واژه و اصطلاح شناسی

واژه شناسی فکر و تفکر

فکریعنی فعالیت و تکاپوی ذهنی که به وسیله آن، آدمی خود را از آنچه میداند به آنچه نمی داند می رساند. وقتی در برابر یک مجهول قرار می گیرد و بخواهد آن را معلوم کند از معلومات قبلی خود یاری می طلبد و آن را معلوم می کند و همین که مجهولی معلوم شد، آن معلوم به دست آمده را مقدمه برای کشف مجهولی دیگر قرار می دهد و به همین شکل معلومات خود را بسط و گسترش می دهد.
شنبه، 4 خرداد 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
واژه شناسی فکر و تفکر
الفکرة: قوهای که همراهی می کند تا عالم به معلوم برسد و تفگر، جولان این قوه است در راستای نظر عقل و آن صرفا برای انسان است نه حیوان برخی ادیبان گفته اند که «فکر» مقلوب واژه «راک» است و فکر در معانی استعمال می گردد. فکر تحلیل و جست و جوی امور است برای رسیدن به حقیقت آنها(1). فرک الجوز: گردو را شکست تا مغز آن را در آورد(2). الفکر: به کارگیری معلوم توسط عقل برای رسیدن به معرفت مجهول. فکر فی الأمر: اعمل العقل فیه و رتب بعض ما یعلم لیصل به إلى المجهول. تفکیر: اعمال العقل فی مشکلة للتوصل إلى حلها.؟ به گفته ابوهلال تفاوت میان تفکر و تدبر آن است که تدبر توجه اندیشه است با دقت در عواقب کار در صورتی که تفگر توجه اندیشه است با دقت در دلایل چیزی
 

اصطلاح شناسی فکر و تفکر

فکر: فعالیت و تکاپوی ذهنی که به وسیله آن، آدمی خود را از آنچه میداند به آنچه نمی داند می رساند. به تعبیر دیگر وقتی در برابر یک مجهول قرار می گیرد و بخواهد آن را معلوم کند از معلومات قبلی خود یاری می طلبد و آن را معلوم می کند و گاه همین که مجهولی معلوم شد، آن معلوم به دست آمده را مقدمه برای کشف مجهولی دیگر قرار می دهد و به همین شکل معلومات خود را بسط و گسترش می دهد.
 
ابن سینا، فکر، این عمل شگفت انگیز و عجیب ذهن را به «انتقال ذهن از اموری که در آن حاضر است به اموری که در آن حاضر نیست» تعریف می کند. (یعنی به طور خلاصه سیر از معلوم به مجهول). تعریف دیگر فکر که بیشتر تداول یافته و تعبیری دیگر از همان تعریف ابن سینا است این است که: «الفکر ترتیب امور معلومة للتأدی الی مجهول» یعنی فکر مرتب ساختن (در پی هم چیدن و سامان دادن) امور معلوم است برای منتهی شدن به کشف مجهول.
 
اکنون سؤال مطرح می شود که چگونه ممکن است انسان چیزی را که هیچ معرفتی نسبت به آن ندارد، دنبال کند و درصدد معلوم ساختن آن باشد؟ جناب خواجه نصیرالدین طوسی در پاسخ به این سؤال می گوید: چنین نیست که مجهولی که ما درصدد معلوم ساختن آن هستیم، مجهول مطلق باشد؛ بلکه مطلوب از جهتی در ذهن حاضر است و از دیگر جهت، حاضر نیست و این دو جهت البته متغایر است. پس مطلوب (مجهول) از آن جهت که حاضر نیست مورد طلب واقع می شود و از آن جهت که حاضر است، حرکت از آن، آغاز می گردد و علت این امر اختلاف درجات ادراک از حیث ضعف و قوت و نقصان و کمال است. اصل عقل، بند کردن و باز ایستادن است. مثل عقل البعیر بالعقال» بستن شتر با پای بند «عقلت المرأة شعرها» آن زن موی خویش را گره زد. عقل لسانه» زبانش را نگاه داشت و از سخن گفتن خودداری کرد و از این جهت دژ و زندان را معقل گفته اند و جمع آن، معاقل است به تعبیر مرحوم حکیم سبزواری «الفکر مشی العقل» یعنی فکر فعالیت و طی طریق عقل است. عقل خود را در مسیر فکر و اندیشه نشان می دهد و از فکر و تفکر انسانها می توان به میزان عقل آنها پی برد.
 

واژه و اصطلاح شناسی عقل و تعقل

به گفته راغب اصفهانی، اصل عقل، بند کردن و باز ایستادن است. مثل عقل البعیر بالعقال» بستن شتر با پای بند «عقلت المرأة شعرها» آن زن موی خویش را گره زد. عقل لسانه» زبانش را نگاه داشت و از سخن گفتن خودداری کرد و از این جهت دژ و زندان را معقل گفته اند و جمع آن، معاقل است(3). معنای اصلی عقل در لغت عرب، منع، نهی، امساک، حبس و جلوگیری است. فارس بن زکریا وجه تسمیه عقل را این میداند که انسان را از گفتار و کردار ناپسند باز می دارد.
 
به فرموده مرحوم علامه طباطبایی، کلمه عقل در لغت به معنای بستن و گره زدن است و به همین مناسبت ادراکاتی هم که انسان دارد و آنها را در دل پذیرفته و پیمان قلبی با آنها بسته عقل نامیده اند و نیز مدرکات آدمی را و آن قوهای را که در خود سراغ دارد و به وسیله آن، خیر و شر و حق و باطل را تشخیص می دهد عقل نامیده اند و در مقابل این عقل، جنون و سفاهت و حماقت و جهل، قرار دارد.
 

اصطلاح شناسی عقل

عقل به نیرویی که آماده پذیرش علم است گفته می شود و نیز به علم و دانشی که با آن، نیروی باطنی انسان، سود می برد، عقل گفته می شود. از این رو امیرالمؤمنین علی علیه فرموده است:

رأیت العقل عقلین   فمطبوع و مسموع
ولا ینفع مسموع    اذا لم یک مطبوع
کما لاینفع الشمس  وضوء العین ممنوع

عقل دو گونه است: عقل طبیعی و فطری و عقل اکتسابی از مسموعات. هرگاه عقل فطری در انسان نباشد عقل اکتسابی و شنیده ها سود نمی دهد. چنانکه نور خورشید به چشمی که نور ندارد بهره نمی دهد. در اصطلاح فلاسفه، عقل :
- جوهر بسیطی است که حقایق اشیاء را درک می کند. - قوه ای است که فعل خود را بدون ابزار جسمانی انجام می دهد.

- ادراک ذهنی اشیاء و گاهی بر شیئی واقع می شود که به واسطه آن، ادراک برای انسان حاصل می گردد.

- قوه ادراک مجردات است.
 
 و در تعریف تعقل گفته اند تعقل یعنی:
- حضور ماهیت معقول نزد عاقل.
- قبول کردن نفس صورتهای عقلیه را.
- ادراک ماهیات برهنه از ماده.

 
پی‌نوشت:
1.راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن
٢- جمعی از نویسندگان، المعجم الوسیط.
٣- مفردات الفاظ القرآن
 

منبع: تفکرعقلی در کتاب و سنت، حمیدرضا رضانیا، چاپ دوم، مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی، قم 1393


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.