معجزهای مبهوت کننده

استدلال‌های فلسفی و الهیاتی برای پذیرفتن واقعیتی فراتر از تجربه، در بهترین حالت می توانند یک سرنخ و مشوق باشند. به عبارت دیگر در مورد این سؤال‌های بنیادی هیچ الزام عقلی در کار نیست. بلکه اختیار حاکم است.
شنبه، 22 تير 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
معجزهای مبهوت کننده
اتفاقی که لحظه به لحظه رخ می دهد، معجزهای مبهوت کننده است: زمین بسته به عرض جغرافیایی، با سرعت تقریبا ۱۰۰۰ کیلومتر بر ثانیه گرداگرد محور خود می چرخد و با سرعت حدودا 100.000 کیلومتر بر ساعت گرداگرد خورشید در حرکت است. در عین حال کل منظومه ی شمسی با سرعت 800.000 کیلومتر بر ساعت گرداگرد مرکز کهکشان راه شیری می چرخد. این امر همیشه این طور نبوده است و احتمالا همواره بدین سان نخواهد ماند. این نمونه ی بارزی است از عدم ضرورت، امکان، بی ثباتی و نسبی بودن نوع بشر، سیاره‌ی ما و عالمی که در حال انبساط است... به کجا؟ حداقل، پرسش «به کجا؟» نیاز به وضوح بیشتری دارد.
 
زمانی که ما به پرسش‌های نهایی مانند «به کجا؟» و «از کجا؟» می رسیم، آیا ما انسانها از وضعیت مخاطره آمیز خود در عالم و دانش بسیار محدودمان آگاه نیستیم؟ و آیا به مقداری فروتنی عاقلانه (و نه فروتنی غلط) در تصمیم گیری نیاز نداریم؟ بحث علمی و نظری نشان داده‌است که در حالی که استدلال های فیزیک که مبتنی بر مشاهده، آزمایش و ریاضی بنا شده اند، مشخصه ای دارند که به لحاظ منطقی گریزناپذیر است. استدلال های فلسفی و الهیاتی برای پذیرفتن واقعیتی فراتر از تجربه، در بهترین حالت می توانند یک سرنخ و مشوق باشند. به عبارت دیگر در مورد این سؤال‌های بنیادی هیچ الزام عقلی در کار نیست. بلکه اختیار حاکم است.
 
در عین حال به وضوح آشکار شده است که مجموعه ی ابزارهای علمی هرگاه که با پرسش از منشأ بنیادین این واقعیت اسرارآمیز روبرو شوند، شکست می خورند. پیامدهایی که لحظه‌ی = t در برداشته است، اساسا برای فیزیک دست نیافتنی اند. روش های علمی هم با تمام گستره و پیشرفت دائمی و روزافزونی که داشته اند نمی توانند به ما کمک کنند تا به تجربه دریابیم که قبل از لحظه ی زمانی مذکور چه چیز وجود داشته است. دیدیم که حدسیات کیهان شناختی دربارهی عوالم جایگزین، حاکی از وجود فرضیه هایی هستند که مشاهدات تجربی آن ها را تقویت نمی کنند. همچنین اثباتهای کیهان شناختی نیز راهی متقاعدکننده پیش روی ما نمی نهند.
 
پس منشأ نهایی ثابت های کلی طبیعت چیست؟ ثابت هایی که از آغاز وجود داشته اند و یا اگر وحدت نیروها دست یافتنی باشد از یک ثابت طبیعی اشتقاق گرفته اند. در کل، سرچشمه عالم هستی که با انفجار بزرگ آغاز شد، چیست؟ سؤال زیر تنها از رخدادی اولیه نمی پرسد بلکه پرسشی دربارهی کل واقعیت است: چرا به جای اینکه چیزها وجود نداشته باشند، وجود دارند؟ به اعتقاد فیلسوف و ریاضی دان بزرگ گوتفرید ویلهلم لایب نیتس این سؤال، پرسش اساسی و بنیادین فلسفه است یا به قول مارتین هایدگر معجزه ی معجزات این است که «چرا به جای آن که چیزی نباشد، چیزی هست؟» در واقع این سؤال اساسی بشر است و فرد دانشمند که قادر به پرواز در ورای آسمان تجربه ها نیست، نمی تواند به آن پاسخ دهد. ما اینجا خدای رخنه پوش نداریم. ما «رخنه ای» نداریم بلکه آغاز مطلق داریم. اینجاست که ما با راز اساسی واقعیت روبرو می شویم. راز فاطیما یا mystery fatima ماجرای سه دختر بچه‌ی روستایی کشور پرتقال است که ادعا می کردند بیرون از شهر فاطیما که از شهرهای پرتقال است، مریم را مشاهده کرده اند که به صورت زنی تسبیح به دست بر آنها تجلی کرده است. زان پس آن مکان به زیارتگاه تبدیل شد.سؤال مذکور روابط زیربنایی جهان را درباره ی زمینه ی بنیادین، حمایت بنیادین و هدف بنیادین ممکن برای این واقعیت، مورد پرسش قرار می دهد. پرسشی که خود را نه فقط به دانشمندان بلکه به انسان به عنوان انسان نشان میدهد.
 
با وجود این، اغلب شبه رازها- که گاهی اوقات توسط متکلمان یا به واسطهی دینداری عوامانه ساخته و پرداخته شده اند ولی دانشمندان به آنها را باور ندارند («گناه نخستین»، «آبستنی مقدس»، «تولد از باکره» ، «سرشت دوگانه مسیح»، «راز فاطیماه» (راز فاطیما یا mystery fatima ماجرای سه دختر بچه‌ی روستایی کشور پرتقال است که ادعا می کردند بیرون از شهر فاطیما که از شهرهای پرتقال است، مریم را مشاهده کرده اند که به صورت زنی تسبیح به دست بر آنها تجلی کرده است. زان پس آن مکان به زیارتگاه تبدیل شد.) راه دسترسی به راز حقیقی را پنهان می کنند. منظور من این است که راز به معنای واقعی کلمه، که به عنوان سؤالی بزرگ در انتهای افق تجربه ی ما در زمان و مکان آشکار می شود، در آغاز همان گونه خود را می نمایاند که در پایان، بلکه در کانون جهان و وجود آدمهاست. همان راز اساسی واقعیت که برخی دینداران با کژفهمی بسیار و سوءاستفاده ی فراوان آن را معرفی کرده اند و مهر خدا بر آن نهاده‌اند.
 
به این ترتیب آیا «خدا» آفریننده ی تمام اشیاء است؟ آیا «خدا» چیزی بیش از فرضیه ای دیندارانه است که دانشمندان به آن نیاز ندارند، چنان که لاپلاس، «نیوتون فرانسه» به ناپلئون اظهار داشته بود؟ دانشمندان بدین نحو به معنای دقیق کلمه در کندوکاوند تا از ساختار «دستوری» واقعیت سخن بگویند. اما در عین حال سؤالی که از ساختار معنایی» واقعیت نشئت می گیرد، البته از پرسش‌های بزرگ انسان دربارهی معنا و تفسیر است. دانشمندان اساسا با این دو شق مواجه اند: یا باید در مقابل این پرسش ها و پرسش هائی که دربارهی علتها پرسیده می شوند، سپر بیندازند و آن سؤالات را رها کنند یا باید به مسئله ی خدا بپردازند. من به دانشمندان پیشنهاد می کنم که حداقل خدا را به عنوان یک فرضیه مورد توجه قرار دهند.
 
منبع: علم و دین، هانس کوک، ترجمه رضا یعقوبی، چاپ اول، نشر تمدن علمی، تهران 1395


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط