شاید در عصر حاضر بتوان "رسانه" را مهم ترین قوه شکلدهنده افکار عمومی در جامعه دانست، رسانه ها در چند دهه اخیر آنچنان توسعه یافتهاند که گوی سبقت را از همه نهادهای اجتماعی همچون خانواده، مدرسه، دانشگاه و حکومت ربودهاند، اینک شرایط به گونهایست که تحولات اجتماعی در خدمت رسانهها قرار گرفته و این "رسانه" است که جامعه را به دنبال خود میکشد.
قدرت رسانه در مدیریت افکار عمومی
رسانه ها از قدرتی برخورداند که میتوانند هر مسئله ای را به کانون توجهات جامعه تبدیل کنند و برخی مسائل را از دید انسان محو نمایند، اما در هر صورت "رسانه" بخشی از ماهیت زندگی اجتماعی است و در بستر جوامع پا به عرصه ی وجود گذاشته؛ چنانچه جامعه از بنیانهای فکری و ایدئولوژیکی محکمی برخوردار باشد می تواند رسانه را به عنوان یک "ابزار" در خدمت خود درآورد و به وسیله آن زمینه آگاهی بخشی و بلوغ فکریِ جامعه را فراهم نماید و از سوی دیگر بستر هماندیشی و حل مسائلِ زندگی جمعی را توسعه دهد.
قتل های ناموسی و سوالات بی پاسخ
شاید طی سال های گذشته اخباری تحت عنوان "قتلهای ناموسی" توجه شما را به خود جلب کرده باشد، اما ماهیت واقعی این پدیده چیست و از چه عواملی ریشه می گیرد؟ آیا حساسیت بر روی مسائل ناموسی، زمینهساز قتل و جنایت است یا اینکه ریشه مشکل را باید در جای دیگری جستجو کرد؟ آیا با از بین رفتن حساسیت های ناموسی می توانیم به اصلاح جامعه امیدوار باشیم یا اینکه با ناهنجاری های دیگری در سطح جامعه روبرو خواهیم شد؟ اینها فقط چند نمونه از سوالاتی است که در برخورد با این موضوع به ذهن انسان متبادر می شود، سوالاتی که اگر پاسخ شفافی در مواجه با آن نداشته باشیم نمی توانیم برخورد صحیحی با پدیده قتلهای ناموسی انجام دهیم.اوایل خردادماه امسال بود که خبری تحت عنوان "قتل دختر 13 ساله توسط پدرش" در رسانه های مکتوب و مجازی منتشر شد و موجی از واکنش ها را به دنبال داشت، هرچند که رسانه ها در این گونه مواقع به طمع جلب مخاطب سعی می کنند پیازداغ حادثه را زیاد کنند، اما پدیده قتلهای خانوادگی یا همان قتل های ناموسی را نمی توان از اساس انکار کرد، این موضوع از سال ها پیش در گوشه و کنار جوامع سنتی وجود داشته و با توسعه رسانه ها وارد سطح جدیدی شده است.
نقش رسانه در وقوع قتل های ناموسی
با بررسی چند نمونه از قتل هایی که در 4-5 سال گذشته حادث شده است به راحتی می توان به این موضوع پی برد که "توسعه ابزارهای ارتباطی و عقبماندگیِ فرهنگی جامعه ایران در نحوه مواجهه با اینگونه ابزارها" در تمامی قتل های اخیر دارای سهم اثرِ جدی بوده است؛ در پرونده قتل رومینا اشرفی نیز نقش ابزارهای ارتباطی و به طور واضحتر "شبکههای اجتماعی" غیرقابل انکار است. رومینا از طریق "اینستاگرام" با مردی 29 ساله دوست شده بود و آن گونه که دوست رومینا ادعا کرده، مرد 29 ساله با در اختیار داشتن فیلم های خصوصی از اینستاگرام رومینا توانسته بود او را مجبور به فرار از خانه کند، حال اینکه چرا رومینا تصاویر خصوصی اش را در فضای مجازی به اشتراک گذاشته و چرا با ظاهری نامناسب در لایو اینستاگرام حاضر شده است، موضوعاتی است که روشن شدن آن به حل مسئله کمک خواهد کرد.هدف ما در این مقاله، بررسی نقش ابزارهای ارتباطی در شکلگیری ناهنجاری های اجتماعی نیست، آنچه موضوعیت دارد این است که لایههای مختلف جامعه ایران از فرآیند توسعهی تکنولوژی عقب مانده است و فرهنگ عمومی نتوانسته خود را با تغییرات تکنولوژی همراه کند در نتیجه استفاده از این گونه ابزارها موجب شکلگیری معضلاتی در سطح جامعه شده است که پدیده قتلهای ناموسی فقط گوشه ای از آن است و در موارد متعدد دیگری زمینهساز بحران است.
دو مسئله جدی در قتل های ناموسی
در اینجا دو مسئلهی جدی وجود دارد که تا پاسخی برای آن نیابیم نمی توان جامعه را در برابر معضلات اجتماعی "ایمن" نمود؛ اول اینکه در سال های گذشته تکنولوژی های ارتباطی با شتابی غیرقابل تصور و بدون در نظر گرفتن تبعات اجتماعی و فرهنگی، توسعه پیدا کردهاند و همین مسئله زمینه ساز شکل گیری برخی ناهنجاری ها شده است، به طور مثال در پرونده قتل های اخیر عموما دختران نوجوان بدون توجه به اقتضائات حاکم بر شبکه های اجتماعی اقدام به انتشار تصاویر و ویدئوهای خصوصی خود در فضای مجازی نمودهاند و زمانی که این تصاویر در اختیار افراد سودجو قرار گرفته است، شاهد سوءاستفاده های جنسی و به دنبال آن اوج گرفتن اختلافات خانوادگی بوده ایم که در برخی موارد زمینهساز قتل های ناموسی شده است.رابطه شکاف بین نسلی و قتل های ناموسی
مسئلهی دیگری که در اینجا حائز اهمیت است اینکه طبقات سنتی جامعه با نسل جدید غریبهاند و این شکافِ بین نسلی موجب فاصله گرفتن نوجوانان از کانون خانواده و پناه بردن به دنیای مجازی شده است، گویی نوجوانان کمبودهای عاطفی خود را که می بایست در چارچوب روابط خانوادگی مرتفع گردد اینک در فضای مجازی جستجو می کنند، والدینِ سنتی از افکار و احساسات فرزندان خود ناآگاه اند چراکه هرکدام در بستر فرهنگی و اجتماعیِ متفاوتی رشد یافته و نحوه تعامل با یکدیگر را نمی دانند، پدران و مادران سنتی در رویارویی با مشکلات و چالشهای نوظهور از قدرت تحلیل صحیحی برخوردار نیستند و همین موضوع باعث تشدید شکاف بین والدین و فرزندان میشود؛ در مجموع باید گفت آنچه موجب بروز پدیدههایی همچون فرار دختران از خانه و قتل های ناموسی می شود اساسا ریشه در "شکاف بیننسلی" دارد و تا این معضل برطرف نشود نمی توان از اتفاقاتی همچون فرار رومینا با مرد 29 ساله و نهایتا قتل او توسط پدرش جلوگیری کرد؛ قتل رمینا و دیگر دخترانی که به این سرنوشت دچار می شوند به منزله زنگ خطری است که می خواهد نهادهای اجتماعی و فرهنگی ما را از خواب زمستانی بیدار کند.آنچه تاکنون در رسانه ها مطرح شده است عموما ناظر به عوامل اینگونه حوادث بوده و در بسیاری از موارد نیز شاهد حاشیه های بیمورد در برخی رسانه ها هستیم که پرداختن به دلایل آن خارج از بحث ماست، آنچه اهمیت دارد تلاش برای ریشهیابی صحیح اینگونه معضلات اجتماعی و تعیین وظایف نهادهای مختلف در قبال آن است؛ در نگاه اول میتوان دریافت که نهاد «آموزش و پرورش»، «رسانههای دیداری و مکتوب از قبیل صدا و سیما و روزنامه ها» و همچنین «مراکز فرهنگی همچون وزارت ارشاد، سازمان تبلیغات اسلامی، شورای عالی انقلاب فرهنگی و شورای عالی فضای مجازی» میبایست دو مسئله ای که گذشت یعنی
1- فرهنگسازی در خصوص استفاده از تکنولوژی های نوین
2- آموزش والدین در برخورد صحیح با مسائل نوبنیاد
را جزو اولویتهای خود بدانند تا بتوان از شکلگیری حوادثی مثل آنچه در مورد دختربچه تالشی اتفاق افتاد جلوگیری کرد.
جریان فرهنگی و شراکت در قتل های ناموسی
نکته دیگری که در این میانه مطرح است این است که بسیاری از آثار هنری که طی سالهای گذشته در سینما یا شبکه نمایش خانگی در معرض دید جامعه قرار گرفته است حاوی رگه هایی از سکس پنهان است که روز به روز آشکار تر می شود و به نوعی نسل جوان و نوجوان را به سمت برقراری روابط ناهنجار با جنس مخالف سوق میدهد، از سوی دیگر به موازات این مسئله شاهد تشدید مشکلات اقتصادی و از بین رفتن زمینه ازدواج جوانان هستیم لذا نمی توان تمام تقصیرات را به گردن خانواده ها انداخت، اینک شرایط به گونه ای است که کنترل احساسات و غرائض نوجوانان و جوانان از اختیار خانواده خارج شده و توقع چندانی نمی توان از والدین داشت.آموزش و پرورش و کارهایی که باید می کرد
آموزش و پرورش نیز به عنوان پایه ای ترین نهاد تربیتی عمل کرد قابل عرضه ای در خصوص ارتقای فرهنگی دانشآموزان در برخورد با تکنولوژی های نوظهور نداشته است؛ "تغییر در سرفصل های آموزشی مدارس" و "هم گامی آموزش و پرورش با اقتضائاتِ روز" چندان که می بایست مورد توجه تصمیمگیران این وزارتخانه قرار نگرفته است، این انتقاد به شکلی جدی به فرآیند آموزشیِ مدارس وارد است که همواره از تحولات اجتماعی عقب مانده اند، مدیران این حوزه باید به این نکته توجه داشته باشند که تعلیمات هر دوره ای می بایست متناسب با نیازهای روز باشد و به چالش های جدید پاسخ دهد.وزارت کدام فرهنگ؟
نهادهای فرهنگی و به طور خاص وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز طی سالیان گذشته غالبا در گیر و دار تعداد معدودی از فعالیت های روتین خود را محصور کرده است؛ این که هر ساله به طور مثال رویدادی تحت عنوان جشنواره سینمایی فیلم فجر برگزار شود امری شایسته تقدیر است اما مهمتر این است که تولیدات این جشنواره ها در خدمت کدام فرهنگ و دراستای حل کدام مسائل اجتماعی قرار میگیرد؟ و آیا این تولیدات زمینه ایجاد شرایط مطلوب را فراهم می نماید یا نه؟!متاسفانه از دوره های گذشته تا کنون وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بیش از آنکه یک وزارت خانه فرهنگی باشد یک دفتر سیاسی است که تلاش می کند فرهنگ عمومی را نه با اسلام و آرمان های انقلاب که با مصالح و منافع حزب حاکم تغییر دهد و از همین رو در بسیاری از دوره ها وزارت فرهنگ ابزار ایجاد غفلت در جامعه برای انصراف از پرسش های اصلی بوده است. اگر برای این مدعا شاهدی نیاز دارید می توانید سری به تولیدات سینمایی همین چند سال اخیر مانند مطرب، رحمان 1400، نهنگ عنبر و دها فیلم دیگر بزنید تا مشخص شود که هرکس برای چه ساز می زند!
خلاصه آنکه نسلی در آتش مقاومت عده ای در مقابل فهمیدن در حال سوختن هستند.