نا گفتههاي روابط آيتالله بروجردي با نواب صفوي
گفتگويي با آيت الله « سيد حسين بدلا »
درآمد :
در كنكاش پيرامون كاركرد جمعيت فداييان اسلام ارتباط ميان اين جمعيت و مرجع بزرگ وقت مرحوم آيت الله بروجردي از بارزترين و بحث انگيزترين نكات است. آنچه روشن است اين رابطه تاكنون عمدتا توسط عناصر و جريانات ناآگاه يا مغرض و به گونه اي يكسويه مورد تحليل قرار گرفته است و اينگونه داوريها تنها دربردارنده بخشي از واقعيات مي باشد.
در گفتگويي كه از نظر خواهيد گذراند يكي از صالحترين عناصر در تحليل اين مقوله به بازگويي پارهاي از دانستههاي خويش در باب اين موضوع پرداخته است. عالم جليل و معلم گرانمايه اخلاق مرحوم حضرت آيت الله سيدحسين بدلا از معاشران و اصحاب نزديك آيت الله بروجردي و رابط ايشان با شهيد نواب صفوي بود كه ناگفتههاي فراواني از اين ارتباط در سينه داشت:
طريقه آشنايي آيت الله بروجردي با شهيد نواب صفوي چگونه بود؟
*آيت الله بدلا: از جمله فعاليتهاي شهيد نواب صفوي و فداييان اسلام مبارزه با كسروي و امثالهم كه پرچم داران بازي ارتداد بودند بود كه بالاخره هم كسوري توسط فداييان و به اصرار علما از جمله حضرت آيت الله سيدعبدالله شيرازي كشته شد. نقطه آشنايي آيت الله بروجردي و شهيد نواب صفويه همين قتل كسروي بدست آنها بود كه با نواب آشنا شدند و از آنها كمك و حمايت همه جانبه ميكردند. حتي ايت الله بروجردي قاتل كسروي كه شهيد امامي بود را حمايت كردند و وساطت كردند تا از اعدام نجات پيدا كند و سرانجام او را بدون هيچ گونه محاكمهاي از زندان آزاد كردند. آيت الله بروجردي با اينگونه فعاليتها كاملا موافق بودند.
فداييان اسلام يكسري فعاليتهايي داشتند كه عمده آنها مربوط بود به رويارويي و مبارزه با تفكرات كسروي. سيداحمد كسروي تقريبامثل همين قضيه آغاجري كه الان مطرح هست يك عدهاي همراه پيدا كرده بود و فعاليت هاي كاملا ضددين مي كرد و مرتد بود او و علي اكبر حكمي زاده صاحب اسرار هزار ساله كه امام جوابش را با كتاب كشف اسرار داد رسما مرتد بودند. علي اكبر حكمي زاده در مدرسه رضويه با من هم حجره بود. پدر علي اكبر حكمي زاده در بين علما شخص اول قم بود در ضمن همشيره زاده آقاي سيدمحمود طالقاني هم بود يعني پدرش آشيخ مهدي قمي تقريبا در رديف اشخاص اول علما قم بود.
علت ارتداد وي با توجه به موقعيت خاص پدرش چه بود؟
*آيت الله بدلا: مي توان گفت علت ارتداد وي رابطه با كسروي و گروهي از آمريكايي ها بود. در آن زمان آمريكاييها علاوه بر بيمارستان و كالج و... مبلغاني نيز در اين داشتند كه نخبگان را جذب ميكردند مخصوصا جوان هاي شيعه را.
ظاهرا شما با مرحوم آيت الله طالقاني هم دوستي داشتيد حال كه نامي از ايشان برده شد قدري هم از ايشان بگوييد.
*آيت الله بدلا: آقاي سيدمحمود طالقاني در مدرسه رضويه با ما بودند و پدر ايشان اقا سيدابوالحسن طالقاني در تهران از شخصيتهاي برجسته بودند و منزلشان نزديك منزل حاج عباسقلي بازرگان پدر مهدي بازرگان بود. چون منزل اقا سيدابوالحسن طالقاني در تهران وسعتي نداشت برنامه ها و جلساتشان در منزل حاج عباسقلي بازرگان انجام ميشد كه من و اقاسيدمحمود طالقاني و علي اكبر حكمي زاده در اين مجالس شركت مي كرديم از جمله كارهاي آقاسيدابوالحسن طالقاني اين بود كه دعوت ميكردند از تمام رجال نامي آن زمان چه ايراني و چه خارجي كه در اين مجلس شركت كنند و اين مجالس كاملا آزاد بود و از همه گروه ها مي آمدند و در گوشه و كنار مجلس مي نشستند و درباره همه چيز با هم مخفيانه صحبت مي كردند و مثلا از افرادي مانند احمد قادياني كه از هند مي آمد و همانند كسروي مرتد بود و يك مذهب جديدي اختراع كرده بود دعوت ميكردند تا سخنراني كند.
برگرديم به بحث كسروي، آيا كسروي با اصل اسلام مخالف بود يا با اسلام مصطلح و متداول مشكل داشت؟
*آيت الله بدلا: خير كسروي با اصل اسلام مخالف بود. البته يك بار در مجلهاي كه چاپ مي كرد نوشت: ما با اصل اسلام موافقيم ولكن در بعضي از راهها با اسلام همراه نيستيم اما در واقع با اصل اسلام مخالف بود. من هم براي ايشان نوشتم كه چون شما همراه با اسلام نيستيد ما هم با شما همراهي نميتوانيم كرد و.... و يا مثلا كسروي جشني برقرار ميكرد به نام كتاب سوزان كسروي و در آنها كتب مقدس اسلام همانند قرآن و مفاتيح و... و حتي كتب حوزوي را مي سوزاند و پس از فوت مرحوم پدرش كتابهاي ايشان را تماما آتش زد. الان هم اين فعاليت هاي امثال سروش و آغاجري ما هم ريشه در همان افكار امثال كسرويها دارد و افكارشان همان افكار است. اينها هم دنباله وي همان جريانات هستند. البته در اين زمان كه حكومت اسلامي برقرار است اين وظيفه حكومت است كه با آنها برخورد كند.
آيا سيداحمد كسروي روحاني هم بود؟
*آيت الله بدلا: بله، هم سيد بود و هم روحاني، كسروي در ابتدا حتي ملبس به لباس روحاني هم بود و در جمع علماي قم منبر ميرفت اما بعد از سفر به آمريكا و بازگشت به تهران و ورود به عرصه اقتصاد، لباس را درآورد و فعاليت هاي ضدديني ميكرد. به هر حال از عمده فعاليت هاي فداييان اسلام در آن زمان مبارزه با كسروي بود كه اين مبارزات باعث ايجاد نقطه آشنايي ميان آنها و آيت الله بروجردي گشت.
چه شد كه شما به عنوان رابط ميان اين دو بزرگوار [ آيت الله بروجردي و شهيد نواب صفوي ] انتخاب شديد؟
*آيت الله بدلا: خب دلايل زيادي دارد يكي اين كه ايشان به من علاقه مفرطي داشتند و من هم در تمام دروس ايشان شركت داشتم و جزو جلسه استفتاء ايشان بودم و ديگر اينكه بنده پسر عموي واحدي ها هم بودم.
باتوجه به رابطه خويشاوندي شما با واحدها، قدري از آنها براي ما بگوييد؟
*آيت الله بدلا: ايشان 4 برادر بودند سيدمحمدتقي، سيدعبدالحسين، سيدمحمد و سيدجواد واحدي كه پسرعموهاي بنده هستند. سيدمحمدتقي واحدي در كرمانشاه نفوذي زيادي داشت. هنگامي كه كسروي را ترور كردند به كرمانشاه گريخت و در آنجا مخفي شد و پس از دستگيري از كرمانشاه به تهران آورده شد و تا مدتها كسي از ايشان خبر نداشت و بعدا معلوم شد كه ايشان به همراه گروه ديگري در زندان هستند و پس از آزادي نيز به صورت تبعيد بايد در تهران ميماندند. در مدت تبعيدشان در تهران در مسجد جامع نارمك تهران به اعتبار اينكه عده اي از اعضاي آن مسجد با ايشان ارتباط داشتند نماز جمعه برقرار كردند كه اولين نماز جمعه تهران حتي پيش از نماز جمعه آيت الله طالقاني، در مسجد جامع نارمك توسط ايشان برقرار ميشد. در آن زمان نمازجمعه تهران در مسجد امام خميني توسط امام جمعه از طايفه قاجار برقرار مي شد كه امام جمعه مزبور هر از چندگاهي خود در نماز جمعه آقاي واحدي شركت ميكرد و همين طور ايت الله طالقاني در نماز ايشان شركت ميكردند. اين نماز جمعه برقرار بود تا اينكه پس از مدتي كسالتي به ايشان عارض شد و ايشان نماز را نتوانستند برقرار كنند و به قم هجرت كردند و پس ازچندي دار فاني را وداع گفتند.
روحاني رشيد سيدعبدالحسين هم هنگامي كه ميخواست از مرز خارج شود و به عراق برود تا از آنجا قرارداد عراق با بيگانگان (احتمالا قرارداد سنتو) جلوگيري كند در حين خروج از كشور دستگير شد. در باب شهادت ايشان دو قول است: حكومت آن وقت ميگفت در راه شهيد شدند اما نزديكان و مطلعين از جريان ميگفتند در اتاق بختيار ايشان به شهادت رسيدهاند و سيد محمد هم كه همراه با شهيد نواب صفوي شهيد شد.
برخي عناصر و جريانات با اهداف متفاوت اظهار مي دارند كه آيت الله بروجردي با فعاليتهاي فداييان اسلام مخالف بودند. نظر حضرتعالي چيست؟
*آيت الله بدلا: آيت الله بروجردي با اينگونه فعاليتها كاملا موافق بودند و از آنها كمك و حمايت همه جانبه ميكردند. آنچه كه من اطلاع دارم اين است كه آيت الله بروجردي نسبت به فدايان اسلام ان طور كه توهم و اظهار ميشود نبودهاند. دليلش اينكه ايشان كمك هايي به اين گروه ميكردند كه عبارت بودند از كمكهاي ماهيانه كه من خودم واسطه پرداخت ان به فداييان اسلام بودم و نيز كمكهايي كه در مقاطع خاص به اين گروه ميكردند كه حالا كاري نداريم كه ايشان از كجا و چگونه مطلع مي شدند كه اين عزيزان احتياج به كمك دارند به هر حال به محض اينكه مطلع ميشدند كه آنها احتياج به كمك دارند آنچه لازمه رفاه اين قبيل اشخاص بود فراهم ميكردند و بسياري از اين كمكها به وسيله شخص اينجانب به آنها تحويل داده ميشد كه اين جداي از شهريه اي بود كه به آنها داده ميشد. البته از سوي عناصر وابسته به دربار و مخالفين فداييان اسلام حيلهها و شيطنتهايي براي بدبين كردن آيت الله بروجردي به اين گروه ميشد كه من به يكي از نمونههاي آن اشاره ميكنم در ان زمان راه زوار براي رسيدن به حرم حضرت معصومه (س) از ميان مدرسه فيضيه و دارالشفا مي گذشت. عده اي از افراد مشكوك كه به شدت و وانمود مي كردند كه از منتسبين به فداييان اسلام هستند در حجرههاي نزديك در حرم مي نشستند و ميخواندند و با سيني و قابلمه ضرب ميگرفتند كه احتمال قريب به يقين آنها نه طلبه بودند و نه از گروه فداييان اسلام بلكه تنها اجيرشدگاني بودند از جانب دربار براي بدبين ساختن مرجعيت و عوام الناس نسبت به گروه فداييان اسلام. برخي از مرتبطين با آيت الله بروجردي به ايشان خبر رساندند كه عده اي منتسب به گروه فداييان اسلام چنين كاري ميكنند و ايشان هم خشمگين شد و دستور داد شهريه شان را قطع كنند اما در واقع آنها از جانب دربار بودند. با اين حال ايشان "آيت الله بروجردي " تا آخرين لحظات هم از آنان حمايت ميكرد و به آنها معتقد بود. ماهيانه مبالغي به واحديها كمك ميكرد و بارها و بارها توسط خود من براي شهيد نواب صفوي كمك هاي زيادي مي فرستاد. حتي يك بار خود من مأمور شدم تا يك مبلغ بسيار زيادي را به تهران ببرم و توسط پسرعموهايم شهيدان واحدي محل خانهاي كه متعلق به شهيد نواب صفوي بود در محله آبشار و هيچ كس از جاي آن اطلاع نداشت را پيدا كردم و كمك آيت الله بروجردي را به ايشان تحويل دادم. حالا به ايشان از كجا الهام ميشد و مطلع ميشد كه فلان شخص احتياج به كمك مالي دارد خدا ميداند ولي احتمال زياد اينها از امدادهاي غيبي بوده.
ديدگاه ديگر علما آن عصر در رابطه با فعاليتهاي فداييان اسلام و شهيد نواب صفوي چه بود؟
*آيت الله بدلا: آيت الله العظمي صدور و آيت الله العظمي سيدمحمد تقوي خوانساري كه از بزرگترين مراجع آن عصر بودند فعاليتهاي آنها را كاملا تأييد مي كردند. به عنوان مثال: در سال 1327 بعد از جنگ جهاني دوم كه انگليس و اسراييل خاك فلسطين را اشغال نموده بودند فداييان اسلام دفتري باز نموده بودند كه در آن براي كمك به فلسطين فعاليت مي نمودند و كمك مالي جمع ميكردند. من يك روز در محضر آيت الله العظمي خوانساري بودم و ايشان هم نمي دانست كه من با فداييان مرتبطم و پسرعموي واحدي ها هستم. عده اي آمدند و شروع نمودند به شكايت از اين حركت فداييان كه يعني چه كه اينها كمك جمع ميكنند؟ اينها چه كاره اند؟ دفتر باز كردن و اين مدل كارها چه معنايي دارد و از اين نوع صحبتها آيت الله العظمي سيدمحمد تقي خوانساري در جواب فرمودند كه روزي يك نفر در حال هيزم شكني بود و با هر بار فرود آوردن تبريك "هي " مي كشيد يك نفر ديگر به او گفت: براي اينكه من به تو كمكي كرده باشم اين "هي " را من مي كشم تا تو اندازه حتي يك نفس كشيدن بتواني استراحت كني و من ميخواهم با اين كارم به تو كمكي كرده باشم. ما هم كه نه قدرتي داريم نه پولي و نه تشكيلاتي. حالا كه اين جمعيت فداييان اسلام دارند يك همچنان كاري انجام ميدهند حداقل مانند همان "هي " ي است كه گرچه كمك كمي است اما همين كه تمام دنيا بفهمند در ايران عده اي به فكر مسلمانان فلسطيني هستند باز هم خودش ارزش دارد و در آن روز بنده خودم شاهد بودم كه آيت الله العظمي خوانساري از اين جمعيت حمايت و طرفداري كردند. آيت الله العظمي صدر نيز همين طور حمايت مي كردند و حتي در مدرسه فيضيه مجلسي برپا كردند در حمايت از آوارگان مظلوم فلسطيني. در همين راستا در مسجد شاه سابق تهران هم مجلس ديگري به دعوت فداييان اسلام برگزار شد كه جمعيت مملو از بازاريان بزرگ تهران بود و مجلس شلوغي هم شد و در آن مجلس اقاي سيدعبدالحسين واحدي منبر رفتند و ساعتها هم طول كشيد اما مردم استقبال ميكردند.
يكي از خاطرات شيرينتان را در برخورد با شهيد نواب صفوي بفرماييد.
*آيت الله بدلا: روزي با شهيد نواب صفوي به مجلس عروسي يكي از اعضاي فداييان اسلام در قم رفتيم. شهيد نواب صفوي در بدو ورود فرمودند: تمام اين بساط را جمع كنيم و در عوض يك روضه بخوانيم اتفاقا سريع تمام مراسم را متوقف كردند و ايشان يك روضه بسيار زيبا خواندند و بعدش هم عقد جاري شد و مجلس به اتمام رسيد.
اگر براي مخاطبين نشريه يالثارات الحسين كه عمدتا نسل جوان و نوجوان مي باشند توصيهاي داريد بفرماييد؟
*آيت الله بدلا: توصيه من به اين عزيزان فقط تقوي الهي است البته معني كردن تقوي به صرف پرهيزكاري صحيح نيست چون لازمه تقوي حركت، سرعت و سبقت است. اگر كسي گوشه خانه بخوابد و هيچ كاري نكند كه نشد تقوي. بايد هم حركت داشته باشد هم در تقواي خود سرعت داشته باشد (وسار عواالي مغفره من ربكم) و هم در اين امور از ديگران سبقت بگيرد (فاستبقو الخيرات) در آخر بايد همه متقين را تحت شعاع تقوي خود قرار دهد (واجعلنا للمتقين اماما) معناي تقوي صرف پرهيزكاري درست نيست. به لفظ امروز بايد درتمام امور خود كنترل داشته باشد. اينكه در هر دو خطبه نماز جمعه به تقوي سفارش ميشود و يا در دعاي ندبه در سه نقطه دعا، از تقوي صحبت ميكند نشان دهنده اهميت تقوي است.
از حضرتعالي كه عليرغم نقاهت در اين گفتگو شركت كرديد تشكر ميكنيم و شفا و طول عمر بركت برايتان آرزومنديم.
منبع: يالثارات الحسين
/خ
در گفتگويي كه از نظر خواهيد گذراند يكي از صالحترين عناصر در تحليل اين مقوله به بازگويي پارهاي از دانستههاي خويش در باب اين موضوع پرداخته است. عالم جليل و معلم گرانمايه اخلاق مرحوم حضرت آيت الله سيدحسين بدلا از معاشران و اصحاب نزديك آيت الله بروجردي و رابط ايشان با شهيد نواب صفوي بود كه ناگفتههاي فراواني از اين ارتباط در سينه داشت:
طريقه آشنايي آيت الله بروجردي با شهيد نواب صفوي چگونه بود؟
*آيت الله بدلا: از جمله فعاليتهاي شهيد نواب صفوي و فداييان اسلام مبارزه با كسروي و امثالهم كه پرچم داران بازي ارتداد بودند بود كه بالاخره هم كسوري توسط فداييان و به اصرار علما از جمله حضرت آيت الله سيدعبدالله شيرازي كشته شد. نقطه آشنايي آيت الله بروجردي و شهيد نواب صفويه همين قتل كسروي بدست آنها بود كه با نواب آشنا شدند و از آنها كمك و حمايت همه جانبه ميكردند. حتي ايت الله بروجردي قاتل كسروي كه شهيد امامي بود را حمايت كردند و وساطت كردند تا از اعدام نجات پيدا كند و سرانجام او را بدون هيچ گونه محاكمهاي از زندان آزاد كردند. آيت الله بروجردي با اينگونه فعاليتها كاملا موافق بودند.
فداييان اسلام يكسري فعاليتهايي داشتند كه عمده آنها مربوط بود به رويارويي و مبارزه با تفكرات كسروي. سيداحمد كسروي تقريبامثل همين قضيه آغاجري كه الان مطرح هست يك عدهاي همراه پيدا كرده بود و فعاليت هاي كاملا ضددين مي كرد و مرتد بود او و علي اكبر حكمي زاده صاحب اسرار هزار ساله كه امام جوابش را با كتاب كشف اسرار داد رسما مرتد بودند. علي اكبر حكمي زاده در مدرسه رضويه با من هم حجره بود. پدر علي اكبر حكمي زاده در بين علما شخص اول قم بود در ضمن همشيره زاده آقاي سيدمحمود طالقاني هم بود يعني پدرش آشيخ مهدي قمي تقريبا در رديف اشخاص اول علما قم بود.
علت ارتداد وي با توجه به موقعيت خاص پدرش چه بود؟
*آيت الله بدلا: مي توان گفت علت ارتداد وي رابطه با كسروي و گروهي از آمريكايي ها بود. در آن زمان آمريكاييها علاوه بر بيمارستان و كالج و... مبلغاني نيز در اين داشتند كه نخبگان را جذب ميكردند مخصوصا جوان هاي شيعه را.
ظاهرا شما با مرحوم آيت الله طالقاني هم دوستي داشتيد حال كه نامي از ايشان برده شد قدري هم از ايشان بگوييد.
