اختلال شنیداری – کلامی (قسمت اول)

متخصصان پزشک و نیز پژوهشگران آسیب‌های زبانی توجه فراوانی به سندروم الاندو- کلفتر معطوف کرده‌اند. ویژگی بارز این اختلال شروع آن است که با حمله‌های صرعی همراه است.
دوشنبه، 18 فروردين 1399
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اختلال شنیداری – کلامی (قسمت اول)
اصطلاح ادراک پریشی شنیداری - کلامی توصیف مهمترین عارضه این اختلال است و به معنی خود اختلال نیست. آیزنسون (۱۹۸۵) این اختلال را ناگویایی رشدی نامیده است. اما در موارد شدید اختلال، اصطلاح ناگویایی در کودکان، به بهترین شکل مصداق می یابد. سایر گزارش های مربوط به کودکان مبتلا به ادراک پریشی شنیداری درباره اختلالی است که نخستین مرتبه در دهه ۱۹۵۰ به نام سندروم لاندو - کلفنر (یا ناگویایی اکتسابی همراه با صرع) شناسایی شد. از مقاله ها و آثار منتشر شده درباره این مبتلایان چنین بر می‌آید که بطور کلی دو نوع زیر گروه عمده ادراک پریشی شنیداری وجود دارد، یکی سندروم لاندو - کلفنر و دیگری نوع غیر اکتسابی آن که مشکلات زبانی (در حدی که قابل فهم است) از ابتدای کودکی وجود دارد. امکان دارد نوع دوم بیشتر از طریق فرایندهای آسیب شناختی قبل از تولد که به جنین آسیب می رساند عارض شود، تا آن که جنبه ژنتیکی داشته باشد.
 
متخصصان پزشک و نیز پژوهشگران آسیب‌های زبانی توجه فراوانی به سندروم الاندو- کلفتر معطوف کرده‌اند. ویژگی بارز این اختلال شروع آن است که با حمله‌های صرعی همراه است. ممکن است حمله‌ها ادامه یابد یا قطع شود. با شروع اختلال، زبان بیان و دریافت هر دو از دست می رود. احتمال دارد برخی کودکان تا حدی دوباره آن را باز یابند، در حالی که در برخی دیگر ادراک پریشی شنیداری - کلامی تداوم می یابد و تولید زبان پیشرفت بسیار اندکی خواهد داشت. در صورتی که کودک در شروع اختلال سن بالاتری داشته باشد، پیش آگهی، آینده بهتری را برای او نوید می‌دهد بیشاپ، (۱۹۸۵). لیز Lees (۱۹۹۳) مرور کاملی از وضعیت کنونی این اختلال به عمل آورده است و یک مطالعه موردی درباره شروع اختلال در 3 سالگی نیز توسط ونس Vance (۱۹۹۱) صورت گرفته است. با این حال برای بررسی تمام جنبه های ادراک پریشی شنیداری کلامی پژوهش های بیشتری لازم است، گرچه نادر بودن آن انجام پژوهش های لازم را با اشکال مواجه کرده است.
 
قطع نظر از زیر گروه یا سبب شناسی مرتبط با ادراک پریشی - شنیداری - کلامی، ممکن است در برخورد سطحی و نگاه اول کودکان مبتلا به این اختلال به غلط ناشنوا تشخیص داده شوند، این تشخیص در برخی مواقع بواقع دیده شده است. از جایی که کودکان بصورت مشخصی به محرک‌های شنیداری، خواه زبانی یا محیطی، واکنش چندانی نشان نمی‌دهند، چنین تشخیصی دور از ذهن نیست. تشخیص این اختلال در موارد غیر اکتسابی بویژه دشوار است، سنجش همه جانبه و عمیق شنوایی از جمله واکنش پدید آمده در ساقه مغز نشان می‌دهد که کودک مبتلا در برابر طنین خالص واکنش نشان می‌دهد بطوری که علائم صوتی پیرامون خود را دریافت می‌کند. بدین ترتیب، چنین به نظر می‌آید که محل آسیب دیدگی این مبتلایان، در دستگاه اعصاب مرکزی در نقطه ای فراتر از پایه مغز قرار دارد که احتمالا در قشر شنیداری مربوط به تداعی اصوات است و با پالایش، تشخیص، و ترکیب علائم دریافتی در ارتباط است. جالب آن که به رغم بررسی‌های شنوایی سنجی بسیار کامل در اوائل دوران کودکی، دیده شده است که برخی از آنان در مراحل بعد به درجات متفاوت ناشنوایی حسی عصبی دچار می شوند. این که این مساله چگونه پدید می آید، باید بررسی و مطالعه شود. اما در این موارد گفته شده است که تغییرات ریخت شناسی درون مجرای شنیداری که سازوکاری دفاعی در برابر هجاسازی نوفه‌های بی معنی است، سبب بروز چنین حالتی می‌شود.
 
بدین ترتیب، مشکل اصلی کودک، رمزگشایی زبان گفتاری است، که در نتیجه آن رمزگردانی نیز بشدت تاثیر می پذیرد. با توجه به مدل زبان شناختی پردازش زبان، امکان نتیجه گیری و همانند یابی با بهره گیری از ذخیره واژگانی برای کودک وجود ندارد، چرا که کودک در گذشته فرصت رشد چنین ذخیره سازی را نداشته است. به عبارت دیگر برای آن که قواعد زبانی بتواند به مرحله عمل درآید و به کار گرفته شود هیچ مبنایی وجود ندارد. به نظر می‌آید که کودکان، بویژه در مراحل اولیه، از نظر رفتارهای هیجانی ثبات داشته باشند و با کودکان دیگر بخوبی ارتباط برقرار کنند. آیزنسون (۱۹۸۶) با چنین دیدگاهی نظر موافق دارد. شواهد حاکی است گویی قطع کامل تماس کودک با صداهای معنی دار پیله ای به دور آنان ایجاد می‌کند. این پیله در حکم پوششی حفاظتی عمل می‌کند و کودکانی را که از دشواری های جدی زبان خود آگاهی بیشتری دارند و دچار یاس می‌شوند حفظ می کند. توانایی برقراری رابطه خوب یکی از جنبه های مهم است که آنان را از مبتلایان به درخودماندگی متمایز می کند.
 
روشن است تعیین سطح هوش مبتلایان به این اختلال بسیار دشوار است. آیزنسون (۱۹۸۵) بر این باور است که در این شرایط که وی آن را ناگویی رشدی می‌نامد، و با ادراک پریشی شنیداری - کلامی، و ناتوانی درک شنیداری مادرزادی یکی میشمارد، اگر هوش با مقیاس های غیر کلامی سنجیده شود، ثابت خواهد شد که مشکلی در این زمینه وجود ندارد. تجربه خود ما در مورد شمار محدودی از مبتلایان به این اختلال موید این دیدگاه است و ما این شاخص را ویژگی متمایز کننده میان عقب ماندگی ذهنی و ادراک پریشی شنیداری می دانیم. بی شک برخی کودکان در بازی های نمادین که نیازمند ارتباط کلامی نیست، توانایی خوبی از خود نشان می‌دهند. آنان در چنین فعالیت‌هایی بخوبی استمرار توجه دارند. ما چنین نکاتی را در پسر بچه ۴ ساله ای که برای نخستین بار در یک مرکز سنجش کودکان دیدیم، بخوبی مشاهده کردیم.
 

[مثال‌هایی از اختلال شنیداری – کلامی]

فرزند خانواده‌ی لهستانی در واکنش به درون دادهای شنیداری - دیداری ناتوان بود، این ناتوانی در واکنش های ادراک، لامسه‌ای - دیداری نیز وجود داشت. به عبارت دیگر، وی نمی توانست شکل چیزی را با تصویر آن مطابقت دهد یا توانایی درک شکل‌ها و مدل ها را از طریق لمس آن‌ها نداشت. وجود این ناتوانی بویژه در وی بسیار تاسف بار بود چرا که بدین ترتیب امیدی به فراگیری زبان اشاره نیز نمی رفت.
ادامه دارد
 
منبع: اختلالهای رشد زبان (ویرایش دوّم)، کاترین آدمز، بتی بایرز براون و مارگات ادواردز، ترجمه: دکتر محمدتقی منشی طوسی، دانشگاه امام رضا (علیه السلام)، صص158-155، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد، 1385


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط