روشنگری، علم و پیشرفت

از نظر متفکران روشنگری، علم چکیده‌ی عقل روشنی یافته بود. هر دو اینها، یعنی علم و خرد، محملی بودند که با هم جامعه‌ی انسانی را به پیش، و به سوی وضعیتی روشنی یافته‌تر یا پیشرفته‌تر می‌راندند.
يکشنبه، 3 فروردين 1399
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
روشنگری، علم و پیشرفت
مفاهیم اولیه‌ی علم اجتماعی پیوند تنگاتنگی با مفهوم «پیشرفت» مورد نظر روشنگری داشتند؛ و این اندیشه ای بود که بنا بر آن، می توان از رهگذر کاربست عقلانی و تجربی دانش، نهادهای اجتماعی ای را آفرید که انسان را شادمان تر می کنند و او را از قید خشونت، بی عدالتی و استبداد رها می سازند. برای انسان سده‌ی هجدهمی، علم نقش مهمی در این فرایند ایفا کرد، چراکه به نظر می رسید چشم اندازی از کنترل فزایندهی انسان بر آن جنبه هایی از طبیعت فراهم می آورد که برای منافع او زیان آورند . علم می توانست کشاورزی را کارآمدتر و ثمربخش تر کند و گرسنگی را از میان بردارد؛ می توانست به ابداع روشها و دستگاه هایی راه برد که مواد خام را به کالاهایی مفید به حال انسان تبدیل کنند؛ می توانست ضامن کاهش بیماری ها و از کارافتادگی شود؛ می توانست دورنمایی از مردمانی فراهم آورد که دیگر به واسطه‌ی عقاید سنتی در مورد اسطوره ی آفرینش مسیحی و مفاهیم مذهبی علت و معلول، در جهل و خرافه نمانند. این کشف که با واکسن می توان از بروز بیماری آبله جلوگیری کرد فقط یکی از بسیار نوآوری های علمی بود که به نظر می رسید مرزهای طبیعت را که تا آن زمان خصم تام و تمام انسان بود، به عقب می‌رانند.
 
تأثیر بزرگ موفقیت‌های علمی، و به ویژه کار نیوتون، فیلوزوف ها را به این باور سوق داد که شاید بتوان روش علمی را در بررسی جامعه هم به کار بست، و علم را شالودهای برای ارزش‌های اجتماعی آینده دانست؛ ارزش هایی که می توان آنها را به نحوی منطقی و در راستای اهداف از پیش تعیین شده گزینش کرد. در واقع، خود نیوتون چنین دیدی داشت. او در کتاب آپتیک (۱۶۶۳) نوشته بود: «اگر فلسفه ی طبیعی در تمام بخش هایش، با دنبال کردن این روش سرانجام به کمال برسد، حد و مرز فلسفه ی اخلاق نیز گسترش خواهد یافت».
 
ولتر بذله گو، نمایشنامه نویس، مورخ، داستان نویس و فیلسوف نقش زیادی در ظهور و رواج علم در چارچوب اندیشه‌ی روشنگری داشت. او در دهه‌ی ۱۷۲۰ به انگلستان سفر کرد و در آنجا با اندیشه‌ها و اصولی روبه رو شد که بر وی تأثیر زیادی گذاشتند و او برخی از آنها را پذیرفت: تجربه باوری لاک و باور آن به انعطاف پذیری ما در برابر تأثیراتی که می پذیریم، اندیشه‌های بیکن در مورد کاربرد روشهای تجربی، موفقیت های نیوتون در شناخت علمی جهان، و تکثر مذهبی و مدارایی که خود در جامعه‌ی بریتانیا مشاهده کرده بود. او این ها را در قالب آمیزه ای از اندیشه‌های نو یک کاسه کرد و آنها را در سال ۱۷۳۲ در نامه های فلسفی منتشر کرد. این کتاب بلافاصله توقیف و در ملا عام سوزانده شد، و این پی آمد طبیعی استقبال فراوان از این کتاب بود. این کتاب عامل عمدهی انتشار سریع اطلاعاتی بود که روش علمی را توضیح می داد، و باعث شد که نام لاک و نیوتون در حلقه های فرهیختگان بر سر زبانها بیفتد. داستان مشهور کشف جاذبه ی زمین از سوی نیوتون در نتیجهی افتادن سیبی روی سرش، داستانی بود که ولتر برای فهماندن این مطلب به غیر متخصصان ساخت، و این نمونهی شاخص پافشاری ولتر در رواج «فلسفه ی طبیعی» جدید و قابل فهم کردن آن است.
 
توفیق ولتر فقط در نبوغ او در مقام نویسنده خلاصه نمی شود: آثار او موجب گرایش فراوان مخاطبان به اندیشه‌های نو، و فهم این نکته شد که چگونه جامعه می تواند از طریق کاربست عالی ترین دانش های موجود در زمینه ی علم و صنعت، پیشرفت کند. این باور به امر نو، پیشرفت و تغییر از رهگذر کاربست عقل و دانش، معرف تغییری کیفی در گرایش نخبگان تحصیل کرده بود (البته باید در این فرض که تحصیل فقط منحصر به نخبگان با فرهنگ بود، احتیاط کنیم: در سال ۱۷۷۴، هنگامی که لویی شانزدهم در فرانسه به تخت نشست، حدود یک سوم مردم فرانسه می توانستند بخوانند و بنویسند).
 
مشخصه‌ی این تغییر را می توان عطش تازه ای برای مدرنیته در همه‌ی آشکال ممکن آن دانست. چنانکه پیتر گی در بررسی کلاسیک خود در مورد روشنگری می نویسد:
 
در سده‌ی روشنگری، اروپاییان تحصیل کرده به معنای تازه ای از زندگی پی بردند. آنها حس فرمانروایی بر طبیعت و بر خود را تجربه کردند: دوره های سخت شیوع بیماریهای واگیردار، گرسنگی، زندگی پر مخاطره و مرگ زودرس، جنگ ویرانگر و صلح بی ثبات - یکنواختی وجود انسان - سرانجام راه را بر تفکر انتقادی هموار کرد. هراس از تغییر که تا آن زمان تقریبا همگانی بود، راه را بر ترس از رکود گشود؛ واژهی نو آوری که همواره به عنوان ناسزا به کار می رفت، به واژه ای تحسین آمیز بدل شد. حتی پیدایش اندیشه‌های محافظه کارانه هم نشانه ای بود دال بر وسوسه ی پیشرفت: چراکه جامعه‌ی ساکن نیازی به محافظه کاران ندارد. ظاهرا شک و تردید چندانی در این مورد وجود نداشت که در مبارزه ی انسان با طبیعت، موازنه ی قوا به نفع انسان تغییر میکند.
 
منبع: درآمدی بر فهم جامعه‌ی مدرن، کتاب یکم: صورت‌بندی‌های مدرنیته، استوارت هال و برم گیبن، مترجمان: محمود متحد، عباس مخبر، حسن مرتضوی، مهران مهاجر و محمد نبوی، صص 67-64، نشر آگه، تهران، چاپ چهارم، 1397


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط