هر فرد در دعاهای خویش مهمترین خواسته هایش را بر زبان می آورد. در این مقاله مروری خواهیم داشت بر مهمترین خواسته ها از منظر اولواالاالباب.
رهایی از عذاب
رهایی از عذاب
انسان آنگاه که با توجه به استعدادهای عظیم خویش و با ادراکات بلاواسطه خودش به حضور خدا و استمرار وجود خودش رسید و با تفکر و تدبر در آفرینش به هماهنگى و وحدت جهان رسید و ضرورت دیدار و لقای الهی را مشاهده کرد، درمییابد که اگر از جهتگیرى و حرکت به سوى هدف بازماند و از خود بیگانه شود، درمانده و زبون مىگردد و زبونى آتش و احتراق در پى دارد. عذاب آتش از درماندگى در علاقههاى کاملا متضاد برمىآید.[1] برای همین اولوا الالباب از خداوند میخواهند: «فَقِنا عَذابَ النَّارِ: پس به لطف و توفیق خود ما را از عذاب نگهدار»[2] و چون زیبایی و هماهنگی وجهت داری نهفته در جهان آفرینش را مشاهده میکنند میگویند:«رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا سُبْحانَکَ»[3] پروردگارا تو برتر و منزهى از بیهودگى و جهان را به دست اتفاق و تصادف رها نکردهاى. اندیشمندان آگاه با رهبرى عقل فطرى و پاک خود تا به این حد پیش مىروند و درمىیابند که آن مبدأ قدرت و کمال بى پایان، انسان و جهان را باطل و بیهوده و بیهدف نیافریده است، پس بطور مسلم مردم براى جزا دوباره محشور خواهند شد و باطل گرایى خزى و آتش و بیگانگى را در پى دارد و ممکن نیست کسى یا عاملى این کیفر را باطل کند، چون بدون حشر فلسفه خلقت، باطل خواهد شد.[4] پس از خدا طلب میکنند:«رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ»[5].
در دنیایى که انسانها زبون و فرسوده و وامانده شدها ند، اولواالالباب آن چنان به اجتماع انسانى پیوسته اند و از تکروى و فردپرستى، بیزارند که از خدا مىخواهند نه تنها حیات و زندگى آنها با نیکان و پاکان باشد، بلکه مرگ آنها، اعم از مرگ طبیعى یا شهادت در راه خدا در جمع نیکان و با راه و رسم آنها صورت گیرد، که مردن در میان جمع بدان مرگى مضاعف است.تُدْخِلِ، خبر از آینده و أَخْزَیْتَهُ، خبر از گذشته است که خزى به آتش مىکشاند و از آنان که پیش از این زبون و فرومایه و زیردست شده اند، خبر میدهد. آنکه از بیهوده گرایى و ناهماهنگى با آفرینش تحول نیابد و بازنگردد، عذاب النار که درگیرش شده زبونش مىگرداند و به خود داخلش مىکشاند و این مقتضاى صفت فعل ربوبیت است. آنان مغز و و جدان ذاتى و انسانى «الباب» و استعدادهاى ذاتى خود را تباه کردند و زیر دست و زبون و مورد بهرهکشى دیگران شدند و راه دوزخ و آتش را به روى خود گشودند.[6] نکته دیگر آن که نزد اولوا الالباب که خواهان کرامت انسان هستند خوارى و رسوایى قیامت، دردناکتر از آتش قیامت است.[7]
در دنیایى که انسانها زبون و فرسوده و وامانده شدها ند، اولواالالباب آن چنان به اجتماع انسانى پیوسته اند و از تکروى و فردپرستى، بیزارند که از خدا مىخواهند نه تنها حیات و زندگى آنها با نیکان و پاکان باشد، بلکه مرگ آنها، اعم از مرگ طبیعى یا شهادت در راه خدا در جمع نیکان و با راه و رسم آنها صورت گیرد، که مردن در میان جمع بدان مرگى مضاعف است.تُدْخِلِ، خبر از آینده و أَخْزَیْتَهُ، خبر از گذشته است که خزى به آتش مىکشاند و از آنان که پیش از این زبون و فرومایه و زیردست شده اند، خبر میدهد. آنکه از بیهوده گرایى و ناهماهنگى با آفرینش تحول نیابد و بازنگردد، عذاب النار که درگیرش شده زبونش مىگرداند و به خود داخلش مىکشاند و این مقتضاى صفت فعل ربوبیت است. آنان مغز و و جدان ذاتى و انسانى «الباب» و استعدادهاى ذاتى خود را تباه کردند و زیر دست و زبون و مورد بهرهکشى دیگران شدند و راه دوزخ و آتش را به روى خود گشودند.[6] نکته دیگر آن که نزد اولوا الالباب که خواهان کرامت انسان هستند خوارى و رسوایى قیامت، دردناکتر از آتش قیامت است.[7]
طلب مغفرت الهی
اولوا الاالباب پس از نفى بیهوده و عبث بودن خلقت در پى اثبات آنند، که مسیر و هدف چیست و چگونه و با چه هدایتى باید آنها را به وضوح و کامل دریابند؟ اینها در میان غوغاى تاریخ و نداها و دعوتهاى طاغوتى و شیطانى و سران و ادیان مسخ و نسخ و یا کتمان و دگرگون شده و فریبنده که مردم و گروهها را در پى خود و سرسپردگى به خود مىخوانند، نداى راستین کسانى را که به ایمان و ربوبیت و تربیت مىخوانند؛ مىشناسند و تمیز مىدهند، چرا که ندائی است با گوش و هوششان آشنا و هماهنگ.
اولوا الالباب با نظر عمیق و آگاهانه در آفرینش، تذکر و هشیارى مىیابند، و به راز رستگارى و به علت سقوط انسان در آتش سوزانى که همه قوا و استعدادها و حیات روحى و اجتماعى و جسمى او را مىسوزاند، پى مىبرند. و گوش هوش آنان آواى منادى حق را از میان غوغاهاى حیات و نعرههاى ستم و شهوات مىشنود. اینها از شناخت مبدأ و معاد به شناخت نبوت مىرسند و بدان روى مىآورند.[8]و به منادیی که به خدا میخواند و به سوی او دعوت میکند پاسخ میدهند و چون دریافتند که ایمان گرایش و حرکت و جذب به غیب و ربوبیت متعال است و عائق و جاذب مخالف آن ذنب و سیئه، مىباشد.[9] به همین جهت بعد از آنکه گفتند:«فامنا» دنبالش درخواست کردند که خدایا ما را بیامرز:«فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا» و گناهان ما را از ما بریز« وَ کَفِّرْ عَنَّا سَیِّئاتِنا» و ما را با ابرار و نیکان که وعده چنان بهشتى به ایشان دادهاى بمیران.[10]
مغفرت ذنب را قطع و جاذبه مخالف آن را سست مىکند. تکفیر سیئه، زدودن تیرگى گناهان در مرتبه انسانى است چون غرور و کبر و خود بینى که دید عقل ایمانى را مىپوشاند.مغفرت ذنب به سود تعالى انسان، تکفیر سیئه زدودن غبار گناه از مسیر است: فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنَّا سَیِّئاتِنا. آن ایمان به رب مضاف و این مغفرت ذنب و تکفیر سیئه، استعدادها را شکوفان و نیروها را هماهنگ مىکند تا یک سر مجذوب خیر و هم پرواز با ابرار؛ همانها که وجود و دیدشان وسعت یافته؛ گردند.
آنان چشم به پایان این زندگى دوخته اند که همه استعدادهایشان در جهت کمال و قرب و بسط و انبساط به فعلیت رسد. در دنیایى که انسانها زبون و فرسوده و وامانده شدها ند، آنها آن چنان به اجتماع انسانى پیوسته اند و از تکروى و فردپرستى، بیزارند که از خدا مىخواهند نه تنها حیات و زندگى آنها با نیکان و پاکان باشد، بلکه مرگ آنها، اعم از مرگ طبیعى یا شهادت در راه خدا در جمع نیکان و با راه و رسم آنها صورت گیرد، که مردن در میان جمع بدان مرگى مضاعف است.[11] البته جمله «وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ»هم چنین کنایه از همراهی همیشگی در طول حیات با ابرار است.[12]
اولوا الالباب با نظر عمیق و آگاهانه در آفرینش، تذکر و هشیارى مىیابند، و به راز رستگارى و به علت سقوط انسان در آتش سوزانى که همه قوا و استعدادها و حیات روحى و اجتماعى و جسمى او را مىسوزاند، پى مىبرند. و گوش هوش آنان آواى منادى حق را از میان غوغاهاى حیات و نعرههاى ستم و شهوات مىشنود. اینها از شناخت مبدأ و معاد به شناخت نبوت مىرسند و بدان روى مىآورند.[8]و به منادیی که به خدا میخواند و به سوی او دعوت میکند پاسخ میدهند و چون دریافتند که ایمان گرایش و حرکت و جذب به غیب و ربوبیت متعال است و عائق و جاذب مخالف آن ذنب و سیئه، مىباشد.[9] به همین جهت بعد از آنکه گفتند:«فامنا» دنبالش درخواست کردند که خدایا ما را بیامرز:«فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا» و گناهان ما را از ما بریز« وَ کَفِّرْ عَنَّا سَیِّئاتِنا» و ما را با ابرار و نیکان که وعده چنان بهشتى به ایشان دادهاى بمیران.[10]
مغفرت ذنب را قطع و جاذبه مخالف آن را سست مىکند. تکفیر سیئه، زدودن تیرگى گناهان در مرتبه انسانى است چون غرور و کبر و خود بینى که دید عقل ایمانى را مىپوشاند.مغفرت ذنب به سود تعالى انسان، تکفیر سیئه زدودن غبار گناه از مسیر است: فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنَّا سَیِّئاتِنا. آن ایمان به رب مضاف و این مغفرت ذنب و تکفیر سیئه، استعدادها را شکوفان و نیروها را هماهنگ مىکند تا یک سر مجذوب خیر و هم پرواز با ابرار؛ همانها که وجود و دیدشان وسعت یافته؛ گردند.
آنان چشم به پایان این زندگى دوخته اند که همه استعدادهایشان در جهت کمال و قرب و بسط و انبساط به فعلیت رسد. در دنیایى که انسانها زبون و فرسوده و وامانده شدها ند، آنها آن چنان به اجتماع انسانى پیوسته اند و از تکروى و فردپرستى، بیزارند که از خدا مىخواهند نه تنها حیات و زندگى آنها با نیکان و پاکان باشد، بلکه مرگ آنها، اعم از مرگ طبیعى یا شهادت در راه خدا در جمع نیکان و با راه و رسم آنها صورت گیرد، که مردن در میان جمع بدان مرگى مضاعف است.[11] البته جمله «وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ»هم چنین کنایه از همراهی همیشگی در طول حیات با ابرار است.[12]
طلب رحمت ونصرت الهی
در این آیات خداوند مسیر رشد خردمندان و اولوا الالباب را این گونه ترسیم مىکند: یاد خدا، فکر، رسیدن به حکمت، تسلیم انبیا شدن، استغفار، خوب مردن، در انتظار الطاف الهى و نجات از رسوایى و خوارى.
اولوا الالباب، هم عزّت دنیا را مىخواهند و هم عزّت آخرت را. جملهى «آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى رُسُلِکَ» مربوط به دنیاست که خداوند وعده نصرت به اهل حقّ داده است: «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا»[13] و جملهى «وَ لا تُخْزِنا» مربوط به عزّت در آخرت است.[14]
اولوا الالباب که از بندها رسته و از تنگناها برآمده و شکوفا و باز و خیربخش و خیر گستر شدهاند پس از گذشت از گذرگاه دنیا و وفات با ابرار، در انتظار لطف خدایند و چشم به نویدهاى ربوبى دارند که به عهده رسل گذارده شده نگران آینده مىشوند که مبادا به زبونى و سقوط دچار گردند و مىخواهند:«رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى رُسُلِکَ وَ لا تُخْزِنا یَوْمَ الْقِیامَةِ، إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعادَ»
این مسیر حرکت و کمال عقلهاى فطرى خالص ناآلوده و نامحدود به تقالید و تأثیرات میراثى و اجتماعى و تلقینهاى آموزشى محدود «الباب» است و دارندگان چنین عقل پاک از آیه نگرى در آفرینش، آگاهى و تذکر مىیابند، از تذکر به تفکر و از تفکر به باطل و بیهوده نبودن آفرینش و سپس لزوم بعثت رسولان براى تبیین و اثبات هدفها و مقاصد و مسئولیت و تکالیف انسان، و شناخت نداى رسا و دعوت آنان که آشناى با فطرت و شعورشان است. در نهایت کوشش و حرکت در مسیرى که بوسیله رسل هدایت شدهاند و امید به نتایج آن و طى این مراحل فکرى و عملى، رسیدن به مقام قرب و کمال ربوبى است.[15] پس از خدا میخواهند که خدایا آن وعده بهشت و رحمتى که دادهاى و رسولانت به اذن خودت ضمانتش را کردند در حق ما منجز بفرما. پس معناى جمله:«عَلى رُسُلِکَ»این است که خدایا آن وعدهاى که بر رسولانت حمل کردى (و بر رسولانت نیروى تحمل بار رسالت دادى)، و رسولان هم آن وعده را از طرف تو ضمانت کردند، در حق ما منجز فرما، و معناى جمله:« وَ لا تُخْزِنا ...» این است که خدایا وعدهات را خلف مکن، که اگر چنین کنى، بیچاره مىشویم، و لذا دنبالش فرمود:« إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعادَ».[16]
اولوا الالباب، هم عزّت دنیا را مىخواهند و هم عزّت آخرت را. جملهى «آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى رُسُلِکَ» مربوط به دنیاست که خداوند وعده نصرت به اهل حقّ داده است: «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا»[13] و جملهى «وَ لا تُخْزِنا» مربوط به عزّت در آخرت است.[14]
اولوا الالباب که از بندها رسته و از تنگناها برآمده و شکوفا و باز و خیربخش و خیر گستر شدهاند پس از گذشت از گذرگاه دنیا و وفات با ابرار، در انتظار لطف خدایند و چشم به نویدهاى ربوبى دارند که به عهده رسل گذارده شده نگران آینده مىشوند که مبادا به زبونى و سقوط دچار گردند و مىخواهند:«رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى رُسُلِکَ وَ لا تُخْزِنا یَوْمَ الْقِیامَةِ، إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعادَ»
این مسیر حرکت و کمال عقلهاى فطرى خالص ناآلوده و نامحدود به تقالید و تأثیرات میراثى و اجتماعى و تلقینهاى آموزشى محدود «الباب» است و دارندگان چنین عقل پاک از آیه نگرى در آفرینش، آگاهى و تذکر مىیابند، از تذکر به تفکر و از تفکر به باطل و بیهوده نبودن آفرینش و سپس لزوم بعثت رسولان براى تبیین و اثبات هدفها و مقاصد و مسئولیت و تکالیف انسان، و شناخت نداى رسا و دعوت آنان که آشناى با فطرت و شعورشان است. در نهایت کوشش و حرکت در مسیرى که بوسیله رسل هدایت شدهاند و امید به نتایج آن و طى این مراحل فکرى و عملى، رسیدن به مقام قرب و کمال ربوبى است.[15] پس از خدا میخواهند که خدایا آن وعده بهشت و رحمتى که دادهاى و رسولانت به اذن خودت ضمانتش را کردند در حق ما منجز بفرما. پس معناى جمله:«عَلى رُسُلِکَ»این است که خدایا آن وعدهاى که بر رسولانت حمل کردى (و بر رسولانت نیروى تحمل بار رسالت دادى)، و رسولان هم آن وعده را از طرف تو ضمانت کردند، در حق ما منجز فرما، و معناى جمله:« وَ لا تُخْزِنا ...» این است که خدایا وعدهات را خلف مکن، که اگر چنین کنى، بیچاره مىشویم، و لذا دنبالش فرمود:« إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعادَ».[16]
پی نوشت
[1] . طالقانى، سید محمود؛ پرتوى از قرآن.( شرکت سهامى انتشار، تهران،1362) ج5، ص 452.
[2] . قرآن کریم؛ سوره آل عمران، آیه191.
[3] . قرآن کریم؛ سوره آل عمران ، آیه191.
[4] . طباطبایی؛همان. ج4، ص 137.
[5] . قرآن کریم؛ سوره آل عمران ، آیه192.
[6]. طالقانى؛همان. ج5، ص453.
[7] . قرائتی، محسن؛ تفسیر نور.(مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، تهران، 1383)ج2، ص225.
[8] . طالقانی؛همان. ج5، ص 454.
[9] . طالقانی؛همان. ج5، ص455.
[10] . طباطبایی؛همان.
[11] . مکارم شیرازی؛همان. ج3،ص218.
[12] . قرشی، علی اکبر؛ تفسیر أحسن الحدیث. (بنیاد بعثت، تهران، 1377). ج2، ص260.
[13] . قرآن کریم؛ سوره غافر، آیه 51.
[14] . قرائتی؛همان. ج2، ص 227.
[15] . طالقانی؛همان.
[16] . طباطبایی؛همان. ج4، ص: 138
منابع
قرآن کریم.
طالقانى، سید محمود؛ پرتوى از قرآن.( شرکت سهامى انتشار، تهران،1362)
طباطبایی؛تفسیر المیزان.
قرائتی، محسن؛ تفسیر نور.(مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، تهران، 1383).
مکارم شیرازی؛تفسیر نمونه.
قرشی، علی اکبر؛ تفسیر أحسن الحدیث. (بنیاد بعثت، تهران، 1377).
قرآن کریم.
طالقانى، سید محمود؛ پرتوى از قرآن.( شرکت سهامى انتشار، تهران،1362)
طباطبایی؛تفسیر المیزان.
قرائتی، محسن؛ تفسیر نور.(مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، تهران، 1383).
مکارم شیرازی؛تفسیر نمونه.
قرشی، علی اکبر؛ تفسیر أحسن الحدیث. (بنیاد بعثت، تهران، 1377).