فرایند همکرد شدگی در زبان فارسی

دستوری شدگی و واژگانی‌شدگی از فرایندهای مهمی هستند که به طور عادی هم‌زمان می‌توانند در هر زبانی وجود داشته باشند. از رهگذر دستوری‌شدگی امکانات دستوری از منابع واژگانی به زبان اضافه می‌شوند. از
شنبه، 2 دی 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
فرایند همکرد شدگی در زبان فارسی
 همکرد شدگی

نویسندگان:
شادی داوری، مهرداد نغزگوی کهن

 

چکیده

دستوری شدگی و واژگانی‌شدگی از فرایندهای مهمی هستند که به طور عادی هم‌زمان می‌توانند در هر زبانی وجود داشته باشند. از رهگذر دستوری‌شدگی امکانات دستوری از منابع واژگانی به زبان اضافه می‌شوند. از طرف دیگر، در واژگانی‌شدگی اجزاء زبانی به واژگان اضافه می‌شوند. چگونگی تکوین افعال مرکب می‌تواند این تعاریف ساده از دستوری‌شدگی و واژگانی‌شدگی را با چالش روبه‌رو کند و جدا بودن این دو از هم را زیر سؤال ببرد. افعال مرکب از دو جزء فعلی (همکرد) و غیر فعلی (همراه) تشکیل شده‌اند. همکرد از افعال قاموسی تمام‌عیار که از معنای اصلی تهی شده‌اند به وجود آمده است و همتاهای قاموسی همکردها هنوز در زبان فارسی وجود دارند. از همکردها برای ساختن افعال مرکب جدید به صورت زایا استفاده می‌شود و از این طریق کلمات جدیدی به واژگان زبان فارسی اضافه می‌گردد. در فرایند اول، یعنی به وجود آمدن همکرد، بسیاری از خصوصیات دستوری‌شدگی قابل تشخیص است و در فرآیند دوم، یعنی واژه‌سازی، ما با پدیده‌ی واژگانی‌شدگی روبه‌رو هستیم. در واقع تلاش اصلی ما در این تحقیق این است که با ملاک‌های عینی نشان دهیم فرایند اول یا همان دستوری‌شدگی در تکوین همکردها واقعاً نقش داشته است. تکوین همکردها را از رهگذر دستوری‌شدگی همکردشدگی نامیده‌ایم. همکردشدگی پیامدهای نظری بسیار مهمی را در بر دارد. بر اساس دستوری‌شدگی کلیه‌ی امکانات دستوری از واژگان به وجود می‌آیند و این امر یک سویه و برگشت‌ناپذیر است. وقوع همکردشدگی به این معناست که از امکانات دستوری برای واژه‌سازی استفاده کرده‌ایم و این یک چرخه را نشان می‌دهد که یک سویگی دستوری‌شدگی را به زیر سؤال می‌برد و مبین آن است که دو فرایند دستوری‌شدگی و واژگانی شدگی همیشه در جهت مخالف هم نیستند و می‌توانند با هم نظامی از روابط را به وجود بیاورند.
 

مقدمه

زبان در دیدگاه‌های نقش – رده‌شناختی در زمره‌ی یک توانایی شناختی محسوب می‌گردد. در این دیدگاه‌ها به رابطه‌ی علّی میان زبان و ساختار اهمیت زیادی داده می‌شود. در این راستا، کاربرد زبانی و نقش عوامل بیرونی بر ساخت زبانی مورد توجه قرار می‌گیرد. در نقش‌گرایی، جهانی‌های زبان مطلق نیستند، بلکه گرایش به حساب می‌آیند. نقش‌گرایان سازمان واژگانی و دستوری را موازی و تقریباً دارای نقاط مشترک یکسانی می‌بینند. در واقع این مقاله نیز در پی تأیید همین نکته‌ی مهم است. در این راستا، از مفاهیم مهم یکی از دیدگاه‌های نقشی – رده‌شناختی یعنی دستوری‌شدگی استفاده می‌گردد. البته اصطلاح دستوری‌شدگی علاوه بر اینکه ناظر بر یک رویکرد زبانی است، در معنای یک فرایند دستوری نیز به کار می‌رود. براساس رویکرد دستوری‌شدگی، همه‌ی اجزاء دستوری در یک زبان به جز آن‌هایی که قرضی هستند با فرایند دستوری‌شدگی به وجود آمده‌اند و حتی امکانات دستوری قرضی در زبان مبدأ نیز از رهگذر این فرایند باید پا به عرصه‌ی وجود گذاشته باشند؛ به عبارت دیگر، واژگان خاستگاه کلیه‌ی امکانات دستوری است. اجزاء دستوری شامل کلمات نقشی، واژه‌بست‌ها و وندهای تصریفی می‌شود. از رهگذر فرایند دستوری شدگی اجزاء واژگانی نقش دستوری کسب می‌کنند یا اجزائی که خود خصوصیات دستوری دارند، دستوری‌تر می‌شوند. با دستوری‌شدگی خودمختاری اجزاء زبانی چه به لحاظ صوری و چه معنایی کاهش می‌یابد. زبان‌شناسان با نمودارهای مرحله‌ای مسیرهای دستوری‌شدگی را برای بسیاری از اجزاء دستوری تعیین کرده‌اند. یکی از مهم‌ترین این نمودارهای مرحله‌ای، نمودار زیر است:
کلمه‌ی قاموس > کلمه‌ی نقشی > وند تصریفی > صفر
نمودار فوق علی‌رغم بعضی از مشکلات (1)، ناظر بر مسیری کلی است که بسیاری از اجزاء دستوری در تکوین خود از آن عبور کرده‌اند (برای توضیحات بیشتر درباره‌ی موارد مختلف دستوری‌شدگی و مباحث مرتبط رک. نغزگوی کهن 1387 الف، 1387 ب، 1389 ه، 1389 د، و 1390 ج).

