1- کودکان از ما الگو می گیرند.
وقتی با فریاد و داد به کودک خود می گوییم که دیگه نبینم با من بلند صحبت کنی؛ وقتی کودک خود را در حمام یا دستشویی حبس می کنیم یا با او قهر کنیم؛ وقتی کودک خود را کتک می زنیم که دیگر حق ندارد دوستش را کتک بزند، او دقیقآ همین الگوی رفتاری را در مقابل ما و دوستانش به کار خواهد برد. فرزند ما از ما الگوبرداری می کند. وقتی آنها را کتک می زنیم، تحقیر می کنیم، ناسزا می گوییم، تمسخر می کنیم و... آنها نیز همین روش را به عنوان راه حل در ارتباطات خود استفاده می کنند.2- تنبیه هیجانی و جسمی مشکلات رفتاری کودک را افزایش می دهد و منجر به آسیب روانی او می شود.
روش های تنبیهی پرخاشگرانه منجر به افزایش خشم، پرخاشگری، اضطراب و افسردگی در کودک می گردد.مطالعات نشان داده است که تنبیه بدنی دختران را بیشتر دچار اضطراب و افسردگی و پسرها را بیشتر دچار پرخاشگری، عصبانیت و لجبازی می کند. تنبیه بدنی و فیزیکی دقیقاً مشکلات رفتاری کودک را افزایش می دهد در حالی که هدف ما کاستن آن مشکلات بوده است.
3- خطر آسیب جسمی.
تنبیهاتی که از روی خشم و عصبانیت باشد، منطقی نیست و خطر آن وجود دارد که آسیب و صدمه ای به کودک برسد. تنبیهات بدنی ممکن است منجر به معلولیت و حتی مرگ کودک گردد.4- بی ثباتی در روش تربیت.
وقتی در زمان خشم و عصبانیت کودک خود را تنبیه می کنیم، چون در آن زمان کنترلی بر رفتار خود نداریم پس از مدت کوتاهی از رفتار خود پشیمان و نادم گشته و سعی در جبران آن می کنیم. به کودک رشوه می دهیم، از خطاهای او چشم پوشی می کنیم و در اعمال تربیت او کوتاهی می کنیم تا حمله مجدد و خشم و عصبانیت و این موضوع منجر به نوسانات و ناهماهنگی هایی در روش والدگری ما می شود و مشکلات رفتاری کودک را افزایش می دهد. معمولآ والدین زمانی کودک خود را کتک می زنند و او را تنبیه بدنی و کلامی می کنند که در این روش تربیت، از یک طرف پرخاشگری و خشونت و از طرف دیگر انعطاف ، تساهل زیاد و انفعال وجود دارد. ثبات و تداوم در روشهای تربیتی از بین می رود ، نوع پیامد رفتاری کودک بستگی به حالت احساسی والدین دارد. در این شرایط که ثباتی در روشهای والدگری وجود ندارد و هیچ چیز از قبل قابل پیش بینی نیست پس از مدتی کودک گیج و آشفته می شود، چون نمی داند رفتارهایش چه واکنشی را به دنبال خواهد داشت. مسلم است که پس از مدتی مشکلات رفتاری کودک افزایش می یابد و والدین خود را ناکام و ناتوان در مقابل بد رفتاری کودک احساس می کنند.5- تضییع حقوق کودک.
تنبیه نباید منجر به تضییع حقوق کودک گردد. مواردی چون زندانی کردن در دستشویی و حمام، حبس کودک در مکان تاریک و ترسناک، محروم کردن او از غذا و پوشاک، مقایسه، تمسخر، ارعاب و ترساندن او، قرار دادن او در سرما و گرما، کتک زدن و تنبیه بدنی و ...کودک آزاری محسوب می شوند و حقوق کودک را تضییع می کنند.حال که مضرات و بی فایده بودن تنبیه فیزکی، هیجانی و کلامی را فهمیدیم وقت آن است که روشهای خود را عوض کنیم و از روشهای تنبیهی صحیح برای تربیت کودک خود استفاده کنیم.
انواع بد رفتاری
بد رفتاری جسمی
سوءرفتار جسمی طبق تعریف به هر عملی گفته میشود که سبب جراحت جسمی غیرتصادفی میشود، نظیر کتک زدن، مشت زدن، لگد زدن، گاز گرفتن، سوزاندن و مسموم کردن. برخی موارد بد رفتاری جسمی نتیجه تنبیه بدنی شدید و غیرمعقول یا تنبیهات غیرقابل توجیه هستند. به عبارت دیگر بد رفتاری جسمی و فیزیکی با کودکان روی پیوستاری قرار میگیرد که در یک انتهای آن، ضربه بسیار آهسته به بدن کودکان و در انتهای دیگر، ضربات شدید را میبینیم.بد رفتاری فیزیکی شدید با کودکان، از کبودی تا زخم شدن پوست تا مرگ ادامه دارد. در بین این دو، آسیبها یا تروماهای فیزیکی قرار میگیرد، مثل استخوانهای شکسته، ورم بافتهای نرم و خونریزی. علاوه بر آثار فیزیکی، بدرفتاری جسمی باعث بروز پیامدهای روانی میشود که دامنه آنها بین ترس از دیگران تا واکنشهای استرس پسآسیبی ادامه مییابد. بسیاری از کودکانی که مورد بد رفتاری فیزیکی قرار میگیرند، بیاعتماد، بزهکار و حتی افسرده میشوند. علاوه بر آن، بعضی از آنها نمیتوانند با همسالان خود روابط میانفردی صمیمانه و پردوام داشته باشند و این ویژگی در مورد روابط با بزرگترها بدتر است. بد رفتاری جسمی با کودکان میتواند به مشکلات شناختی جدی منجر شود، از جمله اختلال شناختی، ضعف تحصیلی در مدرسه و سوءمصرف مواد در نوجوانی.
بدرفتاری جنسی
سوءرفتار جنسی با کودک یا کودکآزاری جنسی به رفتار جنسی بین یک کودک و فرد بالغ یا بین دو کودک که یکی از آنها به میزان چشمگیری بزرگتر از دیگری بوده یا متوسل به زور شده، اطلاق میشود. این نوع بد رفتاری عبارت است از لمس شهوانی، گفتن حرفهای جنسی، ویوریسم (چشمچرانی)، آمیزش، اورال سکس و پورنوگرافی. متأسفانه سوءاستفاده جنسی رویدادی بسیار رایج است. قربانی سوءاستفاده جنسی، چه مؤنث باشد و چه مذکر، معمولاً آثار آن را تا مدتهای طولانی احساس میکند.سوءاستفاده جنسی در کودکی میتواند به رنج روانی، ترومای حاد و حتی اختلال استرس پسآسیبی (PTSD) منجر شود. دامنه بد رفتاری جنسی میتواند فوقالعاده وسیع باشد. برخی از افراد ممکن است با بد رفتاری جنسی مواجه شده و تجربه برخی افراد نیز ممکن است به لمس بدنی محدود شده باشد. نکته مهم این است که فرد چه احساسی در قبال این بدرفتاری داشته است. اگر حتی از لمس بدنی خیلی ناراحت و آشفته شده باشد، پس قطعاً بد رفتاری جنسی را تجربه کرده است. بعدها کودکی که مورد بدرفتاری قرار گرفته است، در قبال این حوادث احساس گناه میکند به این دلیل که باور دارد خودش به طرف مقابل اجازه چنین کاری را داده است یا اینکه از این کار لذت برده است. سوءاستفاده جنسی باعث میشود احساسهای جنسی سالم افراد نیز دچار مشکل شوند. این مسأله گاهی اوقات باعث میشود که افراد از انگیختگی جنسی احساس شرمساری کنند. این افراد بایستی بدانند که هیچ گونه مسؤولیتی در پدیدایی این واقعه نداشتهاند. درک این نکته مهم است.
بدرفتاری عاطفی
بد رفتاری عاطفی زمانی روی میدهد که فرد این پیام را به کودک منتقل میکند که وی بیارزش، معیوب، دوستنداشتنی، ناخواسته یا در معرض خطر است. فرد مرتکب ممکن است کودک را طرد کند، بترساند، منزوی کند، به او بیتوجهی کند یا وی را سرزنش کند.بد رفتاری عاطفی عبارت است از: پرخاش کلامی (مانند تحقیر کردن، فریاد زدن، تهدید کردن، سرزنش کردن یا طعنه زدن)، مواجه کردن کودک با خشونت خانگی، وارد کردن فشار بیش از حد روی کودک از طریق انتظارات بیش از حد و تشویق یا آموزش کودک برای شرکت در فعالیتهای ضداجتماعی. به طور کلی بدرفتاریهای عاطفی به جای رویدادهایی منفرد و گذرا به عنوان الگوهای رفتاریای طبقهبندی شدهاند که باعث میشوند کودک با حسی از ترس یا تهدیدشدگی زندگی کند. این تعریف بدرفتاری عاطفی همچنین شامل به کار بردن واژگانی میشود که حس بیارزشی، نقص داشتن، دوستداشتنی نبودن، خواستنی نبودن یا تهدید شدن توسط فرد آزاردهنده را انتقال میدهد.
آشکارترین شکل بد رفتاری عاطفی انتقاد بدون توجیه است. اشکال ظریفتر رفتاری مانند ترساندن، کنترل کردن، بیتفاوت بودن و تناقض میان زبان کلامی و رفتارهای غیرکلامی، به کودک حس دوست داشته نشدن، تحقیر شدن و بیارزش بودن را منتقل میکند. واژه آزار و بدرفتاری تصاویری از خشونت و ظلم را در ذهن برمیانگیزد اما چنین تعریفی جراحات غیرقابل مشاهده روابط سیستماتیک و آسیبرسان بین انسانها در بدرفتاری عاطفی را نادیده میگیرد. سبک ارتباطی مخرب بدرفتاری عاطفی با کودک، میزان خودارزشمندی ادراک شده کودک را کاهش میدهد.
توصیههایی برای والدین
دوست داشتن بیقید و شرط
هنگامی که کودکان تمایل دارند خواستههای والدین خود را برآورده کنند، رهنمودهای منطقی و غیرمنطقی که به طور مستقیم یا غیرمستقیم از آنها خواسته میشود را انجام میدهند تا محبت و احترام آنها را به دست آورند. هنگامی که والدین انتظارات و تقاضاهای غیرواقعی براساس نیازهای خود از کودک داشته باشند، تجربه عشق بدون شرط را از کودک دریغ میکنند و فرصت رشد سالم و اجتماعی شدن مناسب محدود میشود و در آن هنگام کودک دیگر قادر نخواهد بود نیازها و احساسات خود را شناسایی کند یا آنها را بازشناسی کرده و به آنها پاسخ دهد.این امر ممکن است منجر به تلاش مداوم فرد برای برآورده ساختن نیازها و انتظارات دیگران شود تا بتواند دوست داشته شدن را تجربه کند. پاسخ والدین به نیازهای دوست داشته شدن و دلبستگی کودک برای او ضروری است تا بتواند ارتباط بین نیازهای رشدی و ارزش ذاتی خود را حفظ کند.
سبک فرزندپروری کارآمد
هنگامی که کودکان در محیطی گرم، محبتآمیز و ایمن پرورش مییابند، در آنها حس تعلق رشد میکند و همچنین این امر باعث ایجاد فضایی برای رشد مهارتهای مقابلهای مثبت و روابط بینفردی سالم و رشد درونی خود واقعی میشود. زمانی که کودک رفتار والدین را محبتآمیز و ایمن ادراک کند، خود واقعی در کودک در حال رشد میتواند ظهور یابد. محبت بدون شرط والدین طی تربیت کودک برای رشد سالم کودک ضروری است و باعث میشود که در کودک حس پذیرفته شدن در محیط و در روابط با دیگران پرورش یابد.تجربه بدرفتاری عاطفی باعث میشود که کودک محبت والدین را به صورت شرطی تفسیر کند. هنگامی که احساس ادراک شده کودک از امنیت و پذیرش مورد چالش قرار میگیرد، کودک احساس میکند که پذیرفته نشده و محبت دیگران به او محدود و به صورت شرطی است و بنابراین قادر نخواهد بود بر اساس نیازها و تمایلات فردی خود رشد کند. در نتیجه، در کودک آن چیزی پرورش خواهد یافت که کارن هورنای (۱۹۵۱) به عنوان «اضطراب بنیادی» به آن اشاره کرده است. این اضطراب حسی از عدم احساس امنیت و ترس را به وجود میآورد.
بدرفتاری با کودکان اثرات نامطلوب کوتاه مدت و بلند مدتی به همراه دارد. کودکانی که مورد بی مهری، بی توجهی، ناسزاگویی و خشونت والدینشان قرار میگیرند مشکلات رفتاری، روانشناختی، اجتماعی و جسمانی بیشتری را تجربه خواهند کرد. نامهربانی مادر و پدر و ناتوانیشان در ابراز عشق و محبت میتواند منجر به عزت نفس پایین، رفتارهای ضداجتماعی، پیشرفت کم تحصیلی و آسیب به سلامت جسمانی کودک شود. این کودکان در زندگی احساس حقارت کرده و بدگمان و متخاصم میشوند. در ادامه اثرات بدرفتاری والدین با کودکان را بیشتر مورد بررسی قرار میدهیم.
دلبستگی ناایمن و افسردگی
در کودکانی که در دوران کودکی با آنها بدرفتاری یا بیتوجهی شده دلبستگی ناایمن ایجاد میشود. دلبستگی سازمان نایافته عمدتا در کودکانی دیده میشود که یا مورد سوء استفاده جنسی یا جسمی قرار گرفتهاند. جای تعجب نیست که کودکانی که مورد سواستفاده قرار گرفتهاند دچار گیجی و سردرگمی باشند چون کسی که میتواند آنها را آرام کند همان شخصی است که به آنها آسیب میرساند.چنانچه کودکی که مورد بدرفتاری قرار گرفته است با یک بزرگسال مثلا با یک معلم یا یکی از اقوام خود رابطه ایمنی برقرار کند در بزرگسالی کمتر در معرض خطر ابتلا به افسردگی قرار خواهد داشت. از طرف دیگر شانس این که کودک شخص دیگری را پیدا کند که بتواند به او دلبستگی ایمن پیدا کند کم است. این امر تا حدودی به این خاطر است که این قبیل کودکان سورفتاری را که والدین با آنها داشتهاند به هر بزرگسال دیگری تعمیم میدهند و به احتمال بیشتری همان راهبرد ناایمن را در تمامی روابط خود با دیگران به کار میبرند. شاید به این دلیل که فکرمیکنند این بزرگسالان هم با آنها به همان طریقی رفتار خواهند کرد که والدینشان با آنها رفتار کردهاند.
بیاعتمادی و پرخاشگری
تنها پیامی که خشونت و تنبیه بدنی و بدرفتاری با کودکان برای کودک دارد این است که پدر و مادر هیچ علاقهای به نیازها و خواستههای او ندارند و از این که جثهای بزرگ تر و قدرتی بیشتر از کودک دارند، نهایت سواستفاده را میکنند و او را با اعمال زشت و خشن مورد سرکوب قرار میدهند. کودک (یا نوجوان) نیز در این بین درمییابد، کسانی را که با علاقه دوست میداشته است و به آنها اعتماد کامل کرده است، موجب غم، ناراحتی و آزار او میشوند. این کودکان رفتارهای مخالفت آمیزتر، مقاومت کنندهتر، خشنتر و پرخاشجویانهتری از خود بروز میدهند.والدین بدرفتار و خشن دارای خویی تند، عصبی و پرخاشگر هستند و بیشتر از آن که رفتارهای سازنده و مثبت از خود نشان دهند، در کلام و اعمال شان انتقاد، تهدید و خشونت دیده میشود. این گونه فشارهای عصبی بر کودک موجب شب ادراری، هراس، رفتارهای ضداجتماعی، ممانعت از نظم و انضباط در آنها دیده میشود و به نوعی آنها را به سمت اذیت و آزار هم کلاسها و دوستانشان هدایت میکند. ادامه این روند منجر به انحطاط اخلاقی و پیامدهای منفی مثل بزهکاری، سیگار کشیدن، اعتیاد، مصرف دارو و... در آینده خواهد شد.
تغییرات بد ژنتیکی
هر چه شدت تنبیه و بدرفتاری با کودکان بیشتر باشد، ریسک اختلالات بلندمدت سیستم مقابله با استرس نیز بیشتر میشود. در حقیقت بدرفتاری با کودک بر ژن FKBP5 تاثیر میگذارد. دانشمندان مرکز رواندرمانی موسسه ماکس پلانک در مونیخ دریافتهاند که تجارب ناراحتکننده و ضربات روحی میتواند باعث تغییرات اپیژنتیکی در ژن FKBP5 شود وسیستم هورمونی پاسخ به شرایط استرسزا را برای همیشه دچار اختلال کند و فرد را به بیماری روانی مبتلا سازد. این تغییرات اپیژنتیکی در مولکول «دی ان ای» بر اثر بدرفتاری در دوران کودکی ایجاد میشود و سو رفتار در بزرگسالان چنین تغییراتی را ایجاد نمیکند.سایر اثرات بدرفتاری والدین با کودکان
اثر خشونت و بدرفتاری با کودکان، از نسلی به نسل دیگر انتقال مییابد. افردی که خودشان در دوران کودکی مورد اذیت و آزار اطرافیانشان قرار گرفتهاند، به احتمال زیاد همین رفتارها را به فرزندانشان منتقل میکنند.کودکانی که مورد بیتوجهی قرار میگیرند و به آنان ناسزا گفته میشود به احتمال خیلی زیاد در دلبستگی و عشق دچار مشکل میشوند و عزت نفس پایینی خواهند داشت. وابستگی زیادی به دیگران پیدا میکنند و عصبی خواهند شد.
بدرفتاریکردن با کودکان خردسال میتواند از رشد مغزشان جلوگیری کند و پیامدهای درازمدتی داشته باشد بهطوریکه توانایی پاسخدهی به مهربانی و حمایت در کودکانی که به باد ناسزا گرفته میشوند بهطور محدودی رشد میکند.
این کودکان ممکن است در برخورد با استرس، تمرکز، توجه و کنترل تکانهها و حرکات ظریف دچار مشکل شوند.
خردسالانی که به آنها ناسزا گفته میشود ممکن است مستعد بیش فعالی، اضطراب و اختلالات خواب باشند.
خردسالانی که به آنها بیتوجهی میشود نمرات کمتری در تواناییهای شناختی، اجتماعی و عاطفی دریافت میکنند. به احتمال زیاد در زبان بیانی و دریافتی تاخیر خواهند داشت و در آزمون هوش نمرات پایینی میگیرند.
تحقیقات نشان میدهد هر چقدر آزار دادن پدر و مادر و بدرفتاری با کودکان در مراحل رشدی کودکان زودتر شروع شود بعدها در زندگی این کودکان، پیامدهای مسئلهدار و بغرنج بیشتری قابل پیشبینی خواهد بود.
کودکان مادرها و پدرهای مهربان، رشد اجتماعی خوبی دارند و تواناییشان برای دلسوزی و همدردی با دیگران زیاد است. اگر این مادرها و پدرها از مهربانی و محبت بهعنوان تقویت کننده رفتار مطلوب کودکشان استفاده کنند راستگویی و صداقت کودکشان افزایش مییابد. لازم است والدین با آگاهی و تسلط کافی، وظیفه خطیر تربیت فرزندان شان را به عهده بگیرند و تا سرحد امکان کمتر خود را در معرض آسیب های روانی و اجتماعی قرار دهند تا بتوانند مسئولیت رشد و پرورش کودکان خود را به نحو مطلوب انجام دهند.
منبع: سایت سیمرغ
سایت اکسیر
سایت بهداشت نیوز