حالات قلب

بیماری های باطن و راه تقویت قلب

انسان نباید فریب کارها، مقام ها، و اعمال خوب خود را بخورد؛ شیطان با آن سابقه عبادت، حضرت آدم با آن مقام والا، و قابیل، با بودن فرزند پیامبر، می تواند زمین بخورد؛ بنابر این نباید کسی ادعای بلند بودن و عدم...
پنجشنبه، 24 بهمن 1398
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: محمد طاهری
موارد بیشتر برای شما
بیماری های باطن و راه تقویت قلب
انسان در دنیا، با وجود انواع مشغله هایش، قلبش ضعیف و سست می گردد؛ و این ضعف حاکی از یک یا چند عامل ضعیف کننده و سست کننده دارد؛ حال این عوامل کدامند، بحث مفصل دیگری می طلبد؛ اما در راس همه این عوامل می توان سه عامل اساسی را نام برد، که ریشه و اصول کفر نامیده شده است.


ریشه همه بیماری های باطن، سه اصل کفر

چنانکه در حدیثی عبرت آموز از صادق آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده که فرمودند: «أُصُولُ الْکُفْرِ ثَلَاثَةٌ الْحِرْصُ وَ الِاسْتِکْبَارُ وَ الْحَسَدُ؛ فَأَمَّا الْحِرْصُ فَإِنَّ آدَمَ ـ علیه‌السلام ـ حِینَ نُهِیَ عَنِ الشَّجَرَةِ حَمَلَهُ الْحِرْصُ عَلَی أَنْ أَکَلَ مِنْهَا وَ أَمَّا الِاسْتِکْبَارُ فَإِبْلِیسُ حَیْثُ أُمِرَ بِالسُّجُودِ لآِدَمَ فَأَبَی وَ أَمَّا الْحَسَدُ فَابْنَا آدَمَ حَیْثُ قَتَلَ أَحَدُهُمَا صَاحِبَهُ»؛

«اساس کفر سه چیز است؛ حرص، استکبار و حسادت ورزیدن؛

حرص باعث شد تا حضرت آدم ـ علیه‌السلام ـ پس از نهی از خوردن میوه درخت ممنوعه به سراغ آن برود،

اما استکبار سبب شد تا ابلیس پس از امر به سجده آدم از آن سرپیچی کند

و حسد سبب قتل یکی از فرزندان آدم به دست دیگری شد.

تبیین حدیث مذکور
حضرت در این بیان درس آموز به شکافتن اساسی مرض می پردازند؛ و برای هر یک مثالی می زنند که هیچ کس منکر آن نیست؛ اما مقصود حضرت افراد مبتلا به آن سه نیست؛ بلکه منظور حضرت در مقام بیان آنند که انسان اگر در عبادت، سابقه طولانی چند هزار ساله هم داشته باشد، می تواند همان عبادت او را به قهقرا بفرستد؛ یا صاحب مقامی همچون حضرت آدم علیه السلام که معصوم از خطا و اشتباه باشد، اما ترک اولیٰ از او سر زند؛ یا فرزند معصوم هم که باشد، اما در عین حال حسد گریبانگیر او شود، و برادر کش شود.

از این بیان نورانی حضرت نکات متعددی می توان اخذ نمود؛ اما چند نکته مهم و اساسی است؛

نکته اول: انسان نباید فریب کارها، مقام ها، و اعمال خوب خود را بخورد؛ شیطان با آن سابقه عبادت، حضرت آدم با آن مقام والا، و قابیل، با بودن فرزند پیامبر، می تواند زمین بخورد؛ بنابر این نباید کسی ادعای بلند بودن و عدم گناه کند؛ مگر کسی که ضمانتِ عدم گمراهی، و وجود عصمتش را داده باشد؛ مانند اهل بیت علیهم السلام در آیه تطهیر.

نکته دوم: انسان در همان چیزی می تواند زمین بخورد، که تخصص اوست؛ شیطان با عبادت طولانی، متخصص در ادای سجده بود، لذا امتحان او، یک سجده ی دیگر، اما تفاوتش در نوع سجده نوع بود؛ سجده های پیشین، سجده ی عبادت، و سجده ی امتحانی جدید، سجده ی تعظیم به مقام حضرت آدم علیه السلام بخاطر نور نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت علیهم السلام، بود؛ و امتحان فرزند قابیل، در ادای قربانی، بود که این قربانی چیزی نبود که اول بار او می خواست، صرف کند؛ بلکه ممکن بود او بیش از اینها را قبل تر انجام داده باشد، اما امتحان از تخصصِ خرچ مالش، اتفاق می افتد.


راه درمان: سپردن بیماری به طبیب

اما این مرض ها چگونه می تواند درمان شود؟ مطلبی است که در حدیثی از رسول اکرم (صلى الله علیه و آله) آمده که مى فرمایند: «فصلاح المرضى فیما یعمله الطبیب و یدبّره لا فیما یشتهیه المریض و یَقْتَرِحُهُ»[1] مصلحت مریض در آن چیزى است که طبیب تدبیر مى کند و هرگز درست نیست که مریض خودش را در اشتهاى خود رها کند و هر کارى که مى خواهد، بکند.

یعنی زمانی که بیمار، بیماری اش را به طبیب بسپارد، طبیب می تواند او را معالجه و درمان کند؛ یعنی اگر مریض بخواهد درمان شود و در نتیجه خودش را به طبیب بسپارد، راه درمان باز می شود و درمان آغاز می گردد.

آدمی باید در مقابل طبیب مطلق، که خداوند متعال است، به ضعف و بیچارگی خود اقرار کند، تا او انسان را درمان کند؛ اقراری با تمام وجود که حاکی از درماندگی خود باشد؛ چنانکه امام سجاد علیه السلام در دعای بیست و یکم صحیفه سجادیه در بارگاه الهی عرضه می دارند: «وَ أَعْتَرِفُ بِضَعْفِ قُوَّتِی وَ قِلَّةِ حِیلَتِی، فَأَنْجِزْ لِی مَا وَعَدْتَنِی، وَ تَمِّمْ لِی مَا آتَیْتَنِی، فَإِنِّی عَبْدُکَ الْمِسْکِینُ الْمُسْتَکِینُ الضَّعِیفُ الضَّرِیرُ الْحَقِیرُ الْمَهِینُ الْفَقِیرُ الْخَائِفُ الْمُسْتَجِیرُ».[2]

بار خدایا ... و به ناتوانى و بیچارگى خویشتن اقرار دارم، پس به آنچه (روا کردن و دعاء) به من وعده دادى وفا کن، و آنچه عطا کرده‏اى کامل گردان (از بین مبر و تغییرى در آن مده) زیرا من بنده‏ى بى‏چیز، فروتن، ناتوان، بدحال، کوچک، خوار، نیازمند، ترسان و زینهارخواه تو هستم.


اعتراف به ناتوانی خود، در نگاه امام سجاد علیه السلام

اعتراف به ناتوانی و بیچارگی خود، ناشی از ضعف در عمل و بلندی آرزوست که وسائل اطاعت و خوشبختی از دست آدمی، خارج شده و تنها چیزی که عبد ضعیف، بدان امیدوار است، رحمت طبیب مطلق است که با رحمت و رافت و مهربانی خاص خود، این رشته را وصل کند، و به آدمی قوت دهد؛  و رشته آرزوها بوسیله عفو و گذشت طبیبِ هستی، جبران می گردد؛

این ضعف در عمل و آرزوی بزرگ در نگاه امام سجاد علیه السلام در دعای سی و دوم، این گونه بیان شده است که: «... وَ أَنَا الْعَبْدُ الضَّعِیفُ عَمَلاً، الْجَسِیمُ أَمَلاً، خَرَجَتْ مِنْ یَدِی أَسْبَابُ الْوُصُلَاتِ إِلَّا مَا وَصَلَهُ رَحْمَتُکَ، وَ تَقَطَّعَتْ عَنِّی عِصَمُ الْآمَالِ إِلَّا مَا أَنَا مُعْتَصِمٌ بِهِ مِنْ عَفْوِکَ».[3]

«... و من بنده‏اى هستم که کردارش (کار نیک یا خلوص و پاکیزگیش) اندک و آرزویش بزرگ است، وسائل پیوندها (طاعات و فرمانبریها که وسائل رسیدن به سعادت و نیکبختى هر دو سرا است بر اثر معصیت و نافرمانى) از دست من بیرون رفته جز آنچه رحمت تو آن را پیوسته (زیرا رحمت تو از کسى فوت نمى‏شود اگر چه گناهکار باشد) و رشته‏هاى آرزوها از من بریده شده جز عفو و گذشت تو که من به آن دست آویخته‏ام.»


فراغت دل، از غیر خدا

پس از آنکه آدمی به ناتوانی و عجز خویش، اعتراف نمود، باید از خداوند بخواهد قلبش را در حالات مختلف قرار دهد؛

اولین حالت قلب، فراغت و خالی شدن باید باشد؛ ظرفی که برای عبادت می خواهد باشد باید از ناخالصی ها فارغ و خالی گردد، تا چیزی که با آن ظرف سنخیت دارد، در آن ریخته شود، اما این قلب باید، با هدف محبت خدا، فارغ گردد؛ یعنی باید به منظور جلب محبتِ خداوند منان، خالی گردد؛ و پس از آن، باید به ذکر همو، مشغول شود؛ در مرحله ی سوم، این ذکر باید با خوفِ الهی عجین شود، و به وسیله ی رغبت رفتن به سوی خداوند، تقویت شود؛

این در صورتی است که با اطاعت عملی، از دستورات الهی، همراه باشد، و زمانی این اطاعت عملی ارزش دارد، که در پسندیده ترین راهها، عملیاتی شود؛ و مرحله ی آخر آن است که پسندیده ترین راهها باید با سلاح میراندن و خوار کردن قلب، اتفاق بیافتد که راه این میراندن و خوار کردن خواسته های قلب، از علاقه و رغبت تمام آنچه نزد خداست، می گذرد.


فراغت دل در نگاه امام سجاد علیه السلام

امام سجاد علیه السلام در دعای بیست و یکم صحیفه سجادیه در مورد همین مطلب می فرمایند: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ فَرِّغْ قَلْبِی لِمحَبَّتِکَ، وَ اشْغَلْهُ بِذِکْرِکَ، وَ انْعَشْهُ بِخَوْفِکَ وَ بِالْوَجَلِ مِنْکَ، وَ قَوِّهِ بِالرَّغْبَةِ إِلَیْکَ، وَ أَمِلْهُ إِلَى طَاعَتِکَ، وَ أَجْرِ بِهِ فِی أَحَبِّ السُّبُلِ إِلَیْکَ، وَ ذَلِّلْهُ بِالرَّغْبَةِ فِیما عِنْدَکَ أَیَّامَ حَیَاتِی کُلِّهَا».[4]

بار خدایا بر محمد و آل او درود فرست، و دلم را براى محبت و دوستى خویش (از محبت هر چه جز تو است) خالى ساز، و به یاد خود مشغول گردان، و به ترس و بیم از خویشتن (که با آن گناهى نشود) بلند مرتبه‏اش فرما، و به رغبت به سوى خود (تو را خواستن) توانایش نما، و به فرمانبریت متوجه کن، و در خوشایندترین راههاى به سوى خود روانه‏اش فرما، و در تمام روزهاى زندگانیم آن را به خواستن آنچه (عطاهایت) نزد تو است رام نما.


عامل قوت قلب

عامل دیگری که می تواند قلب ضعیف آدمی را تقویت کند، یقین است؛ و یقین یعنی اگر آدمی چنان اعتقاد و باور محکم و استواری داشته باشد که مطابق با حقیقت بوده و به هیچ عنوانی، امکان زوال و احتمال خلاف در آن راه نداشته باشد.[5]

نتیجه ی این یقین، آن است‌که انسان همه چیز را از مسبّب‌الاسباب بداند و به اسباب توجّه نکند بلکه واسطه‌ها را مسخّر حقّ و فاقد هر حکم و قدرت بداند و کسی که بر این اعتقاد باشد دارای یقین است.[6]

این تقویت قلب، بوسیله یقین، در فرمایش امیرالمومنین علیه السلام به امام حسن مجتبی علیه السلام آمده که فرمودند: «...قَوِّهِ بِالْیَقِینِ...»

پس عوامل ضعف قلب و عوامل تقویت قلب در این مقاله بیان گردید.

پی نوشت:
[1]  إرشاد القلوب إلى الصواب (للدیلمی) / ج 1 / ص : 153
 [2]  صحیفه سجادیه، دعای۲۱، فراز ۷
[3]  صحیفه سجادیه، دعای ۳۲، فراز ۹
[4]  صحیفه سجادیه، دعای۲۱، فراز ۱۰
[5]  طوسی، خواجه نصیرالدین، اوصاف الاشراف، ج۱، ص۷۷، سید محمد رضا غیاثی کرمانی، قم، مؤسسه فرهنگی-انتشاراتی حضور، ۱۳۸۲ه ش،
[6]  فیض کاشانی، ملا محسن، المحجة البیضاء، ص ۲۷۳، قم، دفتر انتشارات اسلامی


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط