نویسنده: احمد پاکتچی
1. دیدگاه اهل سنت
ذهنیت آنها - که به صورت کلاسیک وجود داشته - این است که حدیث در سده یک هجری به صورت شفاهی، نسل اندر نسل تا پایان سده یک هجری انتقال پیدا کرده است تا این که عمر بن عبدالعزیز خلیفه سالهای 99 تا 101 هـ دستور داد حدیث را بنویسند. تصور عمومی اهل سنت این است که در فاصله قرن اول هجری، حدیث به صورت شفاهی انتقال پیدا کرده و از زمان عمر بن عبدالعزیز به بعد، حدیث مکتوب شد. بنابراین کلی تاریخ حدیث از نظر اهل سنت از یک جهت، به دو دوره تقسیم میشود. دوره اول از زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تا سال 100 هـ است که حدیث به صورت شفاهی انتقال پیدا کرد و دوره دوم از سال 100 هـ به بعد که حدیث مکتوب شده و در کتابهای حدیثی ضبط شده است.2. دیدگاه شیعه
از نظر شیعه مسألهای به عنوان منع کتابت حدیث وجود ندارد. آنچه شیعه به آن معتقد است، عکس این است یعنی در روایات متعددی وارد شده که امیرالمؤمنین (علیه السلام) به شاگردانشان توصیه میکردند احادیث را بنویسید و گزارشهایی وجود دارد که افراد مختلفی از اصحاب امیرالمؤمنین (علیه السلام)، اقدام به کتابت حدیث کردند. به همین دلیل یک کتاب رجالی شیعه مثل رجال نجاشی در همان ابتدای آن، چند نفر از اصحاب امیرالمؤمنین (علیه السلام) را معرفی میکند که کتابهایی در زمینه حدیث پدید آوردهاند.این نگاه سنتی و کلاسیک شیعه به تاریخ حدیث در قرن 1 هـ است یعنی از همان آغاز قرن 1 هـ تألیف حدیث شروع شد و افراد متعددی از اصحاب امیرالمؤمنین (علیه السلام) اقدام به کتابت حدیث کردند و حتی خود ائمه (علیه السلام) دست به کتابت زدند، به عنوان مثالی کتابهای «صحیفه سجادیه» و «رساله الحقوق» با این باور سنتی است که توسط خود امام سجاد (علیه السلام) نوشته شدهاند.
به این ترتیب به نظر میرسد سنت نوشتن احادیث از نگاه شیعه، نه تنها در بین اصحاب ائمه (علیه السلام) و علمای امامیه به طور مستمر از آغاز قرن یک وجود داشته بلکه خود ائمه (علیه السلام) هم دست به قلم بودند و کتابهایی را در زمینه حدیث نوشتند. پس زمان عمر بن عبدالعزیز هیچ اتفاق خاصی برای حدیث شیعه نیفتاد و مسیر پیشین ادامه یافت.
در قرن اخیر وقتی این دو نگرش کلاسیک و سنتی در کنار هم قرار میگیرند، این باور را به وجود میآورند که شاید مسأله کتابت حدیث جنبه فرقهای - مذهبی داشته است. وقتی به کتابهایی مثل «تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام» از سید حسن صدر مراجعه میکنیم، میبینیم در صدد اثبات این مطلب است که شیعیان مؤسس شاخههای مختلفی از علوم اسلامی بودهاند. در این کتاب وقتی به مبحث حدیث میرسیم، این دو فکر در کنار همدیگر قرار گرفته و ایشان عملاً به این نتیجه میرسد که اهل سنت معترفاند چیزی ننوشتند، و شیعه هم که مسلّم است نوشتهاند، بنابراین خیلی طبیعی است که بگوییم شیعیان در این زمینه مؤسس بودهاند. این دیدگاه ناشی از اختلاف فرقهای است یعنی منشأ این بوده است که شیعیان از اوّل به نوشتن علاقه مند بودند و اهل سنت از اول به نوشتن علاقه مند نبودند. دیدگاه مرحوم صدر یک دیدگاه جدید است که در کتابهای قدیمی نیست. این یک نوع نگاه خاص به تاریخ حدیث است و نه این که در طول 1400 سال، شیعیان همیشه این گونه فکر میکردهاند. نگاه علمای شیعه به حدیث این بود که ائمه (علیه السلام) از اول، تدوین حدیث را ترویج میکردهاند و همیشه فرمودهاند که «قیدوا العلم بالکتابه» و... و با اهل سنت کاری نداشتهاند.
در واقع دیدگاه مرحوم حسن صدر و هم فکرانش به عنوان دیدگاهی نسبتاً معاصر در مورد تاریخ حدیث مطرح است. بعد از ایشان هم در کتابهای مختلفی، در همین چند دهه اخیر تکرار میشود و عملاً به یک کلیشه تبدیل شده است. یعنی گویی این امر را مسلم گرفتهایم که در قرن یک، چنین اتفاقی افتاده و فقط برخی از فرقهها مثل شیعه، در این دوره شروع به نوشتن کردند و برای اهل سنت نوشتن حدیث در این دوره مطرح نبوده چون خودشان اعتراف کردهاند.
اما ما به دنبال یک پاسخ تاریخی هستیم و میخواهیم بدانیم واقعیت چیست؟ بنابراین باید یک بار دیگر و با نگاه دیگری به مسأله بیندیشیم اما نگاهی که جدلی نباشد، نگاهی که «إقرار العقلاء علی انفسهم جائز» نباشد چون نمیخواهیم یک حکم فقهی صادر کنیم. آیا باید هر چیزی که اهل سنت درباره خودشان میگویند ولو به ضررشان باشد باور کنیم؟!
اگر کتابهای تاریخ حدیث را خوانده باشید، خواهید دید این دیدگاهها بر کتب تاریخ حدیث سایه افکنده است. در واقع، گویی یک سلسله گزارشهای کلی و قواعدی از پیش تعیین شده مثل اصول عملیه که در فقه از آن استفاده میکنند، وجود دارد. باید این نوع نگاه را کنار گذاشت و این سؤال را مطرح کرد که واقعاً حدیث از چه زمانی نوشته شد؟
نگاه مرحوم صدر و همفکران او را باید به عنوان یک نگاه سوم مطرح کنیم، نگاهی که مربوط به عصر حاضر است و سعی کرده دو نگاه کلاسیک اهل سنت و شیعه را در کنار هم قرار بدهد و از برایند آن به یک نتیجه برسد.
3. دیدگاه مستشرقان
مستشرقان مسیر کاملاً متفاوتی را رفتند. آنها تا همین اواخر اصلاً به احادیث شیعه توجهی نداشتند. اسلام شناسی در حوزه مشرق زمین یعنی اهل سنت شناسی و شیعه چندان در حوزه مطالعات آنها قرار نداشته است. از نظر یک مستشرق، اهل سنت یعنی کل اسلام. مستشرقان میگویند خود مسلمانها اعتراف میکنند که تا پایان قرن اول چیزی ننوشتند بنابراین اقرار العقلاء علی انفسهم جایز. وقتی خود مسلمانها اقرار میکنند که ما تا سال 100 هـ چیزی ننوشتیم پس حتماً تا سال 200 هـ چیزی ننوشتهاند چون احتمال میدهند مسلمانان برای این که خیلی خود را بی ارزش نکنند و خودی نشان دهند، میگویند حدیث نویسی را از سال 100 هـ شروع کردهایم و لذا عملاً حوزه حدیث شناسی مستشرقان به این سمت حرکت میکند که تا حدود سال 200 هـ، حدیثی مکتوب نشده است. این دیدگاه به گونهای است که مثلاً به طور شاخص آن را در آثار «گلدزیهر» (1) مشاهده میکنیم. پس از «گلدزیهر»، «یوزف شاخت» (2) مسشترق آلمانی با تأکید خاصی همین دیدگاه را مطرح میکند. پس از آن هم شاید تا همین چند دهه اخیر این دیدگاه دائماً تکرار شده و مبنای تفکر مستشرقان بوده است. به طور کلی، آنها هم در این میان فرقی میان حدیث شیعه و حدیث اهل سنت نگذاشتهاند و اگر با ادعای شیعیان مبنی بر نوشتن کتابهای حدیثی در قرن یک مواجه شدند، به سادگی با این نگاه که این احادیث حتماً جعلی است یا اینکه شیعیان خیال کردهاند که نوشتهاند، از کنار مسأله گذاشتهاند و آن را جدی نگرفتهاند.