علامه عسگرى و نقد متون تاريخ اسلام (2)
8. ملاكهاى عمومى جعلى بودن اخبار در نوشتههاى علاّمه
ب. توجه به مصالح عاليه صاحبان قدرت است. به عنوان مثال برخى گزارشهاى نقل شده در مدح و ستايش سران بنى اميه و خاندان آنان است كه آكنده از خَلقِ افسانههاى عجيب در انتشار فضايل و مناقب ايشان مىباشد، در حالىكه از ذكر احاديث در حق عباسيان كمترين اثرى نيست. بنابراين تاريخ ساختن اين احاديث پيش از عباسيان بوده است.31
ج. داشتن مسلك مانوى يا زنديق بودن راوى قبل از اظهار مسلمانى و به كار بردن واژهها و كلمات غريب و غير مأنوس در متن روايت. مانند روايتى كه در آن نام افرادى مثل ابن محراق، جخدب، جرعب و... آمده است كه از نامهاى نامأنوس است و در هيچ كتاب و فهرست و طبقاتى چنين نامهايى پيدا نمىشود. مطلبى نيز كه از آنان نقل شده، درباره سخن گفتن اسبى است به نام اطلال كه بيشتر به سخريه شباهت دارد و خواسته مسلمانان را مسخره كند. چنين اخبار و گزارشاتى جز از يك آدم بىاعتقاد و زنديق نمىتواند نقل شود.32 يا در رد گزارشى كه طبرى در حوادث سال 22 هجرى نقل كرده واژه الله را كه در عبارات به كار رفته دليل بر جعلى بودن خبر گرفته است، داستان طبرى چنين است: پس از شكست ايرانيان در نبرد جلولا، يزدگرد به طرف رى فرار كرد. در اين فرار او در داخل محملى خواب بود. به هنگام عبور از آب، يزدگرد از خواب بيدار شد گفت: والله! اگر مرا بيدار نمىكرديد، مىفهميدم كه ستاره اقبال اين امت چه وقت افول خواهد كرد! به خواب مىديدم كه من و محمد و خدا به مشورت نشستهايم، خدا مىگفت....
علامه در رد اين گزارش تاريخى با استفاده از واژههاى به كار رفته در عبارات، اين قصه را ساختگى مىداند و مىگويد: يزدگرد و مجوسيان، زردشتى و دوگانه پرست بودند، لذا آنان كلمه «الله» را نمىشناختند تا به آن سوگند بخورند، بلكه ايمان آنان به اهورامزدا و سوگندشان به آتش مقدس بود، بنابر اين داستان نمىتواند درست باشد.33
د. وجود نشانههاى تعصب در گزارش. علامه ضمن بر شمردن ريشههاى تعصب در ميان قبايل عرب، نمودارى از تعصب در ادبيات عرب را گزارش مىدهد و سپس اظهار مىدارد كه وجود تعصب در بين قبايل عرب ديده واقع بينى و حقيقت نگرى آنان را چنان كور ساخته كه برخى از آنان را وادار ساخته تا به سود قبيله خويش داستانها و افسانههاى تاريخى بسازند و حتى احاديث دينى و روايتهاى اسلامى جعل كنند و گاهى آن افسانهها را با سخنان و اشعار حماسى بياميزند و به چشم قبيله دشمن بكشند.34
ه . توجه به مبانى مورخين. به طورى كه اگر مورخى اعتقادش بر اين بود كه مبانى ناقلين اخبار گذشته خللناپذير است، بايد اخبار او را بيشتر مورد دقت و بررسى قرار داد به لحاظ اينكه به جهت اين اعتقاد، خود در صدد تمييز بين اخبار صحيح از نا صحيح نبوده و صحيح و سقيم را با هم نقل كرده است.35
و.احراز عدم همخوانى آن با قطعيات عقلى و تاريخى.36
9. تكيه بيشتر در تشخيص روايات ساختگى
وى اساس علم تاريخ را «روايت = نقل و قول» مىداند و براى تاريخ منبع كسب خبرى غير از آن نمى شناسد و قائل است براى بررسى سند يك روايت يا گزارش نقل شده، ناچار بايد روايت مورد نظر را نسل به نسل از پيشينيان تعقيب كرد تا به زمان وقوع خبر و مصدر روايت رسيد.
براى اين منظور، مصادر را به دو دسته تقسيم مىكند: مصادرى كه سند هر خبر و روايتى را آوردهاند؛ مانند طبرى، خطيب بغدادى، ابن عساكر و... و مصادرى كه سند روايات و اخبار را ذكر نكردهاند، مانند يعقوبى، مسعودى، ابن اثير، ابن خلدون و... .
در قسم اول براى به دست آوردن صحت گزارش، علاوه بر توجه به متن خبر، سند روايات بررسى مىشود. اما در قسم دوم كه سند ذكر نشده، متن روايت با قطع نظر از سند، با مراجعه به كتابهاى دانشمندان گذشته پيگيرى مىشود تا منشأ خبر معلوم گردد. بعد از روشن شدن منشأ خبر و توجه به متن آن، به اسناد آن نيز توجه مىشود.38 بنابر اين در بررسىهاى اخبار و گزارشهاى تاريخى، اگر سند گزارش مشخص باشد، نخستين مسألهاى كه به آن توجه مىشود، سند خبر و سپس متن آن است. اما اگر سند آن گزارش مشخص نباشد، ابتدا به متن روايت مىپرازد و آن را با روايات ديگر مىسنجد، سپس سند آن را در كتب و مصادر ديگر پى مىگيرد. به عنوان نمونه، در باره نبرد «فحل» گزارشى را از كتب تاريخى نقل مىكند كه در آن آمده است كه در نبرد فحل، هشتاد هزار رومى به هلاكت رسيد كه هلاكت آنان به دست تميميان بوده است. سپس در رد آن، ابتدا مصادر اين گزارش و مصادر گزارشهاى خلاف آن را چنين نقل مىكند:
داستان فحل را طبرى از قول سيف نقل مىكند، اما مطالب اين داستان روى هم رفته خلاف مطالبى است كه ساير مورخين، از جمله بلاذرى، آوردهاند. ضمناً هيچ يك از مورخين اشارهاى به حضور قهرمانان بنى تميم نكردهاند. آن گاه از ابن عساكر نقل مىكند كه مورخين بر آنند كه در فتوح شام، هيچ يك از افراد قبايل اسد، تميم و...شركت نداشتهاند.
بعد از بررسى خبر در مصادر، سراغ سند روايت مىرود و در باره سند اين گزارش مىنويسد: سيف -كه در سند گزارش طبرى بود داستان فحل را از قول ابوعثمان يزيد روايت مىكند كه در قبل دانستيم او وجود خارجى ندارد و از راويانى است كه سيف آفريده است.39
در واقع، با امتزاج دو روش سنجش راويان و بررسى دقيق متن گزارشات، به طور كامل و دقيق كتابهاى حديثى، سيره و تاريخ را مورد ملاحظه قرار مىدهد.سپس در پرتو ساير مدارك و مآخذ متن گزارشات را ارزيابى كرده و يكى پس از ديگرى از حيث سند و محتوا با همانندشان مقايسه و مورد بحث و انتقاد قرار مىدهد و نتايج حاصله از اين تحقيق را انتخاب و آن را تحقيقى بر اساس موازين علمى مىنامد.40
10. نحوه ارزيابى سند داستانهاى تاريخى
الف. شناخت راوى و سند حديث. به اين معنا كه اصولا روايت كنندهاى وجود داشته يا نه؟ اگر وجود داشته؛ داراى چه شخصيتى بوده و از چه كسانى روايت كرده است.
طبرى در حوادث سال دوازدهم، در ضمن اخبار فتح حيره از سيف نقل مىكند كه خالد بن وليد بعضى از قلعههاى حيره را محاصره نمود. عمرو بن عبد المسيح براى گفت و گو با خالد در باره صلح از آن قلعه در آمد و كيسهاى هم به كمرش آويخته بود. چون به نزد خالد آمد، خالد كيسه را از وى گرفت و آنچه در آن كيسه بود به كف دست خود ريخت، و از عمرو پرسيد: اين چيست؟
عمرو گفت: سم مهلك و خطرناكى است. خالد سم را گرفت و با خواندن دعايى آن را خورد و گفت: تا اجل كسى نرسيده باشد، اثر نمىكند!
علامه در بررسى سند داستان فوق سه نفر را نام مىبرد و در باره آنها چنين مىگويد:
1. غصن بن قاسم: در تحقيق و بررسىهاى خود به اسم و مشخصات اين راوى بر خورد نكرديم و در كتب مربوط به رجال نام و نشانى از اين راوى پيدا ننموديم. لذا او را در سلك جعليات سيف و در ليست راويان قلابىاى كه سيف آنان را در خيال خويش آفريده، محسوب داشتيم.
2. مردى از كنانه: سيف راوى موهوم را نام گذارى نكرده است.
3. محمد: منظور از محمد در اسناد روايات سيف، پسر عبدالله بن سوادبن نويره است كه تا به امروز شناخته نشده است.41
ب. توجه به زمان صدور و يا جعل روايت. وى در خصوص زمان صدور و جعل روايات سيف مىگويد: روى هم رفته مىتوان نتيجه گرفت كه زمان نشاط و فعاليت سيف در افسانهپردازى و دروغ سازى هايش اوائل قرن دوم هجرى بوده است. اين حقيقت را گفته مزى كه مدعى منحصر به فردى است كه تاريخ وفات سيف را بعد از سال 170 هجرى ذكر كرده و ذهبى كه تاريخ وفاتش را در عهد هارون الرشيد معين كرده رد نمىكند؛ چه اگر گفته آن دو درست باشد، بايد سيف مدت نيم قرن بعد از تأليف كتابهايش زنده باشد.42
11. تجزيه اطلاعات، ارتباط بين وقايع، استنباط و نتيجهگيرى
الف. فضاى سياسى، اجتماعى، زمان نقل و انگيزههاى راوى از جعل يا نقل آن معلوم مىگردد. مثلا وى انگيزه جعل دو نفر صحابى به نامهاى معاوية بن رافع و عمرو بن رفاعه را براى مستور داشتن قيافه نفرين شده معاويه بن ابى سفيان و عمرو بن عاص مىداند كه رسول خدا (ص) آن دو را نفرين كرد43؛ يا بخشى از روايات احراق مرتدين را كه به امام على بن ابى طالب (ع) نسبت دادهاند به اين انگيزه مىداند كه خواستهاند خليفه اول را - كه فجائه سلمى را سوزاند تبرئه كنند؛ و يا روش امام(ع) را با روش خالد بن وليد - كه عدهاى از مسلمانان را به جهت عدم پرداخت زكات -آتش زد - يكسان جلوه دهند.44
در نمونه ديگر، روايات و گزارشهاى رسيده از وقايع صدر اسلام را با توجه به متن، موضوع و واژههاى به كار رفته در آن، تقسيم بندى و زمان پيدايى آنها را مشخص و رابطه بين حوادث را بيان مىكند؛ به طورى كه فضاى جديدى از واقعه تاريخى خلق مى شود. مثلا رواياتى را كه درباره امامت خلفاى راشدين از رسول خدا(ص) نقل شده است به چهار گروه به ترتيب ذيل تقسيم و با توجه به فضاى پيدايى آنها، زمان جعل را مشخص مىسازد.
، احاديثى كه نام چهار خليفه به ترتيب خلافت آنها آمده است. اين احاديث بعد خلافت امام على (ع) ساخته شده است. دليل بر اين مطلب اين است كه در اين احاديث سخن از دشنام است، و واژه دشنام در زمان معاويه رواج پيدا كردهاست كه معاويه دستور داد امام (ع) را دشنام دهند (از حضرت نقل شده است كه هر كس اصحاب مرا دشنام دهد مرا دشنام داده) و اين كار به وسيله معاويه مرسوم شد.
، احاديثى كه نام سه خليفه در آنها آمده است. اين دسته احاديث نيز بعد از خلافت عثمان روايت شدهاند. شاهدش نيز آن است كه تنها در آن سخن از سه خليفه اول است، و نيز از كشته شدن عثمان سخن به ميان آمده است.
، احاديثى كه در آنها تنها نام شيخين آمده است. اين دسته از روايات بعد از خلافت عمر به وجود آمده است و تنها سخن از دو خليفه اول در ميان است.
، رواياتى كه اختصاص به خلافت ابوبكر دارد. در اين بخش از روايات اسمى از خلفاى ديگر نيامده و تنها به فضايل ابوبكر پرداخته شده است.45 با توجه به اين تحليل، فضاى جديدى براى روايات نقل شده به وجود مىآيد كه در تحليل ساير وقايع مربوط به آنان نيز مؤثر است.
ب. ويژگىهاى عصرى را كه موجب پيدايش برخى احاديث شده روشن مىسازد. مثلا ويژگىهاى عصر سيف را كه روايات زيادى در آن پيدا شده چنين بيان مىكند: دوران سيف زمانى بود كه در آن تعلق خاطر به قبيله و تعصبات قبيلهاى و حفظ مآثر و افتخارات آن، در تمام شهرهاى اسلامى به شدت حكومت مىكرد، ديگر اين كه در اين زمان، تعصبات خشك و بى معنا، ميهن سيف (عراق) محل نشاط و خود نمايى مانويان (زنديقان) بود. طبيعى است كه در چنين شرايطى زمينه جعل و تحريف هموار و مهيا باشد.46
ج. به شناخت داستانى بودن روايت كمك مىكند.
د. برخى تحريفات به وجود آمده در تاريخ اسلام مشخص مىشود.
ه . ميزان اهميت برخى حوادث در بين گروهها و فرق مختلف معلوم مىگردد.
و. تطور برخى روايات تاريخى در باب يك موضوع يا حادثه كه در دورههاى مختلف به صورتهاى گوناگونى نقل شده به دست مىآيد.
ز. مجارى ورود روايات جعلى مشخص مىشود.47
12. نشان دادن راههاى جعل خبر در روايات سيف
، ساختن جنگهاى خونين، مانند جنگ با مرتدين.
، جعل افسانههاى خرافى، مانند داستان اسود عنسى [مقصود روايت خاص سيف در باره اسود است].
، جعل و ساختن اشخاص و اماكن موهوم، مانند فرماندهى به نام طاهر و سرزمينى به نام اعلاب.
، خلط و درهم ساختن احاديث.
، تبديل اسماء راويان حديث وصحابيان پيامبر(ص) و تغيير قهرمانان وقايع و حوادث50.
13. بر اساس تحليل و شواهد تاريخى مطلبى را احراز مىكند
14. توجه به منابع تاريخى كهن
15. انكار كلى واقعه پس از انكار جزئيات
16. انكار قضاياى تاريخى با بررسى روايات متناقض آن
17. نقد ناقلان وقايع به نقد مبانى آنان
ابن حجر در بخش اول مقدمه كتاب الاصابه خود زير عنوان «تعريف صحابى» با توجه به آنچه از پيشوايان خود در شناخت صحابى رسيده، مبنايى را اتخاذ مىكند كه با توجه به آن مبنا، صحابى بودن گروه بسيارى ثابت مىشود. مبنا اين است كه بنا به گفته ابن ابى شيبه، پيشينيان را رسم بر اين بوده كه در جنگها جز شخص صحابى را به فرماندهى سپاه انتخاب نمىكردند. بنابراين، آنانى كه در زمان فتوحات فرمانده سپاه شدهاند صحابى بودهاند. ابن حجر با توجه به اين مبنا مىنويسد: اگر كسى اخبار و رويدادهاى جنگى و فتوح اسلامى را بررسى و پيگيرى كند، از اين دسته صحابيان كه ما آنان را در قسمت اول كتاب خود آوردهايم فراوان خواهد يافت.55
علامه عسگرى با آوردن نقلهاى متعدد تاريخى نشان داده است كه افراد غير صحابى نيز جزء فرماندهان بودهاند و مرتدين نيز در جنگها شركت داشتهاند. به عنوان نمونه از كتاب الاغانى ابوالفرج اصفهانى نقل مىكند كه عمر، امرؤالقيس را كه به دست او مسلمان شد، پيش از اينكه حتى ركعتى نماز بخواند حكومت و ولايت داد56.
تقريبا بخشهاى عمدهاى از كتاب معالم المدرستين نقل و نقد مبانى و استظهارات اهل سنت با روايتهاى تاريخى است. وى در آنجا با نقل مبانى اهل سنت در باره تأويل و اجتهاد، و توجيه برخى وقايع تاريخى با توجه به آن مبانى، مثل جنايت خالد در قبيله مالك بن نويره، آتش زدن فجائه توسط خليفه اول و... آنها را با آوردن نمونههايى از عملكرد رسول خدا (ص) در موارد مشابه رد مىكند.57
18. استفاده از تاريخ كاربرد كلمه در توضيح اصطلاحات
19. توجه به روايتهاى مشهور و طرد روايات غيرمشهور60
همچنين علاّ مه در بررسى روايات احراق مرتدين كه به امام على بن ابى طالب (ع) نسبت داده شده و حوادث نقل شده پيرامون اين موضوع گفته است: اگر اين حوادث واقعيت داشت چگونه بر مورخين مخفى مانده است...61؟
20. فرضيهسازى بر اساس حوادث نقل شده تاريخى و تأييد آن با قرآن و حديث
با توجه به اين گزارش، علامه فرضيهاى مىسازد مبنى بر اينكه دو قسم وحى داريم: وحى قرآنى و وحى غير قرآنى، سپس نتيجه مىگيرد كه تنها با قرآن همه احكام دينى فهميده نمىشود و بر اين گفتار خويش حديثى از رسول خدا(ص) نقل مىكند كه فرمود: آگاه باشيد كه خداوند براى من قرآن رافرستاد و همراه آن حقايق فراوان ديگر بمانند آن63.
در خاتمه لازم به ذكر است كه حساسيت نسبت به رخدادهاى مهم وقايع تاريخ اسلام (مثل حادثه سقيفه، و...)، توانايى ساختارسازى در بحث، خلاقيت، آگاهى از موضوعات، روش مطلوب جمعآورى و نشان دادن غلطهاى فاحش تاريخى كه دانشمندان بزرگ مرتكب شدهاند، از ويژگىهاى تحقيقات علامه عسگرى است.
نمونهاى از اين حساسيتهاى علامه كه برخى از بزرگان علما به آن توجه نكردهاند اينكه: يكى از اخبار ساختگى سيف داستان جراد بن مالك بن نويره و طاهر ابو هاله تميمى است كه ابن حجر آندو را در الاصابه آورده و دانشمند جليل القدرى چون سيد شرف الدين نيز با اعتماد به سخن ابن حجر به اشتباه افتاده است و جراد و ابو هاله را بدون اينكه سند بدهد از جمله بزرگان صحابه دانسته كه از شيعيان و پيروان امام على (ع) بودند.
قبل از شرف الدين بزرگانى مانند شيخ طوسى (ره) در كتاب رجال و مامقانى (ره) در تنقيح المقال، افرادى چون قعقاع بن عمرو تميمى، زياد بن حنظله و نافع بن اسود تميمى را كه از ساختههاى سيف بن عمر تميمى كذاب هستند، از شيعيان على بن ابى طالب شمردهاند.64 وى علما و دانشمندانى كه براى صحابه رسول خدا (ص) شرح حال نوشتهاند و اصحاب ساخته دست سيف را جزء صحابه حقيقى او نام برده يا براى قهرمانان خيالى و افسانهاى سيف شرح حال نوشتهاند يا به نحوى ساختههاى سيف در نوشتههاى آنان راه يافته است را قريب به هفتاد نفر ذكر مىكند كه عمده آنان قبل از قرن دهم وفات يافتهاند.65
منابع :
، ابن اثير، على بن ابى الكرام، الكامل فى التاريخ؛ دار بيروت، بيروت.
، ابن كثير، اسماعيل بن كثير، البداية و النهاية؛ تحقيق على شيرى، دار احياء تراث عربى، بيروت: 1408.
، ابو الفداء اسماعيل بن على، المختصر فى اخبار البشر؛ دار الكتب العلميه، بيروت: 1417.
، بخارى، محمد بن اسماعيل، كتاب البخارى؛ دار الفكر، بيروت: 1401.
، عسگرى، مرتضى، احاديث ام المؤمنين عايشه و ادوار من حياتها، دار الزهراء، بيروت: 1413.
، عسگرى، مرتضى، القرآن الكريم و روايات المدرستين؛ دانشكده اصول دين، قم: 1378.
، عسگرى، مرتضى، عبد الله بن سبأ و ديگر افسانههاى تاريخى؛ مترجمين: فهرى، نجمى، هريسى، مجمع علمى اسلامى، تهران: 1370.
، عسگرى، مرتضى، معالم المدرستين؛ مؤسسه بعثت، تهران: 1412.
، عسگرى، مرتضى، نقش ائمه در احياء دين؛ اتحاد، تهران.
، عسگرى، مرتضى، نقش عايشه در تاريخ اسلام، مترجمين، سردارنيا، نجمى، هريسى، جاودان، مركز انتشاراتى منير، چاپ هشتم، تهران: 1375.
، عسگرى، مرتضى، يكصد و پنجاه صحابى ساختگى؛ مترجم عطا محمد سردار نيا، نشر كوكب، تهران: 1361ه
، فصلنامه علمى تخصصى علوم حديث، سال ششم، شماره دوم، تابستان 1380.
، مالك بن انس، كتاب الموطأ؛ محمد فؤاد عبدالباقى، دار احياء التراث العربى، بيروت: 1406.
، مسلم نيشابورى، صحيح مسلم؛ بيروت: دار الفكر، [بى تا].
پی نوشت ها :
30. همان، ج 3، ص 66 و ج 1،ص 270.
31. همان، ج 1، ص 121.
32. همان، ج 1، ص 191.
33. همان، ج 1، ص 35.
34. همان، ج 1، ص 88.
35. همان، ج 3، ص 53.
36. عبد الله بن سبأ، ج 3، ص 49؛ احاديث ام المؤمنين عائشه، ج 1، ص 78.
37. يكصد و پنجاه صحابى ساختگى، ج 3، ص73.
38. همان، ج 2، ص 32.
39. همان، ج 1، ص 269 و 264 و 190 و 178.
40. نقش عائشه در تاريخ اسلام،مترجم هريسى، ج 2، ص 275.
41. عبد الله بن سبأ، ج 2، ص 133.
42. يكصد و پنجاه صحابى ساختگى، ج 1، ص 37.
43. عبد الله بن سبأ، ج 2، 199.
44. همان، ج 3، ص 45.
45. احاديث ام المؤمنين عائشه، ج 1، ص 72 - 71.
46. يكصد و پنجاه صحابى ساختگى، ج 1، ص 38.
47. فصلنامه علمى تخصصى علوم حديث، سال ششم، شماره دوم، تابستان 1380، ص 97.
48. يكصد و پنجاه صحابى ساختگى، ج 1، ص 98.
49. همان، ج 1، ص 192.
50. همان، ج 1، ص 191.
51. معالم المدرستين، ج 2، ص 96 به بعد.
52. عبدالله بن سبأ، ج 1، ص 34.
53. همان، ج 2، ص 196 و 2004.
54. همان، ج 3، ص 24 و 27.
55. يكصدو پنجاه صحابى ساختگى، ج 4، ص 28.
56. همان، ج 4، ص 24.
57. معالم المدرستين، ج 2، ص 74به بعد.
58. همان، ج 2، ص 14.
59. همان، ج 2، ص 34.
60. عبد الله بن سبأ، ج 1، ص 88.
61. همان، ج 3، ص50.
62. نقش ائمه در احياء دين، ج 2، ص 22.
63. همان، ج 2، ص 19.
64. يكصد و پنجاه صحابى ساختگى، ج 3 ،ص 385.
65. همان، ج 1، ص 104.
منبع: http://whc.ir
/خ