علم اسلامی و علم طبیعی دو ضد هم و یا تکمیل کننده یکدیگر
چکیده
عدهای پنداشتهاند رابطه علوم دینی، همانند فیزیک اسلامی و شیمیاسلامی با علوم طبیعی همانند رابطه فرش دستباف با فرش ماشینی است. با وجود آنکه هر دو فرشاند. ولکن محتوا و ماهیتی کاملا مغایر دارند؛ ازاین رو علوم دینی همانند فیزیک اسلامی، محتوایی کاملا مغایر با علوم طبیعی مثل فیزیک دارند».
تعداد کلمات 1347/ تخمین زمان مطالعه 7 دقیقه
عدهای پنداشتهاند رابطه علوم دینی، همانند فیزیک اسلامی و شیمیاسلامی با علوم طبیعی همانند رابطه فرش دستباف با فرش ماشینی است. با وجود آنکه هر دو فرشاند. ولکن محتوا و ماهیتی کاملا مغایر دارند؛ ازاین رو علوم دینی همانند فیزیک اسلامی، محتوایی کاملا مغایر با علوم طبیعی مثل فیزیک دارند».
تعداد کلمات 1347/ تخمین زمان مطالعه 7 دقیقه
دیدگاه آیت الله جوادی آملی درباره علم دینی با انتقاداتی روبرو شده است که دراین فصل به تبیین و بررسی آنها خواهیم پرداخت. همچنین در مجله «معرفت فلسفی» شماره ۲۴، دیدگاهایت الله جوادی آملی مورد بحث و نقد قرار گرفته کهایت الله جوادی آملی در مجله «اسراء» شماره ۲ در مقالهای به نام «تبیین برخی از مطالب منزلت عقل در هندسه معرفت دینی»، به آن پاسخ داده است.
پیش از تبیین و تحلیل سه ارزیابی ذیل، لازم است به بیان برخی اشکالات و پاسخهای استاد جوادی آملی اشاره شود:
اشکال اول: عدهای پنداشتهاند رابطه علوم دینی، همانند فیزیک اسلامی و شیمی اسلامی با علوم طبیعی همانند رابطه فرش دستباف با فرش ماشینی است. با وجود آنکه هر دو فرشاند. ولکن محتوا و ماهیتی کاملا مغایر دارند؛ ازاین رو علوم دینی همانند فیزیک اسلامی، محتوایی کاملا مغایر با علوم طبیعی مثل فیزیک دارند»[1]. در جواب باید گفت: اولا: تقسیمبندی علوم به دینی و غیردینی معنا ندارد؛ زیرا همه علوم، دینی است و علم غیردینی نداریم؛ بنابراین اصل تقسیم بندی صحیح نیست. ازاین رو همان گونه که علوم دینی (همانند فقه، اصول، تفسیر) قول خداوند متعال بوده علوم دینی مثل فیزیک اسلام و شیمی اسلامی تافتهای جدابافته از علوم طبیعی نیست و تفاوت میان این علوم در نگاه متعلم است؛ چنانچه متعلم این علوم را صرفا طبیعت بپندارد و رابطه ملکوتی میان این علوم و فاعل آن لحاظ نکند، این علوم طبیعی و سکولار خواهد بود و چنانچه رابطه ملکوتی میان این علوم و فاعل آن لحاظ شود، این علوم دینی خواهد بود.و از طریق دلیل نقلی کشف میگردد، همچنین علوم طبیعی همانند فیزیک و.... فعل خداوند متعال بوده و به وسیله عقل - که عقل نیز مخلوق خداوند متعال است - تحصیل میگردد. همان گونه که آگاهی نسبت به قول و سخن خدا نیز تفسیر و پردهبرداری از کتاب اوست و همان گونه که تفسیر قرآن، علم دینی است، همچنان تفسیر زمین و آسمان دریا و رودخانه، موجودات سخت جمادی و رویشگر نرم نباتی و همچنین شناخت حیوان و انسان و مانند آن و هر آنچه که به آفرینش و پدیدههای هستی برمیگردد، علم دینی است که دارای مبادی قابلی خاص و تمهیدات ویژه پذیرش است که در سایه ارتباط با مبادی و علل فاعلی مخصوص تأمین میشود».[2]
ثانیا: اسلامی نمودن این گونه علوم به این است که این علوم را با دین آشتی داده، دانشمندان به جای دانش طبیعی و لاشه علم، دانش خلقی که مخلوق خداوند متعال است، بررسی کنند. همچنین مازاد بر بررسی علل مادی و طبیعی به علل فاعلی و غایی نیز که به خداوند متعال بر میگردد، توجه نمایند. نتیجه اینگونه معرفتشناسی باعث اسلامی شدن علوم میگردد. «با تفسیر و هدایت الهی در سایه نور قرآن کریم روشن میشود که باید عنوان «طبیعت» به عنوان«خلقت» منقلب و مبدل شود؛ به عبارت دیگر، باید به «دانش طبیعی» گفت «دانش خلقی» واین تنها تفاوت لفظی و عبارتی نیست؛ بلکه تحول عمیقی در معرفتشناسی و شناخت پدیدههاست که موجب میشود همه علوم، هر علمی که باشد، علم اسلامی شناخته شوند و طبعا دانش غیراسلامی وجود ندارد.[3]
اشکال دوم: اشکال این است که با توجه به مبنای ایت الله جوادی آملی در اسلامی نمودن علوم (چناچه نگاه معرفتشناسی اصلاح شود، علوم اسلامی خواهند شد)،این رویکرد، صرف نمادی اسلامی و پوششی اسلامی به صورت علوم عرضه کرده، اما در محتوای علوم تغییری ایجاد نمیکند و راهکاری ارائه نمیدهد که هنگام تعارض میان علم و دین بتوان با به کار بستن آن تعارض را از میان برداشت.
پاسخاین است که بعد از اصلاح نگاه معرفت شناختی و دینی نمودن علوم، اولا: تعارضی میان علم (با درنظر گرفتن مبانی معرفتشناختی) و دین وجود ندارد و اصل تعارض، منتفی است؛ زیرا علم محصول عقل است و عقل همانند نقل، زیرمجموعه معرفت دینی به حساب میآید و همان گونه که گزارههای دینی، جزئی از ضلع معرفت دینی به حساب میآیند، گزارههای عقلی علوم مختلف نیز جزئی دیگر از ضلع معرفت دینی شمرده میشوند، و منبع معرفتی دینی از دو زیر مجموعه عقل و نقل تشکیل میشود؛ ازاین رو، فرض تعارض میان مقسم و قسم، عقلا منتفی است؛ اما تعارض دلیل نقلی با دلیل عقلی قابل تصور است. همانگونه که دو دلیل نقلی دچار تعارض میشوند و برای رفع تعارض به روشهای علاج در اصول فقه مراجعه میکنیم، در مواردی نیز دلیل نقلی با دلیل عقلی دچار تعارض میشوند.
توضیح اینکه: تعارض میان دو گزاره به دو صورت امکان دارد ۱.تعارض تباینی: هرگاه میان به دلیل نقلی و عقلی به گونهای تباین باشد که به هیچ وجه قابل جمع نباشند و از اثبات یکی و دیگری لازم بیاید، دراین صورت برای رفع تعارض، لازم است به یقین اخذ شود و یقین اتخاذ شده گاه دلیل نقلی است و گاه دلیل عقلی و هر کدام از گزارهها که متقین باشد، آن را اخذ میکنیم: «برای مثال، زمانی که به دلیل صریح عقلی برای ما مسلم شد که خداوند، جسمانی، دارای اعضا و قابل رؤیت با حواس ظاهری نیست، آن دست ازآیاتی که ظهور در جسم داشتن خداوند دارند، نظیر «ید الله فوق ایدیهم»[4]، «وجوه یومئذ ناضره الى ربها ناظره»[5]، را بی درنگ به محمل صحیحی تأویل میبریم و تعارض ظاهری عقل و نقل را برطرف میسازیم؛ چنان که با ادله عقلی که درباره لزوم عصمت انبیاء(ع) در دست داریم، آیاتی نظیر «و عصی آدم ربه فغوی»[6] را بیدرنگ توجیه میکنیم و معنای ظاهری آن را حجت نمیدانیم».[7]
پیش از تبیین و تحلیل سه ارزیابی ذیل، لازم است به بیان برخی اشکالات و پاسخهای استاد جوادی آملی اشاره شود:
اشکال اول: عدهای پنداشتهاند رابطه علوم دینی، همانند فیزیک اسلامی و شیمی اسلامی با علوم طبیعی همانند رابطه فرش دستباف با فرش ماشینی است. با وجود آنکه هر دو فرشاند. ولکن محتوا و ماهیتی کاملا مغایر دارند؛ ازاین رو علوم دینی همانند فیزیک اسلامی، محتوایی کاملا مغایر با علوم طبیعی مثل فیزیک دارند»[1]. در جواب باید گفت: اولا: تقسیمبندی علوم به دینی و غیردینی معنا ندارد؛ زیرا همه علوم، دینی است و علم غیردینی نداریم؛ بنابراین اصل تقسیم بندی صحیح نیست. ازاین رو همان گونه که علوم دینی (همانند فقه، اصول، تفسیر) قول خداوند متعال بوده علوم دینی مثل فیزیک اسلام و شیمی اسلامی تافتهای جدابافته از علوم طبیعی نیست و تفاوت میان این علوم در نگاه متعلم است؛ چنانچه متعلم این علوم را صرفا طبیعت بپندارد و رابطه ملکوتی میان این علوم و فاعل آن لحاظ نکند، این علوم طبیعی و سکولار خواهد بود و چنانچه رابطه ملکوتی میان این علوم و فاعل آن لحاظ شود، این علوم دینی خواهد بود.و از طریق دلیل نقلی کشف میگردد، همچنین علوم طبیعی همانند فیزیک و.... فعل خداوند متعال بوده و به وسیله عقل - که عقل نیز مخلوق خداوند متعال است - تحصیل میگردد. همان گونه که آگاهی نسبت به قول و سخن خدا نیز تفسیر و پردهبرداری از کتاب اوست و همان گونه که تفسیر قرآن، علم دینی است، همچنان تفسیر زمین و آسمان دریا و رودخانه، موجودات سخت جمادی و رویشگر نرم نباتی و همچنین شناخت حیوان و انسان و مانند آن و هر آنچه که به آفرینش و پدیدههای هستی برمیگردد، علم دینی است که دارای مبادی قابلی خاص و تمهیدات ویژه پذیرش است که در سایه ارتباط با مبادی و علل فاعلی مخصوص تأمین میشود».[2]
ثانیا: اسلامی نمودن این گونه علوم به این است که این علوم را با دین آشتی داده، دانشمندان به جای دانش طبیعی و لاشه علم، دانش خلقی که مخلوق خداوند متعال است، بررسی کنند. همچنین مازاد بر بررسی علل مادی و طبیعی به علل فاعلی و غایی نیز که به خداوند متعال بر میگردد، توجه نمایند. نتیجه اینگونه معرفتشناسی باعث اسلامی شدن علوم میگردد. «با تفسیر و هدایت الهی در سایه نور قرآن کریم روشن میشود که باید عنوان «طبیعت» به عنوان«خلقت» منقلب و مبدل شود؛ به عبارت دیگر، باید به «دانش طبیعی» گفت «دانش خلقی» واین تنها تفاوت لفظی و عبارتی نیست؛ بلکه تحول عمیقی در معرفتشناسی و شناخت پدیدههاست که موجب میشود همه علوم، هر علمی که باشد، علم اسلامی شناخته شوند و طبعا دانش غیراسلامی وجود ندارد.[3]
اشکال دوم: اشکال این است که با توجه به مبنای ایت الله جوادی آملی در اسلامی نمودن علوم (چناچه نگاه معرفتشناسی اصلاح شود، علوم اسلامی خواهند شد)،این رویکرد، صرف نمادی اسلامی و پوششی اسلامی به صورت علوم عرضه کرده، اما در محتوای علوم تغییری ایجاد نمیکند و راهکاری ارائه نمیدهد که هنگام تعارض میان علم و دین بتوان با به کار بستن آن تعارض را از میان برداشت.
پاسخاین است که بعد از اصلاح نگاه معرفت شناختی و دینی نمودن علوم، اولا: تعارضی میان علم (با درنظر گرفتن مبانی معرفتشناختی) و دین وجود ندارد و اصل تعارض، منتفی است؛ زیرا علم محصول عقل است و عقل همانند نقل، زیرمجموعه معرفت دینی به حساب میآید و همان گونه که گزارههای دینی، جزئی از ضلع معرفت دینی به حساب میآیند، گزارههای عقلی علوم مختلف نیز جزئی دیگر از ضلع معرفت دینی شمرده میشوند، و منبع معرفتی دینی از دو زیر مجموعه عقل و نقل تشکیل میشود؛ ازاین رو، فرض تعارض میان مقسم و قسم، عقلا منتفی است؛ اما تعارض دلیل نقلی با دلیل عقلی قابل تصور است. همانگونه که دو دلیل نقلی دچار تعارض میشوند و برای رفع تعارض به روشهای علاج در اصول فقه مراجعه میکنیم، در مواردی نیز دلیل نقلی با دلیل عقلی دچار تعارض میشوند.
توضیح اینکه: تعارض میان دو گزاره به دو صورت امکان دارد ۱.تعارض تباینی: هرگاه میان به دلیل نقلی و عقلی به گونهای تباین باشد که به هیچ وجه قابل جمع نباشند و از اثبات یکی و دیگری لازم بیاید، دراین صورت برای رفع تعارض، لازم است به یقین اخذ شود و یقین اتخاذ شده گاه دلیل نقلی است و گاه دلیل عقلی و هر کدام از گزارهها که متقین باشد، آن را اخذ میکنیم: «برای مثال، زمانی که به دلیل صریح عقلی برای ما مسلم شد که خداوند، جسمانی، دارای اعضا و قابل رؤیت با حواس ظاهری نیست، آن دست ازآیاتی که ظهور در جسم داشتن خداوند دارند، نظیر «ید الله فوق ایدیهم»[4]، «وجوه یومئذ ناضره الى ربها ناظره»[5]، را بی درنگ به محمل صحیحی تأویل میبریم و تعارض ظاهری عقل و نقل را برطرف میسازیم؛ چنان که با ادله عقلی که درباره لزوم عصمت انبیاء(ع) در دست داریم، آیاتی نظیر «و عصی آدم ربه فغوی»[6] را بیدرنگ توجیه میکنیم و معنای ظاهری آن را حجت نمیدانیم».[7]
بیشتر بخوانید: علم دینی از منظر آیتالله جوادی آملی
٢. تعارض ظاهری: در بعضی صورتها میان دلیل نقلی و عقلی، حالت تباین وجود ندارد؛ دراین صورت تعارض میان آن دو تعارض ظاهری است که برای حل تعارض باید به خاص و مقید مراجعه کنیم. «دلیل عقلی گاه در قالب مخصص یا مقید یا مخصص یا مقید لبی موجب تخصیص یا تقیید دلیل نقلی ظاهرأ معارض میشود. همان طور که یک روایت عام یا مطلق، به وسیله دلیل نقلی متخصص یا مقید، تقیید و تخصیص میخورد و عموم و اطلاق آن از حجیت میافتد».[8] قسم دوم تعارض، نسبت به نوع اول، شمولیت بیشتری دارد و مصادیق فراوانی برای آن میتوان یافت. برای تشریح مطلب به ذکر چند نمونه میپردازیم:
1.«برای نمونه میتوان به روایاتی اشاره کرد که درباره بیماری معین تعبیر «لاعدوی» دارد؛ یعنی واگیردار نیست. حال اگر در علوم پزشکی اطمینان حاصل شد که برخی از اقسام بیماری واگیر و ساری است، این مطلب علمی و عقلی، مخصص یا مقید لبی برای آن روایات است و میگوییم مراد از «لاعدوی» برخی دیگر از موارد این بیماری است و خصوص این موارد شناخته شده آن واگیر و ساری هستند.[9]
۲. «اگر در زیستشناسی ثابت شد که در ترکیب برخی از موجودهای زنده آب به کار نرفته و یقینی شد که بعضی موجودهای زنده از آب پدید نمیآیند و بدون آب یافت میشوند،این شاهد یقینی علمی و تجربی به مثابه مخصص لبی آیه «و جعلنا من الماء کل شی حی» قرار میگیرد نه مناقض آن. همچنین اگر در متن یکی از نصوص دینی آمد که هر موجود زنده، نر و ماده دارد و با دانش تجربی ثابت شد که بعضی از موجودهای زنده نر و ماده ندارند،این سلب جزئی، مخصص یا مقید آن عام یا مطلق است نه نقیض آن».[10]
بنابراین در صورت دوم که بعضی گزارههای علمی با دین دچار تعارض میشوند، به روشهای علاج مراجعه کرده، تعارض را حل میکنیم. ثمره این راهکاراین است که در علوم مازاد بر اصلاح نگاه معرفتشناختی، محتوای علوم نیز اصلاح خواهند شد.
بنابراین، علوم دینی مثل فیزیک اسلام و شیمی اسلامی تافتهای جدابافته از علوم طبیعی نیست و تفاوت میان این علوم در نگاه متعلم است؛ چنانچه متعلم این علوم را صرفا طبیعت بپندارد و رابطه ملکوتی میان این علوم و فاعل آن لحاظ نکند، این علوم طبیعی و سکولار خواهد بود و چنانچه رابطه ملکوتی میان این علوم و فاعل آن لحاظ شود، این علوم دینی خواهد بود.
نمایش پی نوشت ها:
[1] عبد الله جوادی آملی؛ منزلت عقل در هندسه معرفت دینی؛ ص ۱۴۱.
[2] همو، وحی و نبوت، ص ۲۶۰.
[3] همان، ص258.
[4] دست خدا بالای دستهاست (فتح: ۱۰).
[5] در آن روز چهرههایی شاداب و مسرور به سوی پروردگارش مینگرند (قیامت: ۲۲-۲۳).
[6] آدمها پروردگارش را نافرمانی کرد و گمراه شد (طه: ۱۲۱).
[7] عبدالله جوادی آملی: منزلت عقل در هندسه معرفت دینی؛ ص ۷۴.
[8] همان.
[9] همان، ص75.
[10] همان، ص91.