در عوض آنها عدم نگارش حدیث تا سال 100 هـ را جدی گرفته و آن را حتی تا سال 200 هـ توسعه دادند. گلدزیهر و امثال او طوری در مورد صحیح بخاری صحبت میکنند که گویی صحیح بخاری جزء اولین اقدامات در جهت نوشتن حدیث است در حالی که نویسنده صحیح بخاری در سال 256 هـ از دنیا رفت و به همین دلیل است که مستشرقان، صحیح بخاری را جزء اوّلین نوشتهای حدیثی میدانند و معتقدند اساساً تألیف حدیث بعد از سال 200 هـ است پس بخاری باید از اوّلین کسانی باشد که حدیث را نوشته است. دیدگاه مستشرقان به عنوان دیدگاهی نسبتاً معاصر در مورد تاریخ حدیت مطرح شده است.
4. دیدگاه صحیح
میدانید که عرب سعی داشت خطبهها و اشعاری را که بزرگان و فصحای عرب به مناسبتهای مختلف بیان میکنند سینه به سینه نقل کند. طبیعتاً پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه (علیه السلام) هم از این قاعده مستثنی نبودند و آنها هم خطبهها و سخنرانیهایی داشتند. سالها این مسأله برایم سؤال بود که نخستین کسی که تصمیم میگیرد خطبههای امیرالمؤمنین (علیه السلام) را مکتوب کند و روی کاغذ بیاورد، شخصی است به نام صعصة بن صوهان که از اصحاب نزدیک و مسن امیرالمؤمنین (علیه السلام) بوده است. وفات ایشان هم اندکی بعد از سال 40 هـ اتفاق افتاده است یعنی ایشان را باید مربوط به اواسط قرن یک به حساب آورد.با فاصلهای 10 الی 15 ساله از صعصة بن صوهان، یکی از اصحاب جوان حضرت علی (علیه السلام) به نام زید بن وهب جهنی کتابی به نام خُطَب علی (علیه السلام) مینویسد و در آن مجموعهای از خطبههای حضرت علی (علیه السلام) را جمع میکند. این دو مجموعه مربوط به قرن یک است. اما در مورد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با وجود تمام تفحصی که انجام دادم - واقعاً به نحو خسته کنندهای جستجو کردهام - اوّلین کتابی که در زمینه خطب ایشان یافتم، مربوط به قرن 3 هـ است و قبل از قرن 3 هـ هیچ کتابی در مورد خطب حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) نوشته نشده است در حالی که در نگاه اوّل به نظر میرسد چون پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، مهمتر از امیرالمؤمنین (علیه السلام) است، لابد باید چنین اقدامی در مورد ایشان، زودتر صورت گرفته باشد. بنابراین این سؤال هنوز جای تأمل دارد باید بر روی این مسأله کار کرد تا به پاسخ درخور توجهی رسید.
پینوشتها:
1. goldziher.
2. Josef Schacht.
پاکتچی، احمد؛ (1390)، تاریخ حدیث، تهران: انجمن علمی دانشجویی الهیات دانشگاه امام صادق (علیه السلام)، چاپ سوم.