رویکرد شناختی رفتاری

رویکرد درمان شناختی- رفتاری سنتی به اختلال روانشناختی بیان می کند که این رویدادها نیستند که موجب مشکلات روانشناختی می شوند، بلکه شیوهی تفسیر این رویدادها باعث بروز مشکلات می شود.
جمعه، 8 شهريور 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
رویکرد شناختی رفتاری
رویکرد شناختی- رفتاری و درمان فراشناختی هر دو تأکید می نمایند که محتوای باورها و افکار، نوع اختلال تجربه شده را تعیین می کنند. افکار مربوط به خطر موجب اضطراب می شوند و افکار مربوط به فقدان و بی ارزش شمردن خود، به احساس غمگینی منجر می شوند. درمان فراشناختی ادعا می کند که این نوع محتوا موجب اختلال نمی شود، چون اکثر افراد این نوع افکار را دارند، اما در بسیاری از آدم ها هیجان های منفی موقتی و گذرا هستند. اختلال هیجانی مشکلی است که در آن فرد گرفتار حالت پریشانی می شود. این نوع اختلال مزمن یاعود کننده است. اختلال هیجانی پیامد فرایندهای فراشناختی است که به شکل گیری سبکهای تفکر خاصی منجر می شوند و فرد را در وضعیت های طولانی مدت و عود کننده پردازش منفی اطلاعات مربوط به خود گرفتار می سازند. به طور کلی، درمان فراشناختی با عواملی سروکار دارد که منجر به تفکر پایدار و مقابلهی نامناسب می شوند. در درمان شناختی-رفتاری فرض بر این است که تفسیرهای غلط فرد از رویدادها، از باورهای او نشأت می گیرند، اما باورهای مورد تأکید، در حیطه ی شناختی متداول و معمول قرار دارند. این باورها شامل باورهایی از قبیل جهان خطرناک است» و «من بی کفایتم» هستند. در درمان فراشناختی این باورها، فرآورده‌های فراشناختها محسوب می شوند که به الگوهای توجه و تفگر خاصی منجر می شوند که به طور مکرر این عقاید را باز تولید می کنند، یا فرد را در دام آنها گرفتار می سازند. دلالت عملی این مسأله آن است که فراشناختها و الگوهای تفگر باید در فرایند درمان تغییر یابند، زیرا این عوامل علت اصلی باورهای منفی پایدار با شناخت های معمولی هستند. درمانگران فراشناختی، باورها یا طرحواره های مطرح شده در درمان شناختی- رفتاری را به عنوان موجودیتهای پایداری که باید حذف شوند، در نظر نمی گیرند، بلکه آنها را فراورده های فرایند تفکر قلمداد می کنند.کاربرد اصلی فراشناخت به عنوان عامل اصلی اختلال‌های روانشناختی، آن است که درمان نباید بر بررسی و واقعیت سنجی افکار و باورهای شخص متمرکز شود، بلکه باید بر تغییر نحوهی پاسخ دهی فرد به این باورها تأکید کند. بر خلاف درمانهای شناختی پیشین، که تمایز روشنی بین شناخت و فراشناخت قائل نبودند، درمان فراشناختی بین شناخت و فراشناخت تمایز مهمی قائل است و تأکید می نماید که درمان باید بیشتر بر حیطه‌ی فراشناخت متمرکز شود. این مثال از یکی از نوشته های معروف بک برگرفته شده است.
 
در اینجا روشن است که تفگر افسرده ساز فرد به باورهای منفی او دربارهی «ناتوانی» نسبت داده می شود. بک فرض می کند که تفگر بیمار توسط عقاید اشتباه او دربارهی «ناتوانی» کنترل می شود. با این حال، این استنباط که باور فرد مبنی بر این که شکست خورده است می تواند تفگر او را کنترل کند، همیشه درست نیست. آیا تمام افرادی که چنین باوری دارند، افسرده می شوند؟ مطابق نظریه ی شناختی این گونه است، اما درست بودن آن بعید به نظر می رسد. درمان فراشناختی به این موقعیت به شیوهی متفاوتی نگاه می کند. این رویکرد فرض می کند که اکثر افراد افکار یا باورهایی دربارهی ناتوانی و شکست دارند، ولی با توجه به فراشناختهای خود، به شیوهی متفاوتی به این افکار پاسخ می دهند. بنابراین، این دانش با باورهای فراشناختی است که تفگر بعدی را کنترل می کند، نه شناختهای معمولی. اجازه دهید با جزییات بیشتری به این موضوع بپردازیم. اکثر افراد در مواقعی به این باور می رسند که «آدم شکست خورده ای» هستند، ولی برخی از آنها دوباره برای کسب موفقیت تلاش می کنند، در حالی که افراد دیگر درگیر زنجیره ای از افکار منفی شامل نشخوار فکری مداوم در خصوص ناتوانیها و ضعف های شخصی شان می شوند. برای تبیین این الگوهای پاسخدهی هیجانی و شناختی متفاوت، سازوکاری لازم است. من بر این باورم که این ساز و کار فراشناخت است، یعنی جنبه ای از شناخت که شیوهی تفکر و رفتار فرد را در واکنش به یک فکر، باور یا احساس کنترل می کند.
 
در مورد مادر افسرده ای که یک توصیف می کند، ما می توانیم فرض کنیم که تفگر او توسط باورهای فراشناختی کنترل می شود. شاید چیزی شبیه این: «اگر درباره ی شکستهایم بیندیشم و علت وقوع آنها را تحلیل نمایم، مادر خوبی خواهم بود». متأسفانه بعید است فرایند نشخوار فکری که از این باور فراشناختی نشأت می گیرد، به پاسخ رضایت بخشی منجر شود، و در نتیجه، بیمار هم چنان بر اندیشیدن دربارهی ناتوانی خود اصرار خواهد ورزید.
 
کاربرد اصلی فراشناخت به عنوان عامل اصلی اختلال‌های روانشناختی، آن است که درمان نباید بر بررسی و واقعیت سنجی افکار و باورهای شخص متمرکز شود، بلکه باید بر تغییر نحوهی پاسخ دهی فرد به این باورها تأکید کند. مداخلهی درمانی باید بر فرایندهای شناختی و فراشناختهایی که فرض می شود باعث شکل گیری آنها می شوند، تأکید نماید و از ارزشیابی شواهد تأیید کننده و رد کنندهی فرآورده های شناختی «مانند من یک شکست خورده ام» پرهیز نماید. تنها استثنا، زمانی است که فرآورده های شناختی همان فراشناختها هستند، مثلا به شکل نگرانی دربارهی نگرانی آشکار می شوند «نگرانی به من آسیب خواهد زد».
 
منبع: راهنمای علمی درمان فراشناختی اضطراب و افسردگی،آدریان ولز، دکتر شهرام محمد خانی، انتشارات ورای دانش، چاپ دوم، طهران 1390


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط