مهارت های زنان در جامعه صنعتی

نیروهایی که زندگی را به عرصه های «عمومی» و «خصوصی» تقسیم میکنند جایگاه و نقش زنان را مورد تردید قرار می دهند. قانون آهنین مردسالاری به لرزه درآمده است، و امکانات غیرقابل تصوری به وجود آمده است.
جمعه، 16 خرداد 1399
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مهارت های زنان در جامعه صنعتی
فقط مهارت های تولیدی زنان نبود که در «نظم کهن» به وی اهمیت و اعتبار می بخشید. وی داروهای گیاهی شفابخش را می شناخت، لالایی های آرام کننده‌ی کودک تب دار را بلد بود، و اقدامات احتیاطی دوران بارداری را می دانست. اگر وی تبحری استثنایی میداشت، به قابله، دکتر علفی، یا «عاقله زن» تبدیل می شد، که شهرتاش ممکن بود در تمام خانه ها و دهات پراکنده شود. و از تمام زنان انتظار می رفت که از مادران و مادر بزرگ هایشان مهارت های بزرگ کردن بچه، معالجهی بیماری های عمومی و پرستاری از بیمار را یاد گرفته باشند.  از این رو، مسئله‌ای به نام «مسئله زن» نمی توانست در «نظم کهن» وجود داشته باشد.
 
کار زنان به دردشان می خورد؛ اختیاراتی که زن می بایستی از آنها متابعت کند روشن بود. وی حتی برای لحظه ای نمی توانست خود را «وصله‌ ناجوری» در جهانی بداند که از هر جهت به مهارت ها و کارهای او وابسته بود. حتی نمی توانست به فکر تصمیم گیری های دشوار راجع به مسیر زندگی اش بیفتد، چرا که در نظام مردسالار، تمام تصمیم های مهم را، در صورتی که قبلا سنت آنها را تعیین نکرده باشد، پدر و شوهر وی برای او میگرفت. «مسئله زن» چشم انتظار ورود عصر صنعت بود تا در طی چند نسل، تمام مناسبات تثبیت شده و سخت «منجمد» «نظم کهن» را دور بریزد. وحدت بیولوژیکی و اقتصادی، و امر خصوصی و امر عمومی ‌زندگی از هم خواهد پاشید؛ مردسالاران قدیم از اریکه‌ی قدرتشان به زیر کشیده می ‌شوند؛ و در عین حال - توانایی های باستانی زنان از بین خواهد رفت.
 
 با پیروزی بازار، الگوهای تثبیت شده‌ی زندگی که «نظم کهن» را تعیین می ‌کردند برای همیشه فروپاشیدند. وحدت قدیمی کار و خانه، زندگی تولیدی و خانوادگی، ضرورتا و به طور قطع شکسته شد. از آن پس خانواده دیگر واحد کم و بیش خودکفایی نبود، که اعضایش را در کار مشترک به هم پیوند زند. وقتی کار تولیدی وارد کارخانه شد، برای خانواده چیزی باقی نماند به جز شخصی ترین فعالیت های زیستی - خور و خواب و شهوت و بزرگ کردن بچه ها، و (تا ظهور نهاد پزشکی زایش و مرگ و پرستاری از بیماران و کهنسالان. اینک زندگی در دو حوزهی مجزا تجربه میشد: حوزهی «عمومی» تلاش که در نهایت از طریق بازار کنترل می ‌شود؛ و حوزهی «خصوصی» روابط شخصی و هستی بیولوژیکی فرد.
 
 در برابر بازار، تمام چیزهای «انسانی» آدم ها باید در عرصه‌ی زندگی خصوصی جمع شود، و خود را به بهترین وجه ممکن، به فعالیت های شخصی و بیولوژیکی ای که در این مورد باقی می مانند بچسباند. انسان فقط در خانه، یا که در زندگی خصوصی، می ‌تواند امید داشته باشد که به عشق، خودانگیختگی، محبت یا نشاط که در بازار نادیده گرفته شده دست یابد. احساس ممکن است از خودگذشتگی عاطفی خانوادگی را بزرگ کند، و واقعیت های بیولوژیکی آن را خوب جلوه دهد. ولی زندگی خصوصی ارزش های بازار را، تقریبا به ضرورت، وارونه میکند: در بازار آن چه تولید می ‌شود، مثل تهیهی غذای روزانه، برای هیچ منظوری به جز برآورده کردن نیازهای فوری انسانی ساخته نمی ‌شود؛ انسان ها در واقع «به خاطر خودشان» ارزش گذاری می شدند تا به خاطر کیفیات بازار پسندشان؛ کمک ها و محبت سخاوتمندانه داده می شدند، یا دست کم داده می ‌شوند. برای مردان که باید هر روز از میان این دو عرصه عبور کنند، زندگی خصوصی اینک نسبت به سرد بودن و غیرشخصی بودن دنیای بیرون» جاذبه ای احساساتی به خود می گیرد. آنان هم برای برآوردن نیازهای جسمانی که در بازار نادیده گرفته شده، و هم برای تأمین همبستگی انسانی منع شده در بازار به خانه چشم میدوزند.
 

[تقسیم بندی نیروی انسانی]

ضمنا، نیروهایی که زندگی را به عرصه های «عمومی» و «خصوصی» تقسیم میکنند جایگاه و نقش زنان را مورد تردید قرار می دهند. قانون آهنین مردسالاری به لرزه درآمده است، و امکانات غیرقابل تصوری به وجود آمده است. ولی در همان حال، مهارت های زنانه که اقتصاد «نظم کهن» به آنها وابسته بود از بین رفته است و آن چه منبع منزلت زن حتی در سرکوبگر ترین اوضاع و احوال محسوب می شد نابود شده است. این تغییرات را همراه با پیامدهای ضد و نقیضشان برای جایگاه زنان در نظر گیرید: پایان نظم زن محور فرا رسید. مهارت های تولیدی سنتی زنان - تولید پارچه، پوشاک و فرآورده های غذایی - وارد نظام کارخانه ای شد. زنان طبقه‌ی کارگر مجبور شدند در پی کارهای قدیم شان وارد جهان صنعتی جدید شوند، ولی دیگر مهار فرایند تولید را در اختیار نداشتند. آنان مهارت های قدیمی را فراموش کردند. سرانجام، چنان که خواهیم دید، حتی فعالیت اساسأ زنانه‌ی مداوا کردن به کالا تبدیل و روانه‌ی بازار شد. شربت های گیاهی دست ساز جایشان را به محصولات شیمیایی شرکت های دارویی چندملیتی دادند؛ جراحان جای قابله ها را گرفتند. ولی، در همان زمان، پایان سلطهی پدر نیز فرا رسید. البته، امتیازات مردسالارانه به مردان امکان داد تا دنیای عمومی جدید صنعت و تجارت را از آن خودشان بدانند. ولی اقتصاد جدید شبکه‌ی قدیمی مناسبات اجتماعی مردسالارانه را برای همیشه متزلزل ساخت. با خارج شدن تولید کالاهای حیاتی از خانه ها، پیوندهای ارگانیک که سلسله مراتب خانوادگی را حفظ میکرد سست شد. پدر دیگر کنترل فرایندهای تولید خانواده را در اختیار نداشت؛ وی اینک مزدبگیر است، همان طور که پسرش، دخترش یا حتی زنش ممکن است مزدبگیر باشند. وی ممکن است طالب زیردست باشد، ممکن است در مورد زن و فرزندانش جبار باشد، ممکن است به مجازات های همچنان مؤثر مذهب مردسالارانه متوسل شود، ولی صرف نظر از اینکه چگونه رجزخوانی میکند، اینک شرکت است که «نان آور خانه» است و نیروی کار تولیدی خانواده را در ید قدرت خود دارد.
 
منبع: درآمدی بر فهم جامعه‌ی مدرن، کتاب یکم: صورت‌بندی‌های مدرنیته، استوارت هال و برم گیبن، مترجمان: محمود متحد، عباس مخبر، حسن مرتضوی، مهران مهاجر و محمد نبوی، صص306-304، نشر آگه، تهران، چاپ چهارم، 1397


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط