عدم استقلال در هنر

از همان آغاز فلسفه اپیکوری بر دو نظریه صحه گذاشته بود، نظریه‌ای که هر چیزی را صرفا از نقطه نظر تمایلات فایده باور می‌نگریست و برای زیباشناسی مضر بود.
دوشنبه، 15 ارديبهشت 1399
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عدم استقلال در هنر
اپیکوری‌ها رویکردی صرفأ عملی نسبت به زیباشناسی داشتند. آن‌ها زیبایی را صرفا با معیارهای سودگرایانه ارزیابی می‌کردند و معتقد بودند که هر آنچه که فایده دارد، ارزشمند است و فایده نیز در لذت است. آن‌ها این اندیشه را که هنر قوانین مخصوص به خود را دارد، جایز نمی‌دانستند. شاعران بایستی از اهداف کلی نوع بشر پیروی کنند. اپیکوری‌ها به نظریه قابل تردیدی باور داشتند مبنی بر این که شعر حقیقتی را که توسط علم تأیید نشده است، نباید بازگو کند.
 
 خود اپیکوروس در تقبیح شاعران به خاطر فانتزی‌های نادرستشان گوی سبقت را از افلاطون ربوده بود. او مدعی بود که «تنها انسان عاقل است که خواهد توانست درباره موسیقی و شعر به طور صحیح صحبت کند». لوکرتیوس وقتی که می‌گفت «هنر ندیمه فلسفه است»، (ars ancilla philosophiae) نقشی برده وار و نوکرمآبانه را برای شعر قائل بود. به نظر اپیکوریان، هنر هیچ هدف، معیار یا استانداردی از خودش نداشت. آن‌ها وقتی که اعتقادشان را اینگونه بیان می‌کردند که هنر هم در رابطه با زندگی روزانه و هم در رابطه با علم فاقد استقلال است، مخالفتشان را با استقلال هنر به بیشترین حد خود رساندند.
 

دو نظریه زیباشناختی

رویکردی که توسط اپیکوروس نسبت به هنر و زیبایی آغاز شده بود در میان پیروان بیواسطه او نیز دنبال شد، اما بعدها تا حدودی تغییر کرد. حتی، بعدها در این مکتب اشتیاق و تمایل اندکی نیز برای زیبایی و هنر دیده شد. با این حال، در قرن اول پس از میلاد، این مکتب در میان اعضاء خود فیلسوفانی همچون لوکرتیوس و اومانیست‌هایی همچون فیلودوموس (Philodemus) را گنجانده بود که به طور جدی به زیباشناسی پرداختند.
 
از همان آغاز فلسفه اپیکوری بر دو نظریه صحه گذاشته بود، نظریه‌ای که هر چیزی را صرفا از نقطه نظر تمایلات فایده باور می‌نگریست و برای زیباشناسی مضر بود. نظریه مذکور که به عنوان نظریه‌ای درباره بی‌فایدگی زیبایی و هنر صورت بندی شده بود، عنصر اساسی دیدگاه اپیکوری‌ها شد. این نظریه، نظریه‌ای کلبی منش (Cynical) بود و به رویکرد افلاطون مبنی بر تقبیح بی‌فایدگی هنر شباهت داشت. البته زیبایی و هنر رایج در روزگار غیر اپیکوری را دربرنمی‌گرفت. همچنین باعث شد که اپیکوری‌ها به مطالعه زیبایی بی اعتنا باشند و به نوبه خود آن‌ها را به رویکردی سست و محافظه کارانه در قبال زیبایی سوق داد.
 
نظریه اپیکوری دیگر توسط دموکریتوس پدید آمد. این نظریه بر اساس طبیعت گرایی (naturalism) و تجربه باوری (empiricism) استوار بود و با تمام انواع ایدئالیسم و راز باوری مخالفت می‌کرد. این تحولی پسینی در زیباشناسی اپیکوری بود و مفهوم اثباتی بیشتری داشت. هم لوکرتیوس و هم فیلودموس بر آن صحه می‌گذاشتند.
 
یکی از اندیشه‌های خاص لوکرتیوس این بود که فرم‌های هنر از طبیعت ناشی می‌شوند، طبیعتی که الگوی آن‌ها را فراهم می‌آورد. برای مثال، انسان با تقلید از آواز پرندگان آوازهای خودش را خلق می‌کند. صدای باد در میان نیزار، نیلبک را القاء می‌کند. بشر مبانی شعر را به پرندگان و مبانی موسیقی را به باد مدیون است. در آغاز، هنر چیزی جز یک بازی و آرامش نبود، اما بعدها به «بالاترین نقطه اوج» در تمام رشته‌های هنر، یعنی در موسیقی، نقاشی و مجسمه سازی تبدیل شد. لوکرتیوس بر این باور بود که این اتفاق به آهستگی، تدریجأ، قدم به قدم و به روشی عقلانی و سودگرایانه، با «نوآوری ذهن مشتاق» وتحت تاثیر تجربه، روی داد.
 
فیلودموس برای خودش وظیفه‌ای دیگر تعریف کرد. او مفهوم غیبی مبالغه آمیز و غیرقابل توجیهی را که یونانیان از هنر در ذهن داشتند، انکار کرد. او می‌گفت: که «موسیقی نه توسط خدا ابداع شده، و نه خداوند آن را به انسان هدیه داده است». خود انسان موسیقی را ابداع کرد و هیچ شباهتی میان آن و پدیدارهای آسمانی وجود ندارد. خود انسان معیار و عامل کنترل کننده آن است. چیزی استثنائی در باره آن وجود ندارد و آن مثل پدیده‌های انسانی دیگر عمل می‌کند. «آوازها از لحاظ تأثیر مثل رایحه‌ها و طعم‌ها هستند». برخلاف عقیده اکثریت، موسیقی غیرعقلانی است و دقیقا به خاطر همین دلیل تأثیرات آن بر انسان محدود است. به ویژه «نظریه تاثیر اخلاقی موسیقی (ethos)»، هیچ مبنایی ندارد، زیرا موسیقی شخصیت را به نمایش نمی‌گذارد و ارتباط آن با زندگی معنوی مستحکم‌تر از هنر آشپزی نیست.
 
فیلودموس با تبعیت از گرایش کلی رایج در این مکتب تفاسیر رسمی شعر را تقبیح می‌کرد و معتقد بود که «حتی اگر یک شعر فرمی زیبا داشته باشد، در صورتی که اندیشه‌های طرح شده در آن بد باشند، شعر نیز بد است». اما زمانی که او درباره موسیقی مطالبی را نوشت، ویژگی متمایز آن را به عنوان هنری که رویکرد فرم گرایانه را توجیه می‌کند، مورد لحاظ قرار داد. در اینجا او در رابطه با تأثیر خاص موسیقی بر روح، با مخالفتی که از خودش نشان داد، تبعیت خود را از مکتب اپیکوری بروز می‌دهد. تأکید فیلودموس اپیکوری بر محتوای شعر، با نگرش عملگرایانه، سودباور و تعلیمی مکتب‌شان قابل توضیح است، در حالی که تأکید او بر فرم موسیقی ناشی از عدم اعتماد او بر تفسیر غیبی‌ای است که در یونان بسیار طرفدار داشت. همچون اپیکوریان، برای طرفداران روشنگری نیز غیب گرایی خطرناک‌تر از فرمالیسم بود. آن‌ها در هنر بر محتوا بیشتر از فرم ارزش قائل بودند. اما به هنگام انتخاب و بر سر دوراهی، فرم را بر محتوای غیبی ترجیح می‌دادند.
 

مکتب کمینه خواهان (Minimalists)

فیلودموس توجه بیشتر خود را به نظریه‌های خاص هنر اختصاص می‌داد تا به زیباشناسی کلی، و دغدغه او بیشتر مبارزه با نظریه‌های دیگر بود تا رشد و تکامل نظریه خود. بنابراین مجبور خواهیم بود که به نوشته‌های او رجوع کنیم تا اندیشه‌های مکاتب دیگر و نظریه خاص و رایج زمانه او را بکاریم، به ویژه در رابطه با نظریه‌های موسیقی و شعر.
 
رویکرد اپیکوریان نسبت به زیباشناسی (به عبارت دیگر، هم نظریه تقبیح زیبایی و هنر و هم تفسیر طبیعت گرایانه بعدی‌شان از آن دو) تنها دیدگاه اقلیتی از یونانی گرایان را منعکس می‌کند. اکثریت که شامل افلاطونیان، مشائیون و رواقیون بود، زیبایی و هنر را تحسین می‌کرد و میخواست که آن دو را از نقطه نظر معنوی تفسیر کند. هم در زیباشناسی و هم در حوزه‌های دیگر فلسفه، اپیکوریان از آن مکاتب فاصله گرفتند و مثل شک‌گرایان شدند. این دو گروه با هم در حوزه زیباشناسی مکتب کمینه خواهی را بر علیه بیشینه خواهان (Maximalists) به وجود آورند.
 
منبع: تاریخ زیباشناسی، جلد اول، ووادیسواف تاتارکیوچ، ترجمه: سید جواد فندرسکی،صص359-356، نشر علم، تهران، چاپ أول، 1392


اخبار مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط