در جای دیگر می افزاید: «یکی از سرمایهها و بلکه مهمترین سرمایههای سرمایههای انسانی است و اداره این سرمایه، نگهداری آن، هدر ندادن آن، استفاده و بهره برداری صحیح از آن، رشد (است). در جای دیگر می افزاید: «رشد بهره برداری از سرمایههای انسانی و اداره و به کار گرفتن آنها و پرورش دادن آنها و بهره برداری از آنها و سامان دادن و سازمان دادن به آن نیروها و آزاد کردن و حرارت بخشیدن و از سردی افسردگی وجمود خارج کردن آنها و باز کردن آنها: یعنی پاره کردن زنجیرهای معنوی و روحی آنها که (... ویضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم...). این چنین رشدی همان است که امروز به نام مدیریت و یا رهبری نامیده می شود.»با قدری دقت در تعریف بالا و پردازش آن، که می تواند«نظریه رشد» قلمداد شود نقطه اشتراک تمامی تعاریف طبقه بندی شده، که عبارت شد «از یک فرایند نفوذ، که بدان وسیله نفوذ ارادی رهبر به پیروان اعمال می گردد در این تعریف دیده می شود، بلکه فرآیند نفوذ را هم و حتی برآیند را نیز مشاهده می کنیم.
شهید بهشتی
آمادگی محیط اجتماعی برای رشد انسانها و شکوفایی استعدادهای نهفته در جهت ارزشهای متعالی اسلامی، یک اصل مهم و زیربنایی در بینش مدیریتی شهید بهشتی است. بر این اساس، عوامل و شرایطی که مانع این رشد شوند یا آن را کند کنند، باید جای خود را به عوامل و شرایطی بدهند که موجب سرعت و گسترش آن شوند؛ از جمله عوامل مؤثر در این رشد، سپردن کارها به افراد مؤمن، با تقوا و پایبند به ارزشهای معنوی و اخلاقی است که اصطلاحا متعهد» نامیده می شوند. مبنای نظریه شهید بهشتی در مقوله سپردن مدیریت به افراد متعهد، توجه قرآن کریم به حالات مختلف کسانی است که به عنوان صاحبان خرد (اولی الألباب) مدح می شوند: «الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و على جنوبهم و یتفکرون فی خلق السماوات و الارض و اختلاف اللیل و النهار ربنا ما خلقت هذا باطلافقنا عذاب النار» تعبیرات «قیاما و قعودا و على جنوبهم» به معنی ضرورت حضور مکتب در زندگی انسان در تمام احوال است. بدین ترتیب، شهید بهشتی در عین حال که معتقد است در یک نظام اجتماعی مبتنی بر دین، تعهد، شرط لازم و حتمی و قطعی مدیریت است، از یکسو مدیران متعهد را ملتزم به افزودن بر کاراییهای خود می داند و از سوی دیگر معتقد است واگذاری مسئولیت به افراد متعهد لایقتر از خود، از آثار تعهد مدیران است. در این بینش والا و تعالی جویانه، بطور طبیعی باید انتظار داشت تکلیف مقولهای به نام رابطه میان تعهد و تخصص، با عمقی در خور همین موضوع مهم و حساس روشن شود. این رابطه در اندیشه مدیریتی شهید بهشتی اینگونه تبیین شده است:۱- در موردی که دو نفر از تخصص یکسان برخوردار باشند ولی تعهد یکی از دیگری بیشتر باشد، تقدم با کسی است که از تعهد بیشتری برخوردار است.
۲- در موردی که دو نفر دارای تعهد یا تخصص یکسان نیستند، بلکه یکی دارای تخصص بهتری است ولی تعهد کمی دارد و دیگری دارای تعهد بهتری است ولی تخصص او کم است، تقدم با کسی است که تعهد بیشتری دارد با این قید که به او فرصت داده می شود تا در جریان عمل بر تخصص خود بیفزاید.
۳- در مورد ضرورت های فوری از قبیل تخصصهای درمانی، ساختمانی و دفاعی در صورتی که افراد متعهد دارای تخصص کافی نباشند، تقدم با افرادی است که دارای تخصص بیشتر هستند.
٤- از افراد متخصصی که دارای تعهد نیستند ولی صدیق و امین و در خدمت به مردم قابل اعتماد هستند، با این شرط که ضعف پایبندی آنها به مکتب در دیگران اثر منفی نگذارد، می توان استفاده کرد.
5- به متخصصان غیر متعهدی که صداقتی ندارند و قابل اعتماد نیستند و به نظام اسلامی خیانت می کنند، نباید کاری سپرده شود.
منبع: اصول ومبانی مدیریت در اسلام، مهرداد حسن زاده و عبد العظیم عزیزخانی، انتشارات هنر آبی، چاپ اول، تهران، 1390