راحتی کسی نمی‌تواند حرفی را به ایشان نسبت دهد، چرا که صد نفر دیگر هم هستند که با ایشان در ارتباطند و اگر کسی ادعایی کرده باشد خیلی زود، همه متوجه می‌شوند. بنابراین در آن زمان نیز چندان احساس نمی‌شده چنین اسنادی نیاز باشد.
بعد از رحلت حضرت امام خمینی (رحمه الله) بحثی مطرح شد که هیچ کسی حق ندارد مطلبی را به حضرت امام (رحمه الله) نسبت دهد مگر این که مستند به یکی از نوشته‌های ایشان باشد یا این که یک مرجع تأیید کننده مثل مرکز نشر آثار امام خمینی (رحمه الله) این مطلب را تأیید کند، چرا که می‌دانید اگر این باب باز می‌شد که هر کسی بیاید یک جمله‌ای را به حضرت امام (رحمه الله) نسبت بدهد، سنگ روی سنگ بند نمی‌شد. بنابراین معلوم است که باید ضابطه‌ای وجود داشته باشد. ما زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را درک نکرده‌ایم ولی زمان امام خمینی (رحمه الله) را درک کرده‌ایم و می‌دانیم که زمان زنده بودن ایشان این ضابطه‌ها وجود نداشت چرا که در آن زمان این مسأله خیلی موضوعیتی نداشت و اگر حرفی به ایشان نسبت داده می‌شد، صحت و سقم آن به سرعت مشخص می‌شد و قابل کنترل بود.

1. روش تبلیغی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

برای درک بهتر مسأله و جنبه ثبوتی بحث باید بدانیم روش تبلغی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چگونه بوده است؟
چه در زمان حال و چه در قرن‌های گذشته با یک سنت آکادمیک سروکار داشته‌ایم، حال ممکن است دانشگاه‌های امروزی باشد یا سیستم حوزه علمیه یا همچون گذشته در نظامیه و مکتب خانه که فرقی نمی‌کند، مهم این است که درس و استادی وجود داشته، شاگردانی بوده‌اند و یک نفر خود به خود در قاب قرار می‌گرفته است. این رابطه بین معلم و شاگرد رابطه‌ای است تعریف شده در فضایی خاص مثل کلاس، ولی اگر در باغ قدم بزنیم، دیگر این رابطه وجود ندارد و به محض این که استاد در کلاس روی صندلی مخصوص بنشیند، می‌شود معلم و این جاست که دانشجو شروع به یادداشت کردن حرف‌های استاد می‌کند. این نوع ارتباط که پیام‌ها به صورت جملات علمی و مسائلی از این قبیل انتقال پیدا می‌کنند یک سنت متأخر است اما سنت متقدم که قبل از اسلام وجود داشت این گونه نبوده است.
روش و سنتی که در آن زمان بود، روش تربیتی بوده است یعنی شما یک عده آدم را اطراف خود جمع می‌کردید و سعی می‌کردید با یک سنتی آن‌ها را تربیت کنید و آنها آدم‌ها و شاگردان شما می‌شدند و از شما خاطراتی دارند که این قابلیت را دارد که به نسل‌های بعدی نیز منتقل شود.
هنر ما این است که شیوه‌های انتقال را کشف کنیم. اگر سؤالی شود ما جملاتی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یا امامان (علیه السلام) داریم که احادیث ما را ضبط کنید، احادیث ما را اگر می‌شنوید به قرآن عرضه کنید و اگر با آن مخالف بود به دیوار بزنید یا این که وارد شده که چهل حدیث حفظ کنید و...؟ در جواب می‌گویم: من به مسأله تاریخی نگاه می‌کنم و صحت و سقم این مسائل برایم مهم است. بنابراین هر کدام از چیزهایی که به عنوان حدیث ضبط شده‌اند، معنایش این نیست که قبول داشته باشم ائمه (علیه السلام) چنین حرف‌هایی را فرموده باشند. بعضی از این احادیث را ممکن است من قبول نداشته باشم.
ثانیاً نباید از یاد برد که بحث در مورد قرن یک هجری و شخص پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. وقتی در مورد شخصیتی مثل امام جعفر صادق (علیه السلام) صحبت می‌کنیم و از ایشان حدیث می‌آوریم، باید توجه داشت در زمان ایشان محافل آکادمیک شکل گرفته و ایشان کلاس درس و شاگرد دارند و رابطه استاد و شاگردی تعریف شده است ولی در زمان رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تعریف نشده بنابراین باید تفاوتی بین فرهنگ مردم متقدم و متأخر قائل شویم. مواردی که بیان شد مربوط به ائمه متأخر (علیه السلام) است نه رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم). ما باید تاریخی نگاه کنیم و ببینیم که هر کدام از ایشان در چه دوره‌ای هستند.
ادعای من این است که در قرن یک هجری رابطه استاد و شاگردی به معنای امروزی وجود نداشته و بیشتر به شکل تربیت شاگرد بوده است. صحابه افرادی هستند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن‌ها را تربیت کرده است البته با تفاوتی که بین شیعه و اهل سنت در معنای صحابه وجود دارد. ما با نگاه شیعی معتقدیم بین کسانی که اسمشان در لیست صحابه آمده، آدم‌های بی‌تربیت هم پیدا می‌شوند یعنی الزاماً همه‌ی آن‌ها را به عنوان صحابه تربیت شده قبول نداریم ولی طیفی از آن‌ها - با تعریف ما - به عنوان صحابه شناخته می‌شوند مثل عمار، ابوذر، سلمان و غیره. معنای تربیت هم این نیست که ما مهر معصومیت روی آن‌ها بزنیم، بلکه یعنی شخصیت این‌ها مجموع تربیت نبوی پیدا کرده باشد. وقتی این‌ها به عنوان شاگردان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مطرح می‌شوند، در نسل‌های بعدی تأثیرگذارند و می‌توانند نسل‌های بعدی را پرورش دهند. البته این جا یک استثنای بزرگ وجود دارد که کسانی که خود را برای گروهی، شاگرد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) معرفی می‌کردند، ممکن است در تعریف شیعه، شاگرد خوبی برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نبوده باشند. از همین جا است که خط فکری شیعه و اهل سنت از هم جدا می‌شود.

2. مهم شدن مسأله إسناد

به هر حال شیوه انتقال پیام عمدتاً به شکل تربیت شخصی بوده است نه به صورت انتقال جملات و کلمات. بخش عمده‌ای از قرن یک به این صورت است و به این دلیل است که مسأله اسناد در قرن یک مطرح نیست و در قرن دو مطرح می‌شود، زیرا انتقال سنت نبوی از شکل عملی و شخصیتی خود به شکل کلامی انتقال پیدا می‌کند و مدرسه به عنوان یک نهاد شکل می‌گیرد. در این زمان است که هر کسی باید برای حدیث خود سند پیدا کند. البته بعضی از تابعین نسل دوم، تا آخر پای این مطلب می‌ایستند که من سند ارائه نمی‌کنم، شخصی مثل حسن بصری - با وجود این که عالم توانا و دانشمندی است - می‌گوید من خودم سند هستم و حرفی را از خودم در نمی‌آورم. همچنین هنگامی که مردم از تابعین مسائلی را سؤال می‌کردند و آن‌ها جواب می‌دادند کسی از آن‌ها سند نمی‌خواسته و نمی‌پرسیده مطلبی که بیان کردید نظر شخصی شما بود یا حدیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)؟ این‌ها مفروض بوده است. در قرن دوم در مناطقی مثل بصره بحث اسناد خیلی جدی می‌شود، در حالی که هنوز در مدینه به خاطر وجود فضای سنتی هیچ یک از تابعین تا قرن دوم زیر بار اسناد نمی‌روند.
اگر کتاب موطأ مالک را نگاه کنید، در بسیاری از موارد می‌گوید مسلمین این گونه عمل می‌کنند و این نشان می‌دهد که از نظر او عمل مسلمین مساوی با سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است. در جایی دیگر می‌گوید زهری این مطلب را گفت که نشان می‌دهد از نظر مالک وقتی زهری مطلبی را می‌گوید یعنی سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است، چرا که زهری تربیت یافته شاگردان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است و طبیعی است که مطلب را از طریق صحابه‌ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گرفته است. این‌ها برای مالک مفروض است و سلسله سند معنا ندارد. اما هنگامی که به اواخر قرن سوم می‌رسیم می‌بینیم حتی بین الفاظ «سمعت، حدثنی، حدثنا، اخبرنی و اخبرنا» تفاوت قائل می‌شوند. اگر حدیثی را کسی گفت و شنیدید باید بگویید «حدثنی» و اگر شما خواندی و دیگری تأیید کرد می‌توانی بگویی «أخبرنی» و غیره.
در تاریخ حدیث مهندسی معکوس داریم. به عبارت دیگر هر چه جلوتر می‌رویم، مسائل خیلی دقیق‌تر می‌شود و به همین دلیل است که در صحاح به خصوص در صحیح مسلم - که صحیح نویسی از نسل او شروع می‌شود - در احادیث و الفاظی که به کار می‌برد خیلی دقت می‌کند تا جایی که می‌گوید «حدث فلانٌ و انا أسمع من وراء الجدار»، چرا که او را از کلاس بیرون کرده بودند و مسلم به صورت پنهانی این حدیث را استماع کرده است و چون مخاطب نبوده، نگفت «حدثنی» و لذا می‌گوید حدث.
هر چه به قرن یک نزدیک‌تر شوید، این حساسیت‌ها وجود ندارد و به همین دلیل است که در کتب حدیثی، اهل سنت به صراحت می‌گویند مراسیل برخی از تابعین در حکم مسانید است چون نمی‌شود مراسیلِ کسی مثل حسن بصری را رد کرد. حسن بصری تربیت یافته بیست صحابی بوده است و اگر با نگاه و توقعات امروزی با مسأله برخورد کنیم، وقتی به حسن بصری بگوییم شما این حدیث را از چه کسی شنیده‌ای، موجب ناراحتی او می‌شود.
پس تزکیه و تعلیم کتاب توسط پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در آیه «هو الذی بعث فی الامیین رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب» (1) به همین صورت انجام می‌شده است و وظیفه صحابه نیز انتقال آن به نسل بعد به صورت تربیت تابعین بوده است.
بنابراین فکر می‌کنم به خصوص در مورد قرن اول، علاوه بر این که باید یک بازنگری تاریخی داشته باشیم، باید تا اندازه‌ای نگاه فلسفی خود را نیز اصلاح کنیم به عبارت دیگر دیدگاه‌های خود را در مورد این که اصلاً انتظارات ما در مورد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چیست و تعلیماتشان به چه نحوی است و بنا بوده چه کاری را انجام دهند مقداری اصلاح کنیم.

