کد لعنتي 1356
نويسنده:هدي ايزدي
آخرش هم نفهميدم اين همه ذوق و شوق يکهو کجا رفت؛ آن هم درست روز اول مهر 1381، قبل از آن داشتم خودم را براي رشته اي مي کشتم که برايش به رتبه 455 رسيده بودم و خيالم راحت بود که مي توانم راحت روي صندلي کلاس هايش بنشينم اما همه اين علاقه وهيجان، روز اول مهر، دود شد و به هوا رفت. تمام روزهايي که با دقت و به شکلي عجيب و غريب، توي اتاق کنکوري درس مي خوانديم که هنوز هم همان شکلي مانده و شده«موزه کنکور» من و دوتا از دوست هايم، يک کد لعنتي جلوي چشمم رژه مي رفت؛ کد1356؛ انگار اين عدد چهار رقمي ساخته شده بود براي اينکه انگيزه هاي نداشته من براي ورود به دانشگاه، يکهو راه خلاف عادت را بروند؛ يکهو جان بگيرند و تا به خودم مي آيم ببينم براي کد1356 دارم خودم را خفه مي کنم. روز گرفتن کارنامه يادم نمي رود؛ گير داده بودم به بچه ها که صبح زود برويم تا رتبه هاي خوب تمام نشود! براي من رتبه مهم نبود؛ مهم اين بود که بتوانم توي آن برگه هاي انتخاب رشته در اولين انتخابم قبول شوم. کد 1356؛ نمي دانم هنوز هم کد رشته ام توي دفترچه هاي کنکور همين است يا نه؛ خيلي فرقي ندارد. کد 1356، از اول مهر همان سال ورود به دانشگاه براي من دود شد و به هوا رفت. از همان وقت فهميدم که نشستن پشت صندلي هاي رشته ارتباطات، گرايش روزنامه نگاري دانشگاه علامه طباطبائي، من را روزنامه نگار نمي کند.
منبع:مجله همشهري جوان شماره 222 /س
منبع:مجله همشهري جوان شماره 222 /س