اشکش چکيد و ديگرش آن آبرو نبود

از آب رفته هيچ نشاني به جو نبود اشکش چکيد و ديگرش آن آبرو نبود ديگر به چاک سينه مجال رفو نبود مژگان کشيد رشته به سوزن ولي چه سود صحبت بجز حکايت سنگ و سبو نبود ديگر شکسته بود دل و در ميان ما
سه‌شنبه، 24 آذر 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اشکش چکيد و ديگرش آن آبرو نبود
اشکش چکيد و ديگرش آن آبرو نبود
اشکش چکيد و ديگرش آن آبرو نبود

شاعر : شهريار

از آب رفته هيچ نشاني به جو نبود اشکش چکيد و ديگرش آن آبرو نبود
ديگر به چاک سينه مجال رفو نبود مژگان کشيد رشته به سوزن ولي چه سود
صحبت بجز حکايت سنگ و سبو نبود ديگر شکسته بود دل و در ميان ما
آوخ که پيش چشم دلم ديگر او نبود او بود در مقابل چشم ترم ولي
با روي زشت زيور گوهر نکو نبود حيف از نثار گوهر اشک اي عروس بخت
عطري نماند از گل رنگين که بو نبود ماهي که مهربان نشد از ياد رفتني است
او را خصال مردم آزاده خو نبود آزادگان به عشق خيانت نمي‌کنند
جز مردنم به ماتم عشق آرزو نبود چون عشق و آرزو به دلم مرد شهريار


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط