گوپنیک Gopnik و کراگو Crago (۱۹۹۱) با انجام مطالعاتی روی خانواده های مختلف مبنای ژنتیکی اختلالهای زبان را بررسی کردند و به نوع کاستی در یادگیری امور نحوی انتزاعی پی بردند. ون در للى Van der Lely (۱۹۹۰) مسائل کودکان مبتلا به آسیبهای زبانی خاص را در مورد تعیین نقشهای موضوعی (عامل، مکان، و غیره) هنگامی که فقط محتوی دستور حاضر بود و هیچ گونه نشانه بافتاری وجود نداشت مطالعه کرد. نتیجه مطالعه نشان داد این کودکان در تعیین نقشهای موضوعی، زمانی که قواعد به نقش دستوری فاعل / مفعول و نقشهای معنایی آنها مربوط میشود، برحسب این که عامل یا کنده کار کیست و شخصی که عمل بر او واقع میشود چه کسی است، با کاستی روبرویند و باید این قاعده را فراگیرند. وی همچنین پی برد که این کاستی پیامدهای معناشناختی به دنبال دارد زیرا معنی کلمه در حالت عادی از بافت دستوری جمله استنباط نمیشود. ون درللی در ادامه از نظریه بخش بخشی بودن زبان پشتیبانی میکند و نشان میدهد کودکان مبتلا به آسیبهای زبانی خاص که از نظر قواعد دستوری با مشکل روبرویند، کیفیت عملکردشان در قلمروهای مختلف زبان متفاوت است.
با این حال، مطالعات میان زبانی مانند پژوهش های لئونارد و دیگران (پیشتر را ببینید) به وجود کاستی گسترده تری اعتقاد دارند. عوامل مرتبط با دانش و آمادگی های ذاتی باید بسیار گسترده باشد، زیرا همان گونه که میدانیم هر کودکی میتواند هر زبانی را که با آن در تماس است در سالهای اولیه زندگی بیاموزد. نتیجه می گیرد که هیچ نشانه کافی برای تاثیرپذیری اجزاء خاص زبان وجود ندارد که نتوان آن را با فرضیه های شناختی گسترده تری توضیح داد. این مساله همچنان برای بحث باز است.در توضیح اختلالهای واج شناسی عمومیت این فرایندها، بار دیگر این دیدگاه را مطرح ساخته است که در این اختلالها ساخت و کارهای ذاتی وجود دارد. یک توضیح در این باره میگوید کودکان مبتلا به اختلالهای واج شناختی در درک و استخراج معنی از ذخیره واژگانی خود مشکل دارند، یعنی بر قواعد و محدودیت هایی که در واج شناسی محیط زبانی آنها حاکم است تسلطی ندارند. گراندی و گاردنر بواقع اظهار می دارند کودکان مبتلا به اختلالهای واج شناختی ممکن است از ویژگی های کاملا متفاوتی که از نظر آوایی برای تولید صدا ضروری و مهم است استفاده کنند. بدین ترتیب، تکالیفی که دانش کودکان را در ترکیب های واجی مجاز، آگاهی واجی، و مهارتهای تقطیع (قافیه دار کردن، تجانس آوایی) امتحان میکند، الگوهای آسیب دیدگی را نشان میدهد. پژوهشگرانی چون ویلیامز و چیات با مطالعه فردی و گروهی کودکان کوشیده اند، کاستیهای زیربنایی اختلالهای واجی را توضیح دهند. داد نتیجه میگیرد، حتی اگر اختلال گفتاری حاصل در ظاهر شبیه به نظر آید، شواهد حکایت دارد که در زیرگروههای مختلف این اختلالها الگوهای کاستی های متفاوت و چندگانه است.
جنبههای کاربردی پردازش زبان
رویکرد پردازش اطلاعات، توصیفی بسیار کلی از زبان است که ممکن است برخی اوقات چنین برداشت شود که زبان در محیطی نیمه خلاء بروز میکند و از تاثیرات بیرونی بدور است. این پندار خطاست، زیرا یکی از کارکردهای اصلی زبان برقراری ارتباط است و موثر بودن آن منوط به آگاهی فرد از جنبههای تعاملی و کاربردی آن است. به همین ترتیب برای استفاده موثر از زبان، شخص باید بیاموزد در مورد ویژگی های مختلف زبان تعمق کند. به بیان دیگر، وی باید در خود، آگاهی فرازبانی بپروراند. اکنون مشخص شده است که تعامل میان سطوح مختلف زبان تنها به جنبه های ساختاری ختم نمیشود و سطوح کاربردی آن را نیز در بر میگیرد. پروتینگ Prutting و کریشنر Krichner، بر خلاف دیدگاه رایج اواخر دهه ۱۹۶۰، یعنی اهمیت و غلبه نحو در زبان، بشکلی قانع کننده از دیدگاه کاربردی حمایت می کنند. شناسایی اختلالهای رشد زبان که در آن جنبههای کاربردی مرکزیت دارد، پیامد طبیعی این تغییرات بود.جایگاه جنبههای کاربردی زبان، با توجه به مدل پردازشی پیچیده است، اما بی تردید این جنبه از زبان در تولید پاره گفتارهای صحیح و قابل درک اهمیت فراوان دارد. برخی پژوهشگران این جنبه زبان را مبنای تمامی فعالیتهای ارتباطی و به منزله پیش درآمدی بر تمامی اشکال زبان گفتاری می دانند، زیرا یافت و شرایطی را فراهم می آورد که زبان میتواند در آن امکان بروز یابد. به بیان دیگر به زبان معنی می بخشد. باید متذکر شد میتوان از کنار این مرحله از پردازش گذشت و همچنان پاره گفتارهایی تولید کرد که از نظر نحوی و آواشناختی مورد قبول باشد. در اینجا کلمه پارۂ گفتار بصورتی سنجیده مورد استفاده قرار گرفته است چرا که بظاهر هدف ارتباطی در آن ناچیز است. برخلاف طرفداران نقش کارکردی، عده ای هستند که کاربردشناسی را سطح مجزایی از زبان و موازی با واج شناسی، نحو، و معناشناختی میدانند. داناهیو Donahue معتقد است که این سطوح زبانی می توانند بروشنی و بصورت جداگانه رشد کنند. لاند Lund و دوچان Duchan ترکیبی از این دو دیدگاه را مفیدترین حد واسط میان دیدگاه صرف زبان شناختی و رویکرد کارکردی میدانند. چنین جنبه هایی برای درمان اختلالهای زبان مفاهیم بسیار مهمی را دربردارد.
در خاتمه باید گفت که مبتلایان به اختلالهای زبان را جمعیتی ناهمگون و چند وجهی تشکیل میدهند و مدلهای نوع پردازش اطلاعات، گرچه حاوی واقعیتهای کالبد شناختی اندکی هستند تصویری روشن از سطوح مختلف پردازش زبان به دست میدهند که میتوان آنها را بصورت تکی یا چندتایی به بخشهایی تقسیم کرد. در حال حاضر صرف این مقدار انرژی فراوان برای رسیدن به هدف نهایی با مدل صحیح اختلالهای زبان، بویژه هنگامی که ضعفهای پردازشی زیربنایی به ظاهر برطرف شدنی است بحث برانگیز است.
منبع: اختلالهای رشد زبان (ویرایش دوّم)، کاترین آدمز، بتی بایرز براون و مارگات ادواردز، ترجمه: دکتر محمدتقی منشی طوسی، دانشگاه امام رضا (علیه السلام)، صص139-137، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد، 1385