حوزه هاي علمي شيعه در دوران غيبت صغري(بغداد، ري، نيشابور و سمرقند) (2)
از نخستين عالماني که در آغاز غيبت صغري به بغداد مهاجرت کردند، عثمان بن سعيد عمري، اولين نائب امام عليه السلام بود که پس از رحلت امام عسکري عليه السلام به بغداد آمد و پس از وي ساير نواب خاص نيز در اين شهر سکني گزيدند.همين امر نوعي مرکزيت علمي براي اين شهر پديد آورد.درحقيقت پيشگامان حوزه ي علمي بغداد را در عصر غيبت، بايد عثمان بن سعيد و پسر وي محمد بن عثمان عمري دانست.بديهي بود که عثمان، نائب اول، پس از آن که خود را به عنوان نائب امام دوازدهم به شيعيان و عالمان بغداد معرفي کرد، مرجع اصلي در امور علمي و حل و فصل مسائل و مشکلات ديني قرار گرفت.در طيف مهاجران به بغداد، نام عالماني از کوفه و نيز کساني از بصره، قم، ري و حتي سمرقند(1)را مشاهده مي کنيم.مهاجرت اين عالمان به بغداد، به لحاظ علمي بسيار حائز اهميت و در تکامل حوزه ي علمي بغداد مؤثر بود و بدين ترتيب حوزه ي علمي بغداد تحت تأثير مکاتب مختلف علمي و انديشه هاي عالمان شيعه شکل گرفت.آن چه بيش از همه بر حوزه ي بغداد غلبه داشت، گرايش هاي کلامي و مباحث عقلي بود و اين امر طبعا از موقعيت خاص بغداد و محيط علمي آن ناشي مي شد که رويارويي دائم با انديشه هاي کلامي اسلامي و غير اسلامي و برخورد با فرقه ها و نحله هاي مختلف در آن امري اجتناب ناپذير بود.چنان که اشاره شد، علم کلام در نزد شيعيان، ابتدا در کوفه رواج يافت و طبقه ي اول متکلمان شيعه از عالمان و محدثان کوفي بودند.با افول حوزه ي کوفه، مکتب کلامي آن به تدريج به بغداد منتقل گرديد، به طوري که طبقه ي دوم متکلمان شيعه بيشترشان از شهر بغداد برخاستند.در اين طبقه، متکلمان بزرگي ظهور کردند؛ چون ابوعيسي محمد بن هارون وراق(م247ق)، که مناظرات بسياري با جاحظ بصري داشت و کتاب هايي در امامت و رد اقوال ديگر فرق و مذاهب نوشته بود(2)و احمد بن يحيي راوندي (احتمالا م 245ق)، که شاگرد ابوعيسي وراق بود و هم چنين ابوالاحوص داوود بن اسد بصري که از مؤلفان بزرگ اين عصر محسوب مي شد.همه ي اين افراد داراي تأليفات عديده اي در کلام بودند.(3)
در عصر غيبت، فرهيختگان علم کلام از بين اعضاي خاندان نوبختي در بغداد ظهور کردند که همگي از طبقه ي دوم متکلمان شيعه به شمار مي آيند.بزرگان اين خاندان در اين عصر، که زعامت اجتماعي و مذهبي شيعيان و رياست متکلمان بغداد را به عهده داشتند، ابوسهل اسماعيل بن علي نوبختي(م311ق)و حسن بن موسي نوبختي(م310ق)بودند.گذشته از اينان افراد ديگري هم از اين خاندان علم و ادب، در عصر مذکور مي زيستند که از آن جمله اسحاق کاتب را مي توان نام برد.
شهر بغداد، گذشته از علم کلام، مرکز فقاهت شيعي نيز به شمار مي رفت.اين امر بيشتر از وجود نواب خاص امام دوازدهم آن شهر نشأت مي گرفت که در واقع باب علم امام دوازدهم عليه السلام بودند.علاوه بر اينان فقيهان و محدثان بزرگي در بغداد بسر مي بردند.از جمله ي اين افراد محمد بن احمد بن جنيد اسکافي بود که در نيمه ي دوم قرن چهارم درگذشت.وي تصنيفات زيادي داشت که بنا به گفته ي شيخ طوسي به واسطه ي اين که قائل به حجيت قياس بود، کتاب هايش متروک و مطرود مانده بود.از جمله آثار وي دو موسوعه فقهي به نام هاي تهذيب الشيعه لاحکام الشريعه در حدود 20 جلد و مشتمل بر کليه ي ابواب فقهي و ديگري کتاب المختصر الاحمدي للفقه المحمدي را مي توان نام برد.نجاشي در رجال خود بالغ بر يکصد کتاب، از آن جمله سي کتاب در مباحث کلامي از وي ذکر کرده است.ابن جنيد از مشايخ روايت شيخ مفيد هم محسوب مي شد.(4)از ديگر عالمان و فقيهان حوزه بغداد محمد بن همام بغدادي (م336ق)است، که راوي احاديث بسياري بود.نجاشي از او با تجليل ياد کرده و کتابي به عنوان النوادر في تاريخ الائمه عليهم السلام را از آثار وي نام برده است.(5)محمد بن يعقوب کليني (م329ق)محدث بزرگ حوزه ي ري نيز در اواخر عمر به بغداد مهاجرت کرد و دو سال آخر عمرش را در اين شهر گذرانيد.افزون بر اين ها، نبايد از مراودات عالمان ديگر مراکز و حوزه ها با حوزه ي بغداد غافل ماند.
يکي از مراکز مهم آموزشي شهر بغداد، در کنار خانه هاي عالمان که هميشه پذيراي خيل دانش پژوهان بودند، مسجد براثا از مساجد قديمي بغداد را بايد نام برد که در محله ي براثا قرار داشت و براي شيعيان از حرمت و قداست ويژه اي برخوردار بود.برخي بناي آن را به امام علي عليه السلام نسبت داده اند.(6)اين مسجد محل تجمع شيعيان و مذاکرات و مباحثات آنان به شمار مي رفت و گاه منشأ بروز درگيري هايي بين شيعيان و سنيان مي شد و بارها مورد هجوم و ويراني واقع گرديد.(7)
ري
از ميان وکلاي امام در شهر ري، محمد بن جعفر اسدي(م312ق)از ديگران مشهورتر، و مورد وثوق و موصوف به عدالت بود که با ناحيه ي مقدسه از طريق مکاتبه، ارتباط داشت و در مکاتبات خود از مسائل فقهي و علمي پيش آمده سؤال مي کرد و جواب آن ها را دريافت مي نمود.شيخ صدوق پاسخ يکي از نامه هاي او را که توقيعي از طرف امام عليه السلام است و از طريق محمد بن عثمان عمري به دست او رسيده و در آن جواب پاره اي مسائل فقهي او بيان شده بود، نقل کرده است.(11)اسدي از محدثان بزرگ ري بود که در زمره ي مشايخ روايت شيخ طوسي قرار داشت و شيخ کتابي را از او نام مي برد.(12)هم چنين محمد بن حسان رازي، از محدثان بزرگ ري در اين عصر به شمار مي رود که کتابي به نام ثواب القرآن نوشته بود و از سعد بن عبدالله و محمد بن عطار، راويان قمي روايت مي کرد.(13)اما چهره ي شاخص محدثان ري در عصر غيبت، محمد بن يعقوب کليني، صاحب کتاب الکافي است که بيشتر عمر خويش را در اين شهر گذرانيد و در پايان عمر به بغداد مهاجرت نمود و در همان جا درگذشت.يکي از دانشمندان و مؤلفان بنام ري علي بن محمد بن ابراهيم رازي کليني معروف به علان ودايي شيخ کليني است.به نظر مي رسد که وي ارتباط نزديکي با امام عليه السلام داشته است.او نامه هاي متعددي به آن حضرت مي نوشت و جواب دريافت مي کرد.او در آخرين نامه اش درباره ي رفتن به سفر حج با امام عليه السلام مشورت نموده بود.وي صاحب تأليفات متعددي از جمله کتابي به نام اخبار القائم مي باشد.(14)
ارتباط حوزه ي ري با ديگر مراکز علمي شيعه، به ويژه قم و کوفه و مهاجرت بعضي عالمان شيعه به اين شهر، در تقويت و تحکيم موقعيت علمي آن تأثير بسزايي داشت.جو علمي ري، تحت تأثير مکتب حديثي قم بود؛ لذا محدثان و راويان متعدد و بنامي در ري ظهور کردند که به برخي از ايشان اشاره شد.ولي حضور معتزليان و سابقه ي ديرينه انديشه هاي کلامي غير شيعي در اين شهر، زمينه را براي شيوع علم کلام فراهم ساخته بود، با اين حال علماي شيعه تمايل کمتري به روي آوردن به اين علم داشتند.يکي از معدود متکلمان شيعي شهر ري در اين عصر، ابن قبه ي رازي، ابوجعفر محمد بن عبدالرحمن بود که کتاب هاي متعددي در مباحث کلامي نوشت و مناظرات چندي با معتزليان و متکلمان عصر خويش، از جمله استادش ابوالقاسم بلخي داشت.(15)
به هر حال نقش فعال مکتب ري را در عصر غيبت مي توان با توجه به عالمان ممتاز و برجسته اي که از اين ديار ظهور کردند و تأليفات فراواني که توسط ايشان به رشته ي تحرير درآمد، دريافت.
نيشابور
از عالمان برجسته ي نيشابوري در اين عصر، بايد به خاندان فضل بن شاذان نيشابوري اشاره کرد که مدتي زعامت ديني اين شهر را داشتند.پدر فضل، شاذان بن خليل نيشابوري از نزديکان يونس بن عبدالرحمن، صحابي امام کاظم عليه السلام و امام رضا عليه السلام بود که فضل از او روايت مي نمود.شاذان از مشايخ روايت احمد بن محمد بن عيسي قمي به شمار مي رفت و در سلسله سند روايات کليني قرار دارد که در ابواب مختلف از او رواياتي نقل شده است.(18)احمد برادر خليل(عموي شاذان)نيز، از محدثان نيشابوري بود که فضل از او نيز روايت مي کرد.(19)اما چهره ي شاخص اين خاندان، ابومحمد فضل بن شاذان و از فقيهان برجسته ي عصر خويش است که از امام جواد عليه السلام، و نيز گفته شده از امام رضا عليه السلام، و هم چنين از جماعت بسياري از اصحاب ائمه عليهم السلام، چون ابن ابي عمير، صفوان بن يحيي، حسن بن محبوب، ابوهاشم جعفري، محمد بن سنان و ابن بزيع روايت مي نمود.(20)فضل علاوه بر فقه، در علم کلام نيز فرهيخته بود که اين امر به خوبي در تأليفات وي آشکار است وبلکه او را بايد بزرگ ترين متکلم شيعي نيشابور در عصر خويش بدانيم.به گفته ي نجاشي، او يکصد و هشتاد تأليف داشت.(21)گذشته از کتاب هاي فقهي، بسياري از تأليفات او در مباحث کلامي بود که اغلب در رد عقايد متکلمان غير شيعي و اقوال پيروان فرقه هاي منحرف شيعه نوشته شده بودند.او هم چنين کتاب هاي متعددي در ابواب مختلف امامت داشت که ارزنده ترين آن ها کتاب الايضاح اوست و در آن به اثبات امامت و خلافت اميرالمؤمنين عليه السلام و بطلان خلافت ديگران مي پردازد.اين کتاب از نادر کتاب هاي فضل بن شاذان مي باشد که به دست ما رسيده است.(22)در ميان تأليفات فضل کتاب هايي نيز درباره حضرت مهدي (عج)وجود دارد که با توجه به اين که او بيشتر عمر خويش را پيش از ولادت آن حضرت سپري کرده، حائز اهميت و جالب توجه است.از اين قبيل تأليفات او مي توان به کتاب القائم، کتاب الملاحم و کتاب اثبات الرجعه، که گويا همان کتاب الغيبه اوست، اشاره نمود.(23)
فضل بن شاذان ارتباط نزديکي با امام عسکري عليه السلام داشت و گاه بعضي از دوستانش را به نزد امام مي فرستاد تا درباره ي مسايلي استفسار کنند.(24) از برخي اخبار معلوم مي شود که تأليفات و عملکرد فضل مورد توجه و تأييد امام عليه السلام بوده است.براي نمونه زماني که فرستاده ي فضل به نزد امام مي رسد، امام کتابي از تأليفات فضل را که همراه او بوده، مي بيند و پس از ملاحظه ي کتاب بر او رحمت مي فرستد و مي فرمايد:
مردم خراسان به مقام فضل بن شاذان و بودن او در ميانشان غبطه مي خورند.(25)
از لحن کلام امام پيداست که اين سخن را پس از وفات فضل فرموده است؛ ولي به هر حال حکايت از مقام علمي او و مکانت و وجاهت وي در نزد امام عليه السلام دارد.فضل بن شاذان در سال 260ق، يعني در آستانه ي غيبت صغري درگذشت.او در عصر خود، بزرگ ترين متکلم شيعي نيشابور بود و وجود وي در نيشابور و فعاليت هاي گسترده ي علمي اش در اين شهر موجب شد تا حوزه ي علمي نيشابور در آغاز عصر غيبت به رشد و توسعه بسياري برسد.پس از او در عصر غيبت شاگردانش ادامه دهنده ي فعاليت هاي او در مکتب نيشابور بودند.در ميان شاگردان او، دو برادرش به نام هاي علي بن شاذان و محمد بن شاذان نيز ديده مي شوند.هم چنين علي بن قتيبه نيشابوري و محمد بن اسماعيل بندقي، از مشايخ کليني در زمره ي شاگردان فضل قرار داشتند.(26)علاوه بر اينان، از عالمان برجسته ي ديگري نيز بايد نام برد؛ کساني چون داوود بن ابي زيد نيشابوري، از اصحاب مورد اعتماد امام دهم، (27)و حمدان بن سليمان نيشابوري از مشايخ روايت برخي محدثان قمي، که هر دو داراي تأليفاتي بودند.(28)
چنان که در شرح حال فضل بن شاذان اشاره شد، علم کلام در نيشابور رواج داشت و اين شهر در واقع يکي از مراکز اصلي معتزليان به شمار مي رفت.طبيعي است که در چنين جوي، متکلمان شيعه نيز بروز و ظهور داشته باشند.يکي از متکلمان بزرگ شيعه پس از ابن شاذان، ابن عبدک جرجاني بود که از گرگان به نيشابور آمده بود و احاديث ابن بابويه را روايت مي کرد و در کلام به شيوه ي متکلمان بغداد سخن مي گفت.از او تصنيفاتي از جمله تفسير قرآن باقي مانده است.(29)
سمرقند و کش
بنيانگذاران حوزه ي علمي سمرقند در اين عصر، شماري از اصحاب ائمه و وکيلان ايشان و اغلب از مردمان همين نواحي بودند که مدتي از عمر خويش را به منظور کسب علم و دانش و درک محضر امامان در ديگر مراکز علمي شيعه سپري کرده يا در زمره ي عالمان شيعه در همين مرکز علمي قرار داشتند که به سمرقند يا اطراف آن مهاجرت نموده بودند.طليعه دار اين حوزه ي علمي را بايد حسين بن اشکيب سمرقندي دانست.او از اصحاب امام هادي و امام عسکري عليهماالسلام به شمار مي رفت و گويا در حوزه ي قم نيز به تحصيل پرداخته بود.بنا به نقلي، او خادم مزار حضرت معصومه در اين شهر بود و بنا به قولي خادم قبر امام رضا عليه السلام در طوس وي به عللي نامعلوم به خراسان آمد و سپس در سمرقند سکونت گزيد.او فقيهي دانشمند و متکلمي فرهيخته بود که تأليفات عديده اي،از جمله کتاب هايي در رد متکلمان اهل سنت و زيديه داشت.تاريخ وفات او به طور دقيق مشخص نيست و شايد در اوايل عصر غيبت درگذشته است.(30)موقعيت علمي ممتاز او در اين منطقه کم نظير بود و اين امر را مي توان از حضور او در مناظره با متکلمان هندي دريافت.ابوغانم هندي، از عالمان کشميري، به همراه تني چند از هنديان به بلخ آمد تا درباره ي حقيقت اسلام تحقيق کند.حاکم بلخ از علماي شهر دعوت کرد تا با او به گفتگو بنشينند؛ اما آن ها در مناظره با هنديان درمانده شدند.پس از آن اميربلخ، به اشاره ي برخي اطرافيانش، حسين بن اشکيب را از سمرقند فراخواند و او را مأمور کرد تا با ابوغانم بحث کند. ابن اشکيب در مناظره با ابوغانم هندي، او را مغلوب استدلال هاي خود نموده، به طوري که ابوغانم دين اسلام را اختيار کرده و روانه ي بغداد شد و از جمله کساني بود که موفق به ديدار امام دوازدهم (عج)گرديد.(31)اين قضيه، که ابوغانم خود، آن را نقل نموده، حاکي از فرهيختگي علمي ابن اشکيب است.حسين بن اشکيب در سمرقند شاگرداني داشت و از آن جمله محمد بن وارث سمرقندي مي باشد که راوي کتاب هاي ابن اشکيب بود و ابن قولويه قمي از او روايت کرده است.(32)
از ديگر رجال سمرقند و هم عصر ابن اشکيب، بايد به جعفر بن محمد بن ايوب سمرقندي اشاره نمود که از جمله محدثان به شمار مي رفت و به قولي امام هادي عليه السلام را درک کرد.او کتاب هاي متعددي به رشته ي تحرير درآورده بود.کتاب ها و روايت هاي او را عياشي و کشي روايت نموده اند.(33)
جعفر بن محمد، معروف به کشي هم از عالمان حوزه سمرقند و از مردمان کش و از وکيلان امام عليه السلام بود با اين حال از ائمه عليهم السلام به طور مستقيم روايت نکرده است.وي از مشايخ روايت عياشي و ابوعمرو کشي محسوب مي شود.(34)محمد بن نصير سمرقندي نيز از شاگردان احمد بن محمد بن عيسي قمي و از مشايخ عياشي و ابوعمروکشي بود و به علم و دانش فراوان شهرت داشت.برادر او حمدويه را نيز بدين امور ستوده اند.(35)
از ديگر شخصيت هاي بارز شيعه در سمرقند، محمد بن مسعود عياشي را مي توان نام برد که حوزه ي علمي اين شهر را بايد مرهون فعاليت هاي علمي وي دانست.او از بزرگ ترين عالمان شيعه در اين ناحيه بود که از مذهب تسنن به تشيع گرويد.استادان وي گروهي از محدثان بغداد، قم و کوفه، از جمله ابن فضال ، طيالسي و حسين بن عبيدالله قمي بودند.عياشي شاگردان بسياري تربيت کرد و خانه ي او در سمرقند، محلي بود که همواره اهل علم، براي استنساخ و قرائت يا تصحيح و مقابله ي کتب، در آن جا حاضر مي شدند.او تصنيفات بسياري داشت که بالغ بر 200 کتاب و رساله و اغلب در ابواب مختلف فقهي بود.برجسته ترين کتاب وي تفسير قرآن اوست و تنها کتاب او مي باشد که تا زمان ما باقي مانده است.(36)شاگردان بي شمار عياشي در سمرقند، پس از وي ادامه دهنده ي فعاليت حوزه ي سمرقند بودند که در کتاب هاي رجالي نام بسياري از آن ها ذکر شده است و از آن جمله زيد بن احمد خلقي، ابراهيم حبوبي، احمد بن صفار، جعفر بن محمد بن چاچي، احمد بن يعقوب سنايي و جعفر بن ابي جعفر سمرقندي مي باشند.(37)
يکي از نزديک ترين شاگردان عياشي، حيدر بن محمد بن نعيم سمرقندي است که با مکتب علمي و حديثي قم رابطه ي نزديکي داشت.به گفته ي شيخ طوسي وي کليه ي مصنفات و اصول شيعه را از طريق ابن الوليد قمي، ابن ادريس و ابن قولويه، فقيهان و محدثان قمي، روايت مي کرد.او هم چنين راوي تمامي مصنفات عياشي از طريق ابوعمروکشي بود.(38)طوسي اظهار داشته است که او هزار کتاب از کتاب هاي شيعه را به قرائت و يا اجازه روايت مي نمود و با محمد بن مسعود عياشي در روايات بسياري شريک بود.او سپس کتاب هاي سمرقندي او را به مي شمرد.(39)
جعفر بن محمد، پسر عياشي، از شاگردان ممتاز پدر و راوي کتب وي بود و لذا در سلسله سند روايات پدرش قرار داشت.(40)شاگردان عياشي کتاب ها و تأليفات ارزنده و متعددي عرضه کردند و موجب گسترش حوزه ي علمي سمرقند و ارتباط آن با ديگر مراکز علمي شيعه شدند.
بدين ترتيب با وجود عالمان و محدثان بسيار در اين ناحيه، حوزه ي سمرقند در عصر غيبت به شکوفايي رسيد.نکته ي قابل توجه در اين دوره تبادلات علمي و فکري اين حوزه با حوزه ي قم بود که اين امر به خوبي در مهاجرت برخي از علما و يا پرورش يافتگان حوزه ي قم به سمرقند و يا مهاجرت برخي طالبان علم سمرقندي به حوزه هاي علمي ديگر مشهود است و در بخش آتي به دسته اي از آن ها اشاره مي شود.
پي نوشت :
1-همو، رجال، ص 433 و نجاشي، همان، ص 267.
2-نجاشي، همان، ص 372.
3-اقبال، خاندان نوبختي، ص90.
4-نجاشي، همان، ص388 و طوسي، الفهرست، ص 392 و خويي، معجم رجال الحديث، ج15، ص 336.
5-نجاشي، همان، ص 379 و طوسي، همان، ص 402.
6-ابن حوقل، صوره الارض، ص216 و بعضي عقيده داشتند آن حضرت در محل اين مسجد نماز خوانده است.بغدادي، تاريخ بغداد، ج1، ص 90.
7-ر.ک:همان و ابن جوزي، المنتظم، ج13، ص247 و موسوي، زندگي سياسي و فرهنگي شيعيان بغداد، ص 36-38.
8-رک:مسند امام کاظم عليه السلام، ج3، ص 366و 470 و 483.
9-رک:مسند امام رضا عليه السلام، ج2، ص 515 و 525 و 573.
10-رک:مسند امام هادي عليه السلام، ص128.
11-طبرسي، الاحتجاج، ج2، ص 298 و صدوق، کمال الدين، ص520.
12-طوسي، الفهرست، ص435.
13-همان، ص 414.
14-تفرشي، نقد الرجال، ج3، ص 291.
15-براي اطلاع بيشتر به بخش دانشمندان و انديشمندان مراجعه کنيد.
16-طوسي، اختيار معرفه الرجال، ذيل ترجمه فضل، ص538.
17-همان، ص 539.
18-رک:فضل بن شاذان، الايضاح، مقدمه کتاب.
19-همان.
20-رک:طوسي، همان، ص 539.
21-نجاشي، رجال، ص168.
22-رک:فضل بن شاذان، همان.
23-نجاشي، همان، ص 219.
24-طوسي، همان، ص 541.
25-همان.
26-رک:دواني، مفاخر اسلام، ج1،ص 146.
27-طوسي، الفهرست، ص183.
28-همان، ص163 و نجاشي، همان، ص 138.
29-همان، ص 548.
30-تفرشي، همان، ج2، ص79.
31-صدوق، کمال الدين، ص 438.
32-رک:ابطحي، تهذيب المقال، ج4، ص449.
33-همان، ص 353.
34-طوسي، رجال، ص 458 و خويي، معجم رجال الحديث، ج4، ص131.
35-طوسي، همان، ص 417 و خويي، همان، ج17، ص 299.
36-همو، الفهرست، ص396.
37-همو، رجال، ص 439، 459، 473.
38-همو، الفهرست، ص166.
39-همان،ص 463.
40-ابطحي، همان، ص 439.
/س