نقاط ضعف مهلک در همسر آينده(3)
نويسنده: باربارا دي آنجلس
مترجم: هادی ابراهيمي
مترجم: هادی ابراهيمي
قسمت سوم/روحيه ي قرباني
ضعف مهلک (3) ذهنيت (روحيه ي )قرباني
مشکل بغرنجي که در رابطه با يک فرد قرباني وجود دارد ، اين است که به رغم شکايت هايشان دراين باره که چگونه در گذشته دوست داشته نمي شدند و يا کسي آن ها را درک نمي کرده است ، حال که شما عشق و حمايتي را که
مي خواهند ، به آن ها مي دهيد ، به سادگي نمي توانند آن را پذيرا باشند . افرادي که روحيه و ذهنيت قرباني دارند ، اصولاً از رنج بردن لذت مي برند . چرا که چسبيدن به دردهايشان اين توهم را به آن ها مي دهد که بر کساني که از ناحيه ي آن ها آسيب ديده اند ، سلطه و نفوذ دارند و تنها با منزجر ماندن از آن ها است که خود را ايمن مي بينند .گويي چنانچه آن ها را ببخشد ، مجدداً آسيب پذير شده اند .
بنابراين چنانچه درگير رابطه با فردي «قرباني »باشيد ، ممکن است احساس کنيد که :
هر چه به رابطه تان «بدهيد »،باز هم هرگز کافي نخواهد بود و هرچقدر نيز که آنان را تسلي بدهيد ، باز آن ها از خوشحال شدن امتناع خواهند ورزيد .
آيا عاشق يک قرباني هستيد ؟
1 ـ نامزد /همسرم به ندرت مستقيماً از من و يا هرکس ديگري عصباني مي شود ؛ درعوض مدام گله و شکايت مي کند و قيافه ي ناراحت به خود گرفته و براي چيزي که پيش آمده باشد ، «لب و لوچه ي »خود را آويزان مي کند. 2 ـ هنگامي که درباره ي چيزي که او بدان جهت ناراحت است ، پيشنهاد و يا کمکي ارائه مي دهم ، همواره دليلي پيدا مي کند که نظريات و يا پيشنهادهايم مفيد نخواهند بود و به نوعي اين نگرش و برخورد هميشگي را دارد که :«بابا ، اين هم به درد نمي خوره ».
3 ـ نامزد /همسرم هيچگاه «رک و پوست کنده »نمي گويد که از چيزي ناراحت است .درعوض هميشه با قيافه اي مغموم به اين سو و آن سو در حرکت است .کاري مي کند که من مجبور به تلاش براي دستيابي به چيزي باشم که به علت
ناراحتي او ربط دارد .به عبارتي مرا به حدس زدن واداشته ، کاري مي کند که به زور از او اطلاعات بيرون بکشم .
4 ـ حتي هنگامي که سعي دارم به نامزد /همسرم عشق بورزم و او را آرام کنم ، احساس مي کنم که موفق نخواهم شد و تلاشم مثمرثمرنخواهد بود . گويي که او «تسلي ناپذير »است .
5 ـ هميشه يک چيزي وجود دارد تا نامزد /همسرتان به آن علت ناراحت باشد و به ندرت روزها و هفته ها مي گذرند ، بدون اينکه چيزي او را «بد عنق »نکند .
6 ـ نامزد /همسرتان بيشتر براي خودش تأسف مي خورد و دليل اين را درک نمي کند که چرا چيزهاي ناخوشايندي براي او اتفاق مي افتند .
7 ـ نامزد /همسرتان به راحتي نمي تواند درباره ي چيزي تصميم بگيرد و به جاي آنکه دست به اقدامي بزند بيشتر وقتش را به گله و شکايت درباره ي وقايع و حوادث مي گذراند .
8 ـ نامزد /همسرتان هنوز ديگران را براي گذشته اش سرزنش مي کند ( والدين ، همسر قبلي ، دوستان )و همچنان آنان را مسئول «بد اقبالي » و سرانجام زندگي خود مي داند .
9 ـ نامزد /همسرتان بيشتر اين احساس را دارد که در «وضعي »به دام افتاده است که مسئول تمامي نارضايتي هاي او از زندگي است و در ضمن راه چاره اي نيز نمي شناسد .
10 ـ نامزد /همسرتان به موفقيت و خوشبختي ديگران حسادت مي کند و بارها خود را با آنان مقايسه مي کند که اين نيز به نوبه ي خود ، موجبات عصبانيت و يا افسردگي او را فراهم مي کند .
اگر تنها يک يا دو جمله از جملات فوق درباره ي شما صدق مي کنند ، آنگاه نامزد /همسر شما گرايش اندکي به روحيه ي قرباني دارد که بايد درباره ي آن با يکديگر صحبت کنيد .اگر اين ويژگي هاي او را ناديده بگيريد ، در آينده احساس عصبانيت و انزجار خواهيد کرد .
اگر با سه الي پنج جمله از جملات فوق ارتباط برقرار کرديد ، آنگاه مسئله ي نامزد /همسرتان در رابطه با «روحيه ي قرباني »جدي است . شديداً مراقب باشيد تا نقش «ناجي »را بازي نکنيد ؛ زيرا آبستن اين احساس خواهيد شد که :«تلاش هايتان نتيجه اي ندارد ».اين رابطه ، رابطه اي از جايگاه هاي برابر نبوده است و سالم نيست ؛ مگرآنکه نامزد /همسرتان کمک بگيرد و با رويحه ي قرباني درون خود مقابله کند .
اگر با شش الي هرده جمله فوق ارتباط برقرار کرديد ، آنگاه عاشق يک قرباني «حرفه اي »هستيد .اميدوارم بخت با شما يار باشد تا بلکه بتوانيد در اين رابطه با نامزد /همسرتان مذاکره کنيد !چرا که او يقيناً احساس خواهد کرد مورد حمله واقع شده است و در نتيجه از شما عصباني و ناراحت خواهد شد و شما را متهم خواهد کرد که او درک نمي کنيد و دوستش نداريد . به عبارت ديگر با شما دقيقاً به همانگونه اي برخورد خواهد کرد که يک « قرباني »برخورد مي کند .رابطه ي شما رابطه ي سالمي نيست و اگر تا به حال احساس کنترل شدن و انزجار نکرده ايد ، به زودي دچار اين احساس خواهيد شد .درضمن نيز هرگونه جاذبه و علاقه تان را نسبت به او از دست خواهيد داد .نامزد /همسر شما بايد سريعاً از يک مشاور يا روانکاو کمک بگيرد .شما نيز همينطور.
در زير علايم و نشانه هاي ذهنيت (روحيه ي )قرباني آورده شده است: ـ قرباني ها هرگز مسئوليت شرايط و اتفاقات زندگي خود را به گردن نمي گيرند .آن ها به حال خود تأسف مي خورند ، گله و شکايت مي کنند ، مي خورند ، مي خوابند ،افسرده مي شوند و هرکار ديگري نيز انجام مي دهند ؛ بدون اينکه اقدامي در جهت بهبود اوضاع صورت دهند .کافي است به يک قرباني پيشنهادي بدهيد که مثلاً چگونه مي تواند به احساس بهتري برسد يا مسئله و مشکلش را حل کند و با فهرست بلند بالايي از انواع دلايلي که چرا هيچ يک از پيشنهادهاي شما مثمرثمرنخواهند بود ، رو به رو خواهيد شد .بعضي از قرباني ها از شما توقع دارند که نجات شان بدهيد و مشکلات شان را برايشان حل کنيد .اما
برخي ديگر چيزي جزاحساس همدردي و يا ترحم شما را نمي خواهند ؛ زيرا تنها راهي که براي جلب همدردي و يا ترحم ديگران مي شناسند اين است که مدام مشکلي داشته باشند تا بلکه کسي برايشان تأسف بخورد .بنابراين طبيعي است که تلاش درجهت مسئوليت پذيري و استقلال فردي اين دسته از قرباني ها نتيجه بخش نخواهد بود :آخر چنان چه نيازمند کمک ديگران نبودند ، ديگر چه کسي به آن ها توجه مي کرد ؟
قرباني ها وقت شان را به گله و شکايت از مشکلات مي گذرانند ؛ به جاي آنکه در جهت تغيير اوضاع قدمي بردارند .
ـ قرباني متخصص اين هستند که ديگران را به دليل مشکلات خودشان سرزنش کنند .از ديد يک قرباني هميشه تقصير همه چيز به گردن ديگري است . آنان مدام والدين ،همسر قبلي ، دوستان ، وضع سلامتي و بهداشت ، اقتصاد و ...را به جهت عدم رضايت و خوشبختي خود در زندگي سرزنش مي کنند. برخي از قرباني ها آشکارا ديگران و اوضاع را سرزنش مي کنند و در رابطه با احساس انزجار خود نسبتاً صادق هستند و برخي به طرزي پوشيده سرزنش کرده و هرگز عملاً هيچ چيز منفي اي ابراز نمي کنند ؛ بلکه فقط از پذيرفتن مسئوليت زندگي خود سرباز مي زنند .اگراين منطق آنان در نظر شما احمقانه است و قابل درک نيست و اين نظرتان را به زبان نيز مي آوريد ، بدانيد که نامزد /همسرتان به اين دليل که او را درک نمي کنيد ، متهم تان خواهد کرد .
ـ از ديد يک قرباني زندگي نبردي نابرابر است .او چنين فکري مي کند : «تمامي دنيا در يک سمت است و در سمت ديگر تنها من »تلقي او از فلسفه ي وجودي ديگران اين است که به او احساس بدبختي و فلاکت بدهند ، فرصت هاي او را خراب کنند ، براي برخي از قرباني ها ، اين همان وضعيتي بوده است که کودکي شان را در آن سپري کرده اند .اما هنگامي که فرد قرباني همين ديد و ادراک
را به روابط بزرگسالي خود «فرافکن »مي کند ،ديگر براي ديگران اجتناب ناپذيرخواهد بود که او را تنها بگذارند و مأيوسش کنند .بعضي از قرباني ها تا بدانجا پيش مي روند که همسر نامناسبي نيز انتخاب مي کنند ؛ صرفاً از اين رو که مورد تعدي و آزار قرار بگيرند و عملاً نيز قرباني شوند ؛ تا به خود و ديگران ثابت کنند که حقيقتاً يک قرباني واقعي هستند .قرباني ها اغلب تنها از قرباني هاي ديگر دوست مي گيرند .چرا که فقط يک قرباني است که مي تواند آن ها را به درستي درک کند .
ـ قرباني ها خشم خود را آشکارا بروز نمي دهند .آنان به ندرت در اين باره رک هستند و ترجيح مي دهند که با قيافه ي ناراحت و رنجيده به خود گرفتن ، به شما احساس گناه بدهند؛ به جاي آنکه حس ترحم شما را از دست بدهند و بر طبق حس خصومت و تنفرحقيقي شان عمل کنند و در برابر شما بايستند . آنان جملاتي به کار مي برند که ظاهراً نيزخصومت آميز نيستند ؛ اما به طرزي غيرمستقيم خصومت و تنفرشان را نسبت به شما مي رسانند .اين جملات در ضمن کمک مي کنند که آن ها ظاهر «غيرعصباني »خود را نيز حفظ کنند .
به عنوان مثال ، ممکن است زني به دليل اين موضوع که نامزد /همسرش تولد او را آنچنان که مطلوب او بوده است برگزار نکرده و تنها به يک «کارت تبريک تولد »اکتفا کرده باشد ، مي گويد :«به گمان من موضوع فقط اين است که ما دو تا ،دو جور مختلف بار آمده ايم .بعضي از خانواده ها براي «احترام قائل بودن »به احساسات ديگران ارزشي قائل نيستند » هنگامي که نامزد /همسر اين خانم او را متهم مي کند که به او برچسب « بي احساسي »و «بي عاطفگي »زده است ، با تعجب و از روي ناباوري در جواب مي گويد :«عزيزم ، من هرگز کلمه ي «بي عاطفه »را درباره ي تو به کار نبردم بلکه فقط به اين اشاره کردم که انسان ها چگونه با يکديگر فرق دارند »اين زن مي توانست به مراتب صادق تر باشد و بگويد :«از اينکه تولدم را فقط با يک کارت احمقانه تبريک گفتي و موجب شدي تا احساس کنم براي تو به خصوص نيستم ،از دستت عصباني هستم ». ـ قرباني ها اين طور فکرمي کنند که ضعيف و درمانده هستند .آن ها
متخصص «تفکر منفي »اند .«نمي توانم »، «نمي شود »، «هرگز »و ...اينها عبارت هاي متداول و رايجي هستند که بيشتراز زبان قرباني ها شنيده مي شود .قرباني ها اغلب مسامحه کاري دارند و کارها را مرتباً به بعد موکول مي کنند ؛چرا که به خود اعتماد کافي ندارند تا بتوانند اقدامي صورت دهند اين طور به نظر مي آيد که براي جلب حمايت به شما متکي هستند ؛ اما در نهايت خواهيد ديد که اين «حمايت »نيست که مي خواهند ؛ بلکه «نجات داده شدن »است .اين امکان وجود دارد که قرباني هاي بزرگسالي عملاً در کودکي قرباني شده باشند .به اين معنا که ازلحاظ جنسي ، جسماني و عاطفي نيز مرد اذيت و آزار قرار گرفته باشند .درنتيجه ضعف و ناتواني که در کودکي تجربه کردند ،موجب شد که تصميم ناخودآگاه بگيرند :«من ضعيف هستم ، تو روي من سلطه و نفوذ داري ».يا به عبارت ديگر :«من خوب »نيستم ، تو « خوب هستي ».
ـ قرباني ها الگوهاي هميشگي و منفي خود را در روابط زندگي شان مرتباً تکرار مي کنند ؛ زيرا نمي خواهند خاستگاه و منشأاين الگوها را کشف کنند . هنگامي که مشکلي پيش مي آيد ،شخص قوي از خود مي پرسد :
«چرا چنين چيزي اتفاق مي افتد و من چگونه مي توانم آن را تغيير دهم »
اما پرسش يک قرباني اين خواهد بود :
«چرا چنين چيزي براي من اتفاق مي افتد ؟ »
عاشق يک قرباني بايد چه کار کند ؟
خواهد بود .اگر درگير کسي شديد که اين ضعف مهلک را داراست ، ضروري است تا با او درباره ي اين نقطه ضعف اش برخورد جدي کنيد . گر چه او بدون شک معذب و ناراحت خواهد شد .همانگونه که درباره ي تمامي ضعف هاي مهلک نيزصدق مي کند ، مي توان با روحيه ي قرباني به وسيله ي تعهد ،استقامت و پايداري با موفقيت برخورد کرد .فقط چنانچه نامزد /همسرتان مايل به تغيير باشد .درغير اين صورت خود را گول نزنيد .اين الگو با ناديده گرفتن و انکار به خودي خود از ميان نمي رود . افراد درگير با قرباني ها اين نکته را ،آن هم از راه دشوار آن ،خواهند آموخت که با گذشت زمان ،حس همدردي شان تنها به بي تفاوتي و بي اعتنايي مبدل خواهد شد
منبع: کتاب آيا تو آن گمشده ام هستي /س