سازماندهی نظم اجتماعی

نظریه نوسازی، نمونه بارز تعهد به تاسیس دولت مدرن وستفالیایی، قدرت این تعهدات لائیک را با ذکر نمونه نشان میدهد. ویژگی عمده نوسازی، این فرضیه است که مدیریت حوزه عمومی، شاخه ای از علم است که اساسا جهانی و فراگیر است و دین که با تصور جهانی فرانسیس بیکن از علم مخالف است، تهدید آشکار یا بالقوه ای برای هرگونه واحد سیاسی قلمداد می شود.
جمعه، 7 تير 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سازماندهی نظم اجتماعی
اکثر روایت‌های متعارف اشاره می کنند، جمهوری خواهی با به چالش کشیدن حقوق مطلق شاهان تحت لوای خیر عمومی  اشکال سلسله مراتبی نظم پیشین را مشروعیت زدایی و تغییر داد. با این وجود، این جمهوری خواهی نوع خاصی از تمایز بین نظم طبیعی و فراطبیعی را که قبلا برگرفته از الگوی مسیحیت بود، تقویت کرد. اساس نظم اولیه جمهوری این ایده بود که افراد در چارچوب یک برنامه مقدر الهی رفتار می کنند. تیلور معتقد است ایده نظم اخلاقی که زیربنای این ترتیبات است به واسطه تاکید آن بر برنامه الهی که باید توسط انسان ها عملی شود، برای جوامع غیرغربی قابل شناخت نیست. جمهوری خواهی اولیه که در چارچوب کلی مسیحیت قرار گرفته است با اظهارات کراسنر مطابق بود، شاه و فیلپوپ نیز در بخش دوم این کتاب به آن اشاره کرده اند که در معاهده اسنابروک یکی از دو معاهده صلح وستفالیا همراه معاهده مونستر مدارای مذهبی به طرفداران لوتر، کالوین و کاتولیک ها محدود شده بود. همان طور که نکسون نتیجه می گیرد، وستفالیا به سرزمینی کردن مذهب کمک کرد و این امر به "شکل گیری سیاست هایی منتهی شد که در نتیجه آن، سرزمین، دولت و مذهب به هم پیوند داده شدند.
 
راهبرد و رویه های مدیریت دین و سیاست که تحت عنوان "لائیسیسم" به آنها اشاره شد، به تدریج و همراه با ایده های رقیب، از درون این نظم سیاسی و اخلاقی وستفالیایی که متاثر از مسیحیت بود، ظاهر شدند. گرچه لائیسیسم، خود را به عنوان گفتمانی با قابلیت جهانی شدن برآمده از معاهدات وستفالیا به عنوان راه حلی برای جنگ های مذهبی معرفی می کند، توصیف کانلی از آن به عنوان "شیوه خاص زندگی معنوی... که از درون مسیحیت بیرون آمده است" به لائیسیسم بسیار نزدیک تر است. یوشوا میشل این استدلال را یک گام به جلوتر می برد، زمانی که می گوید حتی "ایده حاکمیت، به مفهوم خودمختاری رضایتبخش، از خود مسیحیت ناشی شده است... مهم ترین پیامد این تلاش ها برای حذف دین از سیاست یا برخورد با آن به عنوان موضوعی خصوصی برای روابط بین الملل این است که آنها "نه تنها تقاضای تقسیم اخلاق (سیاسی مستقل) بلکه همچنین شالوده آن را می کنند. در این نمونه، اخلاق مستقل از دین مورد نظر است.و توجه کردن به ریشه های رضایت در غرب، ما را نسبت به این واقعیت آگاه می سازد که حاکمیت در واقع تحولی منطقه ای و نه لزوما جهانی است. از دیدگاه روابط بین الملل این موضوع کاملا آشکار است که تاثیر مسیحیت بر توافقات "سکولاریستی" اولیه در وستفالیا باعث شد گنجاندن نظم بین المللی مدرن در چارچوب واقع گرایی و لیبرالیسم که معتقدند مذهب خصوصی شده است امری مشکل تلقی شود. سنت های سکولاریسم مورد بحث در این بخش به ایجاد اشکال خاصی از حاکمیت کمک می کنند که ظاهرا بواسطه تعیین محدودیت برای سیاست تمرکزگرایی دولت که "دین" را کنار گذاشته است، از قابلیت جهانی برخوردارند.
 
