جنگ تحميلي و نفت (2)
نویسنده : دكتر محمدباقر حشمت زاده
شكل گيري گامهاي اوليه در جنگ عراق عليه انقلاب اسلامي
ارتجاع منطقه: آمريكا به عنوان بزرگترين حامي صهيونيسم بيميل نبود كه با عمده كردن خطر انقلاب اسلامي، مرتجعان منطقه را كه عمدتا به خاطر فشار افكار عمومي ملتهايشان ناچار به حمايت و مداخله در قضيه فلسطين بودند، به سازش آشكار و علني با اسرائيل بكشاند و انها را در صف كمپ ديويد قرار دهد. ظرافت و پيچيدگي قضيه در اين است كه افكار عمومي منطقه اين گونه توجيه شده بود كه انقلاب اسلامي ايران، حكومتهاي مرتجع منطقه را بزرگترين مانع در راه مبارزه تمام عيار با اسرائيل ميداند و طبعا پيش شرط تحقق آرمان فلسطين سقوط آنهاست. چنين تصويري باعث ميشد كه شيخ نشينهاي نفتي منطقه هر چه بيشتر انقلاب اسلامي را به عنوان عمدهترين خطر براي امنيت ملي خود ( كه همان حفظ حاكميت و سلطهشان بود) تلقي كنند و براي رويارويي با آن به وسايل مختلف پناه ببرند. در دسترس ترين وسيله براي آنان در درجه اول، نفت بود كه ميخواستند به عنوان يك سپر امنيتي به شيوههاي گوناگون از آن استفاده كنند؛ براي مثال، هنگامي كه ايران اسلامي و انقلابي موجب بروز دومين شوك و بحران نفتي معاصر شده بود، به حق صحبت از ضرورت كاهش و محدوديت توليد به منظور حفظ منابع نفتي براي نسلهاي آينده و به دست آوردن قيمت واقعي هر بشكه نفت را ميكرد و كشورهاي صنعتي غرب چنين خطمشيهايي را بزرگترين خطر براي امنيت اقتصادي و ثبات و امنيت سياسي خود تلقي ميكردند. كشورهايي مانند كويت و عربستان (وحتي عراق) براي تامين نفت آنها تضمين ميدادند و در عمل با افزايش توليد در مقابل ايران موضع ميگرفتند. و به اين ترتيب در صدد كسب حمايت كشورهاي عربي براي تضمين حاكميت خودشان در مقابل امواج انقلاب اسلامي برميآمدند. در عين حال اين سياست نفتي باعث ميشد كه اولا آنها مشتريان نفتي ايران جذب خود كنند، ثانيا از رسيدن قيمت نفت به سطوح بالاتر جلوگيري نمايند. اينها باعث ميشد تا ايران اسلامي به طور مضاعف درآمد نفتي خود را از دست بدهد و از پشتوانههاي مالي براي اداره كشور و تداوم انقال محروم بماند. چنين مانورهايي البته فقط ميتوانست تضمين كننده حاكميت آنها در دراز مدت مباشد اما آنها براي
رويارويي با خطر فوري و آني انقلاب اسلامي، خود را ناتوان مي ديد و نيازمند يك حامي قوي و مقتدر بودند. البته در اين زمان آمريكا به دليل و بهانههاي مختلف از جمله حفظ چارههاي نفتي منطقه در حال تقويت نيروهاي واكنش سريع بود. اما اين نيروها به دليل مختلف توانايي نداشتند كه در صورت صدور انقلاب اسلامي و قيام مردم مسلمان منطقه بتوانند حكومتهاي مذكور را حفظ كنند بلكه باعث حساسيت بيشتر مردم شده، عكس العملهاي شوروي را نيز بر ميانگيختند. در عين حال، مردم آمريكا كه كمتر از پنج سال بود از با تلاق ويتنام خلاص شده بودند آماده پذيرش چنين مداخلاتي نبودند. عراق در چنين شرايطي ميتوانست حامي مطمئنتري باشد، زيرا هم يك كشرو عربي بود و هم ارتش قوي داشت. و از اين امر نيز استقبال ميكرد چون او كه نتوانسته بود از منازعه اعراب و اسرائيل براي كسب رهبري جهان عرب سود ببرد، اينك مي توانست با استفاده از منازعه عربي - عجمي به اين نيت جامعه عمل بپوشاند و در عين حال، با كسب حمايت همه جانبه شيوخ ثروتمند نفتي، جبهه متحد موثري براي حفظ خود در مقابل انقلاب اسلامي بوجود بياورد.
هدفهاي شوروي ابرقدرت شرق از جنگ عراق عليه ايران چه سودي ميبرد؟ شوروي در راستاي مطامع تاريخي تراران روس، همواره به گسترش قلمرو خود تا آبهاي گرم جنوب فكر ميكرد و با مقدمه چينيهاي زياد و صبر و حوصله به تدريج زمينه بسط نفوذ خود را در افغانستان فراهم كرده بود و اوضاع جهاني را تا آنجا مناسب مي ديد كه در يك كشور مسلمان، ابتدا حكومتي كمونيستي بر سر كار آورد و سپس به بهانه حمايت از اين حكومت دست نشانده رسما و بطور نظامي و بساير گسترده آنجا را اشغال كند. حكومت دمكرات كارتر، كه در صدد ترميم زخمهاي ناشي از مداخلات جنگ ويتنام و نيز درگير توسعه پيمان كمپ ديويد به ساير كشورهاي عرب بود، و همچنين با آتشفشان انقلاب اسلامي روبرو شده بود كه بزرگترين متحد آمريكا را در معرض سقوط و نابودي قرار داد، نتوانست در مقابل اشغال افغانستان توسط رقيب، حركت موثري نشان دهد حتي شايد آمريكاييها از اين امر چندان هم ناراضي نبودند كه حربهاي تبليغاتي و موثر در برابر رقيب به دست آوردند و با موضعگيري در مقابل شوروي هم در بين مردم مسلمان منطقه وجاهتي كسب كنند و هم دستاويز مناسبي براي حضور و مداخله مستقيم در اختيار داشته باشند.
از اولين روزهاي برقراري حكومت ماركسيستي بويژه از زمان اشغال نظامي افغانستان توسط شورويها امام خميني (ره) مواضع قاطعي در حمايت از مردم مسلمان افغانستان و عليه تجاوز روس ها اتخاذ كردند. موضعگيري و اقدامات همه جانبه ايران در اين رابطه همواره مهمترين مانع در روابط ايران و شوروي بود. همسايه شمالي كه در زمان شاه توانسته بود منافعي در ايران به دست آورد، در برابر سقوط شاهنشاهي و استقرار حكومت ديني و انقلابي، احساسات متعارض و دو گانهاي داشت. شوروي از اينكه مفت و مجاني يكي از بزرگترين پايگاه هاي آمريكايي از كنار مرزش جمع شده بود، نمي توانست شادمان نباشد و دست دوستي به سوي اين نظام دراز نكند. از سوي ديگر، بروز يك انقلاب عظيم ديني و اسلامي شكستي عظيم براي تئوريهاي ماركسيستي بود و در عين حال ميتوانست ميليونها مسلمان ساكن آنجا را تحت تاثير قرار دهد و اينها به هيچ وجه خوشايند حكام كرملين نبود. افزون بر اينها موضعگيري نظام نو پاي انقلاب اسلامي در برابر اشغال افغانستان نيز به مذاق آنها بسيار تلخ مي آمد. بنابراين شورويها نيز از بي ثباتي ايران و اعمال فشار بر اين نظام جديد بهره هايي ميبردند استفاده از اهرمهاي داخل ايران شايد چندان مناسب و كار آمد نبود چون اولا جو اسلامي شديد ايران جايي براي گروهكهاي كمونيستي تندرو باقي نمي گذاشت ثانيا تحريك چنين عناصري سبب ميشد تا ميدان محدودي كه براي آزادي عمل عناصر وابسته و كهنه كار حزب بوده وجود داشت نيز بسته شود. بنابراين در اينجا نيز عراق، نسبتا مناسبترين مهره براي اعمال فشار بر ايران بود. زيرا اين كشور با شوروي در قالب يك پيمان 15 ساله دوستي از قديم روابط نزديكي داشت و تقويت و احياي اين پيمان، دستاوزي مناسبي براي تحريك و تشويق عراق بود و از سوي ديگر، در شرايطي كه اشغال افغانستان در هر حال در كل جهان اسلام بويژه كشورهاي منطقه، مخالفتهايي را عليه شورويهاي ايجاد كرده بود، دوستي و نزديك با يك كشور مسلمان و قدرتمند منطقه مانند عراق براي شورويها بسيار مغتنم بود و عراقيها نيز به دليل مسائلي كه با انقلاب اسلامي داشتند از آن استقبال مي كردند. ديگر آنكه، بايد توجه داشت كه بستن پيمان نظامي و حمايت از عراقف هدفهاي دو گانه سياسي و اقتصادي را براي شورويها در برداشت. دلايل سياسي قضيه توضيح داده شد، اما از نظر اقتصادي نيز عراق به عنوان يك كشور بسيار ثروتمند نفتي مي تانست هزينه زيادي براي خريد تجهيزات و مهمات نظامي بپردازد و چنين در آمدهاي ارزي و دلاري براي شورويها بسيار ارزشمند بود. روسها از سوريه نيز در منطقه به لحاظ پرستيژ خودشان حمايت مي كردند اما چنين رابطهاي متضمن منافع اقتصادي نبود زيرا دولت سوريه توان مالي نداشت.
منافع آمريكا: آمريكاييها كه به دلايل زيادي نسبت به پيروزي انقلاب اسلامي احساس خطر مي كردند، به برخي از آنها اشاره شد در مقابل اين پديده دچار سردرگمي و بلاتكليفي بودند و ضمن عدم برخوردراي از ابتكار عمل طرح منتخبي نيز براي آينده نداشتند همچنين با توجه به موقعيت بسيار حساس استراتژيك ايران در منطقه خليج فارس و همسايگي با رقيبي چون شوروي قادر به اعمال فشار مستقيم و رويارويي نظامي بودند زيرا چنين رفتاري ممكن بود اولا موجب صدور انقلاب در كل منطقه و قيام عمومي اسلامي شود، ثانيا اين امر به گونههاي مختلف مورد بهره برداري شوروي قرار بگيرد يا به صورت كه نظام نو پاي اسلامي براي رويارويي با آمريكا بطور طبيعي دست اتحاد به سوي شوروي دراز كند يا اينكه بروز بحران و بي ثباتي در كشور موجب تقويت جناحهاي طرفدار شوروي و تكرار سناريوي افغانستان در ايران شود. بنابراين حكومت دمكراتها، كه در آن زمان با انواع و اقسام مشكلات داخلي و خارجي روبرو بود، چارهاي جز اتخاذ خط مشي صبر و انتظار و اعمال نفوذ و جمع آوري اطلاعات نداشت و در داخل نيز چشم اميد به طرفداران ايراني خود داشت. پس ملاحظه مي شود تمام بازيگران منطقهاي و بين المللي، كه هر يك به گونهاي از پديده انقلاب اسلامي احساس خطر مي كردند، در اين مقطع عملا در مقابل آن منفعل بوده، عمدتا منتظر فراهم شدن موقعيت مناسب در داخل ايران بودند. بازيگران و مخالفان مزبور كه خود اختلافات زيادي داشتند در مقابل دشمني مشترك و بزرگي مانند انقلاب اسلامي به تدريج به هم نزديك مي شدند و صف متحدي را در مقابل ايران اسلامي تشكيل مي دادند كه نقطه اوج اين اتحاد شوم، حمله همه جانبه عراق به ايران بود، رفتاري كه اين بازيگران اعم از شرق و غرب سازمانهاي بين المللي و ارتجاع منطقه، كه تا مدتها پس از تجاوز ظالمانه عراق از خود نشان دادند به خوبي نماينگر رضايت و هماهنگي آنها در اين امر بود.
بخش دوم: نقش نفت در تداوم دفاع مقدس
تبيين تئوريك - در آغاز، براي تبيين رابطه نفت و جنگ، ميتوان اين نظريه را مطرح كرد كه يكي از دلايل عمده طولاني شدن جنگ اين بود كه دو طرف اصلي آن، دو كشور نفت خيز و ثروتمند بودند كه در پشت سر يكي از اينها يعني عراق، در صف اول حاميان درچه اولش چند كشور بسيار ثروتمند نفتي قرار داشت. از جمله برجسته ترين ويژگيهاي اين جنگ جهان سومي طولاني شدنش بود. بررسي و مطالعه جنگهاي پس از جنگ دوم صحت اين مدعا را ثابت ميكند؛ بطور مثال، معروفترين منازعه جهان سومي، كه در منظقه نزديك ايران در اين دوران صورت گرفت، بر خرود اعراب و اسرائيل بود. اين رويارويي چهار بار حالت جنگي تمام عيار به خود گرفت اما در هيج نوبت اين جنگها از چند روز يا چند هفته بيشتر طول نكشيد. جنگهاي هند و پاكستان يا جنگ آرژانتين و انگليس بر سر جزاير فالكند . نيز همين وضعيت را داشت. علاوه بر دخالت نفت، عوامل ديگري نيز در كوتاه بودن اين جنگها دخالت داشت از جمله اينكه اين رقيبان بويژه اعراق جنگ را بيشتر دولتي انجام مي دادند تا مردمي همچنين اين جنگها بيشتر از اينكه به اصول و آرمان متكي باشد، ناشي از سياست بازي سران براي تحقق هدفهاي شخصي در داخل و خارج بود.
در عين حال بايد توجه داشت كه طولاني شدن جنگ ايران و عراق نيز ناشي از عوامل متعددي بود كه در اين مقاله عمدتا به يكي از عوامل آن، كه نفت باشد، اشاره ميشود؛ براي مثال، نقش آرمانهاي اسلامي و انقلابي، مردمي شدن جنگ قاطعيت رهبري و دورنگري ايشان، همچنين احساس خطر شديد عراق، ارتجاع منطقه و غرب و شرق از استقرار نظامي اسلامي، همه و همه جزو عواملي است كه در طولاني شدن جنگ موثر بوده است.
حال با توجه به اين نكات، رابطه نفت و جنگ طي هشت سال دفاع مقدس و جايگاه اين دو در تصميم گيريهاي كلان سياسي كشور مورد بررسي قرار مي گيرد:
مراكز نفتي به عنوان مهمترين هدف هاي عملياتي:
متقابلا ايران نيز در حد مقدور آنهم عمدتا با حمله هاي هواتيي، مراكز نفتي عراق را هدف قرار داد. اما از آنجا كه ايران بر خلاف عراق، در زمين پدافند مي كرد طبعا آتش ايران آنچنان كه بايد به مراكز نفتي عراق نمي رسيد. بنابراين آسيب ديدگي مراكز نفتي و كاهش توان توليد ايران در ماه هاي اوليه جنگ بسيار بيشتر بود.
ثانيا به علت جنگي شدن منطقه خليج فارس و بي ثباتي حاصل از آن مشتريان نفتي نيز چندان رغبتي براي خريد نفت از اين منطقه نشان نمي دادند؛ يعني حتي در زآن حدي كه توليد نفت هم ممكن بود خريداري زيادي براي نفت وجود نداشت. در اين بين وضع ايران باز هم بدتر بود. چون از يك سو بي ميلي خريداران ايران تنها بخاطر جنگي بودن منطقه نبود بلكه عدم خريد فت از ايران عمدتا با انگيزه محروم كردن كشور از در آمدهاي آن و از دست دادن توان دفاعي و پذيرش سازش و تسليم بود. از سوي ديگر عراق براي صدور نفت تنها به منطقه نفتي خليج فارس متكي نبود بلكه خط نفتي عراق به تركيه داير بود كه در زمان جنگ با حداكثر طرفيت ازآن استفاده مي شد. همچنين در حين جنگ خط لوله انقتال نفت به درياي سرخ از طريق عربستان نيز داير شد و زماني نيز روزانه تا 140 هزار بشكه نفت خام با كاميون هاي نفتكش از طريق خاك اردن به بندر عقبه براي صادرات ارسال ميشد خط انتقال نفت عراق به سوريه نيز تا بهار 1361 داير بود.
تدبيرهاي قبلي غرب در حفظ امنيت انرژي
حال چرا دو سال پس از اين واقعه، يعني در پاييز سال 1359 مجددا با قطع و كاهش روزانه چهار ميليون بشكه از عرضه نفت عراق و ايران و با احتمال اينكه توسعه جنگ در خليج فارس ممكن بود توليد ميليونها بشكه ديگراز نفت منطقه كاهش يابد، مجددا شوك نفتي ديگري بر بازار وارد نيامد دليل محكمي است بر اينكه حمله عراق به ايران از قبل طراحي شده بود و همچنين حاكي از آن است كه ماه ها قبل از آغاز اين حمله، هماهنگيهاي زيادي صورت گرفته بود، زيرا متحدان رنگ به رنگي كه در اين جنگ از عراق حمايت مي كردند، اعم از توليد كنندگاني چون كويت و عربستان يا مصرف كنندگاني چون فرانسه و آمريكا كه چراغ سبز جنگ را به صدام دادند، مي دانستند كه فوري ترين نتيجه جنگ تاثيراتي است كه بر مساله توليد و عرضه و قيمت نفت در اين منطقه حساس مي گذارد؛ پس بايد جنگ طوري طراحي و اجرا شود كه براي عاملانش بيشترين سود و كمترين زيان و خطر را داشته باشد لذا مشاهده ميشود ماه ها قبل از آغاز حمله عراق، انبارهاي ذخاير استراتژيك غرب و كمپانيهاي بزرگ نفتي با نفت فراواني كه شيخ نشينهاي عرب توليد كرده اند پر ميشود و از طرف ديگر با گران شدن نفت در پي انقلاب اسلامي، كشورهاي بزرگ صنعتي دست به صرفه جويي و كاهش مصرف مي زنند نتيجه اين دو امر آن است كه در حين شروع جنگ، بازار نفت با مازاد شديد عرضه روبرو بود به گونه اي كه قيمتهاي زياد نفت به شدت تحت فشار قرار داشت.
بنابراين آغاز جنگ و كاهش شديد توليد اين منطقه فقط عرضه و تقاضا را به حد تعادل مي رساند ضمن اينكه انبارهاي ذخاير استراتژيك نيز مملو از نفت است. اما ركود اقتصادي غرب و روند صرفه جويي و سطح بالاي ذخير استراتژيك و فرصت طلبي و غرض ورزي شيخ نشينهاي نفتي براي پركردن جاي ايران در بازار نفت، مازاد عرضه پديبد آيد. و قيمتهاي نفت رو به سقوط و كاهش بگذارد و اينها همه به معني كاهش مضاعف در آمد نفتي ايران بود.
وضعيت ايران در سال اول جنگ
تاثيرات اوليه جنگ بر نفت
ادامه دارد .......
منبع:http://www.farsnews.net
/س