نویسنده: حسین بکایی
در سال 455 هـ.ق. طغرل سلجوقی چشم از جهان فروبست و عمیدالملک کندری بنا به وصیّت او، سلیمان، برادرزادهی طغرل را بر تخت نشاند و به همهی شهرها پیغام بر تخت نشستن شاه جدید را فرستاد. الب ارسلان که برادر سلیمان بود، در خراسان سر به شورش برداشت و با کمک وزیر ایرانیاش خواجه نظامالملک، به ری، محلّ استقرار سلیمان لشکر کشید.
در سال 456هـ.ق. ری سقوط کرد و عمیدالملک به نام البارسلان خطبه خواند و سلیمان را ولیعهد شاه جدید نامید. سپس پیش شاه جدید رفت و پانصد دینار به او تقدیم کرد. امّا شاه او را به زندان انداخت و یک سال بعد دستور کشتن او را صادر کرد.
خواجه نظامالملک در مورد حکومت و انتخاب شاه، به فرهی ایزدی و انتخاب خدایی معتقد بود. او در سیاستنامه هم نوشته است:
ایزد تعالی در هر عصری و روزگاری یکی را از میان خلق برگزیند و او را به هنرهای پادشاهانه و ستوده آراسته گرداند... .
خواجه در مورد توان حکومت کردن و کشورداری هم معتقد به لطف خداوندی و هدایت الهی بود:
پس از بندگان، یکی را که از تقدیر ایزدی سعادتی و دولتی حاصل شود، او را حق تعالی براندازهی او اقبالی ارزانی دارد و عقلی و دانشی دهد که او بدان عقل و دانش، زیردستان خویش را هر یکی را براندازهی خویش بدارد.
این اعتقاد، بیشتر شبیه همان اعتقاد ساسانیان بود ولی در زمان خواجه، مردم ایران مسلمان شده بودند و بایستی بین این اعتقاد و آموزههای سیاسی اسلامی پیوندی برقرار میشد. خواجه این پیوند را با حمایت شاه منتخب خدا و حمایت آن شاه از خلیفهی عبّاسی برقرار کرده بود:
و اگر به روزگار بعضی از خلفا اندر ملک تسطی و وسعتی بوده است، به هیچ وقت از دل مشغولی و خروج خارجیان خالی نبوده است و اندرین روزگار مبارک، بحمدالله تعالی، اندر همهی جهان کسی نیست که به خلاف اندیشد و یا سر او از چنبرهی طاعت [خلیفهی عبّاسی] بیرون است.
خواجه نظامالملک نزدیک به 29 سال وزارت دو شاه سلجوقی را بر عهده داشت. در این مدت کشور سلجوقی از یک طرف به دریای مدیترانه و از طرف دیگر تا هندوستان گسترده شده بود.
روزی ملکشاه سلجوقی عازم شرق کشور خود بود. هم زمان سفیری از غرب برای دیدار او آمده بود. به دستور خواجه، سفیر همراه خدم و حشم شاه سلجوقی راه افتاده بود تا در زمان مقتضی وقت ملاقات به او داده شود.
وقتی شاه سلجوقی به همراه لشکریان و همراهانش به رود جیحون رسید، قایقهایی برای عبور آنان از رودخانه کرایه کردند. به اشارهی خواجه نظامالملک، دستمزد قایقرانان را با حوالهای به امیر انطاکیه در آناتولی - ترکیه امروزی – پرداختند. وقتی شاه سلجوقی سوار قایق شد، قایقرانان پیش آمدند و از این کار شکایت کردند. آنان گفتند: «ای شاه! ما مردمانی فقیریم و روزی ما همین کرایهای است که از مسافران میگیریم. حالا مردان شما کرایهی ما را به انطاکیه حواله کردهاند. اگر ما جوانی را برای گرفتن آن بفرستیم، در بازگشت پیرمردی خواهد بود.»
شاه از خواجه نظامالملک پرسید: «پدر! این مردم چه میگویند؟»
خواجه که همیشه شاه او را پدر صدا میکرد، خندهای کرد و گفت: «نگران نباشید، در آن سمت رودخانه مردان ما حوالهی قایقرانان را نقد خواهند کرد. من با این کار میخواستم به این سفیر نشان بدهم که حکم شاه سلجوقی که در مشرق صادر و در مغرب اجرا میشود.
بزرگترین مشکل خواجه نظامالملک، قیام اسماعیلیان به رهبری حسن صباح بود. حسن صباح به همراه فداییان اسماعیلی که مردانی با مهارتهای ویژه و تربیت خاص بودند، در تمام ایران، به ویژه در خراسان، فعالیت مخفی سیاسی و عملیات نظامی میکرد. هدف این عملیات، برانداختن حکومت ترکان سلجوقی حامی خلافت عباسیان بود. خواجه نظامالملک در سیاستنامه چنین مینویسد:
هیچ گروهی شومتر و بد فعلتر از این قوم نیستند که از پس دیوارها بدی این مملکت میسگالند و فساد دین میجویند و گوش به آواز بد نهادهاند و چشم به چشمزدگی، اگر نعوذبالله دولت قاهره را آسیبی آسمانی رسد، این سگان از بیغولهها بیرون آیند و بر این دولت خروج کنند و دعوی شیعیت کنند و مدد و قوت ایشان بیشتر از روافض و خرم دینان باشد. و هر چه ممکن بود از شر و فساد و بدعت، هیچ باقی نگذارند، و به قولی دعوی مسلمانی کنند ولیکن به معنی فعل کافران دارند. باطن ایشان برخلاف ظاهر باشد و قول بر خلاف فعل و دین محمّد (علیهالسّلام) را هیچ دشمنی بتر از ایشان نیست و ملک خداوند را هیچ خصمی از ایشان شومتر نیست.
خواجه نظامالملک در دو جبهه با این قیام مقابله میکرد. او با تأسیس مدارس نظامیّه و تربیت واعظان و فقیهان و متکلمان شافعی مذهب، تلاش میکرد که یک سدّ اعتقادی در برابر مذهب اسماعیلی ایجاد کند. مدارس نظامیّه با حمایت مادّی و معنوی خواجه نظامالملک در شهرهای مختلف ساخته میشد و ادارهی آنها به طور کامل زیرنظر مستقیم وزیر مقتدر بود. حتی استادان نظامیهها را به طور مستقیم خود خواجه انتخاب میکرد و خود او حکم انتصاب آنان را مینوشت.
جبههی دوم، مقابلهی نظامی بود. خواجه با تشکیل یک دستگاه اطّلاعاتی قوی، فعالیّت فداییان اسماعیلی را در شهرها و روستاها محدود میکرد و نیز با حمله به قلعههای اسماعیلیان و کشتن نیروهای نظامی حسن صباح، مانع گسترش نفوذ آنان میشد.
اما با همهی این تلاشها، خواجه نظامالملک نتوانست در طول نزدیک به بیست و نه سال وزارت خود، ریشهی اسماعیلیان را در ایران بخشکاند. در مقابل، وقتی در سال 485 هـ.ق. خواجه در نزدیکی کرمانشاه ترور شد، اغلب مردم گفتند که خواجه نظامالملک به دست فداییان اسماعیلی کشته شده است. چند ماه بعد هم که ملکشاه سلجوقی ترور شد، باز گروه مسئولیت این عملیات را به گردن فداییان اسماعیلی انداختند.
منبع مقاله :
بکایی، حسین؛ (1390)، فرار از عقل (از تشکیل امپراتوری سلجوقی تا حمله مغول) از مجموعهی داستان فکر ایرانی (5)، تهران: چاپ شفق، چاپ سوم.
در سال 456هـ.ق. ری سقوط کرد و عمیدالملک به نام البارسلان خطبه خواند و سلیمان را ولیعهد شاه جدید نامید. سپس پیش شاه جدید رفت و پانصد دینار به او تقدیم کرد. امّا شاه او را به زندان انداخت و یک سال بعد دستور کشتن او را صادر کرد.
خواجه نظامالملک در مورد حکومت و انتخاب شاه، به فرهی ایزدی و انتخاب خدایی معتقد بود. او در سیاستنامه هم نوشته است:
ایزد تعالی در هر عصری و روزگاری یکی را از میان خلق برگزیند و او را به هنرهای پادشاهانه و ستوده آراسته گرداند... .
خواجه در مورد توان حکومت کردن و کشورداری هم معتقد به لطف خداوندی و هدایت الهی بود:
پس از بندگان، یکی را که از تقدیر ایزدی سعادتی و دولتی حاصل شود، او را حق تعالی براندازهی او اقبالی ارزانی دارد و عقلی و دانشی دهد که او بدان عقل و دانش، زیردستان خویش را هر یکی را براندازهی خویش بدارد.
این اعتقاد، بیشتر شبیه همان اعتقاد ساسانیان بود ولی در زمان خواجه، مردم ایران مسلمان شده بودند و بایستی بین این اعتقاد و آموزههای سیاسی اسلامی پیوندی برقرار میشد. خواجه این پیوند را با حمایت شاه منتخب خدا و حمایت آن شاه از خلیفهی عبّاسی برقرار کرده بود:
و اگر به روزگار بعضی از خلفا اندر ملک تسطی و وسعتی بوده است، به هیچ وقت از دل مشغولی و خروج خارجیان خالی نبوده است و اندرین روزگار مبارک، بحمدالله تعالی، اندر همهی جهان کسی نیست که به خلاف اندیشد و یا سر او از چنبرهی طاعت [خلیفهی عبّاسی] بیرون است.
بیشتر بخوانید: دیوان سالاری سلجوقی
خواجه نظامالملک نزدیک به 29 سال وزارت دو شاه سلجوقی را بر عهده داشت. در این مدت کشور سلجوقی از یک طرف به دریای مدیترانه و از طرف دیگر تا هندوستان گسترده شده بود.
روزی ملکشاه سلجوقی عازم شرق کشور خود بود. هم زمان سفیری از غرب برای دیدار او آمده بود. به دستور خواجه، سفیر همراه خدم و حشم شاه سلجوقی راه افتاده بود تا در زمان مقتضی وقت ملاقات به او داده شود.
وقتی شاه سلجوقی به همراه لشکریان و همراهانش به رود جیحون رسید، قایقهایی برای عبور آنان از رودخانه کرایه کردند. به اشارهی خواجه نظامالملک، دستمزد قایقرانان را با حوالهای به امیر انطاکیه در آناتولی - ترکیه امروزی – پرداختند. وقتی شاه سلجوقی سوار قایق شد، قایقرانان پیش آمدند و از این کار شکایت کردند. آنان گفتند: «ای شاه! ما مردمانی فقیریم و روزی ما همین کرایهای است که از مسافران میگیریم. حالا مردان شما کرایهی ما را به انطاکیه حواله کردهاند. اگر ما جوانی را برای گرفتن آن بفرستیم، در بازگشت پیرمردی خواهد بود.»
شاه از خواجه نظامالملک پرسید: «پدر! این مردم چه میگویند؟»
خواجه که همیشه شاه او را پدر صدا میکرد، خندهای کرد و گفت: «نگران نباشید، در آن سمت رودخانه مردان ما حوالهی قایقرانان را نقد خواهند کرد. من با این کار میخواستم به این سفیر نشان بدهم که حکم شاه سلجوقی که در مشرق صادر و در مغرب اجرا میشود.
بزرگترین مشکل خواجه نظامالملک، قیام اسماعیلیان به رهبری حسن صباح بود. حسن صباح به همراه فداییان اسماعیلی که مردانی با مهارتهای ویژه و تربیت خاص بودند، در تمام ایران، به ویژه در خراسان، فعالیت مخفی سیاسی و عملیات نظامی میکرد. هدف این عملیات، برانداختن حکومت ترکان سلجوقی حامی خلافت عباسیان بود. خواجه نظامالملک در سیاستنامه چنین مینویسد:
هیچ گروهی شومتر و بد فعلتر از این قوم نیستند که از پس دیوارها بدی این مملکت میسگالند و فساد دین میجویند و گوش به آواز بد نهادهاند و چشم به چشمزدگی، اگر نعوذبالله دولت قاهره را آسیبی آسمانی رسد، این سگان از بیغولهها بیرون آیند و بر این دولت خروج کنند و دعوی شیعیت کنند و مدد و قوت ایشان بیشتر از روافض و خرم دینان باشد. و هر چه ممکن بود از شر و فساد و بدعت، هیچ باقی نگذارند، و به قولی دعوی مسلمانی کنند ولیکن به معنی فعل کافران دارند. باطن ایشان برخلاف ظاهر باشد و قول بر خلاف فعل و دین محمّد (علیهالسّلام) را هیچ دشمنی بتر از ایشان نیست و ملک خداوند را هیچ خصمی از ایشان شومتر نیست.
خواجه نظامالملک در دو جبهه با این قیام مقابله میکرد. او با تأسیس مدارس نظامیّه و تربیت واعظان و فقیهان و متکلمان شافعی مذهب، تلاش میکرد که یک سدّ اعتقادی در برابر مذهب اسماعیلی ایجاد کند. مدارس نظامیّه با حمایت مادّی و معنوی خواجه نظامالملک در شهرهای مختلف ساخته میشد و ادارهی آنها به طور کامل زیرنظر مستقیم وزیر مقتدر بود. حتی استادان نظامیهها را به طور مستقیم خود خواجه انتخاب میکرد و خود او حکم انتصاب آنان را مینوشت.
جبههی دوم، مقابلهی نظامی بود. خواجه با تشکیل یک دستگاه اطّلاعاتی قوی، فعالیّت فداییان اسماعیلی را در شهرها و روستاها محدود میکرد و نیز با حمله به قلعههای اسماعیلیان و کشتن نیروهای نظامی حسن صباح، مانع گسترش نفوذ آنان میشد.
اما با همهی این تلاشها، خواجه نظامالملک نتوانست در طول نزدیک به بیست و نه سال وزارت خود، ریشهی اسماعیلیان را در ایران بخشکاند. در مقابل، وقتی در سال 485 هـ.ق. خواجه در نزدیکی کرمانشاه ترور شد، اغلب مردم گفتند که خواجه نظامالملک به دست فداییان اسماعیلی کشته شده است. چند ماه بعد هم که ملکشاه سلجوقی ترور شد، باز گروه مسئولیت این عملیات را به گردن فداییان اسماعیلی انداختند.
منبع مقاله :
بکایی، حسین؛ (1390)، فرار از عقل (از تشکیل امپراتوری سلجوقی تا حمله مغول) از مجموعهی داستان فکر ایرانی (5)، تهران: چاپ شفق، چاپ سوم.