نظریه نوسازی، نمونه بارز تعهد به تاسیس دولت مدرن وستفالیایی، قدرت این تعهدات لائیک را با ذکر نمونه نشان میدهد. ویژگی عمده نوسازی، این فرضیه است که مدیریت حوزه عمومی، شاخه ای از علم است که اساسا جهانی و فراگیر است و دین که با تصور جهانی فرانسیس بیکن از علم مخالف است، تهدید آشکار یا بالقوه ای برای هرگونه واحد سیاسی قلمداد می شود. همان گونه که فالک استدلال می کند کنار گذاشتن دین از حوزه های قدرت و اقتدار " با این هدف بود که کارآیی حکومت مداری را میسر سازد و با توجه به سابقه جنگ ویران کننده فرقه ای، پایه ای را برای سیاست واحد دولت در مواجهه با کثرت گرایی مذهبی فراهم کند. به طور آشکار، در جهان پس از وستفالیا، هویت مذهبی برای مدیریت عقلانی زندگی سیاسی بی اهمیت تلقی شد. در واقع، نظریه نوسازی در تلقی دین به عنوان مانعی برای مدیریت علمی حوزه های عمومی داخلی و بین المللی، فرضیه های لائیسیسم را منعکس می کند. بنیانگذاران دولت مدرن لازم بود دین را به حوزه خصوصی محدود کنند تا به درستی حوزه عمومی و خصوصی، مذهبی و سکولار را تعیین کنند. چنین تلقی می شود که این رویکرد، جهانی است یا حداقل قابلیت جهانی شدن را دارد. همان طور که تی. ان. مادن در یکی از قدیمی ترین و تاثیرگذارترین مقالات درباره این موضوع می نویسد "ایده سکولاریسم هدیه مسیحیت است که به بخش اصلی رهیافت های نظریه اجتماعی غربی درباره نوسازی تبدیل شده است و از آنجا که تصور می شود چنین رهیافت هایی کاربرد جهانی دارند، عواملی که به لحاظ تاریخی برای ایجاد زندگی مدرن در اروپای قرن شانزدهم و سه قرن بعدی آن با یکدیگر همگرا شده اند، در مناطق دیگر نیز باید به عنوان ملزومات نوسازی مطرح شوند.
 
فرضیه‌های لائیسیسم به آرامی در پوشش رویکردهای ساختارگرایانه و مادی گرایانه روابط بین الملل که دین را در مقایسه با منافع مادی، امری ثانوی تلقی می کنند، قرار می گیرند. نو واقعگرایی چنین فرض می کند که دولت ها منافع خود را تثبیت و درونی کرده اند و رفتار دولت به واسطه ساختار بین المللی برآمده از عواملی مانند توزیع قدرت، تکنولوژی و جغرافیا محدود شده است. ماتریالیسم تاریخی مارکس، دین را به عنوان "شیوه ای از آگاهی که با آگاهی از واقعیت متفاوت است و در روابط تولید عاملی بیرونی است که هیچ دانشی را تولید نمی کند، بلکه غم و اندوه افراد مظلوم و همچنین نوعی تسلی ساختگی را نشان میدهد،" رد می کند. این رویکردهای مادی انگارانه نسبت به منافع دولت، نقش سازنده و تولیدی هنجارهای اجتماعی و رویه های تجسم یافته آنها را نادیده می گیرند. سکولاریسم نمی تواند به قدرت یا منابع مادی تقلیل داده شود، اما نقش سازنده ای در ایجاد کارگزارها و کمک به ساختارهای هنجاری که در چارچوب آن کارگزارها با هم تعامل می کنند، ایفا می نماید. حتی نظریه پردازان سازه انگاری به سیاست سکولاریسم توجه چندانی نکرده اند. ادبیات موجود درباره بافت اجتماعی نظام دولت ها که با تمرکز بر تعامل واحدهای دولتی از پیش قوام یافته، تاثیر هنجارهای بین المللی بر منافع، هویت و رفتار دولت را توضیح میدهد، ساخت سکولار یا مذهبی را نادیده می گیرد یا بر اساس فرضیه های پیشین با مذهب به عنوان موضوعی خصوصی برخورد می کند.
 
مهم ترین پیامد این تلاش ها برای حذف دین از سیاست یا برخورد با آن به عنوان موضوعی خصوصی برای روابط بین الملل این است که آنها "نه تنها تقاضای تقسیم اخلاق (سیاسی مستقل) بلکه همچنین شالوده آن را می کنند. در این نمونه، اخلاق مستقل از دین مورد نظر است.
 
منبع: دین و نظریه روابط بین الملل، جک اسنایدر، ترجمه سیدعبدالعلی قوام، رحمت حاجی مینه، چاپ اول، نشر علم تهران ۱۳۹۳


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.