نویسنده: یعقوب جعفرینیا
(ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ). (بقره، آیه 74).
«پس از آن، دلهایتان سخت شد، همچون سنگ یا سختتر، همانا از برخی از سنگها نهرها جاری میشود و بعضی از آنها میشکافد و آب از آن بیرون میآید و برخی از آنها از ترس خداوند فرو میریزد و خداوند از آنچه که انجام میدهید غافل نیست».
تمام موجودات جهان از انسان و حیوان گرفته تا گیاه و جماد هر کدام از آنها در مرتبه وجودی خود دارای شعور مخصوص به خود هستند و شعور هر نوعی برای نوع دیگر قابل فهم نیست. هرچند این شعور مراتبی دارد.
خداوند در این آیه سختی قلب آنها وتمام کسانی را که مانند آنها هستند به سنگ تشبیه میکند همانگونه که سنگ سخت است و بیل و کلنگ و یا آب در آن اثر نمیکند و نفوذی در آن ندارد، بعضی از افراد بشر نیز قلبی چون سنگ دارند و پند پیامبران و مصلحان در آنها اثر نمیکند هرچند که همراه با منطق، برهان و یا حتی معجزه باشد. پس از این تشبیه، گامی فراتر میرود و اظهار میدارد که دلهای آنان از سنگ هم سختتر است و این مثل مانند مثل دیگر قرآن است که در آن کافران به چارپایان تشبیه شدهاند و آن گاه فراتر رفته از آنها هم گمراهتر معرفی شدهاند. (بأُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ...).
لطف سخن در اینجاست که برای نشان دادن این معنا که دلهای آنان از سنگ هم سختتر است، یادآوری میکند که چگونه بعضی از سنگها قابل نفوذند و در آنها امید خیر وجود دارد ولی دلهای آنان به هیچروی قابل نفوذ نیست. برای اثبات این مطلب انواع و اقسام سنگهایی را که قابل نفوذند یاد میکند. به این بیان که برخی از سنگها به گونهای هستند که نهرهای بزرگی از لابهلای آنها جاری میشود و بعضی از سنگها شکافته میشوند و از آنها چشمههایی روان میشود و مهمتر این که بعضی از سنگها از خوف خداوند از جای خود کنده میشوند و به پایین سقوط میکنند، اینها همه، نشانی از تأثیرپذیری بعضی از سنگهاست.
در مورد این که چگونه بعضی از سنگها از خوف خداوند سقوط میکنند، این پرسش پیش میآید که آیا این سنگها احساس و درک و شعور دارند؟ و اگر ندارند ترس از خدا در آنها چه معنایی دارد؟
در پاسخ به این پرسش گاهی گفته میشود که منظور، خوف و خشیتی است که به هنگام سقوط سنگها از بالای کوهها در انسانهای خداشناس پیدا میشود و آن را نشانهای از قدرت الهی میدانند. این توجیه درست نیست و با ظاهر قرآن منافات دارد؛ زیرا قرآن خوف و خشیت را به خود سنگ نسبت میدهد، مانند:
(لَوْ أَنْزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ...) (حشر، آیه 21)
«اگر این قرآن را بر کوه نازل میکردیم آن را از ترس خداوند در حال خشوع و شکافته شدن میدیدی».
بنابراین، خود سنگ در برابر خدا خشیت دارد ولی چگونگی آن برای ما معلوم نیست.
حیوانات نیز شعور دارند ولی مرتبه شعور آنها از آدمی پایینتر است و با این حال میان خود آنها مراتبی دارد. گیاهان هم در مرتبههای نازلتر از حیوانات شعور دارند و امروز این مطلب ثابت شده و زیستشناسی گیاهی این مطلب را تأیید میکند. جمادات نیز شعور مخصوص به خود را دارند؛ ولی برای ما قابل درک نیست. این که جمادات انواع و اقسامی دارند خود قابل تأمل است؛ بعضی از آنها سنگها هستند که چند نوعند، بعضی از آنها فلز و یا معادن و بعضی از آنها مایع هستند و عوامل گوناگون آنها را تغییر شکل میدهند و گاهی عناصر تشکیل دهنده آنها دگرگون میشوند و شکلهای مختلفی به خود میگیرند. مایعات گاهی تبدیل به بخار و گاهی تبدیل به یخ میشوند. فلزات و معادن با ترکیبهای جدید، موجودات جدیدی میشوند و خاصیتهای گوناگونی مییابند و بعضی از عناصر با فعل و انفعالهای خاصی واکنشهای عجیبی نمایان میسازند که یک نمونه آن انفجار مهیبی است که از شکافتن اتم به وجود میآید و انرژی عظیمی آزاد میشود.
تغییرات، فعل و انفعالات، فراوانی و تنوع خواص جمادات، نشانگر این حقیقت است که در عالم جماد نوعی شعور وجود دارد که برای ما قابل لمس و درک نیست ولی آثار و خواص آن را میبینیم.
به گفته ملاصدرا، هر کجا موجودی باشد علم و شعور هم هست، چون علم و شعور و قدرت از آثار وجود است. (1) علامه طباطبایی میگوید:
"همچنان که خلقت در اشیا جاری است علم هم در اشیا سریان دارد و هر موجود به اندازهای که از وجود بهره دارد، از علم نیز بهرهمند است. دلیلی وجود ندارد که علم تنها از یک سنخ باشد، علم میتواند گونههای مختلف داشته باشد و هر گونهای هم آثار خاص خود را داشته باشد، پس لازم نیست که از جمادات نیز آثاری مانند آثار حیوانات یا انسان مشاهده شود. (2)"
در اینجا به سراغ قرآن میرویم و میبینیم که قرآن در آیات گوناگونی به جمادات نسبت شعور میدهد. این آیات را میتوان به چهار دسته تقسیم کرد:
دسته اول: آیاتی که از خشیت جمادات در برابر خدا و حرکت انفعالی آنها خبر میدهد:
(لَوْ أَنْزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ...)؛ (حشر، آیه 21)
«اگر این قرآن را بر کوه نازل میکردیم آن را از ترس خداوند در حال خشوع و شکافته شدن میدیدی».
(...إِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ...)؛ (بقره، آیه 74) «همانا بعضی از سنگها از خوف خداوند فرو میریزند».
معلوم است که خشوع و خشیت و اثرپذیری از آنها، از درک عظمت خدا ناشی میشود وگرنه چنین حالتی به وجود نمیآمد. البته درک و شعور این چنانی و در این سطح بالا، تنها در جمادات ویژهای که خدا آنها را میشناساند، پیدا میشود.
دسته دوم: از گفت و گوی خدا با بعضی از جمادات خبر میدهد که بیانگر این معناست که آنها در عالم تکوین، قابل خطاب هستند و یا حتی میتوانند چیزی را نپذیرند:
(وَ قِیلَ یَا أَرْضُ ابْلَعِی مَاءَکِ وَ یَا سَمَاءُ أَقْلِعِی...)؛ (هود، آیه 44) «و گفته شد: ای زمین آب خود را فرو ببر و ای آسمان باز ایست (مربوط به پایان طوفان نوح)».
(...فَقَالَ لَهَا وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ)؛ (فصلت، آیه 11) «پس به آسمان و زمین گفت: خواه و ناخواه بیایید گفتند: با رغبت آمدیم».
(إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهَا...)؛ (احزاب، آیه 72) «ما امانت (تکلیف) را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم آنها از حمل کردن آن امتناع کردند و از آن روی برتافتند و انسان آن را حمل نمود».
(وَ لَقَدْ آتَیْنَا دَاوُدَ مِنَّا فَضْلاً یَا جِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَ الطَّیْرَ...)؛ (سباء، آیه 10) «هر آینه داوود را از جانب خود برتری دادیم. ای کوهها و ای مرغان با او (در تسبیح خدا) همنوا شوید.
در آیه نخست، که مربوط به فروکش کردن آب در طوفان نوح است، زمین و آسمان مورد خطاب قرار میگیرند و آنها هم طبق دستور عمل میکنند. در آیه بعدی عبارت «طوعا و کرها» به کار رفته که دلالت بر قدرت انتخاب آسمان و زمین دارد. آنها چه میخواستند و چه نمیخواستند، باید میآمدند؛ ولی بر اساس این آیه از روی رغبت آمدند. هرچند ما از ماهیت این خطاب و حقیقت «طوعا و کرها» بیخبریم و همین قدر از آیه میفهمیم که چنین خطابی صورت گرفته است.
در آیه بعدی هم، به آسمان، زمین و کوه پیشنهاد حمل امانت میشود، ولی آنها نمیپذیرند، در اینجا قضیه با آیه قبلی فرق میکند و پذیرفتن حمل امانت اجباری نبوده است.
دسته سوم:
آیاتی است که در آنها به جمادات نسبتهایی داده شده که مستلزم داشتن نوعی شعور است.
(تَکَادُ السَّمَاوَاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبَالُ هَدّا)؛ (مریم، آیه 90)
«نزدیک است از این سخن آسمانها شکافته شوند و زمین نیز شکافته شود و کوهها فرو ریزند.»
(فَمَا بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ وَ مَا کَانُوا مُنْظَرِینَ)؛ (دخان، آیه 29) «آسمان و زمین بر آنها گریه نکرد و آنها مهلت داده نشدند.»
همچنین در معجزات پیامبران مواردی وجود دارد که در آنها جمادات کارهای آگاهانه انجام دادهاند و یا حتی احساس خود را ظاهر کردهاند که نمونه آن داستان ستون حنّابه یکی از ستونهای مسجد پیامبر است که در فراق رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نالید. (3)
دسته چهارم:
آیاتی است که در آنها آفریدگار هستی، جمادات را ستایشگر خویش خوانده و از تسبیحگویی آنها به خود خبر میدهد:
(...وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لاَ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ...)؛ (اسراء، آیه 44)
«چیزی وجود ندارد مگر این که به عنوان سپاس پروردگار، او را تسبیح میگوید ولی شما تسبیحگویی آنها را نمیفهمید».
(وَ یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَ الْمَلاَئِکَةُ مِنْ خِیفَتِهِ...)؛ (رعد، آیه 13) «رعد به عنوان سپاس او از بیمش تسبیح میگوید».
(...وَ سَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ یُسَبِّحْنَ وَ الطَّیْرَ...)؛ (انبیاء، آیه 79) «ما کوهها را با داوود تسخیر کردیم که همراه با پرندگان تسبیح گویند.»
در این آیات، منظور از تسبیحگویی این نیست که این موجودات به وجود آفریدگار گواهی میدهند؛ زیرا ما این معنا را درک میکنیم. بلکه قرآن بیان میدارد که شما تسبیح آنها را درک نمیکنید؛ از این رو معلوم میشود که تسبیحگویی جمادات از نوعی شعور ناشی میشود که برای ما قابل درک نیست.
در اصل تسیبحگویی بدون شعور و درک عظمت خالق امکان ندارد و به طور حتم باید از روی آگاهی باشد و در قرآن به همین معنا اشاره شده است:
(أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاَتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ...)؛ (نور، آیه 41) «آیا ندانستهای که هر که در آسمانها و زمین است برای خدا تسبیح میگویند و پرندگان نیز در حالی که در آسمان پر گشودهاند [تسبیح او میگویند]؟ همه ستایش و نیایش خود را میدانند».
دسته پنجم:
آیاتی است که در آنها از سخن گفتن و مورد خطاب قرار گرفتن جمادات در روز قیامت خبر میدهد:
(وَ قَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنَا قَالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْءٍ...)؛ (فصلت، آیه 21) «به پوستهایشان گفتند: چرا بر ما شهادت دادید؟ گویند: ما را خدایی که همه چیز را به حرف میآورد، به حرف آورد».
(یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا * بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحَى لَهَا)؛ (زلزله، آیه 4 و 5) «در آن روز (زمین) اخبارش را گوید، بدینسان که پروردگارت به او وحی کرده است».
(وَ إِذَا حُشِرَ النَّاسُ کَانُوا لَهُمْ أَعْدَاءً وَ کَانُوا بِعِبَادَتِهِمْ کَافِرِینَ)؛ (احقاف، آیه 6) «و چون مردم محشور شوند، آن بتها دشمنشان شوند و به عبادت آنها کفر ورزند».
شهادت دادن پوست و یا هر چیز دیگر در قیامت، آن هم به صورت سخن گفتن، باید مسبوق به تحمیل شهادت در دنیا باشد و این حالت بدون داشتن شعور امکانپذیر نیست.
همچنین گزارش زمین از اخباری که در درون خود دارد و سخن گفتن و اظهار دشمنی موجودات بیجان که در دنیا توسط بتپرستان پرستیده شدند، حاکی از شعور آنها در دنیاست.
هرچند ما شعور اشیا را در این جهان درک نمیکنیم، ولی در روز قیامت، این ویژگی نمایان خواهد شد و آن هنگامی است که خداوند آنها را به سخن گفتن وامیدارد. در حقیقت، فهم و شعور و توان سخن گفتن موجودات اکنون در پرده است، اما در قیامت که پردهها برداشته میشود، این توان نمایان میشود.
با توجه به مجموع مطالبی که گفته شد از لحاظ عقلی هیچ بعید نیست که اشیا نیز از نوعی شعور و احساس برخوردار باشند که با معیارها و مقیاسهایی که ما به آنها عادت کردهایم و محدودیتهایی که داریم، وجود آن را درک نکنیم و به حقیقت آن پی نبردیم به خصوص که از ظاهر آیات قرآنی وجود چنین شعوری قابل دریافت است.
برخی مضمون این آیات را مثالگونه و نمادین دانستهاند و گفتهاند که همه آنها بیان کننده زبان حال است و از باب خبر دادن از واقعیت نیست. میگوییم: درست است که در آیات قرآنی، تمثیل و کنایه و استعاره و مجاز، فراوان به کار رفته است، اما همه آنها مطابق با ادبیات آن روز بوده و قرینه صارفه دارد. ولی بسیاری از آیات مورد بحث، چنین حالتی ندارد و در آنها چیزهایی گفته شده که در ادبیات آن روز سابقه نداشت و قرینه صارفه دارد. ولی بسیاری از آیات مورد بحث، چنین حالتی ندارد و در آنها چیزهایی گفته شده که در ادبیات آن روز سابقه نداشت و قرینه صارفهای هم در دست نیست و مهمتر این که آثار و نتایجی بر آن در نظر گرفته شده است که آیات مربوط به تسبیحگویی موجودات از این قبیل است.
میتوان در بعضی از آیاتی که آوردیم، معتقد به تمثیل شد، از جمله گفت وگوی خدا با زمین و آسمان که مضمون چندین آیه است. شیخ طوسی و شیخ طبرسی و بعضی دیگر از مفسران هم، این گفت و گو را تمثیلی و نمادین میدانند و طبرسی از ابنعباس روایتی نقل کرده که در آن، آیه را بر زبان حال و برای بیان نهایت اطاعتپذیری زمین و آسمان حمل کرده است؛ (4) اما آیاتی مانند تسبیحگویی را نمیتوان نمادین دانست، چون خود آیه مانع از چنین احتمالی است و به صراحت بیان کرده که شما نمیتوانید تسبیحگویی آنها را درک کنید و این بدان جهت است که آدمی ابزار لازم برای فهم و درک تسبیحگویی جمادات را ندارد. ما حق نداریم به این دلیل که از شناخت شعور جمادات ناتوانیم، این همه آیه را حمل بر مجاز کنیم.
جعفرینیا، یعقوب، (1394)، تفسیر آیات مشکل قرآن، قم: پژوهشگاه بینالمللی المصطفی، چاپ اول.
«پس از آن، دلهایتان سخت شد، همچون سنگ یا سختتر، همانا از برخی از سنگها نهرها جاری میشود و بعضی از آنها میشکافد و آب از آن بیرون میآید و برخی از آنها از ترس خداوند فرو میریزد و خداوند از آنچه که انجام میدهید غافل نیست».
تمام موجودات جهان از انسان و حیوان گرفته تا گیاه و جماد هر کدام از آنها در مرتبه وجودی خود دارای شعور مخصوص به خود هستند و شعور هر نوعی برای نوع دیگر قابل فهم نیست. هرچند این شعور مراتبی دارد.
لغت و اعراب
1. «قسوة» سرسختی و بیرحمی و صلابت که بیشتر به قلب نسبت داده میشود؛ 2. حرف «او» در «او اشدّ قسوة» یا به معنای تردید است که خواننده و شنونده سخن، اختیار دارد که قلب آنها را مانند سنگ بداند و یا میتواند سختتر از سنگ بداند و یا به معنای «بل» است که نوعی پیشرفت در مثال است و یا این تردید به خاطر مخاطبان است که قلب بعضی از آنها مانند سنگ است و قلب بعضی از آنها سختتر از سنگ است و این مراتب سنگدلی و شدت و ضعف آن را در افراد گوناگون میرساند؛ 3. «تفجّر» ریزش فراوان و جاری شدن آب؛ 4. «نهر» رودخانه، کوچکتر از آن را جدول میگویند؛ 5. ما در «لما» موصول است که لام به اول آن آمده است؛ 6. «یشّقّق» همان یتشقق از باب تفعل است و طبق یک قاعده تا در شین ادغام شده است.تفسیر
1. دلهای سختتر از سنگ
مخاطب بنیاسرائیل است. آنها به جای نرمش در مقابل آیات و معجزات گوناگون الهی و ایمان به خداوند، سرسختی و لجاجت کردند و نشان دادند که دلهای آنها چقدر سخت است و چنان سنگدلی قلب آنها را فرا گرفته که این همه معجزات و نشانههای روشن در دلهای آنها اثر نمیگذارد.خداوند در این آیه سختی قلب آنها وتمام کسانی را که مانند آنها هستند به سنگ تشبیه میکند همانگونه که سنگ سخت است و بیل و کلنگ و یا آب در آن اثر نمیکند و نفوذی در آن ندارد، بعضی از افراد بشر نیز قلبی چون سنگ دارند و پند پیامبران و مصلحان در آنها اثر نمیکند هرچند که همراه با منطق، برهان و یا حتی معجزه باشد. پس از این تشبیه، گامی فراتر میرود و اظهار میدارد که دلهای آنان از سنگ هم سختتر است و این مثل مانند مثل دیگر قرآن است که در آن کافران به چارپایان تشبیه شدهاند و آن گاه فراتر رفته از آنها هم گمراهتر معرفی شدهاند. (بأُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ...).
لطف سخن در اینجاست که برای نشان دادن این معنا که دلهای آنان از سنگ هم سختتر است، یادآوری میکند که چگونه بعضی از سنگها قابل نفوذند و در آنها امید خیر وجود دارد ولی دلهای آنان به هیچروی قابل نفوذ نیست. برای اثبات این مطلب انواع و اقسام سنگهایی را که قابل نفوذند یاد میکند. به این بیان که برخی از سنگها به گونهای هستند که نهرهای بزرگی از لابهلای آنها جاری میشود و بعضی از سنگها شکافته میشوند و از آنها چشمههایی روان میشود و مهمتر این که بعضی از سنگها از خوف خداوند از جای خود کنده میشوند و به پایین سقوط میکنند، اینها همه، نشانی از تأثیرپذیری بعضی از سنگهاست.
در مورد این که چگونه بعضی از سنگها از خوف خداوند سقوط میکنند، این پرسش پیش میآید که آیا این سنگها احساس و درک و شعور دارند؟ و اگر ندارند ترس از خدا در آنها چه معنایی دارد؟
در پاسخ به این پرسش گاهی گفته میشود که منظور، خوف و خشیتی است که به هنگام سقوط سنگها از بالای کوهها در انسانهای خداشناس پیدا میشود و آن را نشانهای از قدرت الهی میدانند. این توجیه درست نیست و با ظاهر قرآن منافات دارد؛ زیرا قرآن خوف و خشیت را به خود سنگ نسبت میدهد، مانند:
(لَوْ أَنْزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ...) (حشر، آیه 21)
«اگر این قرآن را بر کوه نازل میکردیم آن را از ترس خداوند در حال خشوع و شکافته شدن میدیدی».
بنابراین، خود سنگ در برابر خدا خشیت دارد ولی چگونگی آن برای ما معلوم نیست.
2. قرآن و شعور در جمادات
حقیقت این است که تمام موجودات جهان از انسان و حیوان گرفته تا گیاه و جماد هر کدام از آنها در مرتبه وجودی خود دارای شعور مخصوص به خود هستند و شعور هر نوعی برای نوع دیگر قابل فهم نیست. هرچند این شعور مراتبی دارد. آدمی دارای عالیترین نوع شعور است و در میان آدمیان نیز شعور مراتب مختلفی دارد. شما ببینید از شعور یک پیغمبر تا شعور یک کودک و نوزاد تا چه حد فاصله وجود دارد؟حیوانات نیز شعور دارند ولی مرتبه شعور آنها از آدمی پایینتر است و با این حال میان خود آنها مراتبی دارد. گیاهان هم در مرتبههای نازلتر از حیوانات شعور دارند و امروز این مطلب ثابت شده و زیستشناسی گیاهی این مطلب را تأیید میکند. جمادات نیز شعور مخصوص به خود را دارند؛ ولی برای ما قابل درک نیست. این که جمادات انواع و اقسامی دارند خود قابل تأمل است؛ بعضی از آنها سنگها هستند که چند نوعند، بعضی از آنها فلز و یا معادن و بعضی از آنها مایع هستند و عوامل گوناگون آنها را تغییر شکل میدهند و گاهی عناصر تشکیل دهنده آنها دگرگون میشوند و شکلهای مختلفی به خود میگیرند. مایعات گاهی تبدیل به بخار و گاهی تبدیل به یخ میشوند. فلزات و معادن با ترکیبهای جدید، موجودات جدیدی میشوند و خاصیتهای گوناگونی مییابند و بعضی از عناصر با فعل و انفعالهای خاصی واکنشهای عجیبی نمایان میسازند که یک نمونه آن انفجار مهیبی است که از شکافتن اتم به وجود میآید و انرژی عظیمی آزاد میشود.
تغییرات، فعل و انفعالات، فراوانی و تنوع خواص جمادات، نشانگر این حقیقت است که در عالم جماد نوعی شعور وجود دارد که برای ما قابل لمس و درک نیست ولی آثار و خواص آن را میبینیم.
به گفته ملاصدرا، هر کجا موجودی باشد علم و شعور هم هست، چون علم و شعور و قدرت از آثار وجود است. (1) علامه طباطبایی میگوید:
"همچنان که خلقت در اشیا جاری است علم هم در اشیا سریان دارد و هر موجود به اندازهای که از وجود بهره دارد، از علم نیز بهرهمند است. دلیلی وجود ندارد که علم تنها از یک سنخ باشد، علم میتواند گونههای مختلف داشته باشد و هر گونهای هم آثار خاص خود را داشته باشد، پس لازم نیست که از جمادات نیز آثاری مانند آثار حیوانات یا انسان مشاهده شود. (2)"
بیشتر بخوانید: چگونگی تسبیح موجودات عالم
در اینجا به سراغ قرآن میرویم و میبینیم که قرآن در آیات گوناگونی به جمادات نسبت شعور میدهد. این آیات را میتوان به چهار دسته تقسیم کرد:
دسته اول: آیاتی که از خشیت جمادات در برابر خدا و حرکت انفعالی آنها خبر میدهد:
(لَوْ أَنْزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ...)؛ (حشر، آیه 21)
«اگر این قرآن را بر کوه نازل میکردیم آن را از ترس خداوند در حال خشوع و شکافته شدن میدیدی».
(...إِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ...)؛ (بقره، آیه 74) «همانا بعضی از سنگها از خوف خداوند فرو میریزند».
معلوم است که خشوع و خشیت و اثرپذیری از آنها، از درک عظمت خدا ناشی میشود وگرنه چنین حالتی به وجود نمیآمد. البته درک و شعور این چنانی و در این سطح بالا، تنها در جمادات ویژهای که خدا آنها را میشناساند، پیدا میشود.
دسته دوم: از گفت و گوی خدا با بعضی از جمادات خبر میدهد که بیانگر این معناست که آنها در عالم تکوین، قابل خطاب هستند و یا حتی میتوانند چیزی را نپذیرند:
(وَ قِیلَ یَا أَرْضُ ابْلَعِی مَاءَکِ وَ یَا سَمَاءُ أَقْلِعِی...)؛ (هود، آیه 44) «و گفته شد: ای زمین آب خود را فرو ببر و ای آسمان باز ایست (مربوط به پایان طوفان نوح)».
(...فَقَالَ لَهَا وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ)؛ (فصلت، آیه 11) «پس به آسمان و زمین گفت: خواه و ناخواه بیایید گفتند: با رغبت آمدیم».
(إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهَا...)؛ (احزاب، آیه 72) «ما امانت (تکلیف) را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم آنها از حمل کردن آن امتناع کردند و از آن روی برتافتند و انسان آن را حمل نمود».
(وَ لَقَدْ آتَیْنَا دَاوُدَ مِنَّا فَضْلاً یَا جِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَ الطَّیْرَ...)؛ (سباء، آیه 10) «هر آینه داوود را از جانب خود برتری دادیم. ای کوهها و ای مرغان با او (در تسبیح خدا) همنوا شوید.
در آیه نخست، که مربوط به فروکش کردن آب در طوفان نوح است، زمین و آسمان مورد خطاب قرار میگیرند و آنها هم طبق دستور عمل میکنند. در آیه بعدی عبارت «طوعا و کرها» به کار رفته که دلالت بر قدرت انتخاب آسمان و زمین دارد. آنها چه میخواستند و چه نمیخواستند، باید میآمدند؛ ولی بر اساس این آیه از روی رغبت آمدند. هرچند ما از ماهیت این خطاب و حقیقت «طوعا و کرها» بیخبریم و همین قدر از آیه میفهمیم که چنین خطابی صورت گرفته است.
در آیه بعدی هم، به آسمان، زمین و کوه پیشنهاد حمل امانت میشود، ولی آنها نمیپذیرند، در اینجا قضیه با آیه قبلی فرق میکند و پذیرفتن حمل امانت اجباری نبوده است.
دسته سوم:
آیاتی است که در آنها به جمادات نسبتهایی داده شده که مستلزم داشتن نوعی شعور است.
(تَکَادُ السَّمَاوَاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبَالُ هَدّا)؛ (مریم، آیه 90)
«نزدیک است از این سخن آسمانها شکافته شوند و زمین نیز شکافته شود و کوهها فرو ریزند.»
(فَمَا بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ وَ مَا کَانُوا مُنْظَرِینَ)؛ (دخان، آیه 29) «آسمان و زمین بر آنها گریه نکرد و آنها مهلت داده نشدند.»
همچنین در معجزات پیامبران مواردی وجود دارد که در آنها جمادات کارهای آگاهانه انجام دادهاند و یا حتی احساس خود را ظاهر کردهاند که نمونه آن داستان ستون حنّابه یکی از ستونهای مسجد پیامبر است که در فراق رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نالید. (3)
دسته چهارم:
آیاتی است که در آنها آفریدگار هستی، جمادات را ستایشگر خویش خوانده و از تسبیحگویی آنها به خود خبر میدهد:
(...وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لاَ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ...)؛ (اسراء، آیه 44)
«چیزی وجود ندارد مگر این که به عنوان سپاس پروردگار، او را تسبیح میگوید ولی شما تسبیحگویی آنها را نمیفهمید».
(وَ یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَ الْمَلاَئِکَةُ مِنْ خِیفَتِهِ...)؛ (رعد، آیه 13) «رعد به عنوان سپاس او از بیمش تسبیح میگوید».
(...وَ سَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ یُسَبِّحْنَ وَ الطَّیْرَ...)؛ (انبیاء، آیه 79) «ما کوهها را با داوود تسخیر کردیم که همراه با پرندگان تسبیح گویند.»
در این آیات، منظور از تسبیحگویی این نیست که این موجودات به وجود آفریدگار گواهی میدهند؛ زیرا ما این معنا را درک میکنیم. بلکه قرآن بیان میدارد که شما تسبیح آنها را درک نمیکنید؛ از این رو معلوم میشود که تسبیحگویی جمادات از نوعی شعور ناشی میشود که برای ما قابل درک نیست.
در اصل تسیبحگویی بدون شعور و درک عظمت خالق امکان ندارد و به طور حتم باید از روی آگاهی باشد و در قرآن به همین معنا اشاره شده است:
(أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاَتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ...)؛ (نور، آیه 41) «آیا ندانستهای که هر که در آسمانها و زمین است برای خدا تسبیح میگویند و پرندگان نیز در حالی که در آسمان پر گشودهاند [تسبیح او میگویند]؟ همه ستایش و نیایش خود را میدانند».
دسته پنجم:
آیاتی است که در آنها از سخن گفتن و مورد خطاب قرار گرفتن جمادات در روز قیامت خبر میدهد:
(وَ قَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنَا قَالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْءٍ...)؛ (فصلت، آیه 21) «به پوستهایشان گفتند: چرا بر ما شهادت دادید؟ گویند: ما را خدایی که همه چیز را به حرف میآورد، به حرف آورد».
(یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا * بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحَى لَهَا)؛ (زلزله، آیه 4 و 5) «در آن روز (زمین) اخبارش را گوید، بدینسان که پروردگارت به او وحی کرده است».
(وَ إِذَا حُشِرَ النَّاسُ کَانُوا لَهُمْ أَعْدَاءً وَ کَانُوا بِعِبَادَتِهِمْ کَافِرِینَ)؛ (احقاف، آیه 6) «و چون مردم محشور شوند، آن بتها دشمنشان شوند و به عبادت آنها کفر ورزند».
شهادت دادن پوست و یا هر چیز دیگر در قیامت، آن هم به صورت سخن گفتن، باید مسبوق به تحمیل شهادت در دنیا باشد و این حالت بدون داشتن شعور امکانپذیر نیست.
همچنین گزارش زمین از اخباری که در درون خود دارد و سخن گفتن و اظهار دشمنی موجودات بیجان که در دنیا توسط بتپرستان پرستیده شدند، حاکی از شعور آنها در دنیاست.
هرچند ما شعور اشیا را در این جهان درک نمیکنیم، ولی در روز قیامت، این ویژگی نمایان خواهد شد و آن هنگامی است که خداوند آنها را به سخن گفتن وامیدارد. در حقیقت، فهم و شعور و توان سخن گفتن موجودات اکنون در پرده است، اما در قیامت که پردهها برداشته میشود، این توان نمایان میشود.
با توجه به مجموع مطالبی که گفته شد از لحاظ عقلی هیچ بعید نیست که اشیا نیز از نوعی شعور و احساس برخوردار باشند که با معیارها و مقیاسهایی که ما به آنها عادت کردهایم و محدودیتهایی که داریم، وجود آن را درک نکنیم و به حقیقت آن پی نبردیم به خصوص که از ظاهر آیات قرآنی وجود چنین شعوری قابل دریافت است.
برخی مضمون این آیات را مثالگونه و نمادین دانستهاند و گفتهاند که همه آنها بیان کننده زبان حال است و از باب خبر دادن از واقعیت نیست. میگوییم: درست است که در آیات قرآنی، تمثیل و کنایه و استعاره و مجاز، فراوان به کار رفته است، اما همه آنها مطابق با ادبیات آن روز بوده و قرینه صارفه دارد. ولی بسیاری از آیات مورد بحث، چنین حالتی ندارد و در آنها چیزهایی گفته شده که در ادبیات آن روز سابقه نداشت و قرینه صارفه دارد. ولی بسیاری از آیات مورد بحث، چنین حالتی ندارد و در آنها چیزهایی گفته شده که در ادبیات آن روز سابقه نداشت و قرینه صارفهای هم در دست نیست و مهمتر این که آثار و نتایجی بر آن در نظر گرفته شده است که آیات مربوط به تسبیحگویی موجودات از این قبیل است.
میتوان در بعضی از آیاتی که آوردیم، معتقد به تمثیل شد، از جمله گفت وگوی خدا با زمین و آسمان که مضمون چندین آیه است. شیخ طوسی و شیخ طبرسی و بعضی دیگر از مفسران هم، این گفت و گو را تمثیلی و نمادین میدانند و طبرسی از ابنعباس روایتی نقل کرده که در آن، آیه را بر زبان حال و برای بیان نهایت اطاعتپذیری زمین و آسمان حمل کرده است؛ (4) اما آیاتی مانند تسبیحگویی را نمیتوان نمادین دانست، چون خود آیه مانع از چنین احتمالی است و به صراحت بیان کرده که شما نمیتوانید تسبیحگویی آنها را درک کنید و این بدان جهت است که آدمی ابزار لازم برای فهم و درک تسبیحگویی جمادات را ندارد. ما حق نداریم به این دلیل که از شناخت شعور جمادات ناتوانیم، این همه آیه را حمل بر مجاز کنیم.
پینوشتها:
1. صدرالمتألهین شیراز، الاسفار الاربعة، ج6، ص 117.
2. المیزان، ج13، ص 110.
3. بحارالانوار، ج17، ص 365.
4. مجمع البیان، ج9، ص 8.
جعفرینیا، یعقوب، (1394)، تفسیر آیات مشکل قرآن، قم: پژوهشگاه بینالمللی المصطفی، چاپ اول.