وضعیت فلسفه در سده‌های اخیر خراسان

حکمت از جمله مهم‌ترین شاخص‌های عظمت و بزرگی سرزمین خراسان است و این خطه‌ی دانش‌خیز از دیرباز، مهد پرورش حکمای بزرگ به ویژه در حوزه‌ی حکمت دینی بوده است. اما بدون شک سِیر ایجاد و گسترش حکمت‌های
سه‌شنبه، 24 بهمن 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
وضعیت فلسفه در سده‌های اخیر خراسان
 وضعیت فلسفه در سده‌های اخیر خراسان

نویسنده: غلامرضا جلالی

چکیده

حکمت از جمله مهم‌ترین شاخص‌های عظمت و بزرگی سرزمین خراسان است و این خطه‌ی دانش‌خیز از دیرباز، مهد پرورش حکمای بزرگ به ویژه در حوزه‌ی حکمت دینی بوده است. اما بدون شک سِیر ایجاد و گسترش حکمت‌های مختلف در این سرزمین همواره با فراز و نشیب‌هایی مواجه بوده که گاه آن را زاینده ساخته و گاه نیز دچار رکود و رخوت نموده است. در این نوشتار جلالی تلاش نموده است سیر پُرفراز و نشیبی را که علوم عقلی و حکمت دینی از دوران آغازین تمدن اسلامی تا دوره معاصر در این سرزمین پیموده‌اند، ترسیم نماید. ایشان ابتدا به پیشینه‌ی فکری سرزمین خراسان اشاره نموده و در ادامه در تلاش به منظور ترسیم سیر عقلانی طی شده در این سرزمین به وجوه و علل مختلف موفقیت و عدم موفقیت شخصیت‌های بزرگ در عرصه علوم عقلی و حکمت می‌پردازد و در این بین شخصیت‌ها و حکمای بزرگ این سرزمین را معرفی کرده و نقش ایشان را در پیمایش این مسیر واکاوی می‌کند. (1)

مقدمه

خراسان بخشی از ایران بزرگ و از دوران ساسانیان، نامی سنتی و کلی برای اشاره به نواحی شرقی ایران است و نام آن از دوران ساسانیان در ایران مرسوم شد. پیش از این، در زمان هخامنشیان و اشکانیان، این ایالت، پارساوا (پارتاوا، پهلَو، Parthava، یا پرثو) نام داشت. خراسان در دوران اسلامی به چهار قسمت نیشابور، مرو، هرات و بلخ تقسیم شده بود. در سال 31 هجری قمری، اعراب روانه خراسان شدند و طخارستان را تصرف نمودند و در همین زمان ساکنین خراسان به دین اسلام گرویدند. خراسان تقریباً به مدت 200 سال زیرنظر حکومت‌های عرب بنی امیه و عباسیان اداره می‌شد. سرزمین خراسان بنابر موقعیت تاریخی جغرافیاییِ خود، تلاقی‌گاه فرهنگ‌های خاور و باختر بوده است و از این رو همواره نقشی تمدن‌ساز در تاریخ فرهنگ و علوم ایران داشته است.

بخش اول: فضای فکری خراسان

1-1: دین‌گرایی در خراسان

ابتدا باید نمای کلی از خراسان سده‌های گذشته را ترسیم کنیم تا بعد شرایط و وضعیت خراسان در حوزه‌ی حکمت در سده‌ی اخیر مشخص گردد. با توجه به پیشینه خراسان و موقعیت جغرافیایی‌اش رفت‌وآمدِ ارباب ادیان در این سرزمین از آیین مانویت گرفته تا زرتشت و میترائیسم و زروانیسم و مانند آن‌ها چشمگیر بوده است. نمونه‌ای از این حضور و تعامل را در دوره یکی دوساله‌ی حضور امام رضا (علیه السلام) در خراسان و در شهر مرو شاهد هستیم. پس از شروع نهضت علمی و ترجمه آثار و اندیشه‌های دانشمندان یونانی در شهرهایی مانند خوارزم و نیشابور و سمرقند و بلخ بحث‌ها و مسایلی به وجود آمد که وجه کلامی دارد و از بین متکلمان نیز بیشتر رویکرد اشعری‌گری در خراسان رواج یافت. کسی که اهل تفکر باشد و بداند دادوستدهای فکری در طول تاریخ چگونه به وقوع می‌پیوندند، به نفوذ فکری ابوحامد محمد غزالی در خراسان و حمایت‌هایی که از او و کسانی چون ابواسحاق شیرازی (3) می‌شد، اذعان خواهد کرد. درواقع دعوت مأمون از امام (علیه السلام) برای مناظره، صرفاً حرکتی سیاسی به منظور تخریب ایشان نبود؛ بلکه ناشی از مسایل و مباحث دینی دین‌گرایانی بود که هنوز از تعهدات دینی خود شانه خالی نکرده و دست از آئین پدری خود برنداشته بودند. به ویژه حضور این افراد در نقاطی که سپاه امویان و عباسیان به دلیل موانع طبیعی نتوانسته بودند به آنجا رخنه کنند، مشهود بود. حضور چنین افرادی عامل شکل‌گیری بسیاری از مناظره‌های دینی در زمان مأمون شده بود که شاید همه این‌ها به دقت در «احتجاجات» یا «عیون اخبارالرضا» انعکاس نیافته باشد. اما امروز به تدریج منابعی از آئین مانویت و زرتشت حاکم در خراسان آن روز ترجمه شده است که نمونه‌هایی از این مناظره‌ها و مباحثات علمی را دربرمی‌گیرد.
از جمله این آثار «گجستک ابالیش»، (2) دربردارنده مناظره بین یکی از رهبران آئین زرتشتی و علمای اسلام است. این مطلب نشان می‌دهد افرادی فرهیخته در این سرزمین بوده‌اند که برایشان پیروی بدون تعصب و موضع‌گیری اهمیت داشته است. به همین دلیل اولین حرکت‌هایی که در خراسان بعد از پذیرش اسلام تحقق پیدا کرد رویکرد به جمع‌آوری احادیث توسط افرادی چون مسلم، بخاری و نسایی و... در سده دوم و سوم هجری بود. همه این افراد به جز شاید یکی دو نفر خراسانی هستند. این نشان می‌دهد که اولاً دین‌گرایی در این سرزمین قوی بوده است؛ و ثانیاً این دین‌گرایی بیشتر باتوجه به نصوص و رویکردی مقلدانه همراه بوده و تأمل و تفکر نقادانه در آن کمتر نقش داشته است. برای این رویکرد دلایل گوناگونی را می‌توان برشمرد: نوع انتقال اسلام توسط اعراب که تنها به جنبه‌های ظاهری تأکید کرده است، یادگم‌های ذهنی خود ساکنان این سرزمین و احتمالاً دلایل دیگر.

2-1: نفوذ اشعری‌گری در خراسان

پس از شروع نهضت علمی و ترجمه آثار و اندیشه‌های دانشمندان یونانی در شهرهایی مانند خوارزم و نیشابور و سمرقند و بلخ بحث‌ها و مسایلی به وجود آمد که وجه کلامی دارد و از بین متکلمان نیز بیشتر رویکرد اشعری‌گری در خراسان رواج یافت. کسی که اهل تفکر باشد و بداند دادوستدهای فکری در طول تاریخ چگونه به وقوع می‌پیوندند، به نفوذ فکری ابوحامد محمد غزالی در خراسان و حمایت‌هایی که از او و کسانی چون ابواسحاق شیرازی (3) می‌شد، اذعان خواهد کرد. ابواسحاق شیرازی از گردانندگان اصلی نظامیه‌ی بغداد و از متکلمان بزرگ دوره‌ی عباسی بود که سفری مهم به ناحیه خراسان نیز داشت. (4) این تفکرات در خراسان رخنه کرده بود و همانطور که فقه شیعه تا حد زیادی تحت تأثیر سازمان و نظام فقه اهل سنت بوده است، علوم عقلی رایج بین شیعه نیز تحت تأثیر آن حس و حال چند قرن حاکمیت افکار ابوحامد قرار گرفت.

بخش دوم: نمایندگان علوم عقلانی در خراسان بزرگ

البته در فاصله پیش از روی کار آمدن اشعریان و نظریات اشعری، به ویژه آرای ابوحامد محمد غزالی و پس از آن، شخصیت‌هایی را در خراسان داریم که نشان‌دهنده این است که علوم عقلی نیز در این سرزمین وجود داشته است.

1-2: ابونصر فارابی و فضل بن شاذان

از جمله ابونصر فارابی از پیشگامان فلسفه مشاء که به دلیل تمایلات شیعی از امامیه شمرده شده است. شخصیت برجسته دیگر پیش از فارابی، فضل بن شاذان نیشابوری (5) است که به ائمه اطهار (علیهم السلام) نزدیک بود و در 260 فوت کرد. بیشتر آثار او وجهه‌ی کلامی دارد و در آن‌ها به نوعی رنگ و بوی حکمت خسروانی انعکاس داده شده است. شخصیت دیگر ابوزید بلخی (6) متوفی به سال 322 است که کتاب «الادامة عن علل الدیانة» (7) ایشان تقریباً به حکمت ادیان می‌پردازد.

2-2: ابن سینا و گسترش حکمت

شخصیت بزرگ بعدی، ابن سینا متوفی به سال 428 ق است. ایشان توانست در زمینه علوم عقلی و حکمت حرکت گسترده‌ای را در خراسان به وجود آورد. البته ارتباط ابن سینا با خراسان و به ویژه طوس چندان روشن نیست؛ ازجمله اینکه ایا ایشان به سبب شیعه بودنش به طوس رفت‌وآمد داشته و از ایشان متأثر شده است؟ چون حمله مغول پیشینه بسیاری از این ارتباطات را از بین برد، به ویژه در شهر مرو با آن گستردگی و بیش از 120 کتابخانه‌ای که وجود آن‌ها در گزارش‌ها ذکر شده است (8) و نشان دهنده رواج و گسترش علوم عقلی در آن شهر می‌باشد. اما با حاکمیت تفکرات اشعری و نظریات و آرای افرادی چون غزالی موقعیت چشمگیری در اختیار علما و دانشمندان این منطقه نبوده و بیشتر این فعالیت‌ها در قسمت‌هایی وجود داشته که مثلاً تحت تأثیر آل بویه بوده‌اند؛ چنانکه خود ابن سینا هم به آن مناطق رفت‌وآمد زیادی داشته است. به هرحال درباره ابن سینا و فعالیت فکری او در منطقه خراسان و شهرهایی چون طوس و مرو گزارشی نداریم. این مسئله همانطور که پیشتر عرض کردم به سبب دگم‌هایی است که آن زمان براین سرزمین حاکم بوده است. از سوی دیگر شیعه در اینجا در اقلیت بوده که این اقلیت تا زمان روی کارآمدن دولت سربداریه (9) تداوم داشته است.

بیشتر بخوانید: ایرانیان و فلسفه اسلامی

 

3-2: خواجه نصیرالدین طوسی و ارتباط با اسماعیلیه

شیخ طوسی و خواجه طوسی متوفی به 640 و 672 ه.ق از دیگران حکمای سرزمین خراسان بوده‌اند. ارتباط خواجه طوسی با اسماعیلیه در قاینات و قهستان و بعد انتقال ایشان به «اَلَموت» و ماجراهای گوناگونی که برای ایشان به وجود می‌آید، به عنوان یکی از مهم‌ترین حلقه‌های عقلانیت شیعه قابل بحث است. اما این مسئله محل تأمل است که خواجه نصیر تا چه اندازه به لحاظ منابع فکری تحت تأثیر منطقه خراسان قرار گرفته است و اینکه آیا خواجه بیشترین دریافت‌های خود در بحث عقلانیت را از مجرای اسماعیلیه (10) بدست آورده است؟ چون بدون تردید اخلاق ناصری ایشان تحت تأثیر فرهنگ اسماعیلیه نگاشته شده است. (11) گرچه «تلخیص محصل» ایشان مبنای امامیه دارد؛ ولی به هرحال از بخش‌هایی از آثار ایشان این طور استنباط می‌شود که با حکمای اسماعیلیه، یعنی افرادی چون مؤیدالدین کرمانی، ناصرخسرو قبادیانی و شخصیت‌های دیگر ارتباط داشته است. اما اینکه چه میزان از مآخذ بحث‌ها و آرای حکمی ایشان تحت تأثیر ناحیه خراسان و حکمت خراسانی بوده است، چندان روشن نیست.
درواقع هر حکیمی را که بعد از ایشان در ناحیه خراسان شناسایی می‌کنیم، دارای منابع و مآخذ فکری غیرخراسانی است و خود خراسان در تولید حکمت، باز البته صرف نظر از ابن سینا و خود خواجه حرف چندانی برای گفتن ندارد. هرچند چنانکه اشاره کردم مآخذ فکری خود این دو بزرگ را نیز باید بررسی کرد تا مشخص شود سرچشمه و منبع اصلی آن داخل خراسان یا خارج از آن بوده است.
پس به طورکلی دست‌کم پس از دوره‌ی مغول وقتی منابع حکمت را بررسی می‌کنیم، متوجه می‌شویم عموماً محصول خارج از خراسان است که نشان می‌دهد خراسان حداقل در تولید حکمت و عقلانیت پیشگام نبوده است.

بخش سوم: حکمت در دوره‌ی مغول و تیموریان

1-3: عدم رواج علوم عقلی در دوره‌ی مغول و تیموریان

در دوره حاکمیت مغول و تیموریان، همانند دوره امویان و عباسیان به بحث‌های عقلی و حکمی بها داده نمی‌شود. ابن خلدون در «مقدمه» می‌گوید در مناطق حاره‌ای گرم به علت گرمای بیش از حد هوا و در مناطق سردسیر نیز به عنوان سرمای زیاد، عقلانیت و مباحث حکمی به درستی شکل نمی‌گیرد و بیشتر در مناطق معتدل چنین رشد و گسترشی متوقع است. از سوی دیگر اعراب و مغول و تیموریان هیچ کدام با خود حکمت را به این سرزمین نیاوردند.

2-3: علل عدم ترویج علوم عقلانی در دوره‌ی تیموریان

1-2-3: عقاید و افکاردینی تیموریان

مغول‌ها و تیموریان در ابتدا شمن‌پرست (12) بودند. امروز اگر مقبره «الجایتو» در سلطانیه‌ی زنجان را ملاحظه کنید، هنوز می‌توانید آثار باورهای شمنی را در آنجا بیابید. حتی این احتمال وجود دارد که سلطان محمد خدابنده (الجایتو) در اواخر عمر مجدداً به دین پیشینیان برگشته باشد. به هرحال آیین شمن نوعی عقلانیت ابتدایی را در انسان احیاء می‌کند و از این رو بین آیین شمن و عقلانیت کاربردی (و نه عقلانیت انتزاعی) رابطه‌ای محکم وجود دارد. به همین خاطر است که در دوره‌ی تیموریان هنرهای مبتنی بر عقلانیت کاربردی چون معماری و نقاشی و معرق کاری و کاشی کاری و مینیاتور رشد می‌کند و شاهد بیشترین رونق هنرهای اسلامی در این دوره هستیم؛ (13) طوری که اگر بخواهیم در تاریخ هنر به رشد و شکوفایی هنر اسلامی بپردازیم چاره‌ای جز پرداختن به آثار دوره‌ی تیموری و افرادی چون شاهرخ تیموری نداریم.
به طورکلی تولیدات هنری که از دوره سلجوقی و غزنوی و تیموری داریم بیشتر توسط عشایری ایجاد شده که متکی به هنرهای دستی هستند. هنرهای دستی اختصاص به مردمی دارد که فرصتی برای تفکرات انتزاعی و اندیشه‌های کلی‌گرایانه ندارند و به همین خاطر است که شاهد رشد عقلانیت کاربردی در برابر عقلانیت انتزاعی در این دوره‌ها هستیم.

بیشتر بخوانید: خواجه نصیرالدین طوسی، اسماعیلیه، و فلسفه‌ی اشراق

 

2-2-3: رواج جبرگرایی

در این دوه جبرگرایی هم خیلی ترویج شده است. اگر الان به مدرسه «دو در» (14) مراجعه کنید، می‌بینید در اطرف گنبدهای لاجوردی مدرسه، اشعاری کاشی‌کاری و معرق کاری شده است که به شکلی بسیار صریح و روشن نشان از جبرگرایی دارند (15) و اینکه گنبد لاجوردی که نماد آسمان است بر سرنوشت انسان حاکم است و آینده‌ی او را رقم می‌زند.

3-3: حکمت و علوم عقلی در خراسان

1-3-3: ضدیت با علوم عقلی در مشهد

وقتی به وقفنامه‌ی مدرسه‌ی «بالاسر» (16) و «پریزاد» (17) که در زمان گوهرشاد ساخته شده‌اند مراجعه کنید، می‌بینید که در آنجا قید شده که در این دو مدرسه علوم عقلی نباید فراگرفته شوند. این نشان می‌دهد ذائقه‌ی شاهزادگان آن زمان متمایل به نقل‌گرایی بوده و علوم عقلی جایگاهی نداشته‌اند تا جایی که می‌پنداشتند بین علوم عقلی و شرعی معارضه وجود دارد. حتی در وقف‌نامه یکی از این دو مدرسه آمده است که گروه‌های خاصی را نباید برای آموختن علوم شرعی و نقلی راه بدهند. (18) مشکان طبسی (19) که تحصیل کرده اصفهان و از شاگردان میرزا جهانگیرخان قشقایی بود، زمانی که برای تکمیل مباحث عقلی به مشهد می‌آید در خاطراتش این فضای ضد عقلی را توصیف می‌کند و می‌گوید تنها کسی که نایره‌ی عقلانیت و حکمت را در خراسان مشتعل نگاه داشته است میرزا حبیب الله مجتهد خراسانی است و توضیح می‌دهد که افراد برای کسب علوم عقلی در مشهد به صورت مخفیانه و پنهانی عمل می‌کنند. (20)
از این بیانات معلوم می‌شود در آن دوره یعنی حد فاصل 11 ساله بین نهضت تنباکو و مشروطه چنین فضایی بر حوزه علمی مشهد حاکم بوده است. بنابراین اینکه می‌گویند سرآغاز برخورد با علوم عقلی میرزا مهدی اصفهانی (21) بوده است، استنباط اشتباهی است و شرایط در خراسان برای وقوع چنین برخوردی از پیش وجود داشته است. میرزا مهدی اصفهانی توانسته از افرادی چون آقابزرگ حکیم عبور کند و شاگردان ایشان را تحت تأثیر قرار دهد.
مشابه همین وضعیت را در حضور ده ساله‌ی ملاهادی سبزواری در شهر مشهد نیز شاهد هستیم. حتی دلیل اصلی اینکه ملاهادی سبزواری مشهد را ترک کرد و حوزه تدریس خود را در سبزوار بنا کرد، همین برخوردهایی بود که در مشهد در مقابله با علوم عقلی صورت می‌گرفت.
همه‌ی این مطالب نشان می‌دهد پیشینه‌ی برخورد خراسان با علوم عقلی منفی است و رسوبات فکری دوره تسلط اشاعره فضای رشد و حرکت را از بین برده بود. لذا در دوران حکمرانی سیصدساله‌ی مغول و تیموریان نیز علوم عقلی رشد نمی‌کنند؛ بلکه این عرفان و تصوف است که با اقبال بیشتری مواجه می‌گردد. (22) اطراف همین حرم مطهر محل استقرار ده‌ها خانقاه و تکایای عرفا بود. با اینکه امروزه مدیریت حرم در ادامه سنت دوره قاجاریه در اختیار روحانیت شیعه است؛ اما در دوره تیموریان می‌بینیم که تولیت و نظارت حرم برعهده اهل تصوف و عرفان است.
فردی مانند بکتاش ولی (23) که اصالتاً نیشابوری است خانقاه مفصلی نزدیک حرم داشته است که البته بعدها به سبب برخی معارضه‌ها به آناتولی و آسیای صغیر می‌رود و امروزه طریقت بکتاشیه در ترکیه که نزدیک به ده میلیون پیرو دارد، پیروان همین بکتاش ولیِ نیشابوری هستند که بخش اعظم جوانی خود را در مشهد گذرانده است.

بخش چهارم: حکمت و علوم عقلی در خراسان معاصر

1-4: جریانات فکری حاکم بر مشهد در دوره‌ی صفویه

این جریان اشعری‌گری و عقلانیت کاربردی تیموریان و نقل‌گرایی تفکرات خراسان تا دوره‌ی صفویه تداوم می‌یابد. در دوره‌ی صفویه به ویژه در شهر مشهد دو جریان مسیر خود را از هم جدا کردند.

1-1-4: جریان نقل‌گرایی

از یک سو فردی مانند شیخ حرّ عاملی (24) (صاحب وسایل الشیعه) (25) تحت تأثیر تفکر شیعی حاکم بر جبل عامل به علوم نقلی بهای بیشتری می‌دهد.

2-1-4: جریان عقل‌گرایی

از دیگرسو ملامحمدباقر سبزواری (26) (صاحب کفایه) (27) در فقه را داریم که با توجه به وابستگی که به دودمان شاهی دارد و شوهرخواهر شاه عباس است، از تکیه‌گاه سیاسی قابل توجهی برخوردار است و لذا مواضع خویش را به راحتی بیان می‌کند. از جمله راجع به موسیقی نظراتی دارد که با تفکرات رایج آن روزگار وفاق ندارد و همین باعث شد کفایه سال‌ها متروک بماند. حداقل بر یکی دو نظر ملامحمدباقر سبزواری از جمله غنا (28) و نمازجمعه صدها نقد نوشته شده است.

1-2-1-4: میرزا مهدی شهید (اصفهانی)

از طرفداران جدی موضع ملامحمدباقر سبزواری، مرحوم میرزا مهدی شهید (اصفهانی) (29) بود. میرزا مهدی تحت تأثیر فرهنگ اصفهان بود. اصولاً از دوره‌ی صفویه تا قاجار هرکسی می‌خواست کسب علم کند باید به اصفهان می‌رفت. در دوره قاجار، بعد از فروپاشی مکتب اصفهان، مرکزیت علمی به ویژه در زمینه علوم عقلی به تهران منتقل شد. لذا همانطور که پیشتر گفتم مشهد از این نظر حرفی برای گفتن نداشت و مآخذ فکری حوزه‌ی خراسان در علوم عقلی همیشه بیرون از آن بوده است.
مرحوم علامه امینی در کتاب «شهداء الفضیله» میرزا مهدی شهید (اصفهانی) را شهید چهارم (30) محسوب کرده است. برخی نیز از ایشان به نام میرزا مهدی اصفهانی تعبیر می‌کنند که با میرزا مهدی اصفهانی مؤسس مکتب تفکیک متفاوت است. وی از سادات بوده و از طرفی هم به دودمان شاه نعمت الله ولی بازمی‌گردد؛ لذادر عرفان و تصوف هم یدی طولایی داشته است. ایشان بوسیله‌ی شاهرخ میرزا در حرم مطهر با تبر به شهادت می‌رسد. از آثار مهم ایشان شرح کتاب کفایة ملامحمدباقر سبزواری است.
از آن زمان به بعد پرچمدار حکمت در خراسان میرزا مهدی شهید و فرزندان و نوادگان او چون میرزا هدایت الله، میرزا عسگری، آقابزرگ حکیم و میرزا مهدی حکیم هستند. میرزا مهدی حکیم فرزند آقابزرگ است که در چهل سالگی فوت می‌کند و ظاهراً بعد از یک سال از فوت ایشان، آقا بزرگ هم از شدت غصه می‌میرد و هم اکنون نیز در دامنه‌ی کوه‌سنگی دفن است. حاج ملاهادی سبزواری به این جریان دوم حکمت یعنی ملامحمد باقر و میرزا مهدی شهید مربوط است که در مقابل جریان نقل‌گرایی می‌ایستد.

2-2-1-4: خاندان سروقدی‌ها

میرزا مهدی شاگردان زیادی داشتند که از جمله خاندان سروقدی‌ها (31) هستند که درواقع مؤسسان مدرسه‌ی میرزاجعفر (32) می‌باشند. تولیت مدرسه‌ی میرزاجعفر از زمان صفویان نزدیک به چهار قرن در اختیار این خاندان بود. این خاندان با هند دادوستد داشتند و خود سروقدی اصلی با استفاده از ثروتی که از هند آورده بود، مدرسه‌ی میرزاجعفر را تأسیس کرد. بنابراین، این خاندان فرصت لازم را داشتند تا از علوم عقلی دفاع کنند. کسانی چون حکیم سبزواری، حکیم سروقدی و میرزا حبیب الله مجتهد خراسانی در این مدرسه اقامت داشته و به کسب علم پرداخته‌اند.
از آن طرف، شیخ حرعاملی را نیز داریم و بعد علامه مجلسی که طی اقامت دو ساله خود در مشهد به بسیاری از شاگردان خود اجازاتی دادند و بنده مواردی از این اجازات را شناسایی کرده‌ام. این‌ها نشان می‌دهد جریان اخباری‌گری همیشه در مشهد جایگاه محکمی داشته است و همین امروز نیز اخباریان در مشهد حضور فعالی دارند.

2-4: فقدان مکتب حکمی و عقلی در خراسان

اما آنچه در مورد جریان حکمت در خراسان مشهود است، همان‌طور که پیشتر نیز عرض کردم، این نکته است که مآخذ فکری این جریان همیشه بیرون از خراسان بوده است. حاج ملاهادی سبزواری، میرزا مهدی اصفهانی، خاندان سروقدی، میرزا مهدی آشتیانی که نزدیک دو سال در جامع گوهرشاد تدریس کرده است و مرحوم عصار و شهید مطهری، همه این بزرگان تحصیل کرده قم، اصفهان یا تهران بوده‌اند و در آن مکاتب تحصیل کرده‌اند و بعد یافته‌هایشان را به اینجا انتقال داده‌اند.
در خراسان هیچ‌گاه این مقدار از اساتید مجتمع نشده‌اند که بتوانند جریان و مکتب فکری تولید کنند. بنده سال‌ها پیش راهنمایی پژوهشی را به عهده داشتم (البته هنوز چاپ نشده است) که منابع خطی را که حکما و علمای خراسان طی هزاره‌ی گذشته نوشته‌اند و در کتابخانه‌های بزرگ دنیا فهرست شده استخراج نمودیم. در این فهرست نزدیک هزار مشهدی مشخص شدند که زندگی‌نامه بسیاری از آن‌ها معلوم نیست. تمام این منابع و آثار مربوط به حکمت است. بنابراین برای اینکه بتوانیم حرف نهایی را درباره تاریخ حکمت و علوم عقلی در مشهد بزنیم، باید منابع مذکور احیاء و چاپ شده و زندگی‌نامه نویسندگانشان مشخص گردد تا بتوان از کنارهم گذاشتن آن‌ها فضای روشن‌تری را به وجود آورد.

بخش پنجم: جریان نوین عقلانیت در خراسان

1-5: شکل‌گیری مراکز آموزشی نوین (غیر حوزوی)

با دایر شدن سیستم‌های آموزشی نوین، نهادهای فرهنگی جدید مانند دانشگاه و مرکز وعظ و تبلیغ -که بنای سابق دفتر تبلیغات در دوره‌ی محمدرضا پهلوی به این مرکز اختصاص داشته-، جریانی مستقل از حوزه به وجود آمد که در آنجا آموزش و تدریس و تألیف علوم عقلی نمی‌توانست با مخالفت حوزه‌ها مواجه شود. دانشگاه فردوسی مشهد و مرکز وعظ و تبلیغ از دهه‌ی 30 فعالیت خود را شروع کرد و از همان زمان افرادی مانند استاد واعظ زاده، مرحوم آشتیانی و مرحوم مدیرشانه‌چی به این مجموعه جذب شدند و توانستند مجموعه آثار حکمت ایران را احیاء کنند.
بعد از انقلاب اسلامی نیز با توجه به جامعیتی که امام (قدس سره) داشتند و موقعیت شهید مطهری و استاد جلال الدین آشتیانی به عنوان شاگردان امام (قدس سره) باعث شد امروز حکمت به شرایط ایده‌آل‌تری دست یابد؛ ولی این جریان نیز ربط جدی به تولید علوم عقلی ندارد. بحث تدریس و تشریح منابع قدیمی از اسفار گرفته تا آثار ملاهادی سبزواری یک بحث است و تولید علوم عقلی بحث دیگر.
اما در زمان شاه نیز شرایط و فرهنگ حاکم بر جامعه چندان موافق حال حکما نبوده است؛ چنان که امثال شیخ‌هادی کدکنی و مرحوم جواد برسی که از شاگردان آقابزرگ حکیم بوده همگی مطرود واقع می‌شوند تا جایی که برخی مانند شیخ جواد در قالب دفتر ثبت اسناد یا ازدواج و طلاق به همکاری با رژیم می‌پردازند. یا مرحوم شیخ محمد کبیر نیز که در حکمت دستی قوی داشته است همین راه شیخ جواد را در پیش می‌گیرد. آثار برخی از این حکما در کتابخانه‌ی حضرت رضا (علیه السلام) وجود دارد که نشان می‌دهد از نظر علمیت در سطح بالایی قرار داشته‌اند.

2-5: منشأ پیدایش بزرگان حکمت معاصر در خراسان

منشأ اصلی پیدایش چنین شخصیت‌هایی در چند سده‌ی اخیر، بدون شک بزرگانی چون حاج ملاهادی سبزواری و بعد از او آقابزرگ حکیم بوده‌اند. این کسانی که نام بردیم بیشترشان شاگردان آقابزرگ حکیم بوده‌اند. آقابزرگ حکیم که از سادات و دودمان میرزا مهدی بوده شخصیتی وارسته داشته، نسبت به امور مادی نیز بی‌اعتنا بوده و تحت تأثیر شخصیت‌های زمان خود نیز قرار نگرفته است.
استاد صالحی حکایتی را از آقابزرگ حکیم نقل می‌کردند که نشان دهنده شخصیت وارسته ایشان است. ایشان می‌گفت نقل شده آقابزرگ حکیم به خانه یکی از بزرگان محلی دعوت می‌شود که اتفاقاً قالی‌هایی گرانبها در اتاقی که ایشان نشسته بودند، وجود داشته است. ایشان همانطور که سیگار می‌کشیدند خاکستر آن را می‌ریختند روی قالی. صاحبخانه به گمان اینکه ایشان متوجه زیر سیگاری نشده‌اند، آن را روبه‌روی آقابزرگ قرار می‌دهند. این بار آقابزرگ رویش را برمی‌گرداند و بازهم خاکستر سیگار را می‌ریزد روی قالی. می‌بینید که این‌ها انسان‌هایی با تفکر متفاوت و شخصیت برجسته بودند که درعین حال به همین خاطر نیز برای برخی افراد غیرقابل تحمل می‌نمودند. آقا بزرگ و حاج ملاهادی سبزواری بیشترین تأثیر را در احیای علوم عقلی در خراسان به جا گذاشته‌اند. جریانی که در سال 1314 راجع به تعویض لباس و برخورد با حوزه و روحانیت در دوره رضاخان به وجود آمد، (34) سبب شد تمام عناصر مربوط به این خاندان، لباس روحانیت را از تن خارج کنند و این بزرگترین آسیبی بود که به حوزه‌ی خراسان وارد شد و جریان شکوفایی را که افراد خاندان میرزا مهدی طلایه‌دار آن بودند، متوقف کرد. ممکن است بپرسید آیا میرزاعلی اکبر نوغانی (مدیر مدرسه‌ی نواب) که با شیخ جواد برسی هم دوره بوده‌اند در این جریان تأثیر نداشته‌اند؟ باید بگویم میرزاعلی اکبر نوغانی مربوط به بعد از شهریور 1320 است؛ اما آقابزرگ حکیم در 1314 فوت کرده‌اند. البته میرزا علی‌اکبر شاگرد آقابزرگ بوده است. بنده یادداشت‌های میرزا علی اکبر را دیده‌ام که به خوبی نشان می‌دهد ایشان از نظر فکری انسانی بسیار روشن و اهل تأمل و مشتاق به کسب معرفت از مآخذ گوناگون بوده‌اند، لذا در برخی محافل شعری و ادبی نیز حضور پیدا کرده است.

3-5: ارتباط حکماء با انجمن‌های ادبی معاصر خراسان

یکی از نکات قابل تأمل این است که آن کسانی که دارای تعلقات حکمی بوده‌اند معمولاً با انجمن‌های ادبی نیز مراوده داشته‌اند. به همین خاطر می‌بینیم که اصولاً گردانندگان اصلی انجمن‌های ادبی خراسان از دودمان میرزا مهدی هستند. در بین دودمان ایشان نزدیک به بیست نفر صاحب دیوان شعر وجود دارند. افرادی مانند میرزا داوود شهیدی که هم در حکمت و هم در علوم جدید صاحب نظر و عمل بوده است. حتی برخی جهانگردان نقل کرده‌اند که در مراجعه به منزل ایشان از دیدن انواع و اقسام اختراعات در آنجا بُهت‌زده شده‌اند و برایشان بسیار جالب بوده که یک روحانی به علوم ریاضی و ادبیات وغیره چنین تسلطی دارد. همین میرزا داوود در انجمن شعر و ادب خراسان حضور داشته است.
درواقع همانطور که با علوم عقلی به نوعی معارضه صورت گرفته از رویش شعر و ادب نیز خیلی استقبال نکرده‌اند، گویی این دو با هم تلازم داشته‌اند. مثلاً میرزاحبیب الله که تعلقاتی به حکمت و عرفان داشته، شعر هم می‌سروده و دارای دیوان اشعار نیز می‌باشد. این حُسنِ ارتباط بین شعر و حکمت و عرفان سبب می‌شده که به شعر نیز روی خوش نشان داده نشود تا حدی که در مورچه‌خورت غائله‌ای درباره دونفر از عرفایی که از هند آمده بودند پیش می‌آید. یکی از این عرفا بوسیله پسر وحید بهبهانی (محمدعلی) کشته می‌شود و آن یکی هم با گوش بریده جان سالم به در می‌برد و تحت عنوان «مشتاق ظاهرعلی‌شاه» به مشهد می‌آید و همین‌طور که اشعاری را زمزمه می‌کند در خیابان‌ها راه می‌افتد و معرکه‌گیری می‌کند. در نهایت عده‌ای از متعصبین او را کتک مفصلی می‌زنند و ایشان را برای اجرای حکم نزد مرحوم میرزا مهدی اصفهانی شهید می‌برند. ایشان می‌فرمایند رنگ جماعت را قبول کن و دستور می‌دهند موی سرش را کوتاه کنند. (33)
این خاندان تا دوره‌ی رضاخان طلایه‌دار فرهنگ و حکمت در خراسان بودند. اما جریانی که در سال 1314 راجع به تعویض لباس و برخورد با حوزه و روحانیت در دوره رضاخان به وجود آمد، (34) سبب شد تمام عناصر مربوط به این خاندان، لباس روحانیت را از تن خارج کنند و این بزرگترین آسیبی بود که به حوزه‌ی خراسان وارد شد و جریان شکوفایی را که افراد خاندان میرزا مهدی طلایه‌دار آن بودند، متوقف کرد.

بخش ششم: رواج حکمت در خارج از مرزهای خراسان

1-6: دکتر جواد فلاطوری

دکتر جواد فلاطوری، شخصیت بسیار برجسته‌ای بود و شاید نخستین کسی که توانست پیام حکمت خراسان را در خارج از کشور مطرح کند. از آقای فریدزاده نیز می‌توان یاد کرد، هرچند بنده ایشان را هم پایه دکتر فلاطوری نمی‌دانم.

2-6: قاضی نورالله شوشتری

ضمناً مشهدی‌ها و خراسانی‌ها تنها در ایران خلاصه نمی‌شوند. بسیاری از آن‌ها حکمت و اندیشه‌های گوناگون را در کشور هند و جاهای دیگر مطرح نمودند. یکی از این شخصیت‌های برجسته قاضی نورالله شوشتری (35) است که از خراسان به هند مهاجرت می‌کند. ایشان شاگرد «مولا عبدالواحد شوشتری» است. مولا عبدالواحد شوشتری از شخصیت‌های متضلع حوزه است که در تاریخ حوزه به ندرت افرادی مانند ایشان را سراغ داریم. به همین دلیل دکتر معین ایشان را در ردیف بزرگانی چون سهروردی، ملاجلال دوانی و صدرالدین دشتکی قرار می‌دهد که اندیشه‌های ایران باستان را به جهان اسلام انتقال دادند. ملاعبدالله شوشتری در حمله عبدالله ازبک به خراسان و کشتار ده‌ها هزارنفر در قتلگاه باغ رضوان و غارت مشهد، کشته شد. زمانی که شاه عباسِ 14 ساله از هرات به مشهد آمد و در کنار کوه‌سنگی تاج‌گذاری کرد و به قزوین رفت و مدتی بعد پایتخت را به اصفهان منتقل کرد، این فاجعه برای مشهد رخ داد. تلخی و دردناکی آن نیز در این بود که درحقیقت کسی که تاج را بر سر شاه گذاشت، همین مولا عبدالواحد شوشتری بود. به هرحال مولا عبدالواحد، شخصیت بسیار برجسته‌ای بود که در حدفاصل دوره تیموریان و صفویه در گسترش علوم عقلی و عقل‌گرایی نقش برجسته‌ای داشت.
اما همچنان ادعای بنده بر سرجای خود باقی است که علوم عقلی و حکمی همیشه از منابع و مآخذ دیگری به خراسان آمده‌اند و خود حوزه‌ی خراسان در زمینه‌ی علوم عقلی پیشگام نیست.

نمایش پی نوشت ها:
1- تاریخ سخنرانی: 1389 ش.
2. ماتیکان گجستک ابالیش (Matikan-i gujastak abalish) یا کتاب عبدالله ملعون یکی از کتاب‌های پهلوی است که در زمان تازش تازیان به ایران نگاشته شده است. نویسنده این کتاب آذرفَرَنبَغِ فرخ ‌زادان است. ماتیکان در زبان پارسی میانه به معنی کتاب است. گجستک به معنی «گجسته» و نفرین شده و ابالیش، گونه‌ی پهلوی نام عبدالله است. بر این پایه نام این نسک به پارسی نو می‌شود نسک عبدالله گجسته یا (کتاب عبدالله ملعون). درونمایه این کتاب این است که یکی از «زرتشتیان» شهر استخر در پارس به نام «دین هرمزد» پس از تازش عرب‌ها مسلمان می‌شود و نام خود را عبدالله یا شاید عبداللیث می‌گذارد. سپس دین هرمزد به دربار مأمون، خلیفه عرب در بغداد می‌رود و یکی از موبدان زرتشتی به نام آذرفرنبغ پسر فرخ‌زاد نیز به بغداد رفته و در دربار مأمون با عبدالله (دین هرمزد) به مباحثه و مناظره می‌پردازد، و در پایان آذرفرنبغ سرفراز و پیروز از این هم سخنی و گفتمان بیرون می‌آید. (ر.ک: فرخ زادگان، آذرفرنبغ، ماتیکان گجستک ابالیش، برگردان: ابراهیم میرزای ناظر).
3- اَبواِسحاق شیرازی، جمال الدین ابراهیم بن علی بن یوسف فیروزآبادی (476-393 ق / 1003-1083 م)، فقیه بزرگ شافعی و استاد نامدار مدرسه نظامیه بغداد. پس از آنکه مدرسه نظامیه در بغداد بنا شد، تدریس آنجا را به ابواسحاق واگذار کردند و تا آخر عمر در آنجا به درس اشتغال داشت. او اولین مدرِّس رسمی مدرسه نظامیه است. از کتب اوست: مهذب و تنبیه در فقه و لمع و شرح آن در اصول و نکت در خلاف و تبصره و معونه و تلخیص و غیر آن. ابواسحاق در سال 476 قمری درگذشت. (میر، محمدتقی، بزرگان نامی پارسی، جلد اول، ص 207).
4- ابواسحاق در ذیحجه 475 به درخواست خلیفه به ریاست هیأتی به منظور شکایت از ابوالفتح بن ابی اللیث، عمید سلجوقیان در عراق به سوی ملکشاه و نظام الملک به خراسان گسیل شد. در این سفر چند تن از بزرگان عراق نیز که غالبا از شاگردان و پیروان ابواسحاق بودند، چون ابوعبدالله طبری و فخرالاسلام شاشی با وی همراهی کردند.
5- ابومحمد فضل بن شاذان بن خلیل آزدی نیشابوری (د 260 ق)، متکلم و فقیه امامی بود. طوسی در رجال ابن شاذان را در شمار اصحاب امام هادی (علیه السلام) آورده است. برجسته‌ترین جنبه‌ی علمی شخصیت وی کلام اوست؛ چنانکه طوسی از وی به عنوان متکلمی جلیل‌القدر یاد کرده است. (جهت آشنایی بیشتر ر.ک: مهدی بیات مختاری، خورشید شرق در سده سوم، فضل بن شاذان).
6- جغرافیدان، ریاضیدان، از پیروان فرقه امامیه و شاگرد کندی بود. وی نویسنده‌ای بسیارنویس و آگاه به دانش‌های زمان خود بود. تألیفات او در فلسفه بیشتر به بحث کلامی اختصاص داشت و اهمیت او بیشتر در این است که حکمت و شریعت را جمع و آن دو را به یکدیگر نزدیک کرده بود. صورالاقالیم یا کتاب الاشکال، درباره نقشه‌های جغرافیایی و مصالح الابدان و الانفس، کتابی است درباره سلامت تن و روان و بیان ارتباط تنگاتنگ آن دو با یکدیگر، مهم‌ترین آثار او هستند. ر.ک: تحلیلی از زندگی و آثار دانشمندان اسلامی: ابوزید احمدبن سهل بلخی.
7- کتاب «بیان وجوه الحکم فی اوامر و نواهی الشریعه» یا «الابان عن علل الدیان» از جمله آثاری است که بیهقی تألیف آن را به ابوزید نسبت می‌دهد. (علی بن زید بیهقی، تتم صوان الحکم، ج 1، ص 26).
8- در قرون اولیه اسلامی، شهر مرو اهمیت بسیاری برای حاکمان بغداد و حاکمان ایرانی سلسله‌های ایرانی داشت، چنانچه در عهد سلطان سنجر، مرو مبدل به پایتخت ایران گردید. مورخان ذکر می‌کنند که در سال به 550 هجری قمری 10 کتابخانه بزرگ در مرو وجود داشت که تنها یکی از آن‌ها دوازده هزار جلد کتاب داشت. یاقوت حموی در «معجم البلدان» در توصیف شهر مرو و تعریف مردمان آن راجع به این کتابخانه‌ها می‌گوید: متأسفانه من از مرو جدا شدم و در این شهر ده کتابخانه وجود داشت که من در دنیا مانند این کتابخانه‌ها از حیث داشتن کتاب‌های زیاد گرانبها ندیدم. (ر.ک: فاطمه مهدوی، نگاهی به مرو و کتابخانه‌های آن در دوره اسلامی).
9- پس از 120 سال چیرگی قوم تاتار و مغول بر ایران و بسیاری از مناطق آسیا، جنبشی مردمی در باشتین و سبزوار خراسان علیه ستم و تعدی فرمانروایان مغول و عاملان آنان رخ داد. تلاش پیگیر رهبران آزاده این قیام، منجر به تشکیل حکومت مستقل ملی و شیعه مذهب ایرانی در خراسان شد. مهم‌ترین ویژگی‌های این حکومت عبارت بود از: تنفر و انزجار از عنصر مغولی و تثبیت ایدئولوژی تشیع امامی. (ر.ک: پرهیزکاری، سید روح الله، نقش دولت شیعی سربداران خراسان در گسترش تشیع و تمدن اسلامی؛ مرادی نسب، حسین، دولت سربداران و تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در قرن هشتم؛ سید کاظم روحانی، انعکاس نهضت سربداران در جهان اسلام.
10- جهت آشنایی بیشتر درباره ارتباط خواجه با اسماعیلیان ر.ک: ملک مکان، حمید، خواجه نصیرالدین طوسی و اسماعیلیان؛ حسین ایزدی، مطهره سادات احمدپناه، مذهب خواجه نصیرالدین طوسی و تأثیر آن بر تعامل وی با اسماعیلیان نزاری؛ معظمه اقبالی، اعجوبه اعصار (نگاهی به زندگی، شخصیت و آثار خواجه نصیرالدین طوسی)؛ حسن امین، خواجه نصیرالدین طوسی و اسماعیلیان و مغول، ترجمه مهدی زندیه.
11- ر.ک: ویلفرد مادلونگ، اخلاق ناصری و نسبت آن با فلسفه تشیع و تصوف، مترجم: پرویز سلمانی.
12- دین مغولان که آن را آیین شمنی نامیده‌اند؛ عبارت است از نوعی یگانه‌پرستی ابتدایی که در آن ایزدان گوناگون با مرتبه‌های پایین‌تر در نگاهداری و نظم کائنات با خدای یکتا سهیم شناخته می‌شدند و بت‌های گوناگون به عنوان مظاهر این ایزدان پرستش می‌شدند. (شیرین بیانی، دین و دولت در ایران عهد مغول، ج 1، ص 7؛ زهرا عرب، دین نزد مغولان؛ برای آشنایی بیشتر ر.ک: دین نزد مغولان؛ معصومه دهقان، تسامح و تساهل مذهبی مغولان: (در رویکرد با اندیشه‌های دینی ملل تابعه امپراتوری مغول)؛ الهامه مفتاح، شامان‌گرایی و دین مغولان).
13- ر.ک: ولی الله کاوسی، زمینه‌ها و توسعه‌ی هنردردوره‌ی تیموریان: نصرالله امامی، فرهنگ و میراث فرهنگی/ نگاهی به هنرهای اسلامی دوره تیموری.
14- این اثر تاریخی توسط یکی از فرماندهان دوره تیموری به نام امیریوسف خواجه بهادر ملقّب به غیاث‌الدین در دوران سلطنت میرزا شاهرخ (850-807 ق) به سال 843 ق احداث شده است. این مدرسه علمیه، مدتی به نام بانی اولیه‌اش به یوسف خواجه و سپس به دودر- به علت وجود دو ورودی در شرق و غرب مدرسه- مشهور شده است. ر.ک: محمود فاضل، مدارس قدیم مشهد: مدرسه دودر.
15- هزار نقش برآرد زمانه و نبوَد/ یکی چنانکه در آیینه تصور ماست
به دست ما چو ازین حل و عقد چیزی نیست/ به عیش ناخوش و خوش گر رضا دهیم رواست
16- این مدرسه از مشرق به صحن کهنه، از مغرب به مدرسه پریزاد و از جنوب به بیوت بالاسر حرم امام رضا (علیه السلام) متصل بوده و به همین سبب بالاسر نامیده شده است. بانی و واقف اصلی آن دقیقاً معلوم نیست، به گفته اعتمادالسلطنه، احتمال می‌رود که یکی از شاهزادگان تیموری آن را بنا کرده باشد. برخی از کارشناسان نیز، که آرامگاه میرزا ابوالقاسم بابر بن بایسنغربن شاهرخ را زیر گنبد شمال شرقی مدرسه یافته‌اند، ساختمان آن را به میرزا شاهرخ تیموری نسبت داده‌اند. (محمد حسن بن علی اعتمادالسلطنه، مطلع الشمس، ج 2، ص 316؛ حسین سلطانزاده، تاریخ مدارس ایران، از عهد باستان تا تأسیس دارالفنون، ج 1، ص 205).
17- مدرسه پریزاد، مدرسه کوچکی در ضلع شرقی بازار بزرگ و روبروی مدرسه دو در است. از لحاظ تاریخ بنا، قدیمی‌ترین مدارس موجود مشهد است. سازنده و واقف آن پریزاد خانم، ندیمه یا یکی از کنیزکان گوهرشادآغا (همسر شاهرخ گورکانی و بانی مسجد معروف گوهرشاد) بوده است و در سال 821 ق یعنی سال بنای مسجد گوهرشاد این مدرسه را بنا نهاده است. (سید علی خامنه‌ای، گزارشی از سابقه تاریخی و اوضاع کنونی حوزه علمیّه مشهد، ج 1، ص 126).
18- در کتیبه وقف‌نامه سر در مدرسه‌ی بالاسر، شرط سکونت و تحصیل آن‌ها نوشته شده بود، در وقف‌نامه چنین ذکر شده است، «و شرط فی ضمن الوقف آنکه طلاب محصل که در معبد شریف سکونت نمایند قندهاری و قوچانی و نیشابوری و تبریزی و شاسمند و قفقازی و بغدادی و هندی و بحرینی نباشند.» (سید علی خامنه‌ای، همان، ج 1، ص 94).
19- ادیب، شاعر دانشمند و قاضی عالی رتبه در سال 1258 در طبس تولد یافت. پدرش سید مهدی از دانشمندان و مالکان طبس بود. تحصیلات مقدماتی را در طبس آغاز کرد و مدتی در اصفهان نزد میرزا جهانگیرخان قشقائی فلسفه آموخت. سپس به خراسان بازگشت و در آنجا به آموختن زبان فرانسه و علوم طبیعی و ادبیات اروپائی اشتغال ورزید. قریب سه سال نیز در پاریس علوم انسانی و حقوق یاد گرفت. ابتدا در وزارت معارف مشغول شد. در تشکیلات دادگستری داور به آن وزارتخانه دعوت شد و با رتبه هفت قضائی مستشار استیناف گردید. پس از چندی به دیوان عالی کشور رفت و در آنجا مستشار دادگاه انتظامی قضات شد. مشکان سرانجام در تهران فوت نمود و در شهر ری در جوار بقعه حضرت عبدالعظیم به خاک سپرده شد. از آثار وی: «ببر هژیر یا کاپیتان کرکران»، ترجمه: «تدبیر منزل و سیاست مدن»؛ اهتمام در انتشار «ترجمه‌ی اشارات».
20- ر.ک: گلچین معانی، احمد، یادی از علامه فقید مرحوم سید حسن مشکان طبسی، ص 105-104.
21- محمدمهدی غروی اصفهانی (1303 ق، اصفهان-1365ق) (مشهور به میرزا مهدی اصفهانی) از فقهای معاصر شیعه بوده است. وی را مؤسس مکتب تفکیک یا مکتب مشهد می‌دانند. در نجف اصول را نزد آخوند خراسانی (صاحب کفایةُالاصول) و فقه را نیز نزد سید محمدکاظم یزدی (صاحب عروةالوثقی) خواند. زمانی که در نجف به سر می‌برد دیدگاهش نسبت به عرفان و فلسفه به کلی دگرگون می‌شود. در این زمان وی از مخالفین سرسخت فلسفه و عرفان می‌شود. میرزا مهدی اصفهانی در سال 1340 ق. به ایران بازمی‌گردد و در مشهد اقامت می‌کند. وی از سال 1340 ق. تا سال 1365 ق به تدریس تحقیقی خارج اصول، نشر معارف، تربیت نفوس و عقول، و دادن دید اجتهادی در مسایل عقلی و معارفی و تشجیع بر اظهارنظر و داشتن درک استقلالی و انتقادی از فلسفه و عرفان پرداخت.
22- دوره‌ی شکوفایی تصوف در دوره‌ی تیموریان نیز تا پیدایش صفویه استمرار داشت. در این دوره، حاکمان تیموری نسبت به برخی سلسله‌های صوفیه برحسب عقاید و تعصبات دینی خاص خویش رفتار می‌کردند. اما به طور کلی آنان به مشایخ صوفیه اعتقاد بسیار داشتند و قرن هشتم و نهم دوران رونق تصوف است؛ ازین رو، کمتر شاعر و نویسنده یا عالمی را می‌یابیم که در این دوره از ذوق عرفانی بی‌بهره مانده باشد و جلوه‌هایی از آن را در آثار خود منعکس نکرده باشد. (ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران و در قلمرو زبان پارسی، ج 4، ص 67).
23- سیدمحمد رضوی (محمدبن ابراهیم بن موسی خراسانی) که به «حاجی بکتاش ولی نیشابوری» معروف است، نسبش به امام موسی کاظم (علیه السلام) می‌رسد. بکتاش ولی نیشابوری، از عارفان مشهور قرن هفتم هجری (سیزدهم میلادی) و هم عصر مولانا جلال الدین محمد بلخی و خلیفه بابااسحاق می‌باشد. حاجی بکتاش، شاگرد و مرید لقمان خراسانی (لقمان پرنده)، عارف و صوفی بزرگ آن روزگار و از خلیفه‌های احمد یسوی بود و سپس دوره‌ای را در نجف اشرف و مکه مکرّمه به عزلت و گوشه‌نشینی گذرانید. پس از آن، به روم رفت و در آماسیه، به بابا اسحاق پیوست، و به یاری جنبش «باباییان» (یاران بابا اسحاق) بر ضد سلجوقیان روم شتافت. اما سرانجام این جنبش، به کشتار وسیع بابایان و بسیاری از یاران حاجی بکتاش انجامید. بکتاش نیشابوری پس از این واقعه، به قیر شهر (در ترکیه فعلی) و از آنجا به قَرَه اُویوک (شهر حاجی بکتاشِ کنونی) رفت، به ترویج تعالیم خود پرداخته و تا پایان عمر در آنجا ماند. (ر.ک: توفیق سبحانی، قاسم انصاری، حاجی بکتاش ولی و طریقت بکتاشیه.)
24- شیخ محمدبن حسن خزعاملی معروف به شیخ حرعاملی (1033 ق در روستای «مشغره» از توابع جبع در لبنان در 21 رمضان 1104 ق)، از علما و فقهای شیعه در قرن 11 هجری و مؤلف کتاب وسائل الشیعه است. تا چهل سالگی در کشور سوریه و منطقه‌ی جبل عامل، نزد استادان شیعی آموزش دید و بعدها به عراق و خراسان عزیمت کرد. وی برای زیارت علی بن موسی(علیه السلام) به ایران رفت و پس از مدتی «قاضی القضات» و «شیخ الاسلام» خراسان شد. (ر.ک: محمدبن حسن حرّ عاملی، امل الآمل، قسم 1).
25- وسائل الشیعة فی تحصیل مسائل الشریعه، اثر شیخ حرّعاملی از علمای قرن یازدهم هجری قمری، دربرگیرنده‌ی مهم‌ترین احادیث فقه شیعه در ابواب مختلف است که در طول 18 سال نگاشته شده است. شیخ حرّ عاملی احادیث کتاب را در 50 موضوع فقهی تنظیم کرده و در پایان کتاب خاتمه مفصّلی را پیرامون مصادر، اسانید و رجال حدیث و مسایل دیگر اختصاص داده است. در این اثر 35868 حدیث در ابواب مختلف فرایض، آداب و احکام گردآوری شده و مصادر و منابع وسایلُ الشیعه علاوه بر کتب اربعه، بیش از 170 اثر است.
26- ملامحمدباقر سبزواری، معروف به «محقق سبزواری»، اهل سبزوار بوده و در مکتب اصفهان که هم مکتب فقهی بوده و هم فلسفی پرورش یافته و از این رو، جامع معقول و منقول بوده است. نام او در کتب فقهیه زیاد برده می‌شود و کتاب معروف او در فقه، یکی به نام «ذخیره» و دیگری «کفایه» است و چون فیلسوف هم بوده، بر الهیات شفای ابوعلی سینا حاشیه نوشته و در سال 1090 هجری درگذشته است. (مرتضی مطهری، کلیات علوم اسلامی - اصول فقه و فقه، ص 91).
27- محقق سبزواری، محمدباقربن محمد، کفایةُالفقه: المشتهر بکفایة الاحکام، محقق: مرتضی واعظی اراکی.
28- ر. ک: ولی الله ملکوتی‌فر، غنا از دیدگاه محقق سبزواری.
29- سید محمدمهدی اصفهانی خراسانی در سال 1152 ق در شهر اصفهان دیده به جهان گشود. وی با بیست و هفت واسطه به امام ششم شیعیان می‌رسد. در میان اجداد شهید شاه نعمت الله ولی جد پنجم بشمار می‌آید. میرزاحبیب خراسانی از عرفای قرن چهاردهم هجری قمری هم نبیره‌ی اوست. وی جد میرزا عسکری شهیدی مشهدی (معروف به آقابزرگ حکیم) است. وی در اصفهان از محضر اساتیدی چون محمد بیدآبادی اصفهانی و علامه شیخ حسین عاملی مشهدی (امام جمعه و شیخ الاسلام مشهد) بهره جست. چندی بعد به عتبات مهاجرت کرد و نزد اساتیدی از جمله محمدباقر وحید بهبهانی تلمذ نمود. وی پس از اتمام درس در عتبات عالیات به مشهد بازگشت و به برگزاری درس معارف اسلامی در این شهر و در سراچه‌ی منزل خود پرداخت. محمدمهدی خراسانی سرانجام در سال 1218 ق در دوازدهمین روز از ماه رمضان در غائله تصرف مشهد توسط نادر میرزا از نوادگان نادرشاه افشار در ایوان طلای صحن حرم در سن 60 سالگی کشته شد.
30- ر.ک: ناصرالدین انصاری، شهید رابع؛ محمدمهدی اصفهانی.
31- ر.ک: محمود سروقدی، خاندان سروقدی و چند وقف‌نامه.
32- این مدرسه در شهر مشهد، در ضلع شمالی صحن انقلاب حرم امام رضا (علیه السلام) واقع گردیده و از بناهای با ارزش دوره‌ی صفویه به شمار می‌آید که به سال 1059 ق به همت شخصی به نام میرزاجعفر سروقدی (از بازرگانان معروف خراسان که با هندوستان دادوستد داشت) ساخته شده است. این مدرسه در طول بیش از سه سده از مهم‌ترین کانون‌های علوم دینی در حوزه علمیه مشهد بود و تعداد زیادی از دانش‌پژوهان و محصلان علوم دینی در سطوح مختلف حوزوی زیرنظر بهترین استادان حوزه در آن مشغول تحصیل بودند. (ر.ک: محمود فاضل، مدارس قدیم مشهد مدرسه میرزاجعفر).
33- جهت آشنایی بیشتر با جریان کامل این غائله ر.ک: حاج میرزاحبیب خراسانی، دیوان اشعار به سعی علی حبیب، زوار، مقدمه‌ی دیوان میرزاحبیب الله خراسانی، ص 92-94.
34- ر.ک: داود قاسم پور، غائله متحدالشکل کردن لباس.
35- سید نورالله حسینی شوشتری (956 شوشتر، 1019 ق هند) معروف به قاضی نورالله شوشتری یا شهید ثالث؛ فقیه اصولی، متکلم جدلی، محدث رجالی و شاعر و عالم شیعه عهد صفویه بود. او دارای تألیفات بسیاری است که از مهم‌ترین و مشهورترین آن‌ها می‌توان «احقاق الحق و ازهاق الباطل» و «مجالس المؤمنین» را نام برد. وی قاضی القضات هند بود و براساس مذاهب چهارگانه اهل سنت فتوا می‌داد. اما سرانجام با بدگویی بدخواهان بوسیله‌ی جهانگیرشاه به مرگ محکوم شد و به شهادت رسید. وی در آگرای هند مدفون است. (ر.ک: محمدعلی مدرس، ریحانةالادب فی تراجم المعروفین بالکنیة او اللقب، ج 3، ص 385؛ سید محمدتقی حکیم، زندگینامه قاضی سید نورالله مرعشی شوشتری.

نمایش کتابنامه:
1. ابن سینا، حی بن یقظان، تتمیم جوزجانی، ترجمه و شرح فارسی منسوب به جوزجانی، چاپ هانری کوربن، تهران، 1366 ش.
2. اقبالی، معظمه، اعجوبه اعصار (نگاهی به زندگی، شخصیت و آثار خواجه نصیرالدین طوسی)، وقف میراث جاویدان، ش 5، 1373 ش.
3. امامی، نصرالله، فرهنگ و میراث فرهنگی/ نگاهی به هنرهای اسلامی دوره تیموری، مشکوة، ش 53، 1375 ش.
4. امین، حسن، خواجه نصیرالدین طوسی و اسماعیلیان و مغول، ترجمه مهدی زندیه، دایرةالمعارف فقه اسلامی، قم، 1382 ش.
5. انصاری، ناصرالدین، شهید رابع؛ محمدمهدی اصفهانی، دفتر تبلیغات اسلامی قم، 1376 ش.
6. ایزدی، حسین، احمدپناه، مطهره سادات، مذهب خواجه نصیرالدین طوسی و تأثیر آن بر تعامل وی با اسماعیلیان نزاری، تاریخ اسلام، ش 41 و 42، 1389 ش.
7. بامداد، مهدی، رجال تاریخ ایران، انتشارات زوار، تهران، ج 6، بی‌تا.
8. بدایع نگار، فضل الله، الکمال، سال دوم، ش 4، 1300 ش.
9. بیات مختاری، مهدی، خورشید شرق در سده سوم، فضل بن شاذان، نشر مؤسسه کتابشناسی شیعه، 1392 ش.
10. بیانی، شیرین، دین و دولت در ایران عهد مغول، نشر دانشگاهی، تهران، 1381 ش.
11. بیهقی، علی بن زید، تتم صوان الحکم، ج 1، لاهور، 1351 ق.
12. پرهیزکاری، سیدروح الله، نقش دولت شیعی سربداران خراسان در گسترش تشیع و تمدن اسلامی، تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، ش 13، 1392 ش.
13. تحلیلی از زندگی و آثار دانشمندان اسلامی: ابوزید احمد بن سهل بلخی، دانشگاه انقلاب، ش 19، 1361 ش.
14. حاج میرزاحبیب خراسانی، دیوان اشعار، به سعی علی حبیب، مقدمه‌ی دیوان میرزا حبیب الله خراسانی، چاپ چهارم، زوار، 1361 ش.
15. حبیب، حسن، مقدمه بر دیوان میرزا حبیب الله خراسانی، انتشارات زوار، تهران، 1353 ش.
16. حکیم، سیدمحمدتقی، زندگینامه قاضی سید نورالله مرعشی شوشتری، دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، ش 152، 1378 ش.
17. خامنه‌ای، سیدعلی، گزارشی از سابقه تاریخی و اوضاع کنونی حوزه علمیّه مشهد، مشهد، 1365.
18. دهقان، معصومه، تسامح و تساهل مذهبی مغولان: (در رویکرد با اندیشه‌های دینی ملل تابعه امپراتوری مغول)، تاریخ در آیینه پژوهش، ش 22، 1388 ش.
19. روحانی، سیدکاظم، انعکاس نهضت سربداران در جهان اسلام، کیهان اندیشه، ش 30، 1369 ش.
20. سبحانی، توفیق، انصاری، قاسم، حاجی بکتاش ولی و طریقت بکتاشیه، نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی تبریز، ش 20، 1355 ش.
21. سروقدی، محمود، خاندان سروقدی و چند وقف‌نامه، وقف میراث جاویدان، ش 57، 1386 ش.
22. سلطان‌زاده، حسین، تاریخ مدارس ایران، از عهد باستان تا تأسیس دارالفنون، تهران، 1364 ش.
23. صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات در ایران و در قلمرو زبان پارسی، تهران، 1378 ش.
24. عرب، زهرا، دین نزد مغولان، کیهان فرهنگی، ش 138، 1376 ش.
25. فاضل، محمود، مدارس قدیم مشهد: مدرسه دو در، وحید، ش 98، 1350.
26. ــــ ، مدارس قدیم مشهد مدرسه میرزا جعفر، وحید، ش 99، 1350 ش.
27. فرخ‌زادگان، آذر فرنبغ، ماتیکان گجستک ابالیش، برگردان: ابراهیم میرزای ناظر، انتشارات هیرمند، 1376 ش.
28. قاسم‌پور، داود، غائله متحدالشکل کردن لباس، زمانه، ش 40، 1384 ش.
29. کاوسی، ولی الله، زمینه‌ها و توسعه‌ی هنر در دوره‌ی تیموریان، آینه خیال، ش 12، 1387 ش.
30. گل‌چین معانی، احمد، یادی از علامه فقید مرحوم سیدحسن مشکان طبسی، نامه آستان قدس، ش 29 و 30، 1346 ش.
31. مادلونگ، ویلفرد، اخلاق ناصری و نسبت آن با فلسفه تشیع و تصوف، مترجم: پرویز سلمانی، فرهنگ، ش 61 و 62، 1386 ش.
32. محقق سبزواری، محمدباقربن محمد، کفایةُالفقه: المشتهر بکفایةُالاحکام، محقق: مرتضی واعظی اراکی، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، 1381 ش.
33. محمدبن حسن حرّ عاملی، امل الآمل، چاپ احمد حسینی، قم، 1362 ش.
34. محمد حسن بن علی اعتمادالسلطنه، مطلع الشمس، چاپ تیمور برهان لیمودهی، 1363 ش.
35. مدرس، محمدعلی، ریحانةُالادب فی تراجم المعروفین بالکنیةاواللقب، کتابفروشی خیام، تهران، 1369 ش.
36. مرادی نسب، حسین، دولت سربداران و تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در قرن هشتم، تاریخ در آیینه پژوهش، پیش شماره 4، 1382 ش.
37. مطهری، مرتضی، کلیات علوم اسلامی-اصول فقه و فقه، انتشارات صدرا، بی‌تا.
38. مفتاح، الهامه، شامان‌گرایی و دین مغولان، فرهنگ، ش 43، 1381 ش.
39. ملک مکان، حمید، خواجه نصیرالدین طوسی و اسماعیلیان، هفت آسمان، ش 9 و 10، 1380 ش.
40. ملکوتی‌فر، ولی الله، غنا از دیدگاه محقق سبزواری، مشکوة، ش 52، 1375 ش.
41. مهدوی، فاطمه، نگاهی به مرو و کتابخانه‌های آن در دوره اسلامی، مطالعات ملى کتابداری و سازماندهی اطلاعات، ش 69، 1386 ش.
42. میر، محمدتقی، بزرگان نامی پارس، چاپ اول، انتشارات دانشگاه شیراز، شیراز، 1368 ش.
43. نایب الصدر، طرائقُ الحقایق، ج 3، چاپ محمد جعفر محجوب، سنایی، تهران، بی‌تا.
منبع مقاله :
جمعی از نویسندگان؛ (1395)، کرانه‌های عقل و معنا (گفتارهایی در موضوعات و مسایل کلامی، فلسفی و عرفانی)، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول.

 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.