چکیده
آشنایی با مفاهیم و ویژگیهای برآمده از سنت از آن رو اهمیت دارد که در جهان امروز به رغم بهرهگیری از نهادهای مدرن و پیشرفت تکنولوژی، رسوبات فرهنگ سنتی به صورت هنجارهای اجتماعی و فرهنگی درآمده است. بررسی و فهم تاریخی وضعیت زنان در گذشته و ریشهیابی تأثیر شرایط اجتماعی، حقوقی و فرهنگی جامعه بر ایجاد شخصیتهایی ضعیف، وابسته و غیرمستقل دلالت میکند که موجب بروز روحیات اخلاقی خاص میشود که برآمده از مجموعه عناصر متحد و هم خوان حاکم بر جهان سنت است. زنان تا پیش از دوره ناصرالدین شاه در فضای سنتی جامعه تنها در جایگاه همسر و مادر ایفای نقش میکردند. ساختار چند همسری و نظام حقوقی و اجتماعی، آنها را در رقابتهای گوناگون برای حفظ موقعیت خود در خانواده و جامعه قرار میداد. زن محصور در ناامنی و تعصب اجتماعی در فضایی محدود به موجودی وابسته و ناتوان بدل میشد که برای جبران ناتوانی خود به فال و جادو و خرافات رو میآورد. در جوامع سنتی (ایستا یا مکانیکی) از آنجایی که مناسبات اجتماعی از پیش تعیین شده است و شخص تابع روح جمعی است؛ در چنین جوامعی اندیشه صلب است و تفکر انتقادی وجود ندارد و نیز احساس و هیجان و ذهنیتگرایی بر امور غلبه دارد. در این جوامع، زن تعریف خاص و وظایف مشخصی دارد که شامل کار در آشپزخانه، بچه داری و شوهرداری است. «اخلاق حرمسرایی» و «اخلاق خاله زنکی» حاصل چنین شرایطی است که با وجود آن، زنان تلاش میکنند در رقابتی کور برای جلب نظر جنس مخالف تا حذف فیزیکی رقیب بکوشند.زنان تا پیش از دوره ناصرالدین شاه در فضای سنتی جامعه تنها در جایگاه همسر و مادر ایفای نقش میکردند. ساختار چند همسری و نظام حقوقی و اجتماعی، آنها را در رقابتهای گوناگون برای حفظ موقعیت خود در خانواده و جامعه قرار میداد. زن محصور در ناامنی و تعصب اجتماعی در فضایی محدود به موجودی وابسته و ناتوان بدل میشد که برای جبران ناتوانی خود به فال و جادو و خرافات رو میآورد.
این پژوهش ویژگیهای زن در جهان سنت را برآمده از شرایط میشناسد و بر این باور است که با تغییر و آگاهی از شرایط مشترک زنان، میتوان به نوعی آگاهی جنسیتی و ایجاد و گسترش شبکههای خواهرانه دست یافت.
مقدمه
هویت از کیستی ما سخن میگوید و نخستین پرسشی است که در تکاپوی دشوار عبور از جهان سنت در برابر انسان قرار میگیرد. هویت در رویکرد جامعه شناختی آن بر کنش متقابل بین فرد و جامعه یا دیالکتیکی درونی - برونی تأکید دارد. هویت به «شباهت ما و تفاوت ما با آنها» اشاره دارد. (2) هویت در سه ساحت فیزیولوژیکی، جامعه شناختی و روانشناختی قابل طرح است.در مفهوم فیزیولوژیکی به معنی تمایز یک تن از بقیهی تنها است. در مفهوم جامعه شناختی، هویت فرایندپذیر و مبتنی بر وجوهی از ساختار جاری تعامل در زندگی روزمره است. فضایی اجتماعی شرایط و امکانات اجتماعی، در هر جامعهای شخص را درگیر مناسبات اجتماعی در روابط خاصی میکند. افراد در چارچوب نظم تعاملی و با بسیج کردن مهارتهای تعاملی خود در درون چارچوبها تصویری از خود در ذهن دارند و به گونهای به دیگران ارائه میکنند تا مورد پذیرش آنان قرار بگیرد. (3) هویت در ساحت روانشناختی، ذهنی، شخصیتی و تربیتی است.
جامعه شناسان بسیاری از جمله دورکهیم به طور مشخص جامعه را به دو نوع مکانیکی بیان [تودهوار، ایستا، گمنشافت] و ارگانیکی [پویا، گزلشافت] تقسیمبندی میکنند. از این تقسیمبندی میتوان برای بازشناسی جامعه سنتی از جامعه مدرن بهره گرفت. جامعه سنتی یا مکانیکی جامعهای است که از ویژگیهای زیر برخوردار است: (4)
1. همبستگی از راه همانندی: افراد جامعه تفاوت چندانی با یکدیگر ندارند و افکار و گرایشهای مشترک اعضای جامعه از نظر کمیت و شدت از افکار و گرایشهای شخصی اعضای آن بیشتر است.
2. جامعهای خود بسنده و بسته که با خارج ارتباط چندانی ندارد.
3. همانندی و احساسات واحد: فرد تابع احساسات مشترک است و حداقل تفاوتهای فردی در این جوامع وجود دارد.
4. پیوند با ارزشهای یکسان: باورها، اعتقادات و سلایق یکسان است.
5. جمع اهمیت دارد، فرد در جمع مستحیل و تابع روح جمعی است. وجدان جمعی (مجموعه باورها و احساسات مشترک در بین حد وسط اعضای یک جامعه) بزرگترین بخش وجدانهای فردی را در برمیگیرد و وجدان فرد یا منطبق با وجدان جمعی پرورش مییابد.
6. فرد در مجموعهای از مناسب اجتماعی از پیش تعیین شده قرار دارد. مهّمترین بخش هستی فرد تابع فرامین و ممنوعیتهای اجتماعی است. از شدت کیفرهایی که به افراد خاطی داده میشود میتوان به اهمیت آنها پی برد.
7. در این جوامع، تفکر انتقادی که حاصل نگاه نسبیگرای مدرن است وجود ندارد.
ذهن و امور زندگی مطلق و اندیشه صُلب است. در این جوامع حیطهای برای اندیشیدن، پرسش از وضعیت موجود و دستیابی به رهیافتهای جدید وجود ندارد. مناسبات اجتماعی از پیش تعیین شده در چارچوبهای سخت و صُلب عرف و سنت محصور شده است. از آنجایی که امور مطلق و سازوکار امور نه مبتنی بر عینیت که بر اساس ذهنیت شکل گرفته در قالبهای ایستا است، ذهن نیز قادر به عبور از چارچوبهای صُلب مناسبات اجتماعی تعیین شده نیست. چارچوب حاکم بر جوامع سنتی مبنى بر روش تفکر اسطورهای است و باورهای تعریف شده جمعی همان حقیقت مطلق است. (5) افق دید ذهن سنتی فراتر از الگوهای از پیش تعیین شده نمیرود. از این رو در چارچوبهای تثبیت شده، متعارف و مورد قبول جمعی، احساس امنیت و رضایت میکند و در مقابل کوچکترین تغییر از خود مقاومت نشان میدهد، همچنان که هنجارهای عرفی هیچگونه تغییری را گردن نمینهند.
زن در چنین شرایطی از خود چه میفهمد و از محیط چه درمییابد و بر اساس دیالکتیک درونی - برونی، او چگونه قوام میگیرد. زن با تولد خود در جهان سنت به انسان بودن، جنسیت، خویشتنی، خویشاوندی و قومیت که همان هویتهای اولیه است دست مییابد. «ذهن فینفسه پدیدهای اجتماعی است و با هویت درگیر است».