3. چگونگی ضبط حدیث

با توجه به مسائل پیشین باید به این نکته توجه داشت که وقتی فردی در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تصمیم می‌گیرد احادیث ایشان را جمع کند، قرار است چه کار کند و چه چیزی را باید جمع کند. آیا او همه سخنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را گردآوری می‌کند یا آن سخنانی را که فکر می‌کند باید به عنوان میراث برای آیندگان باقی بماند؟ در ضمن، حرف‌هایی را که فکر می‌کند، باید به عنوان یک میراث برای آیندگان باقی بماند از کجا قطع می‌کند؟ این مطلب خیلی اهمیت دارد. چرا این انقطاع‌ها این قدر کوتاه صورت می‌گرفته است؟ در نقد حدیث، یکی از ملاک‌های سنجش محتوای حدیث، طول حدیث است و حدیث بسیار طولانی را مخدوش می‌نامند و اساساً حدیث طولانی ضعیف است. علت آن این است که روش متقدمان این نبوده که حدیث طولانی نقل کنند. اما این برش‌های کوتاه به چه دلیل بوده است؟
اگر کسی به دنبال نوشتن باشد، باید تمام کلام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را بنویسد. اما اگر قرار باشد بیانات ایشان به صورت ذهنی انتقال یابد و فقط به عنوان تعلیم شفاهی به حافظه سپرده شود در آن صورت کلمات قصار بهترین روش خواهد بود. بنابراین متون بلند برای انتقال تعلیمات ایشان راه مناسبی نیست و همیشه به دنبال این هستیم که کوتاه‌ترین و مناسب‌ترین قسمت عبارت را برش زده و انتخاب کنیم.
اگر کسی سخنرانی کند - از مجموع مقدمات و نتیجه گیری - می‌توان مطلبی را استخراج نمود، ولی آیا می‌توان کل این سخنرانی را در طول یک جمله آورد؟ آیا این جمله تمام معنای ان سخنرانی را می‌رساند؟ آیا در این جا سوء تفاهمی رخ نخواهد داد؟ برای توضیح بیشتر چند مثال می‌زنم؛
جمله معروفی می‌گوید: «التاجر فاجر» وقتی از عایشه پرسیدند که داستان «التاجر فاجر» چیست؟ گفت: تاجری حقه باز و دغل کار نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده بود. ایشان فرمودند: «التاجر فاجر» با آن مقدمه و توضیحات، که حدیث در چه فضایی گفته شده است ولی این که کسی بگوید: قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): «التاجر فاجر»، و آن را به عنوان یک آموزه دینی محسوب کند، حتماً کج فهمی و سوءتفاهم بوجود خواهد آورد. این مثال نشان می‌دهد، راوی برش درستی انجام نداده است.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) در خطبه‌ای 210 نهج البلاغه احادیث رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را به چهار قسمت تقسیم می‌کنند. یکی از آنها کسانی‌اند که «رجل سمع من رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) شیئا لم یحفظه علی وجهه فوهم فیه و لم یتعمد کذبا» یعنی حدیث رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): را شنیدند ولی آن را نفهمیدند و در جای نادرست نقل می‌کنند. به عبارت دیگر حدیثی که نقل می‌کند درست است ولی قبل و بعد آن را نفهمیده و در نتیجه آن را در جای نامناسبی به کار می‌برد.
به هر حال به نظر می‌رسد، فرهنگ نقل کلمات قصار در دوره پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یک فرهنگ غالب است و بعد از ایشان، این احادیث مکتوب می‌شود.

پی‌نوشت‌ها:

1. الجمعه/ 62، 2.

منبع مقاله :
پاکتچی، احمد؛ (1390)، تاریخ حدیث، تهران: انجمن علمی دانشجویی الهیات دانشگاه امام صادق (علیه السلام)، چاپ سوم.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط