حوض زمان
فرشته ها نگران مي روند و مي آيند
شبيه ساعت سرخي دو ماهي قرمز
ميان حوض زمان مي روند و مي آيند
دري که سوخته باشد چه گونه بسته شود ؟
... چنان که سينه زنان مي روند و مي آيند
گلي که زخم شده از زير چشم مي بيند
که غنچه هاش چنان مي روند و مي آيند
که شانه هاي پدر در سکوت مي لرزند
و درد و اشک نهان مي روند و مي آيند
(... زمان کم است علي جان، وصيتي دارم )
دو چشم خسته تان مي روند و مي آيند
صدا صداي تو اما غريب و محزون است
و لحظه ها که دوان مي روند و مي آيند
به روي گونه تو رد محو لبخندي ست
پس آيه ها به زبان مي روند و مي آيند
و بعد بغض فروخفته اي که مي ترکد
و رودهاي روان مي روند و مي آيند
به روي دوش تو را مي برند تا دريا
و قرن ها پس از آن مي روند و مي آيند
و قرن ها پس از آن ، دسته دسته چلچله ها
به سوگ ياس جوان مي روند و مي آيند
به عشق توست اگر از زمين نمي کوچند
! که عاشقان زجهان مي روند و مي آيند
براي حضرت دختر آفتاب ، همسر آينه اول ، مادر آيينه ها (سلام الله عليها )
نغمه مستشار نظامي
منبع: مجله خيمه شماره 36- 35
/خ