ما نمیتوانیم خود را ببینیم مگر آنکه خود را همانگونه که دیگران ما را میبینند مشاهده کنیم. جامعه چیزی جز بسط قضیه شناسایی نیست». (6)
زن به فهمی از خود میرسد که جامعه میفهمد و نقشی را ایفا میکند که جامعه برای او تعیین کرده است. در روند جامعه پذیری، خانواده، آموزش و همسالان میتوانند مؤثر باشند و در شناخت فرد از خویش و واگذاری و پذیرش نقشها و مسئولیتها ایفای نقش کنند. از آنجایی که در جامعه سنتی تفکیک جنسیتی زنان را بیشتر در معرض همجنسان خود قرار میداد؛ آموزهها و تجربههای محدود، جهان آنان را بستهتر میکرد و هویت جمعی آنان نسبت به جماعت زنان ناخودآگاه بود. (7)
خانواده
جامعه سنتی برای زنان صرفاً نقش همسری و مادری قائل بود. از این رو، زنانی که در این دو نقش ناموفق بودند با عناوینی چون «ترشیده» و «اجاق کور» علت وجودی خود را از دست میدادند. همسر آینده آنان نه بر اساس عشق و علایق مشترک که معمولاً با حساب و کتابهای معین خانوادگی، اجتماعی، مالی و گاه سیاسی از سوی بزرگان خانواده برگزیده میشد. (8) بنابراین حتی در مهمترین انتخاب زندگی آنان، اندیشیدن و حق انتخاب، آزادی، پذیرش مسئولیت و تجربه زندگی به صورتی کنشگرانه ممکن نمیشد.نقشهای معین زن در چارچوب مادر و همسر تعریف خاصی از «خود» به او ارائه میداد و وظایف تعریف شده شوهرداری، بچهداری و کار در آشپزخانه را در برابرش قرار میداد. رواج چند همسری و حتی تن دادن به ازدواج موقت ناشی از فقر مالی و فرهنگی خانوادهها و گاه شرایط نگونبار اقتصادی زن، امکان و گزینه دیگری برای زنان قرار نمیداد و آنها را در موقعیت ضعیف خود محدودتر میساخت. به دلیل محدودیتهای اجتماعی، امکان استقلال اقتصادی به ندرت برای زنان ممکن میشد.
زن در حصار و محدودهای کوچکتر از فضای بسته جامعه سنتی قرار داشت، زن تا دستیابی به مفهوم انسان مدرن، سوژهای کنشگر، آزاد و خود آیین فاصله زیادی داشت. او در چنبره نقشهای از پیش تعیین شده خود در قلعهای محصور بود که شوهر «فرمانروا و همه کاره آن» و بتی بود که ستایش میشد. (9) شوهر تنها امکان او برای دستیابی به حداقلهایی بود که میتوانست به دست آورد. پس باید برای به دست آوردن آن با دیگر رقبا به مبارزه بپردازد.
«اخلاق حرمسرایی» که پس از این نیز به آن خواهیم پرداخت، حاصل مبارزه برای بقاء بود. عدم استقلال فکری زن؛ چراکه آموزشی برای اندیشیدن ندیده بود و عدم استقلال مالی وی؛ زیرا که امکان فعالیت اقتصادی نداشت، در زنان ناامنی ایجاد میکرد. اینکه اگر فرمانروای قلعه به هر دلیلی از او چشم برگیرد، عاقبت او چه خواهد شد. این نگرانی او را در حرمسرایی که برای ماندن باید مبارزه میکرد، به رقابت شدید با همنوعان میکشید و این هستی نامتعین در نمییافت که جماعت همنوع او در شرایط یکسانی با وی به سر میبرند و همه آنها در چنبره جهانی صُلب و در جبر اجتماعی ناخواسته محصور شدهاند. (10)
در مسایل حقوقی خانواده، طلاق امتیازی صرفاً برای مردان بود. چون از منظر قوانین مردسالارانه، زن موجودی صاحب شعور و فکر و احساس تلقی نمیشد که از چیزی یا کسی خوشش بیاید یا متنفر باشد و فردی سراپا احساسی و فاقد عقل تلقی میشد. پس در ازدواج و طلاقش نقشی نداشت و دیگران او را به منظور ایفای نقش اجتماعی هدایت میکردند. بنابراین جهان سنت شرایطی برای تحقق «خویش» زنان فراهم نمیساخت. (11)
بیشتر بخوانید: جهانی شدن و بحران هویت (1)
آموزش
تا پیش از دوران مدرن، آموزش سنتی به شکل مکتبخانهای و تدریس خصوصی منحصر به آموزش احکام مذهبی، خواندن قرآن و صرف و نحو عربی و قسمتهایی از ادبیات قدیم بود. تعداد بسیار معدودی از دختران که در نظام سنتی آموزش تحت تعلیم قرار میگرفتند، در خانه خواص و نزد پدر، برادر، عمو، همسر یا محارم دیگر آموزش میدیدند و صرفاً در خانه خواص این امکان فراهم میشد. (12)نخستین تلاشها برای ایجاد مدارس دختران با مخالفتهای شدید مواجه شد. اولین مدرسه دخترانه توسط طوبی رشدیه در چهارمین روز تشکیل به دلیل هجوم مخالفان تعطیل شد و چند سال بعد نیز بیبی خانم وزیراف با تجربهای مشابه نتوانست محیطی برای آموزش دختران فراهم سازد. این مخالفتها به حدی شدید بود که عدهای در صدد برآمدند ساختمان مدرسه را ویران کنند. آنان این خانهها را خانه فساد میدانستند و تابلوی آن را سنگباران میکردند. بنیانگذاران این مدارس مورد آزار و اذیت و اتهامات شدید قرار میگرفتند. مخالفان، رفتن دختران به مدرسه را مغایر مذهب دانسته، اشعار هجو میسرودند و آنان را به بیعفتی متهم میکردند. (13)
آموزشهای اصلی دختران منحصر به نقشها و وظایفی بود که جامعه به عهده زن گذارده بود. غذا پختن، رسیدگی به امور خانه، مراقبت از فرزندان و فن شوهرداری که این آموزشها معمولاً زمانی که دختران در خانه پدری بودند و در ادامه آن در خانه همسر و به کمک مادرشوهر ادامه مییافت. هنجارهای اجتماعی با دگرگونی وضعیت آموزش دختران مخالفت میکرد و کوچکترین تغییر در این خصوص را بر نمیتابید. این مخالفتها هم از جانب مردان و هم از جانب زنان بود. تغییر در ساختار سنتی برای مردان نگرانی و ترس از آینده و برای زنان بر هم خوردن آرامش و امنیتی بود که این ساختار برای زنان به همراه داشت. ذهن که بخشی از هویت است در مقابل تغییر مقاومت میکند. آموزههای معمول هنجاری باورهایی در ذهن تثبیت میکند که تغییر آن به راحتی ممکن نخواهد بود.
همسالان تبلوری از فرهنگ همگانی
از آنجایی که دختران در دوران کودکی به خانه بخت میرفتند با توجه به شبکههای هنجاری جامعه، آموزش لازم از سنین کودکی به دختران داده میشد. فضای فکری، فرهنگی و تربیتی که آنها در آن رشد میکردند، چه در خانوادههای متوسط و تهیدست و چه در خانوادههای ثروتمند تقریباً یکسان بود. فرهنگ همگانی چارچوب مشخص را حتی در بین گروه همسالان ارائه میداد که از حصار محدود اندرون برمیخاست. زنی که مجبور است از کودکی نقش همسری ایفا کند، فن شوهرداری را باید بیاموزد و برای ایجاد امنیت روانی و آسایش زندگیاش با همنوعان خود برای جلب نظر مرد زندگیاش مبارزه کند.موضوعی که پیش از این با عنوان «اخلاق حرمسرایی» در زنان از آن نام برده شد رقابت شدید، میل به برتری، کنار نیامدن با هم جنسی، غیبت کردن درباره یکدیگر و برملا کردن عیوب دیگری، حسادت و تلاش برای جلب و حفظ جنس مخالف بود (14) استفاده از زیورآلات طلا، آرایش کردن در خانه، ناآرامی و درگیر شدن زنان با یکدیگر در محلهایی که گروهی از آنها در کنار یکدیگر قرار میگرفتند، خود را نشان میداد. به دلیل ماندگاری اینگونه رفتارها طی سدههای طولانی به عنوان «اخلاق زنانه» یا «رفتارهای خاله زنکی» شناخته شده است.
مفاسد اخلاقی ناشی از بیکاری، به خصوص در خانوادههای مرفه بیشتر بود. در این خانهها زنان کاری جز سرکشی به امور خدمتکاران نداشتند و جز قلیان کشیدن و چای و قهوه و تنقلات خوردن، مهمانی رفتن و مهمانی دادن مشغله دیگری نداشتند. (15) جهان زنان، جهانی بسته و مخصوص اندرونی بود و بسته بودن فضای ارتباطی، بیکاری و اینکه زنان وظیفهای جز اینکه نظر مردان را به خود جلب کنند، برای خود نمیشناختند آنان را مجبور میساخت که همیشه منتظر باشند تا از سوی یک مرد یا همانا شوهر آینده انتخاب شوند. وضعیت آنان به ضعف و انفعالشان دامن میزد و به سبب نداشتن چشمانداز به وضعیتی از گونهای دیگر، محیط زندگی شخصی و اجتماعی خود را سرنوشتی محتوم به شمار میآوردند.
زنان حرمسرا یا زنانی که هوو داشتند به رقابتی شدیدتر برای جلب توجه مرد خویش کشانده میشدند. در چنین شرایطی گزینهها از غیبت کردن و بدگویی تا حذف فیزیکی رقیب گسترش مییافت. زنان گاه در غذای رقیب خود سم میریختند و به انواع جادو و جنبل متوسل میشدند تا رقیب را از صحنه خارج کنند. (16) گرایش به خرافات و جادو از آنجا به وجود میآمد که زنان در عرصه اجتماعی احساس ضعف و ناتوانی میکردند.
قواعد حقوقی و اجتماعی از آنان حمایت نمیکرد و افق آگاهیشان به حدی کوتاه بود که راهی این جهانی برای حل مشکلات خود نمییافتند. گرایش به جادو، جبران ناتوانی عملی و اجتماعی و نمایانگر ضعف آنان بود. حسادت، رقابت، عدم تحمل همجنسان، نزاعهای مکرر و پایانناپذیر، گرایش به هیجانهای کاذب و حتی مشارکت در ایجاد آن، جزئینگری در رفتارهای دیگران، زنان را به ورطههای سطحی نگری، خرافات، موهومات، تاریکاندیشی، جادوگری، ظاهربینی، تجملگرایی و جهانی محدود و تنگ میکشاند که امکان درک و بازشناسی شرایط و مشکلات یکسان جهان زنانه برای آنان ناممکن میشد. این فضا به اندازهای ذهن آنان را درگیر مسایل سطحی، جزیی و محدود میساخت که امکان تحول را ناممکن میکرد. جهان زنانه، جهانی مملو از ترسهای گوناگون بود. زنان همیشه دلهرهی از دست دادن شرایط موجود خود را داشتند. از دست دادن همسر، فرزند و حتی سرپناه و مأمنی که موجب میشد گامهایی که بر زمین میگذارند بسیار لرزان باشد.
گروه همسالان نیز امکان اینکه در زنان نوعی خودآگاهی ایجاد کند، نداشت. چراکه همه آنها در تعریفها و مناسبات از پیش تعیین شده محصور بودند و نه تنها در همبستگی جمعی نمیتوانستند به یکدیگر کمک کنند که بیشتر به تفرقه و دشمنی برای بقاء تأکید داشتند. زنان حقیر شمرده میشدند. و ضعف، ناتوانی، بیسوادی و محدودیتهای بسیار آنان در ارتباط با فضای اجتماعی به حدی بود که موجوداتی مستقل با نام و نشانی معین نبودند. زن را عورت، ضعیفه و یا با نام فرزندانش مینامیدند. (17) چنین موجود محدودی با فضای بسته که امکان عمل اجتماعی نداشت و دائم یا مورد هجوم و سوء استفاده قرار میگرفت یا حمایتهای محدودکننده بر او اعمال میشد، راهی جز پناه بردن به جادو، فال و خرافه نداشت. همیشه برای ابراز وجود اجتماعی زنان حائلی وجود داشت؛ روبنده، دیوار، پشت بام و یا مردانی که به واسطه آنها فکر یا تمایل زنان امکان بروز مییافت. گو اینکه در فضای عمومی در جهان سنت نیز چندان محملی وجود نداشت که زن بتواند در آن کنشگری کند.
نظام سلطه در صورت مهیا شدن شرایط به تهاجم و بهرهجویی از زنان میپرداخت. سران ایل، حکام ایالات، صاحبان قدرت در هر منصب و شغلی، سران نظامی و سیاسی، خان روستا و گردنکشان و یاغیان موجب ناامنی و محدودیت حضور زنان در جامعه بودند. از سوی دیگر، غیرت، تعصب و هنجارهای ارزشی و اخلاقی جامعه نیز پایبندی دیگری برای زنان بیپناه بود که از همه سو مورد تهاجم و فشار اجتماعی قرار داشتند. زنان همواره با مسأله غیرت مردان وابسته به خود درگیر بودند و گاه شدت غیرت موجب به قتل رسیدن آنان میشد. زنان و دختران شیئی تلفی میشدند متعلق به پدر، همسر، برادر و دیگر اعضای فامیل که در صورت بروز خطایی از سوی آنان، در درجه اول مورد مجازات اعضای خانواده خود قرار میگرفتند، در صورتی که این مجازاتها به هیچ وجه برای مردان اعمال نمیشد. (18)
نتیجه
بررسی جهان سنت و ویژگیهای آن در مقابل جهان مدرن امکان مقایسهای فراهم مینماید تا به درستی بتوان موقعیت خود را در جهان امروز ارزیابی کرد. دیالکتیک درونی - برونی هویت، رابطهای بین آنچه در درون شخص است با شرایط اجتماعی و فهم بیرونی از او برقرار میکند. بنابراین آنچه به عنوان گفتمان غالب زن سنتی میتوان دریافت، این است که جامعه سنتی با حصارها و محدودیتهای اجتماعی، حقوقی، اقتصادی، خانوادگی و هنجارهای صُلب از یک سو، ناامنی اجتماعی، عدم حمایت قانون، حقارتهای تاریخی که به صورت فرهنگ منتقل میگردد و تعصب و غیرت مردانه از سوی دیگر زن را در حصارهایی بسیار محدودتر از جهان بسته سنت قرار میداد. بنابراین زنی که در این شرایط حاصل میشود زنی وابسته، حسود، ترسو، ناآرام، درگیر با همجنسان، غیرمستقل، غیر انتخابگر، بیکنش و ضعیف خواهد بود که قادر نیست مسئولیت تصمیم خود را بپذیرد.زنی که جهان سنت از نظر روانی و ذهنی میپروراند زنی است که برای جلب نظر مردان تلاش میکند، موجودیتی مستقل برای خود قائل نیست، با همجنسان خودش نمیتواند کنار بیاید چون آنها رقیب هستند، حسادت، غیبت، برملا کردن عیوب همجنسان، ناآرامی و درگیر شدن با دیگران، گرایش به جادو و خرافات، هیجانهای کاذب و سطحی نگری حاصل چنین شرایطی است. زن در جهان سنت انتخاب نمیکند، حق طلاق ندارد و در حق مالکیت که داراست در بسیاری موارد قدرت تصمیم گیری ندارد. وی در جهانی مملو از ترسهای گوناگون به سر میبرد و به لحاظ ذهنی خروج از آن برایش بسیار دشوار است، چرا که امنیت موجود را از دست میدهد. حضور اجتماعی زن نیز در جامعه سنتی با واسطه، ناملموس و غیرمستقل است.
در جهان سنت، به رغم آنکه فرد بر تمایز جسمانی - روانشناختی (یا عینی - ذهنی) خود از دیگران واقف است، اما چون مناسبات اجتماعی صرفاً در عمل جمعی متبلور میشود و شخص را از کنش آگاهانه، مختارانه و خود آیین محروم میکند، اختیار و آزادی اعمال اراده حاصل نمیشود و در جامعهای که مناسبات اجتماعی اجازه تصمیمگیری نمیدهد بدیهی است که خویشتن تکوین و قوام نمییابد. در جهان سنت هر شخصی دارای وظایف، نقشها و کارکردهایی است که در مقابل از مزایایی نیز برخوردار میشود. اگر شخص به هر دلیلی دست به تصمیمگیری فردی متفاوتی بزند، مجموعه مناسبات اجتماعی با آن مقابله میکند و شخص به صورت کسی که از قواعد منحرف شده است، به نظر میرسد.
نمایش پی نوشت ها:
1. استادیار گروه تاریخ دانشگاه آزاد اسلامی واحد نجف آباد.
2. ریچارد جنکینز، هویت اجتماعی، ترجمه تورج یاراحمدی، تهران، شیرازه، 1381، ص 177.
3. نگاه کنید به: همان جا، ص 120.
4. نگاه کنید به: ریمون آرون، مراحل اساسی اندیشه در جامعه شناسی، ترجمه باقر پرهام، تهران، انقلاب اسلامی، 1364، ص 350-345؛ لوئیس کوزر، زندگی و اندیشه بزرگان جامعه شناسی، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، علمی، 1373، ص 190؛ جی.اچ. آبراهام، مبانی و رشد جامعه شناسی، ترجمه حسن پویان، تهران، چاپخش، 1369، ص 322-319 و 206.
5. نگاه کنید به: یداله موقن، «لوسین لوی برول و مسأله ذهنیتها»، ناقد، سال اول، 1383، ش 3؛ یدالله موقن، «فرم اندیشه اسطورهای»، آینه اندیشه (دوره جدید)، ش 1، ص 15-11؛ ش 2، ص 30-25؛ ش 3، ص 34-32.
6. جنکینز، هویت اجتماعی، ص 36.
7. برای آگاهی از مبحث هویت ناخودآگاه نگاه کنید به: همانجا، ص 140-135.
8. اوژن اوبن، ایران امروز، ترجمه علی اصغر سعیدی، تهران، جهان، 1362، ص 110.
9. مونس الدوله، خاطرات مونس الدوله، به کوشش سیروس سعدونیان، تهران، زرین، 1380، ص 194-193.
10. برای آگاهی بیشتر در خصوص وضعیت حرمسرا نگاه کنید به: ساموئل گرین ویلز بنجامین، ایران و ایرانیان، خاطرات و سفرنامه بنجامین، تهران، آفتاب، 1363، ص 445-444؛ پولاک، سفرنامه، ترجمه جهانداری، تهران، خوارزمی، 1361. ص 245.
11. در مبحث طلاق و مسأله مالکیت نگاه کنید به: مونس الدوله، خاطرات، ص 194- 193 و 68؛ گروترودبل، تصویرهایی از ایران، ترجمه بزرگمهر ریاحی، تهران: خوارزمی، 1363، ص 171؛ گزارشهای عصر سپهسالار، به کوشش محمدطاهر احمدی، تهران، سازمان اسناد ملی ایران، 1370، ص 151.
12. برای آگاهی بیشتر نگاه کنید به: عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من، تهران، زوار، 1321، چاپ دوم، ج 1، ص 221-220.
13. در خصوص آموزش دختران نگاه کنید به: شمسالدین رشدیه، سوانح عمر، تهران، نشر تاریخ ایران، 1362، ص 148؛ اسنادی از مدارس دختران از مشروطه تا پهلوی، به کوشش سهیلا ترابی فارسانی، تهران، سازمان اسناد ملی ایران، 1378، مقدمه، ص 15-10.
14. بنجامین، ایران و ایرانیان، ص 445-444.
15. پولاک سفرنامه، ص245.
16. همان، ص 156-155؛ آبراهام، و. ویلیامز، ایران در گذشته و حال، ترجمه منوچهر امیری و فریدون بدرهای، تهران، خوارزمی، 1357، ص 476.
17. مونس الدوله، خاطرات، ص 194- 193؛ پولاک، سفرنامه، ص 158- 157.
18. عینالسلطنه، روزنامه خاطرات، به کوشش مسعود سالور و ایرج افشار، تهران، اساطیر، 1374، ص 494.
نمایش منبع ها:
- آبراهام، و. ویلیامز، ایران در گذشته و حال، ترجمه منوچهر امیری و فریدون بدرهای، تهران، خوارزمی، 1357.
- اسنادی از مدارس دختران از مشروطه تا پهلوی، به کوشش سهیلا ترابی فارسانی، تهران، سازمان اسناد ملی ایران، 1378.
- اوژن اوبن، ایران امروز، ترجمه علی اصغر سعیدی، تهران، جهان، 1362.
- پولاک، سفرنامه، ترجمه جهانداری، تهران، خوارزمی، 1361.
- جی. اچ. آبراهام، مبانی و رشد جامعه شناسی، ترجمه حسن پویان، تهران، چاپخش، 1369.
- ریچارد جنکینز، هویت اجتماعی، ترجمه تورج یاراحمدی، تهران، شیرازه، 1381.
- ریمون آرون، مراحل اساسی اندیشه در جامعه شناسی، ترجمه باقر پرهام، تهران، انقلاب اسلامی، 1364.
- ساموئل گرین ویلز بنجامین، ایران و ایرانیان، خاطرات و سفرنامه بنجامین، تهران، آفتاب، 1363.
- شمسالدین رشدیه، سوانح عمر، تهران، نشر تاریخ ایران، 1362.
- عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من، ج 1، چاپ دوم، تهران، زوار، 1321.
- عین السلطنه، روزنامه خاطرات، به کوشش مسعود سالور و ایرج افشار، تهران، اساطیر، 1374.
- گروترودبل، تصویرهایی از ایران، ترجمه بزرگمهر ریاحی، تهران: خوارزمی، 1363.
- گزارشهای عصر سپهسالار، به کوششی محمدطاهر احمدی، تهران، سازمان اسناد ملی ایران، 1370.
- لوئیس کوزر، زندگی و اندیشه بزرگان جامعه شناسی، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، علمی، 1373.
- مونس الدوله، خاطرات مونس الدوله، به کوشش سیروس سعدونیان، تهران، زرین، 1380.
- یدالله موقن، «لوسین لوی برول و مسأله ذهنیتها»، ناقد، سال اول، 1383، ش 3؛ یدالله موقن، «فرم اندیشه اسطورهای»، آینه اندیشه (دوره جدید)، ش 1 و 2 و 3.
احمدی (صرّاف)، نزهت؛ (1392)، زن در تاریخ اسلام (مجموعه مقالات سمینار بینالمللی زن در تاریخ اسلام)، تهران: انتشارات کویر، چاپ اول.