1. فعل مرکب

در این مقاله به دستور‌ی‌شدگی همکرد (یا جزء فعلی) فعل مرکب یا همکردشدگی توجه می‌شود. بحث در مورد فعل مرکب و مخصوصاً همکرد آن از جمله مسائل مهم مطرح در زبان فارسی است. همکرد شباهت‌های زیادی با فعل معین دارد، مثلاً آن را نمی‌توان فعل تمام عیار دانست و مانند فعل معین از معنای اصلی تقریباً تهی شده است. همین شباهت‌هاست که باعث شده بعضی از زبان‌شناسان همکردها را نیز فعل معین یا کمکی بنامند. (مثلاً شین‌توک 1976، زند 1992 : 133، وال ول‌ساتون 1966 همکرد را فعل معین نامیده‌اند و محققان دیگری چون صادقی و ارژنگ 1356، همایون‌فرخ 1338، ارژنگ 1374، و فرشیدرود 1375 از اصطلاح «فعل کمکی» برای اشاره به آن استفاده کرده‌اند). با این حال، از همکردها به عنوان امکانی زایا برای ساخت کلمات جدید، یعنی افعال مرکب، استفاده می‌شود. زایا بودن این فرایند بر هر فارسی‌زبانی آشکاراست، زیرا همواره افعال جدیدی از این رهگذر وارد زبان فارسی می‌شود (مانند فکس کردن، میل زدن، دانلود کردن، اس‌ام‌اس زدن و جز آن). کلمات جدید حاصل از این فرایند زایا جزء واژگان زبان فارسی می‌شوند. به عبارت دیگر واژگانی می‌گردند.
اگر در اینجا بتوانیم نشان دهیم که همکردهای فعل مرکب مانند افعال معین از رهگذر دستوری‌شدگی پا به عرصه وجود گذاشته‌اند (یعنی فرایند همکردشدگی برای آن‌ها به وقوع پیوسته است)، آنگاه می‌توانیم نتیجه بگیریم که واژگانی‌شدگی و دستوری‌شدگی کاملاً متضاد یکدیگر نیستند، بلکه برعکس شباهت‌ها و هم‌پوشی‌هایی نیز با هم دارند. البته بعضی از زبان‌شناسان، از جمله تراگوت (1999 : 259)، تحول فعل مرکب از لحاظ تاریخی را فرایند واژگانی‌شدگی می‌دانند، در حالی که برخی دیگر از جمله برینتون و آکیموتو (1999) معتقدند که به دلیل مقوله‌زدایی هر دو جزء سازنده‌ی فعل مرکب و درجه‌ی بالای ادغام آن‌ها (که به معنازدایی منتهی می‌شود)، این ساخت را باید نتیجه‌ی فرایند دستوری‌شدگی دانست. اما در این میان زبان‌شناسانی از جمله کرک و همکاران (1985) به ماهیت پیوستاری فعل مرکب اشاره دارند و معتقدند که چنین ترکیباتی پیوستار میان دستور و واژگان و دستوری‌شدگی و واژگانی‌شدگی را به تصویر می‌کشند. در همین راستا آلجیو (1995) نیز ظهور افعال مرکب را در جایی میان حوزه‌ی مغناطیسی زبان تصور می‌کند، همان جایی که دستور و واژگان با یکدیگر تلاقی می‌کنند.

1-1 همکردهای پربسامد فعل مرکب

دبیرمقدم (1384 : 169) بر آن است که فعل مرکب فارسی از رهگذر دو فرایند ترکیب و انضمام به وجود می‌آید. وی به تفصیل به مطالعه‌ی هر یک از این دو فرایند می‌پردازد. وی (1384 : 169 – 173) در توصیف فرایند اول، الگوهای مختلف ترکیب را براساس مقوله‌های عنصر غیرفعلی فعل مرکب مورد بررسی قرار می‌دهد. در این راستا دبیرمقدم از چندین همکرد عمده‌ی فعل مرکب به عنوان جزء فعلی نام می‌برد. همکردهایی چون «کردن»، «زدن»، «دادن»، «گرفتن»، «کشیدن»، «داشتن»، و «خوردن» از جمله اجزاء فعلی پربسامدی هستند که وی آن‌ها را ذکر می‌کند. ما در این مقاله مباحث خود را تنها محدود به همین هفت فعل می‌کنیم (البته افعال پربسامد دیگری چون «بودن» و «شدن» را نیز در دبیرمقدم در زمره‌ی همکردها می‌داند. به دلیل اینکه بحث در مورد این دو مورد پیچیدگی‌های خاص خود را دارد و ما را از بحث اصلی نیز دور می‌کند از پرداختن به آن‌ها خودداری کرده‌ایم). بدیهی است که شواهد و دلایل مربوط به همکردشدگی افعال مذکور قابل تعمیم به سایر همکردهای فعلی است که به طور زایا در واژه‌سازی مورد استفاده قرار می‌گیرند.

2. روش‌شناسی

روش ما برای اثبات دستوری‌شدگی همکرد فعل مرکب یا به عبارت دقیق‌تر همکردشدگی فعل در زبان فارسی، بهره جستن از مفاهیمی است که زبان‌شناسان آن‌ها را در قالب اصول و سازوکاری دستوری‌شدگی بیان نموده‌اند. (رک. نغزگوی کهن 1389 ج). در این راستا اصول و سازوکارهایی را مورد توجه قرار داده‌ایم که به ترتیب‌ هاپر (1991) و ویشر (2006) آن‌ها را بیان نموده‌اند. سازوکارهای دستوری‌شدگی که ویشر مطرح می‌کند، خود بسیار متأثر از هاپر و تراگوت (2003) بوده است. در این مقاله سعی می‌کنیم بفهمیم که آیا در تکوین همکردهای پربسامد فارسی اصول و سازوکارهای دستور‌ی‌شدگی نقشی ایفا نموده‌اند یا نه. اگر جواب مثبت باشد و همکردشدگی واقعاً اتفاق افتاده باشد، یکسویگی مسیر دستوری‌شدگی به زیر سؤال می‌رود.

3. اصول حاکم بر دستوری‌شدگی

اصول حاکم بر دستوری شدگی عبارت‌اند از لایه‌بندی، واگرایی/ انشقاق، خاص‌شدگی، ثبات، و مقوله‌زدایی.

3- 1. لایه‌بندی

اگر دو یا چند صورت زبانی برای نقش دستوری مشابهی به کار روند، با پدیده‌ی لایه‌‌بندی رو به رو هستیم. کاربرد صورت‌های مختلف با نقش دستوری یکسان ظاهراً برخلاف اقتصاد زبانی است، ولی این صورت‌ها معمولاً برای بازنمودن سبک‌های مختلف در زبان کاربرد دارند. غالباً صورت قدیمی‌تر در موقعیت‌های رسمی‌تر به کار گرفته می‌شود. تا مدت‌ها لایه‌های قدیمی می‌توانند با لایه‌های جدید به همزیستی ادامه بدهند. لایه‌بندی را می‌توانیم در همزیستی بسیاری از افعال ساده و همتای مرکب‌شان در تاریخ زبان فارسی مشاهده کنیم، مثل:
جنگ کردن جنگیدن؛ آلوده کردن/ آلودن؛ کوشش کردن/ کوشیدن؛ گریه کردن/ گریستن؛ لیس زدن/ لیسیدن؛ غلت‌زدن/ غلتیدن؛ فریب دادن/ فریفتن؛ گسترش دادن/گستردن؛ شتاب گرفتن/ شتافتن/ شتابیدن؛ بوکشیدن/ بوییدن؛ پسندداشتن/ پسندیدن؛ پیچیدن/ پیچ خوردن؛ و جز آن.
از طرف دیگر به وجود آمدن فعل مرکب با یک همکرد خاص سبب نمی‌شود فعل مرکب دیگری به معنای مشابه توسط همکرد دیگری ساخته نشود:
فوت کردن/ فوت نمودن؛ فریاد زدن/ فریاد کشیدن؛ اتو کردن/ اتو زدن/ اتوکشیدن؛ میل کردن/ میل فرمودن؛ سلام کردن/ سلام دادن؛ گوش کردن/ گوش دادن؛ جیغ زدن/ جیغ کشیدن؛ بیان کردن/ بیان داشتن؛ آفتاب گرفتن/ آفتاب خوردن.

3- 2 واگرایی/ انشقاق

بعد از دستوری شدگیِ یک جزء در بافت‌های خاص، صورت اولیه تا مدت‌ها می‌تواند در کنار صورت دستوری‌شده به حیات خود در زبان ادامه دهد. این امر در مورد همکردها نیز صدق می‌کند و غالب همکردها دارای همتاهای قاموسی‌ای ‌هستند که هنوز در معنای اصلی پابه‌پای کاربرد جدید به کار می‌روند:
«زدن»: به قصد کشت او را زدند.
«دادن»: به هر یک از شرکت‌کنندگان کیف شیکی دادند.
«گرفتن»: کتاب را از او گرفتند.
«کشیدن»: در راه به سمت خود بکشید.
«داشتن»: مردم هر منطقه برای خود شهرداری دارند.
«خوردن»: غذایمان را با اشتها خوردیم.

3-3 خاص‌شدگی

خاص‌شدگی عبارت است از محدودتر شدن کاربرد جزئی که دستوری شده است؛ به عبارت دیگر، جزء دستوری شده به صورت گزینشی عمل می‌کند. در همکرد فعل مرکب نیز خاص‌شدگی قابل مشاهده است. این جزء دستوری شده تنها با همراه (عنصر غیرفعلی) خاصی به کار می‌رود. مثلاً فعل «زدن» تنها با اسامی معینی دیده می‌شود، مثل کتک زدن، کلک زدن، قدم زدن و جز آن، ولی با همه‌ی اسامی نمی‌توان آن را به کار برد:
* تلاش زدن (با «تلاش» همکرد «کردن» یا «نمودن» به کار می‌رود).
* نجات زدن (با «نجات» همکرد «دادن» به کار می‌رود).
این موضوع در مورد سایر همکردها نیز صدق می‌کند:
همکرد «کردن»:
تهدید کردن، تب کردن، ناله‌کردن، تماشاکردن، بازی کردن و جز آن.
* سوت کردن ( با «سوت» همکرد «کشیدن» یا «زدن» به کار می‌رود).
* سوگند کردن (با «سوگند» همکرد «خوردن» به کار می‌رود).
همکرد «دادن»:
انجام دادن، طلاق دادن، پاس دادن، دست دادن، اهمیت دادن، عادت دادن و موارد دیگر.
* سبقت داده (با «سبقت» همکرد «گرفتن» به کار می‌رود).
* آغاز دادن (با «آغاز» همکرد «کردن» به کار می‌رود).
همکرد «گرفتن»:
دوش گرفتن، انجام دادن، یاد گرفتن، آتش گرفتن، درد گرفتن، تحویل گرفتن و جز آن.
* گرامی گرفتن (با «گرامی» همکرد «داشتن» به کار می‌رود).
* رخ گرفتن (با «رخ» همکرد «دادن» به کار می‌رود).
همکرد «کشیدن»:
رنج کشیدن، طول کشیدن، دم کشیدن، نفس کشیدن، آب کشیدن، زبانه کشیدن و موارد دیگر.
* انجام کشیدن (با «انجام» همکرد «گرفتن» یا «دادن» به کار می‌رود).
* رزرو کشیدن (با «رزرو» همکرد «کردن» به کار می‌رود).
همکرد «داشتن»:
دوست داشتن، دست داشتن، قبول داشتن، اطلاع داشتن، ادامه داشتن، جریان داشتن و جز آن.
* کتک داشتن (با «کتک» همکرد «خوردن» یا «زدن» به کار می‌رود).
* دراز داشتن (با «دراز» همکرد «کشیدن» به کار می‌رود).
همکرد «خوردن»:
غصه خوردن، سرما خوردن، کتک خوردن، هوا خوردن، غوطه خوردن، پیچ خوردن و غیره.
* دوست خوردن (با «دوست» همکرد «داشتن» به کار می‌رود).
* شانه خوردن (با «شانه» همکرد «زدن» یا «کردن» به کار می‌رود).
مشابه همین موارد را در زبان‌های هندو آریایی نیز می‌توان مشاهده کرد (برای توضیح و مثال‌ها رک. هوک، جلد 2 و پورنیما و پینتر 2010).

3- 4 ثبات

بعد از اینکه فرایند دستوری‌شدگی اتفاق افتاد، رگه‌هایی از معناهای قاموسی اولیه یا نشانه‌هایی از محدودیت‌های دستوری اولیه در معنای جزء دستوری شده بر جای می‌ماند. این معناها منعکس‌کننده‌ی کاربردهای اولیه جزء مورد نظر در مقام واحد واژگانی تمام عیار است.
این اصل، در همکردهای فعل مرکب فارسی نیز تا حدود زیادی قابل مشاهده است تا جایی که شاید بتوان خاص‌شدگی این همکردها در الحاق به عنصر غیرفعلی را ناشی از ابقای رگه‌های معنای قاموسی اولیه یا برخی از مؤلفه‌های معنایی همکرد دانست:
فعل «کردن» با معنای قاموسی «کنش» در تمام ترکیبات خود با همراه، این معنای اولیه را حفظ می‌کند: تهدید کردن، پس‌انداز کردن، پست کردن، جارو کردن، تماشا کردن، سخنرانی کردن.
فعل «زدن» در ترکیبات دست زدن، کتک زدن، کف زدن، رنگ زدن، اتو زدن... معنای «مورد اصابت قرار دادن» و در ترکیبات جار زدن، جیغ زدن، داد زدن، نفس زدن، دار زدن، ساز زدن، قدم زدن، پر زدن، چرت زدن و جز آن مؤلفه‌‌ی معنایی «تکرار یا دیرش» را منعکس می‌کند (دبیرمقدم 1384: 159).
فعل «دادن»: در ترکیبات زجر دادن، پاس دادن، نشان دادن، ماساژ دادن، شکست دادن، پس دادن، سلام دادن، وام دادن، اهمیت دادن و موارد دیگر، رگه‌هایی از معنای قاموسی «انتقال با تأکید بر کنشگر» را حفظ نموده است.
فعل «گرفتن» در ترکیبات یاد گرفتن، دوش گرفتن، آتش گرفتن، بو گرفتن، درد گرفتن و جز آن، بازتابی از معنای اولیه‌ی «انتقال با تأکید برگیرنده» را به نمایش می‌گذارد.
فعل «کشیدن» در ترکیبات نفس کشیدن، جار کشیدن، طول کشیدن، آب کشیدن، اتو کشیدن، جارو کشیدن، رنج کشیدن، زبانه کشیدن و موارد مشابه دیگر، ماهیت عمل «طولانی و دیرش‌دار» را منعکس می‌نماید (دبیرمقدم 1384: 160).
فعل داشتن در ترکیبات دوست داشتن، درد داشتن، اطلاع داشتن، وجود داشتن، قبول داشتن و جز آن ثبات معنای قاموسی «مالکیت» را به نمایش می‌گذارد).
فعل «خوردن» در ترکیبات زمین خوردن، غصه خوردن، کتک خوردن، تا خوردن و موارد مشابه، معنای اولیه‌ی «مصرف و جذب» را حفظ نموده است (شریفی 1975: 463).

3- 5 مقوله‌زدایی

در فرایند دستوری‌شدگی، مقوله‌های اصلی تبدیل به مقوله‌های فرعی می‌شوند. مقوله‌های اصلی شامل اسم و فعل می‌گردد که تقریباً در تمام زبان‌های جهان وجود دارد. مقوله‌های فرعی در برگیرنده‌ی حروف اضافه، حروف ربط، ضمایر، افعال کمکی و اشاری‌ها می‌شود. هاپر و تراگوت (2003 : 107) برآنند که قیدها و صفت‌ها در جایگاه بینابینی قرار دارند:
مقوله‌ی اصلی > مقوله‌ی میانی > مقوله‌ی فرعی
این تبدیل‌ها معمولاً به صورت زیر است:
اسم > حرف اضافه / حرف ربط
فعل > فعل معین/ حرف اضافه
روشن است که همکردها را نمی‌توان فعل قاموسی تمام‌عیار اولیه دانست، زیرا از جایگاه اصلی خود نزول کرده‌اند. همان‌طور که از توضیحات فوق پیداست، همکردها شباهت عجیبی به افعال معین دارند.

4 سازوکارهای دستوری شدگی

در این قسمت سعی می‌کنیم بفهمیم که سازوکارهای دستوری‌شدگی در تکوین همکرد فعل مرکب نقش داشته‌اند یا نه. سازوکارهای مهمی که مورد بررسی قرار می‌دهیم عبارت‌اند از استنتاج کاربرد شناختی، معنازدایی/ تهی شدن از معنا، بازتحلیل صرفی‌نحوی، قیاس، و سایش آوایی، تخفیف آوایی.

4- 1 استنتاج کاربردشناختی

استنتاج کاربردشناختی خود به دو دسته‌ی استنتاج مجازی و استنتاج استعاره‌ای تقسیم می‌شود. در مجاز معنای جدید در بافت وجود دارد، به عبارتی، مجاز در سطح همنشینی عمل می‌کند و از استنتاج بافتی حاصل می‌شود و این استنتاج منجر به بازتحلیل نحوی می‌گردد. مثلاً هاپر و تراگوت (2003 – 3- 1) معتقدند که در معین‌شدگی فعل حرکتی «go»، این تنها خود فعل نیست که تحت تأثیر فرایند دستوری‌شدگی قرار می‌گیرد تا از این رهگذر علاوه بر مفهوم قصد و نیت، نشانه‌ی آینده باشد، بلکه کل سازه‌ی «to be going to» تحت تأثیر دستوری‌شدگی قرار می‌گیرد؛ به عبارت دیگر دو سازه‌ی «to» و «be going» نیز در این امر نقش دارند. حرف اضافه‌ی «to» در ساخت «to + verb» معنای قصد و هدف دارد و استمراری‌نمای «be-going» نیز در بافت و در مجاورت فعل «go» قرار دارد و در تحول آن به نشانه‌ی قصد یا زمان آینده است. هاپر و تراگوت (2003 : 88) برای استدلال خود از شواهد زیر استفاده کرده‌اند:
a) I was going to be married. (In the sense ‘I was going for the purpose of getting married’).
b) I was going/on my way to be married, but on the plane I changed my mind and decided to join the Army.
اما نکته‌ای که در این استدلال از نظر دور مانده است، نقش معنایی فعل است که به اعتقاد هاینه (1993) مفاهیم انتزاعی قصد و هدف را به کمک مفهومی فیزیکی صورت‌بندی نموده است. این همان مفهوم استعاره است که در ادامه مورد بررسی قرار خواهد گرفت. هاینه (1993) زنجیره‌ی مفهومی زیر را برای تحول استعاری مذکور پیشنهاد می‌کند:
حرکت فیزیکی > قصد > زمان دستوری آینده
به نظر می‌رسد در همکردشدگی، فرایند مجاز بی‌تأثیر بوده و این تحول عمدتاً به دلیل بسط استعاری صورت گرفته باشد. همان‌طور که گفتیم استنتاج کاربرد شناختی دوم استعاره است (هاپر و تراگوت 2003: 84 – 87). در استعاره یک کلمه‌ی عینی‌تر یا پایه‌ای‌تر برای باز نمودن یک مفهوم انتزاعی‌تر به کار می‌رود. این تغییر معنایی را می‌توان برحسب انتقال از یک حوزه‌ی مفهومی به حوزه‌ی مفهومی دیگر توضیح داد (رک. هاینه و همکاران 1991). معنای جدید که حاصل استعاره است، در بافت اولیه وجود ندارد و تنها شباهت مفاهیم و قیاس است که موجب رابطه‌ی بین دو مفهوم قدیمی و جدید می‌شود. این حوزه‌های مفهومی در مطالعات دستوری‌شدگی حوزه‌های منبع و مقصد نامیده می‌شوند. بدین ترتیب همواره حوزه‌ی مفهومی هدف از حوزه‌ی مفهومی منبع انتزاعی‌تر است. به اعتقاد هانیه و همکاران (1991)، زیربنای استعاری شدن حرکت از دنیای واقعی، یعنی دنیای پدیده‌های ارجاع‌پذیر و کنش‌های جنبشی به دنیای زبان و گفتمان است. دنیای زبان مجموعه‌ی پدیده‌هایی است که موجودیت خویش را تنها در حیطه‌ی زبان می‌یابند. بسط‌های استعاری در تمام زبان‌های دنیا از حوزه‌های مفهومی قابل پیش‌بینی و معینی گذر می‌کنند. هانیه و همکاران (1991) نمودار مرحله‌ای وقوع بسط استعاری را به صورت زیر معرفی نموده‌اند:
شخص > شیء > فرایند > مکان > زمان > کیفیت
افعال اصلی در تمام زبان‌های دنیا تحت فرایند استعاره‌شدگی قرار می‌گیرند. این افعال عموماً به وضعیت‌ها و فعالیت‌هایی اشاره دارند که در مرکز تجربه‌ی بشر قرار گرفته‌اند، از این‌رو بسیار پربسامد هستند و تا حد زیادی تحت تأثیر چندمعنایی و بسط‌استعاری قرار می‌گیرند. همکرد فعل مرکب نیز که یکی از مهم‌ترین طبقات فعلی است، تحت تأثیر همین فرایند قرار دارد. این سازه در ساخت فعل مرکب، در کنار مقولات مختلف دستوری از جمله قرار می‌گیرد. با وجود آن که این فعل در کارکرد اصلی و معنای قاموسی خود همواره با متمم‌هایی عینی همراه می‌شود؛ با این حال، در ساخت فعل مرکب، عموماً در کنار اسامی انتزاعی می‌آید. همان طور که اشاره کردیم، این فرایند، یعنی به کارگیری واحدهای عینی به جهت بازنمایی مفاهیم انتزاعی، بسط استعاری نامیده می‌شود. از آنجا که افعال اصلی، خود بر تجارب عینی بشر دلالت می‌کنند، پس از تبدیل به همکرد و قرار گرفتن در مجاورت اسامی انتزاعی، در جهت عینی‌سازی این مفاهیم انتزاعی عمل می‌کنند؛ مثلاً، «زدن» به عنوان فعل اصلی، به معنای «موردِ اصابت قرار دادن شخص یا شیء» است، مانند علی‌ رضا را زد، بزن به تخته!؛ امّا همین فعل در تحول به همکرد در کنار معنازدایی با کسب معنای کلی‌تری است که بر حوزه‌ی مفهومی «کنش» دلالت دارد و با اسامی انتزاعی‌تر همراه می‌شود و مفهوم را به ترتیب از حوزه‌های شخص به شیء و سپس کیفیت انتقال می‌دهد، مانند تلفن زدن، شانه زدن، نی زدن، چرت زدن، گول زدن، جار زدن، زخم زدن. فعل اصلی «کردن» نیز با مفهوم «کنش» عموماً با کیفیت‌های انتزاعی همراه می‌‌شود و مفهوم «فرایند» را به حوزه‌ی «کیفیت» انتقال می‌دهد؛ ماند تهدید کردن، بازی کردن، ناله کردن، آغاز کردن.
افعال «گرفتن»، «دادن»، «داشتن»، «خوردن»، «کشیدن» نیز که در معنای اصلی خود با متممی عینی می‌آیند (مانند غذا را از رستوران گرفتم، کتاب را به استاد دادم، این کتاب را در کتابخانه‌ام دارم، او هر روز غذای مفصلی می‌خورد، و بسته را روی زمین کشیدم). در جایگاه همکرد با اسامی انتزاعی همراه می‌شوند و مفهوم کلی فعل را از حوزه‌های عینی «شخص و شیء» به حوزه‌ی «کیفیت» انتقال می‌دهند:
گرفتن: یاد گرفتن، انس گرفتن
دادن: اهمیت دادن، شکست دادن
داشتن: دوست داشتن، قبول داشتن
خوردن: غوطه خوردن، سوگند خوردن
کشیدن: انتظار کشیدن، خجالت کشیدن

4- 2 معنازدایی

معنازدایی ناظر به از دست رفتن معنای اجزاء واژگانی یا تعمیم معنایی آن‌هاست. چون واحدهای دستوری به مفاهیم بسیار انتزاعی ربط دارند؛ مثل رابطه‌های زمانی (گذشته، آینده) یا روابط حالت (تملک، هدف)، عناصری که می‌خواهند مبین این مفاهیم باشند باید معنای بسیار کلی کسب کنند. یکی از تظاهرات کسب معنای کلی این چنینی در ساخت فعل مرکب، علاوه بر بازنمایی مفاهیم انتزاعی مثل «کنش، زمان، تملک، وضعیت و هدف»، تغییر ظرفیت فعل از یک حالت خاص به حالت‌های مختلف ظرفیت فعلی است. بدین معنا که همکرد فعل مرکب، علاوه بر ظرفیت فعل اولیه، در جهت بازنمایی کلیه‌ی مفاهیم از جمله «وضعیت»، می‌تواند با ظرفیت‌هایی به جز ظرفیت اولیه‌ی خود به کار رود. از نظر شناختی، ظرفیت هر فعل ساختی شناختی است که رابطه‌ای تصویرگونه میان الگوی ظرفیت و نماد معنایی آن الگو برقرار می‌کند (شوسلر 2007). این نمادهای معنایی، ثابت و از پیش تعیین شده نیستند، بلکه فرایندهایی ذهنی هستند (راسخ مهند 1389 : 9). این فرایندها که سبب پویاسازی معنا می‌شوند، در الگوهای ظرفیت فعلی نیز به عنوان نمادی شناختی، تأثیر گذارند. بنابراین کسب کلیه‌ی الگوهای ظرفیت فعلی، می‌تواند فرایندی در جهت کلی‌تر شدن معنای فعل محسوب گردد:
فعل اصلی «زدن» در معنای قاموسی خود، به معنی مورد اصابت قرار دادن شخصی یا چیزی است، مانند علی حسن را زد، اما همین فعل در جایگاه همکرد فعل مرکب از خصوصیات معنای قاموسی خود تهی می‌شود و در معنای کلی «کنش» به کار می‌رود: اتو زدن، یعنی انجام عمل اتو کردن.
فعل اصلی «کردن» صورتی است که بر کنش عملی دلالت می‌کند، به نحوی که عمل به شخص یا با چیزی غیر از عامل انتقال یابد؛ به عبارت دیگر، این فعل همواره به صورت فعلی دوظرفیتی مورد استفاده قرار می‌گیرد؛ من این کار را کردم؛ اما در جایگاه همکرد فعل مرکب، این فعل با حفظ معنای کنش عمل، می‌تواند در ساخت‌های یک ظرفیتی که بر مفهوم «وضعیت» دلالت دارند نیز به کار رود، مانند غش کردن، تب کردن.
فعل اصلی «دادن» در معنای اصلی خود بر انتقال مالکیت چیزی از شخصی به شخصی دیگر با تکیه بر کنشگر دلالت می‌کند (فضلی و همکاران، 2005)، مانند من این کتاب را به برادرم دادم، اما در ساخت فعل مرکب، این فعل با کسب معنایی کلی‌تر، ناظر بر هرگونه انتقالی (از جمله پدیده‌های انتزاعی) از شخصی به شخص دیگر بدون لحاظ نمودن مالکیت است، مانند سلام دادن، اهمیت دادن.
فعل اصلی «گرفتن» نیز همانند فعل «دادن» ناظر بر انتقال مالکیت چیزی از شخصی به شخصی دیگر است، با این تفاوت که در این فعل، تمرکز برگیرنده است، مانند من این کتاب را از برادرم گرفتم؛ اما همین فعل در تحول به همکرد، پس از معنازدایی و کسب مفهومی کلی با تعمیم مفهوم انتقال، ناظر بر هر پدیده‌ای از جمله پدیده‌های انتزاعی است، مانند سبقت گرفتن، تحویل گرفتن.
در تحول افعال اصلی «داشتن»، «کشیدن» و «خوردن» به همکرد نیز شاهد کاهش خصوصیات معنای واژگانی و کسب معانی کلی‌تر هستیم؛ بدین صورت که در هر سه مورد، این همکردها با آن دسته از اسامی ترکیب می‌شوند که نسبت به متمم فعل اصلی از درجه‌ی انتزاع بالاتری برخوردارند، این بدان معناست که فعل اصلی در تحول به همکرد، بخشی از معنای خود را که در رابطه با معنای عینی متمم است از دست می‌دهد و معنایی کلی‌تر کسب می‌کند، به عبارتی، امکان مجاورت با اسامی انتزاعی را نیز به دست می‌آورد؛ مانند گرامی داشتن، رنج کشیدن، غصه خوردن، لازم به یادآوری است که در برخی موارد شاهد ترکیب این افعال به عنوان همکردها با اسامی عینی نیز هستیم. به نظر می‌رسد حتی در این موارد نیز با درجه‌ای از کاهش معنایی که به کسب معنایی کلی‌تر می‌انجامد، سروکار داشته باشیم. در موارد اخیر، افعال یا در معنای کلی «کنش» با اسم همراه می‌شوند و یا در مؤلفه‌های معنایی خود دچار کلی‌تر شدن مفهوم می‌گردند؛ مثل «جارو کشیدن» که بر کنشی دلالت دارد و با «جارو کردن» هم‌معنا است، و یا «هوا خوردن» که نه در معنای خاص «خوردن» بلکه در معنای کلی «مصرف و جذب» به کار رفته است.

4- 3 بازتحلیل صرفی – نحوی

گاهی سخنگویان ساختار تاریخی و اولیه‌ی عبارات یا جملاتی را نادیده می‌گیرند و برای آن‌ها ساختار ثانویه و کاملاً متفاوتی قائل می‌شوند و از این طریق یک عضو یا چند عضو از یک سازه در مقام عضو سازه‌ی دیگری تلقی می‌گردد. به این امر بازتحلیل می‌گویند. در ساخت فعل مرکب نیز نوعی دستوری شدگی با استفاده از تحلیل رخ داده است. همکرد در آغاز فعل واژگانی مستقل بوده و سپس از معنا تهی شده و در مقام جزئی از فعل مرکب باز تحلیل شده است. به طور کلی هر فرایندی از دستوری‌شدگی که در آن تغییر مقوله‌ای رخ دهد، دربرگیرنده‌ی بازتحلیل صرفی – نحوی است.

4-4 قیاس

بازتحلیل نحوی را به طور مستقیم نمی‌توان مشاهده کرد. بازتحلیل زمانی آشکار می‌شود که تجسم‌های روساختی تغییر کنند. این تغییر در نتیجه‌ی قیاس یا همان تعمیم قاعده صورت می‌گیرد. با توجه به قیاس تعداد همکردهای فعل مرکب به تدریج افزایش یافته است.

4- 5 سایش آوایی

سایش آوایی نتیجه‌ی رعایت اقتصاد در گفتار است. سایش آوایی می‌تواند در جایگاه آغازی، میانی و یا جایگاه پایانی رخ دهد. از آنجا که به جایگاه آغازی همکرد، پیشوندهای تصریفی فعلی متصل می‌شوند، فرصت کوتاه شدن در این جایگاه به آن داده نمی‌شود. به جایگاه پایانی نیز شناسه‌ها متصل می‌شوند که نقش مهمی در دستور ایفا می‌کنند، بنابراین در پایان نیز امکان سایش آوایی، جز موارد محدودی که در افعال قاموس نیز رخ می‌دهد (مثل کوتاه شدن شناسه‌ی سوم شخص جمع)، وجود ندارد. تنها جایگاهی که برای سایش آوایی همکردها باقی می‌ماند، همان جایگاه میانی است. در این جایگاه نیز سایش‌ها درست مانند سایش‌های همتاهای تمام عیار قاموسی است (مثل تلفظ «می‌دم» به جای «می‌دهم»)، زیرا تنها آن دسته از فعل‌هایی دستوری می‌شوند و به صورت همکرد در می‌آیند که بسامد وقوع بالا دارند. بسامد وقوع که در سایش آوایی نقش دارد، هم در صورت دستوری شده و هم صورت قاموسی به یک صورت عمل می‌کند و نتیجه‌ی یکسانی به بار می‌آورد. به طور کلی می‌توان نتیجه گرفت که تفاوت آوایی قابل توجهی میان همکرد و همتای قاموسی آن دیده نمی‌شود.

نتیجه‌گیری

با توجه به ملاحظات فوق متوجه می‌شویم که همکردهای فعل مرکب در جریان تکوین خود، در معرض دستوری شدگی قرار گرفته‌اند. این همکردشدگی مانند سایر تغییرات زبانی تدریجی است. ما در اینجا افعال پربسامدی را مورد توجه قرار دادیم که مسیر همکردشدگی را تقریباً به طور کامل پشت سر گذاشته‌اند. بنابراین به نوعی همکردهای ذکر شده سرنمون هستند. با این حال، در زبان فارسی موارد بینابینی فراوان است. همین موارد بینابینی، یعنی افعالی که مسیر همکردشدگی را کامل طی نکرده‌اند، تعریف فعل مرکب را دشوار ساخته‌اند. پیامد مهم نظری دیگر همکردشدگی این است که حرکت از واژگان به دستور، همیشه یک سویه نیست؛ به عبارت دیگر، می‌توان از برون‌داده‌های دستوری‌شدگی به عنوان درون‌داد در واژه‌سازی استفاده کرد.

پی‌نوشت‌ها:

1. بعضی از زبان‌شناسان نمودار مرحله‌ای فوق را ساده‌انگارانه می‌دانند و معتقدند که این نمودار کاملاً نامتجانس است، زیرا در مرحله‌ی اول، یعنی تبدیل کلمه‌ی قاموسی به کلمه‌ی نقشی، تغییر محتوای معنایی رخ داده است، در حالی که در تغییر کلمه‌ی نقشی به واژه‌بست و سپس واژه‌بست به وند تصریفی با تغییر صرفی – نحوی سروکار داریم؛ تغییر آخر نیز ناظر بر سایش واجی است. به عبارت دیگر، منتقدان برآن‌اند که نمودار مرحله‌ای فوق تمام این موارد را با هم خلط می‌کند (رک اندرسن 2008).

منبع مقاله :
نغزگوی کهن، مهرداد؛ داوری، شادی؛ (1395)، زبان فارسی در گذر زمان، تهران: کتاب بهار، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط