ارتباط با عاطفه مثبت

صاحب نظران عقیده دارند که استفاده از کلیشه‌ها ممکن است فرایند کاوشی یا پردازش نامنظم را منعکس کند و عاطفه مثبت در این فرایند، به منزله عامل به کار گیری کلیشه کانون بررسی قرار گرفته است.
چهارشنبه، 27 آذر 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ارتباط با عاطفه مثبت
فرایندهای کاوشی (ذهنی) برخی از تحقیقات این موضوع را طرح کرده اند که آیا عاطفه مثبت به جای آسان کردن اندیشه دقیق و کار برجسته، استعداد شناختی را بالا می برد (ماکی و ورت، ۱۹۸۹ و ۱۹۹۱) یا انگیزش برای دقیق فکر کردن را تضعیف می کند (بلس، ۱۹۹۰؛ اسچوارز و بلس، ۱۹۹۱؛ اسچوارز، بلس و بوهنر، ۱۹۹۱) و در نتیجه، موجب استفاده از فرایندهای کاوشی (ذهنی) برای مقابله با فرایند شناختی منظم (سیستماتیک) می گردد؟ این تحقیقات قصد داشتند نشان دهند که عاطفه مثبت باعث بی دقتی، بینظمی، یا آسیب دیدن پردازش می گردد.
 
یکی از رویکردها، نمونه‌ای از تغییر نگرش را مورد استفاده قرار داده، به پردازش نامنظم اشاره می کند که ناشی از طرح استدلالاتی است که در فراهم آوردن تغییر نگرش موفق می باشد؛ مثلا تغییر نگرش در پاسخ به استدلالهای ضعیف (هرچند غیرعقلانی نباشند) نشانه پردازش نامنظم انتخاب شده است. بنابراین، اگر آزمودنی های با عاطفه مثبت، با استدلال ضعیف به همان اندازه نگرششان تغییر کند که با استدلال قوی تغییر می کند، (آنگاه) این تحقیقات چنین نتیجه می گیرند که عاطفه مثبت با پردازش منظم تداخل می کند (مالی و ورت، ۱۹۸۹).
 
چنان که پیش‌تر بیان شد، یکی از مشکلاتی که در خصوص این نتیجه وجود دارد، آن است که این شواهد، غیرمستقیم اند. برای مثال، تغییر نگرش می تواند به علل گوناگون گزارش شود که هیچ ارتباطی به این عبارت ندارد: مردم در عاطفه مثبت، ممکن است بخواهند از سازگاری بیشتری برخوردار باشند (سازگاری‌ای که در روانشناسی اجتماعی به «ارتباط با عاطفه مثبت» معروف است). یا آنها ممکن است در زمینه مباحث سودمند مربوط به خودشان بیشتر بیندیشند، و این امر ممکن است سبب شود تا آزمودنی های عاطفه مثبت، بسته به قدرت استدلالهای ارائه شده از سوی محققان، تغییر نگرش بیشتری نشان دهند.
 
تفسیرهای دیگری از این قبیل نیز این حقیقت را تأیید می کنند که آزمودنی‌‌های عاطفه مثبت با دیگر آزمودنیها، در اعتراف به اینکه استدلالهای ضعیف، ضعیف تر از استدلالهای قوی بودند، یا در توانایی تکرار متن پیام، تفاوتی نداشتند (بلس، ۱۹۹۰؛ ماکی و ورت، ۱۹۸۹). افزون بر این، در برخی موارد، داده هایی که در تحقیقات به کار رفته بودند، بر عناوین منفی، نامأنوس و وضعیتی تأکید داشتند که توجیه زیادی برای انجام دادن یک وظیفه خاص ایجاد نمی کردند (برای مطالعه کامل تر این بحث، ر.ک: ایزن، ۱۹۹۳). در نتیجه، مردم در حالتی از عاطفه مثبت، ممکن است کمتر علاقه به انجام کاری داشته باشند. بنابراین، از چنین تحقیقاتی روشن نمی شود که ناتوانی یا نبود انگیزش به «اندیشه قوی» دلیل هرگونه تفاوت بین گروههای عاطفه مثبت و کنترل، در گزارش تغییر نگرش است.
 
در رویکردی دیگر، صاحب نظران عقیده دارند که استفاده از کلیشه ها ممکن است فرایند کاوشی (ذهنی) یا پردازش نامنظم را منعکس کند و عاطفه مثبت در این فرایند، به منزله عامل به کار گیری کلیشه کانون بررسی قرار گرفته است (بودن هاوزن، 1994). مقاله بودن هاوزن (1994) پیچیدگی یافته های این حوزه را چنین ترسیم می کند: با وجود آنکه سه تحقیق از چهار تحقیق گزارش شده در این مقاله نشان دادند که عاطفه مثبت موجب افزایش استفاده از یک کلیشه شده است، تحقیق چهارم نشان داد که این تفاوت در صورتی مشهود است که به آزمودنیها دلیلی ارائه شود تا بر اساس آن، توجه بیشتری به کار داشته باشند (اگر آنها به تصمیماتشان پایبند بوده باشند. در اینجا نیز (بار دیگر) هر نوع نشانه ای از سوی این تحقیقات برای اظهارنظر درباره اینکه عاطفه مثبت با پردازش منظم تداخل دارد، روشن و مستقیم خواهد بود و قابلیت هر تفسیر دیگری را خواهد داشت. وانگهی این حقیقت که اثر وقتی ظاهر می شود که اهمیت کار افزایش یابد، سبب تضعیف این نظریه خواهد شد که قانون عاطفه مثبت موجب استفاده از کلیشه و به طور کلی پردازش نامنظم می گردد.
 
افزون بر این، در خصوص کلیشه ای کردن به طور خاص، دویدیو، گارتنر" و همکاران شیوه هایی را پیشنهاد می کنند که در آنها عاطفه مثبت ممکن است مانع خصومت درون گروهی و تبعیض شود و فرض بر این است که بیشتر با کلیشه ای کردن ارتباط دارند. نتایج این تحقیق نشان دادند که عاطفه مثبت مردم را هدایت می کند تا به مشترکات در دیگر گروه های اجتماعی متفاوت و متخاصم توجه کنند (مثلا دموکرات ها و جمهوری خواهان). افزون بر این، مردم در حالت عاطفه مثبت، به احتمال زیاد گروهها را با هم دسته بندی می کنند و با اعضای دیگر گروه ها مانند اعضای گروه خودشان رفتار می کنند؛ به جای آنکه اعضا را از گروه خارج کنند، گروه را توسعه می دهند؛ زیرا این اعضا دارای هویت مشترک اند (دویدو، گارتنر، ایزن و لوارنس، 1995). این نظریه هم با این اندیشه که عاطفه مثبت به کلیشه کردن راهنمایی می کند، با تمام دلالت هایی که معمولا به همراه دارد، سازگار نیست.
 
در رویکرد دیگر، در پاسخ به این پرسش که آیا عاطفه مثبت به پردازش منظم آسیب می رساند، برخی تحقیقات این آسیب را گزارش کرده و به عملکرد کسانی که در آنها عاطفه مثبت ایجاد شده بود، استدلال کرده اند (ملتون، 1995). آن گونه که اشاره شد، در زمینه نگرشی که تحقیقات را تغییر می دهد، این امکان وجود دارد که یافته های مربوط به پردازش آسیب دیده ظاهری ناشی از اطلاعات و زمینه های تجربیات خاصی باشد که این یافته ها را گزارش می کنند.
 
اخیر در تحقیقات مقدماتی کشف شده است که در حقیقت، اطلاعاتی همانند اطلاعات به کار گرفته شده از سوی ملتون (۱۹۹۵) در واقع، نسبتا کسل کننده و برای آزمودنی های تجربی آزاردهنده اند و استفاده از این نوع داده ها می تواند اجرای کار را سست و عملکرد را بی ارزش کند (ایزن، و کریستیانسون، ۱۹۹۹). این آخرین تحقیق، عملکرد آزمودنی های عاطفه مثبت را، به ویژه بر روی کارهای عقلانی قیاسی متوازن، که در آنها از اطلاعات خنثا استفاده شده، در مقایسه با مطالب خسته کننده و آزاردهنده، سنجیده، و نتیجه گرفته است که عاطفه مثبت عملکرد را در خصوص کار عقلانی قیاسی خنثا تسهیل نموده، اما در خصوص کار عقلانی آزاردهنده آسان نکرده است رایزن و کریستیانسون، ۱۹۹۹). همچنین باید اشاره کرد که کار خنثا واقعی بود، در حالی که کار آزاردهنده، انتزاعی بود، اما از نظر سنجش با هم فرقی نداشتند.
 
منبع: مجموعه مقالات تربیتی، عبد الرضا ضرابی،صص393-390، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ اول، قم، ۱۳۸۸


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط