مشي تروريستي

برغم تمام ادعاها ، حقيقت آن است كه مجاهدين به هنگام برگزيدن مشي تروريستي در سال 1360 هيچ استراتژي و تاكتيك مشخصی نداشتند . و اصولاْ در قواره اي نبودند كه بخواهند مثلاْ استراتژي چند ساله داشته باشند اين گروه بااتخاذ مشي تروريستي فرصت طلبانه و مقطعي هر آنچه در قدرت و توانايي داشت به كار برد و آنچه پس از آن بعنوان استراتژي و تاكتيك به خورد هواداران
شنبه، 31 مرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مشي تروريستي
مشي تروريستي
مشي تروريستي




برغم تمام ادعاها ، حقيقت آن است كه مجاهدين به هنگام برگزيدن مشي تروريستي در سال 1360 هيچ استراتژي و تاكتيك مشخصی نداشتند . و اصولاْ در قواره اي نبودند كه بخواهند مثلاْ استراتژي چند ساله داشته باشند
اين گروه بااتخاذ مشي تروريستي فرصت طلبانه و مقطعي هر آنچه در قدرت و توانايي داشت به كار برد و آنچه پس از آن بعنوان استراتژي و تاكتيك به خورد هواداران داده شد ، سرهم بندي كلماتي بود كه بر اساس اتفاقات و رويدادها توسط مسعود رجوي مسئول گروه ارائه مي گرديد .
حتي هنوز جداشدگان از مجاهدين باورشان نشده است كه هيچ خط و استراتژي مشخصي در كار نبوده و از این رو است که گاهي به نقد " استراتژي مسلحانه " مي پردازند !
بزعم بعضي ها شكست روش مسلحانه اين گروه مربوط به عدم واقع بيني و ضعف استراتژي و خط هاي تاكتيكي آنها مي شود .
اينها كساني هستند كه مرز حقيقي وراستين " مبارزه مسلحانه رهايي بخش " و "مشي تروريستي توطئه آميز " را درك نكرده اند و يا آگاهانه چشم هاي خود را برحقايق بسته اند .
جمع بندي و تحليل مجاهدين ، علت شكست اين روش را مقابله و دولت ايران معرفي مي نمايد . و انتقاد اصلي را به دولت ايران وارد مي داند ! كه خود را براي سرنگوني آماده نكرده بود !؟
مجاهدين روزهای آغاز حرکت مسلحانه با انفجار بمب و گلوله ، تمام تلاش خود را به كار بستند تا فضاي سياسي و اجتماعي ايران را به هرج و مرج بكشانند . آن روزها چنين استدلال مي نمودند كه "فاصله اي تا پيروزي نيست و هيچ كس از نيروي پيروز بخاطر خشونتها و تندرويها سؤال نمي كند ."!
چه دسته ي اول كه شعارهاي اين گروه را باور كرده اند و چه خود آنها كه بهتر از هر كس مي دانند چه افتضاحي به بار آورده اند . عمداْ و با آگاهي تمام سعي دارند تا خط قرمز و حد فاصلي بنام " مردم و اجتماع " را از اذهان بزدايند و در فضاي ذهني و انتزاعي به تحليل وقايع بنشينند .درصورتیکه توده ها و اجتماع مرز تعيين كننده عملياتهاي گانگستري و خشونت بار با نبردهاي آزاديبخش مي باشند .
هر جا كه سلاح در مقابل خواست مردم و اجتماع بايستد ، قطعاْ ماهيت آن تروريستي است و هر جا كه سلاح تنها وسيله اي براي ياري رساندن به مردم عليه متجاوزان و اشغالگران باشد نبردي رهايي بخش و ستودني است .تكليف حركت مسلحانه مجاهدین از ابتدا در ميان مردم ايران روشن بود .
اكنون بايد اعلام نمود كه جهان نيز پس از 20 سال به ماهيت تروريستي و خشونت آميز و غير مردمي اين حركت در ايران اعتراف كرد . بيانيه وزارت خارجه آمريكا و قطعنامه پارلمان اروپا در مورد گروه مجاهدين نشاندهنده عالمگير شدن اين واقعيت است .
بررسي روند تروريسم در ايران ، نشاندهنده سير نزولي و سريع اين پديده از قدرت ضربه زدن به رأس دولت ايران تا ترقه بازيهاي ماجراجويانه مي باشد . سيري كه دقيقاْ بخاطر خصلت ضد مردمي تروريسم و گروه مجاهدين روي داد .
" تروريسم توطئه گر " در ایران دو مرحله را پشت سر گذاشت و در اين دو مرحله فاقد هر گونه خط و برنامه مشخص بود .
مرحله اول " به كار بردن خشونت توطئه آميز بنابر توانايي هاي گروه "

الف _ اعمال تروريستي با چشم انداز كسب قدرت :

درست از هنگامي كه مجاهدين ابوالحسن بني صدر را فريب دادند و به ائتلاف با خود كشاندند و با اين تصور كه يك شورش مسلحانه در پشتيباني از موقعيت و مواضع وي مي تواند ضربه كاري به دولت ايران وارد كنند، مرحله اول آغاز گرديد .
شورش مسلحانه 30 خرداد فرآيند همين استنباط بود . مجاهدين كليه نيروهايي را كه مي توانستند از سطح شهر تهران و سايرشهرستانها جمع آوري كردند . به همه اين نيروها خط داده شد كه با سلاح سرد هرگونه مقاومتي را پاسخ دهند .
هدف تسخير مجلس به طرفداري از بني صدر و سپس حركت به سمت جماران محل استقرار رهبر ايران بود .
آنچه گزارش شده است حكايت از اين دارد كه نيروهاي مجاهدين بخشهايي از تهران را ساعتها با آتش و دود و انفجار همراه ساختند . 16 تن از مردم را كشتند و يك كارمند را سر بريدند .
شورش 30 خرداد كه اهداف كودتاي مجاهدين را دنبال مي نمود با مقابله مردم و نيروهاي انتظامي عقيم ماند .
بفاصله يك هفته مجاهدين انفجار مقر حزب جمهوري اسلامي را در عملياتي با تكنولوژي انفجاري گاز متراكم كه توسط عراق در اختيار آنان گذاشته شده بود ترتيب دادند.
نفوذ در حزب جمهوري اسلامي ، كار چندان پيچيده اي نبود . حزب يك تشكيلات هيئتي بود كه از طريق هيأتهاي مذهبي ، بازار و مردم عضو گيري مي كرد .يك عضو تحت كنترل امنيتي نبود و عموماْ آموزشهاي مذهبي و سياسي مي گرفت و يك فرد فعال زود مي توانست رشد كند .در ضمن هيچ ملاك خاصي براي مسئولين صوت،پذيرايي و نگهبانان داخلي در جلسه مسئولين حزب وجود نداشت تنها وضع ظاهري و پاي بندي به شعائر مذهبي معيار شناخته مي شد .
نفوذگر مجاهدين فردي به نام كلاهي كه ظاهراْ مسئول صوت و صداي سالن اجلاس بوده است موفق به كارگذاري مواد منفجره گرديد .
مديران و مسئولان مملكتي كه در اين اجلاس شركت داشتند ، بخاطر وابستگي حزبي در فضايي باز و بدون كنترلهاي امنيتي و اكثراْ بدون محافظ و بسياري از آنان با پاي پياده آمده بودند .
در واقع مجاهدين يك محفل حزبي خارج از دولت و كنترل هاي امنيتي را هدف قرار دادند .
هدف توطئه گرانه اين بود كه اين اشخاص از اعضاي مؤثر دولت ايران مي باشند و بخصوص ايت ا000 بهشتي فردي كه دشمني ديرينه اي با وي داشتند در اين جمع بود . چشم انداز نابودي اين اشخاص ، فلج شدن دولت ايران بود . و به اين ترتيب مجاهدين مي توانستند بايك ضربه ديگر خلاء قدرت را پر نمايند .
يكي از واقعيتهايي كه كليه ناظران به آن اعتراف كرده اند (و حتي مجاهدين در جلسات خصوصي به آن اشاره دارند ) اين بود كه انفجار حزب جمهوري اسلامي خشم مردم را برانگيخت . اين نشان مي دهد كه جريان تروريستي دقیقاً در تقابل با احساسات مردم و افکار عمومی بود .
مجاهدين مدتي منتظر فلج شدن دولت ايران ماندند ولي ظاهراْ خود به سمت فلج شدن مي رفتند به همين خاطر به اين نتيجه رسيدند كه بايد هر چه بيشتر شخصيتهاي مؤثر دولت ايران را نابود كنند . از آنجا كه دولت ايران در ابتدا اقدامات تأميني و حفاظتي ناچیزی را در مورد مديران خود اعمال مي نمود . مجاهدين توانستند در فاصله 7 تير تا مهر ماه 1360 تعدادي از اين مديران را ترور كنند كه از آن جمله مي توان به انفجاري در ساختمان نخست وزيری اشاره داشت كه نخست وزیر(باهنر) به همراه رئيس جمهور ايران (محمدعلي رجائي )به قتل رسيدند .
نكته عميقاْ دردناك اين است كه مسئولين توطئه گر مجاهدين به نيروهاي عملياتي گفته بودند كه حركتهاي نظامي ما باعث خواهد گرديد مردم به دنبال ما حركت كنند . به همين خاطر آنان را به خيابان فرستادند و با اين توجيه كه با شليك اولين گلوله و سردادن اولين شعار صدها هزار نفر از شما حمايت مي كنند ، عملاْ صحنه اي را ترتيب دادند كه نيروها سينه مردم ايران را نشانه رفتند و بسياري از مردم بي گناه را به خاك و خون كشيدند . اوج اين حركت در روز 5 مهر ماه سال 1360 (ه .ش )در پايتخت ايران بود .
كساني كه تحليل مي كنند كه حركت مجاهدين نه تنها حمايت مردمي را به دنبال نداشت بلكه مردم عليه آنان وارد عمل شدند تنها بخشي از واقعيت را ديده اند.
نيروهاي عملياتي هم كه صحنه گردان اين جنايتها بودند فريب توجيه هاي گروهشان را خورده بودندو اصولاْ يك فاز از درك توطئه ها و دسايس گروه عقب نگه داشته مي شدند .
هدف گروه در واقع اين بود كه نيروها در مقابل مردم قرار بگيرند و چون آنها مسلح و مردم دست خالي هستند بنا براين مردم مرعوب می شوند و دنباله روي آنان را پيشه مي كنند . اين نتيجه تحليل سطحي وكين توزانه اي بود كه از انقلاب ايران داشتند و مدعي بودند مردم كوركورانه از جريان روحانيت پيروي می کنند.
بعدها رجوي مي گويد در تظاهراتهاي مسلحانه بدنبال تست اجتماع و مردم بوديم ، ببينيم آيا مي شود قيام مسلحانه توده اي براه انداخت . براحتي مي شود انگيزه ها و نيت هاي اصلي اين گروه را درك كرد.در حاليكه رهبر گروه مدعي تست اجتماع مي باشد ليكن درجلسه توجيهي 5 مهر به نيروهايشان اعلام كرده بودند : " كار رژيم تمام است و تا غروب حكومت در دست ماست !؟"
سر در گمي وتحليل هاي دو پهلو از ابعاد تو طئه آميز اين جنايات نمي كاهد.

ب _ اعمال تروريستي با هدف فرسوده نمودن دولت ايران .

ستاره كسب قدرت خيلي زود افول كرد . هيچ حركتي نتيجه نداد . اولين امتيازي كه به ذهن توطئه گر تروريستها مبادرت نمود گسترش جبهه هاي جنگ بين ايران و عراق از مرزها به شهرها بود . تحليل اين بود كه نيرويي كه دولت ايران را نگه داشته است پاسداران و نيروهاي داوطلب مردمي هستند كه هم در جبهه ها حضور دارند و هم در شهرها تا كنون با ما مقابله كرده اند لذا بايد آنها را از سر راه برداشت .
هادي شمس حائري يكي از اعضاي مجاهدين چنين مي گويد :
"سازمان تحليل كرد كساني كه عامل اختناق در كوچه و خيابان هستند همين پاسداران جزء هستند . بدين ترتيب ترور پايين ترين رده هاي نظام در دستور كار قرار گرفت و لذا تيم هاي عملياتي شروع به كشتن افراد عادي جامعه مثلاْ به اين دليل كه در مساجد كوپن ارزاق تقسيم مي كردند ، نمودند .
بسياري از كاسب ها محل و كساني كه ريش بلند و انبوه داشتند يا براي جبهه ها ارزاق جمع آوري مي كردند مشمول عنوان سرانگشتان اختناق آفرين رژيم گشتند و به "اعدام انقلابي " محكوم شدند .
همين شخص به يكي ديگر از اهداف توطئه گرايانه مجاهدين در اين مرحله اشاره مي كند :
" اين طرح و ضرورت ادامه آن بخاطر سرگرم كردن نيروهاي رژيم در شهرها بود تا اعضاي بالاي سازمان بتوانند از مرزها خارج شوند ."
موجي از ترور و خشونت شهرها را در بر گرفت رجوي اعلام كرد كه اگر هر نيروي ما فقط يك نفر از طرف رژيم را به قتل برساند آنان حساب كار خود را خواهندكرد .
دولت ايران براي حل اين موضوع از مردم كمك خواست . آنان مي دانستند كه هيچ كدام از خانواده هاي تروريستها راضي به اينگونه حركت ها نيستند و به فرزندانشان اجازه نمي دهند كه از منازل آنان استفاده كنند .
ناگزير آنان بايستي از منازل اجاره اي كه عنوان " خانه تيمي " داشت بهره بجويند . لذا مردم مي توانستند موارد مشكوك به تروريسم بودن را گزارش كنند .
مردم بخاطر تنفري كه از تروريسم داشتند حقيقتاْ ركورد همكاري با دولتمردان و پاسداران را شكستند و طولي نكشيد كه بساط گسترده تروريسم برچيده شد .
شمس حائري چنين مي گويد : « در شهريور سال 62 با طرح مالك و مستأجر كه از سوي رژيم به اجراء درآمد . تمامي خانه هايي كه به نام پايگاههاي عملياتي خوانده مي شد مورد شناسائي قرار گرفت و تخليه شد . اكثر تيم ها متلاشي و دستگير شدند . باقي مانده به سمت كردستان و خارج كشور عزيمت نمودند و بدين ترتيب عمليات مسلحانه كاملاْ تعطيل گرديد .
در واقع مبارزه مسلحانه كه در ابتدا به قصد سرنگوني و تسخير حاكميت سياسي در كوتاه مدت خيز برداشته بود بيش از يك سال و نيم عمر نكرد و با شكست كامل استراتژيك مواجه شد و عنصر پيشتاز نه تنها ابتكار عمل را از دست داد و از شرايط بسيار عقب تر ماند بلكه در دام گسترده شرايط نسنجيده خفه شد ».

مرحله دوم "تروريسم ايذاء گر "

الف _ بازيابي موقعيت گذشته

مجاهدين گرچه مي دانستند كه ديگر موقعيت و امتيازات گذشته را ندارند ، ليكن تن به فرماليسم داده و تروريسم تبليغاتي را برگزيدند .
آنان بازسازي ارتباطات از خارج به داخل كشور را شروع كردند و دستور تشكيل هسته هاي مستقل را به نيروهايي كه ارتباطشان با گروه قطع گرديده بود دادند . وظيفه اين هسته ها عبارت بود از "انجام هر گونه كاري كه از دستشان بر بيايد." ترور ، بمب گذاري ، انفجار بمب هاي صوتي ، پنچر كردن ماشين پاسداران ، و ريختن چسب قطره اي در قفل مغازه هاي هواداران دولت ايران .
اين توطئه اي بود كه مجاهدين براي هواداران خود ترتيب داده بودند و مي دانستند كه در چنين شرايطي آنان حتماْ به دام خواهند افتاد و آنان نيز آمار بيشتري از زندانيان را اعلام خواهند نمود .
از سوي ديگر نيروهايي را كه قبلا از ايران حارج شده بودند تسليح نمود و از مرزهاي عراق با هدف مشخص به داخل ايران مي فرستادند.گرچه تعدادي از اين نيروها توانستند اهداف خود را مورد حمله قرار دهند .لیکن اکثر آنها براثر تجربه حکومت ، دستگیر یا متلاشی شدند.
از آنجا كه مجاهدين كاملاْ در سردر گمي بسر مي بردند و حتي نمي دانستند كه از كجا ضربه مي خورند و اهدافي كه در شهرها داشتند دور دست به نظر مي رسيد ، جهت گسترش تروريسم به نيروهاي عملياتي اعلام کردند مأموران ، خواه پاسدار يا ژاندارم و يا سرباز ارتش كه مرزي را كنترل مي كند، را هدف عملیات هستند ، چرا كه هدف آنان اقدامات تروريستي و در انتها تبليغات و نمايش بود .
شمس حائري به خوبي اين مقطع را توضيح مي دهد :
" …… اين افراد در پايگاهي كه نگه داري مي شدند هميشه كلت به كمر داشتند تا روحيه تهاجم در آنان به حداكثر برسد . پس از تمرين جنگ چريك شهري و آموزش هاي " تعقيب و مراقبت " و تاكتيكهاي " حمله و فرار " در اكيپ هاي 3_ 2 نفره به داخل اعزام مي شدند . خروج اين افراد از عراق به صورت انفرادي بود و در داخل به يكديگر وصل مي شدند . آنان حق حمل سلاح تا لحظه اي كه به محل مورد نظر در ايران منتقل شوند را نداشتند و با عاديسازي كامل به ايران مي رفتند و بعد به صورت قاچاق سلاح و مهمات و پول براي آنها ارسال مي شد ، بخشي بنام " ارتباطات " وظيفه اش پيدا كردن قاچاقچي و برخورد با آنان بود !
رجوي گفته بود كه در هر روز يك پاسدار كشته شود . يعني سراسر روزهاي هفته ما عمليات داشته باشيم .آنوقت ما به تعادل نيرويي با رژيم رسيده ايم و آماده ايم كه رژيم را سرنگون كنيم .
اما هرگز اين تيم هاي عملياتي به اهداف خود نرسيدند و در بسياري مواقع در همان لحظات ورود به مرز بدون درگيري جانشان را از دست مي دادند ……… رجوي فرمان صادر كرد كه همه بايد مسلح شوند . اين فرمان به نام فرمان " تسليح " معروف شد و از آن به بعد پرچم پليسي را پائين كشيدند و پرچم نظامي را بالا بردند …… قرار بر اين شد كه تيم ها را از همان عراق مسلح كرده و به ايران بفرستند و از ابتداي مرز عراق تا شهر مورد نظر هر كجا با پاسداران برخورد كردند همان جا درگير شوند . اما واقعيت غير از پرچم پليسي يا نظامي بود كه رجوي تحليل كرده بود ، زيرا تيم هاي عملياتي بدون كم ترين عكس العملي باز هم شناسائي و دستگير شدند ."

ب _ اسلحه ، پاسخي براي بحران ها :

بدست نياوردن قدرت ، شكست يك به يك راه كارهاي نظامي و آبرو باختگي بخاطر خيانت به كشور و همكاري با رژيم عراق باعث بحران ناكارآمدي مجاهدين گرديد .كه به اعتراضها بيروني و ريزش نيروها دروني منجر گرديده بود .
مجاهدین براي حل اين بحران به بحران ديگري پناه بردند " گرايش به مشی فرقه ای "بهترين تعبير براي اين مرحله است که عبارت است از نوعي گريز از واقعيات و درون گرايي گروهي .
براي فرار از اين بحرانها ، پناه بردن به اسلحه و مشغول نمودن نيرو و كليت گروه به درگيري راه مناسبي بود ، ليكن مجاهدين ديگر هيچ چشم اندازي براي عمل تروريستي در داخل شهرها نمي ديدند . به همين دليل به اين نتيجه رسيدند كه بايد در جبهه هاي جنگ عراق عليه ايران ، براي تضعيف دولت ايران با عراق همكاري كنند .
با تحليل هايي با عنوان " تقدم تاكتيكي منطقه بر شهر " و يا " ارتش آزاديبخش " ، تروريسم و خشونت طلبي خود را در جاسوسي و از بين بردن سربازان ايراني و مين گذاري در مقابل ماشين هاي آنان ارضاء نمودند
شمس حائري در كتاب مرداب چنين مي گويد :
" جنگ آزاديبخش آخرين استراتژي از نوع مسلحانه بود كه به گل نشسته بود ، تعداد نفرات اين ارتش هرگز از دو هزار نفر تجاوز نكرد ………… مجاهدين مستقيماْ در جنگ به نفع دشمن همكاري اطلاعاتي و نظامي مي كردند
مجاهدين هرگز حاضر نبودند با نيروهاي حزب دمكرات عمليات مشترك نظامي انجام دهند و اگر هم به چنين كاري دست مي زدند اصرار داشتند كه فرماندهي را خود بر عهده بگيرند . اما با ارتش صدام نه تنها عمليات مشترك انجام مي دادند بلكه فرماندهي عمليات و صلاح ديدها و تعيين اولويت نظامي هميشه در دست نيروهاي عراقي قرار داشت ."
هنگام آتش بس بین عراق و، مجاهدین با برداشتي توطئه گرايانه ، ضعف دولت ايران و نيروي نظامي اش را بهترين فرصت براي پيروزي قلمداد نمودند لذا در عملیاتی بنام فروغ جاویدان به خاك ايران حمله كردند ولي این بار نیز شکست سختی را متحمل شدند
از آن زمان به بعد فعاليتهاي تروريستي اين گروه محدود به فعاليتهاي تخريبي و ايذايي و بمب گذاري بوده است . و گاهي اگر فرصت مغتنمي براي آنان پيش بيايد تروري را در دستور كار قرار مي دهند كه از آن جمله مي توان به ترور "سپهبد صياد شيرازي "از فرماندهان ارتش ايران اشاره نمود .
اين مقاله را با جمله اي از هادي شمس حائري در وصف حال عملياتهاي تروريستي مجاهدين به پايان مي بريم :
" از همه مهمتر وابستگي اجتماعي چريك است كه مي گويند بايد مثل ماهي در آب باشد . اما از عجايب روزگار اين كه وقتي ماهي هاي مجاهدين دور از آب بودند زنده مي ماندند و وقتي به آب مي افتادند مي مردند . و اين نشان مي داد كه شرايط جامعه چقدر عليه آنها و جنگ مسلحانه شان بود ، به همين جهت جنگ چريك شهري از قواعد كلاسيك خود خارج شده و هيچ گونه حمايت مردمي در پي نداشت ."
كليه فاكتها از كتاب مرداب _ هادي شمس حائري _ پائيز 1375 مي باشد
منبع:http://www.irandidban.com




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.