برخی از اصول اساسی این مکتب عبارت است از: ۱. جدایی فلسفه، عرفان و دین؛ ۲. برتری و اصالت شناخت دینی؛ ٣. استناد شناخت دینی به قرآن و حدیث؛ ۴. اتکاء به ظاهر آیات و روایات؛ ۵. رد هرگونه تأویل .
نفس و عقل در مکتب تفکیک
از دیدگاه مکتب تفکیک در سراسر هستی هیچ مخلوقی مجرد از ماده نیست. تمام مخلوقات را ماده و مشتقات آن فرا گرفته است. بنابراین نفس انسانی نیز مادی و مظلم الذات است. در نقطه مقابل، عقل و علم، موجودی نورانی و مجرد است. پس حقیقت انسانی نمی تواند عین چنین موجوداتی نورانی باشد. نفوس هرچند به سرحد اعلای کمال نایل شوند، باز از ظلمت و مادیت ذاتی خویش رهایی نمی یابند و مغایرت ذاتی خود را با آن حقیقت (علم و عقل) حفظ خواهند کرد(2). حقیقت عقل همان علم است نه مدرک یا مدرکات و یا مراتب نفس.(3)معلومات و متصورات و متوهمات و متخیلات معانی و مفاهیم و صور ذهنیه، همه به نور علم معلوم و مکشوف می شوند نه این که حقیقت آنها علم باشد. لفظ علم و عقل از الفاظ وارد در قرآن و سنت اشاره به حقیقتی است که در خارج موجود است و واقعیت دارد. تصورات و خیالات، علم و عقل نیستند. عقل و علم به تصور و توهم نمی آید».(4)کاملا صحیح است که روایات زیادی در مذمت قیاس وارد شده است اما آنها ناظر به قیاسی است که عامه و فقهای اهل سنت در فقه و استنتاج فروع شریعت بکار می گیرند نه قیاس منطقی که اساس هر سخن گفتن منطقی و استدلالی را تشکیل میدهدنفس ذاتا فاقد کمالات و ظلمانی محض است. انوار قدسی همه خارج از حقیقت ذات نفس است و آن انوار، مملوک خداوند عزیز است که میدهد و می گیرد و تحصیل آن در اختیار بشر نیست. زیرا قدرت و مشیت به وسیله آن انوار است نه به غیر آن». (5)
حیثیت ذاتی علم و عقل، کشف و ظهور است و ظهور سایر اشیاء به واسطه آنهاست».(6)
علم و عقل از حجیت ذاتی برخوردارند؛ بنابراین همیشه مطابق با واقع می باشند».(7)
نفس جسمانی و مادی است. نفس جسم لطیف است. لطافت به معنای دقت و ظرافت است که در اجسام مادی دیگر نیز برخی لطیف تر و برخی خشن ترند؛ مثلا هوا لطیف تر از سنگ است. این حقیقت نفس بسیار الطف از بدن است که به چشم و لامسه ادراک نگردد».(8)
نفس، جاگیر در مکان است و زمانی است».(9)
روح و نفس انسان جوهر لطیفی است معروض عوارض مانند کم، وضع، أین، حرکت و سکون».(10)
نفس نور خارجی را که همان نور عقل و علم است می یابد و وجدان می کند و با تابش آن نور، هم ذات و حقیقت نفس مشهود می گردد و هم معلومات برای نفس آشکار می گردد».وجدان حالت عرضی است که بر نفس عارض می شود؛ مشابه نور حسی که بر اجسام عارض و سبب ظهور آنها می شود».
نقد دیدگاه میرزامهدی اصفهانی
از دیدگاه میرزامهدی، بهترین نوع قیاس که همان برهان باشد قبیح ترین نوع استدلال و قیاس است؛ چرا که مبتنی بر علیت است و علیت، باطل است: «لان اکبر المقاییس و احسنها قیاس البرهان و هو مؤسسة على العلیة و المعلولیة و هی مؤسسة على قیاس الواجب بالممکن و النور بالظلمة والعلیة من اصلها باطلة فاحسن الاقیسه اقبحها».کسی که منطق استدلالی را طرد کند و علیت را منکر شود و رابطه على و ضروری میان مقدمات و نتیجه را نپذیرد، در واقع با تفکر خود مشکل جدی دارد؛ زیرا نمی تواند فکر کند. چون فکر کردن آن است که مقدماتی ترتیب داده شود و از آنها نتیجه ای گرفته شود. اگر رابطه ضروری و علیت میان مقدمات و نتایج نباشد، از هر مقدمه ای هر نتیجه ای را می توان انتظار داشت. زیرا شانس و تصادف حاکم است نه رابطه علی و ضروری اگر قیاس برهانی قبیح ترین شکل استدلال باشد چگونه ایشان آراء و اقوال فاسد و مغالطی و باطل دیگران را طرد و انکار می کند؟ اما دیدگاه مکتب تفکیک در باب مادی و ظلمانی بودن نفس و روح و این که علم و قدرت عین ذات ارواح نیستند.
حضرت آیت الله جوادی آملی در نقد این نظریه می فرماید: صدر و ساقه دیدگاه ایشان بر پایه مادیت روح بنا شده است و غافل از این که اگر روح مادی و متزمن و متمگن باشد چگونه می توان به علم شهودی به قول خودشان خدا را ادراک کند؟ مادی بودن روح یعنی جای خاصی دارد و به زمان و مکان خاص محدود است و معرفت به الله یعنی یک چیزی که وارد در این مکان و زمان می شود. چگونه می توان پذیرفت که شهود خداوند و معرفت به او که نه متزمن و نه متمکن است، از سنخ چیزی باشد که به یک زمان و مکان معین تعلق بگیرد.
میرزامهدی اصفهانی، راو خرد را بن بست و عقل را عاطل و بی اعتبار می پنداشت و اشکال منطقی قیاس را عقیم می پنداشت. در صورتی که او یا هرکسی به طور کلی إنتاج را در شکل اول قیاس که بدیهی ترین اشکال منطقی است انکار کند، دیگر قدرت نخواهد داشت که هیچ گونه ادعای معقول یا نامعقولی را مستدل سازد یا به صورت استدلال در آورد و مطابق گفتار خود، تمام سخنانش بی اساس و ناموزون خواهد بود و چگونه می توان زشت و زیبایی سخنی را که به عقیده خود گوینده بر پایه ای استوار نیست، سنجش کرد.
سقراط در یکی از مکالمات خود به شاگردش فیدون می گوید: بدترین مصیبت ها آن است که کسی از تعقل گریزان باشد. ای فیدون مصیبت بزرگ این است که شخص به جای آنکه خود را قاصر و عیب را از بی بصیرتی و بیوقوفی خود بداند، تعقل و استدلال را مطلقا باطل پنداشته، از آن گریزان گردد و خود را از علم و دریافت حقیقت بی بهره سازد.
میرزامهدی اصفهانی، استدلال شیطان را بر سجده نکردن بر آدم علیة، استدلال برهانی محسوب می دارد و آن را همان قیاسی قلمداد می کند که در روایات مذمت شده است. آشکار است که آنچه را ایشان قیاس منطقی می نامد، قیاس فقهی و تمثیل منطقی است و ایشان آن دو را با هم در آمیخته و حد و مرزشان مراعات نکرده است. استدلال و بیان شیطان در سجده نکردن بر آدم، یک قیاس فقهی و تمثیل منطقی است که در آن سرایت حکم یک جزئی است به جزئی دیگر. در حالی که مسیر حکم در قیاس منطقی، سیر کلی به سوی جزئی است.
به فرموده آیت الله جوادی آملی: «کاملا صحیح است که روایات زیادی در مذمت قیاس وارد شده است اما آنها ناظر به قیاسی است که عامه و فقهای اهل سنت در فقه و استنتاج فروع شریعت بکار می گیرند نه قیاس منطقی که اساس هر سخن گفتن منطقی و استدلالی را تشکیل میدهد».
پینوشت:
1. سید حسن اسلامی، رؤیای خلوص (بازخوانی مکتب تفکیک)، ص ۴۰
۲. میرزا حسنعلی مروارید، تنبیهات حول المبدأ و المعاد، ص ۱۱ - ۳۰.
٣. میرزا جواد تهرانی، میزان المطالب، ص ۶۵.
۴. شیخ مجتبی قزوینی، بیان الفرقان، ج ۱، ص۱۵ - ۵۷ -۶۲
5. ابواب الهدی، ص ۷.
6. اعجاز القرآن، ص۷.
7. بیان الفرقان ، ج ۱، ص ۵۹
8. میرزا جواد تهرانی، فلسفه بشری اسلامی، ص۳۷.
9. ابواب الهدی، ص ۹.
10. میرزا جواد تهرانی، میزان المطالب، ص ۲۷۰
منبع: تفکرعقلی در کتاب و سنت، حمیدرضا رضانیا، چاپ دوم، مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی، قم 1393