*آيت الله بدلا: آقاي سيدمحمود طالقاني در مدرسه رضويه با ما بودند و پدر ايشان اقا سيدابوالحسن طالقاني در تهران از شخصيتهاي برجسته بودند و منزلشان نزديك منزل حاج عباسقلي بازرگان پدر مهدي بازرگان بود. چون منزل اقا سيدابوالحسن طالقاني در تهران وسعتي نداشت برنامه ها و جلساتشان در منزل حاج عباسقلي بازرگان انجام ميشد كه من و اقاسيدمحمود طالقاني و علي اكبر حكمي زاده در اين مجالس شركت مي كرديم از جمله كارهاي آقاسيدابوالحسن طالقاني اين بود كه دعوت ميكردند از تمام رجال نامي آن زمان چه ايراني و چه خارجي كه در اين مجلس شركت كنند و اين مجالس كاملا آزاد بود و از همه گروه ها مي آمدند و در گوشه و كنار مجلس مي نشستند و درباره همه چيز با هم مخفيانه صحبت مي كردند و مثلا از افرادي مانند احمد قادياني كه از هند مي آمد و همانند كسروي مرتد بود و يك مذهب جديدي اختراع كرده بود دعوت ميكردند تا سخنراني كند.
برگرديم به بحث كسروي، آيا كسروي با اصل اسلام مخالف بود يا با اسلام مصطلح و متداول مشكل داشت؟
*آيت الله بدلا: خير كسروي با اصل اسلام مخالف بود. البته يك بار در مجلهاي كه چاپ مي كرد نوشت: ما با اصل اسلام موافقيم ولكن در بعضي از راهها با اسلام همراه نيستيم اما در واقع با اصل اسلام مخالف بود. من هم براي ايشان نوشتم كه چون شما همراه با اسلام نيستيد ما هم با شما همراهي نميتوانيم كرد و.... و يا مثلا كسروي جشني برقرار ميكرد به نام كتاب سوزان كسروي و در آنها كتب مقدس اسلام همانند قرآن و مفاتيح و... و حتي كتب حوزوي را مي سوزاند و پس از فوت مرحوم پدرش كتابهاي ايشان را تماما آتش زد. الان هم اين فعاليت هاي امثال سروش و آغاجري ما هم ريشه در همان افكار امثال كسرويها دارد و افكارشان همان افكار است. اينها هم دنباله وي همان جريانات هستند. البته در اين زمان كه حكومت اسلامي برقرار است اين وظيفه حكومت است كه با آنها برخورد كند.
آيا سيداحمد كسروي روحاني هم بود؟
*آيت الله بدلا: بله، هم سيد بود و هم روحاني، كسروي در ابتدا حتي ملبس به لباس روحاني هم بود و در جمع علماي قم منبر ميرفت اما بعد از سفر به آمريكا و بازگشت به تهران و ورود به عرصه اقتصاد، لباس را درآورد و فعاليت هاي ضدديني ميكرد. به هر حال از عمده فعاليت هاي فداييان اسلام در آن زمان مبارزه با كسروي بود كه اين مبارزات باعث ايجاد نقطه آشنايي ميان آنها و آيت الله بروجردي گشت.
چه شد كه شما به عنوان رابط ميان اين دو بزرگوار [ آيت الله بروجردي و شهيد نواب صفوي ] انتخاب شديد؟
*آيت الله بدلا: خب دلايل زيادي دارد يكي اين كه ايشان به من علاقه مفرطي داشتند و من هم در تمام دروس ايشان شركت داشتم و جزو جلسه استفتاء ايشان بودم و ديگر اينكه بنده پسر عموي واحدي ها هم بودم.
باتوجه به رابطه خويشاوندي شما با واحدها، قدري از آنها براي ما بگوييد؟
*آيت الله بدلا: ايشان 4 برادر بودند سيدمحمدتقي، سيدعبدالحسين، سيدمحمد و سيدجواد واحدي كه پسرعموهاي بنده هستند. سيدمحمدتقي واحدي در كرمانشاه نفوذي زيادي داشت. هنگامي كه كسروي را ترور كردند به كرمانشاه گريخت و در آنجا مخفي شد و پس از دستگيري از كرمانشاه به تهران آورده شد و تا مدتها كسي از ايشان خبر نداشت و بعدا معلوم شد كه ايشان به همراه گروه ديگري در زندان هستند و پس از آزادي نيز به صورت تبعيد بايد در تهران ميماندند. در مدت تبعيدشان در تهران در مسجد جامع نارمك تهران به اعتبار اينكه عده اي از اعضاي آن مسجد با ايشان ارتباط داشتند نماز جمعه برقرار كردند كه اولين نماز جمعه تهران حتي پيش از نماز جمعه آيت الله طالقاني، در مسجد جامع نارمك توسط ايشان برقرار ميشد. در آن زمان نمازجمعه تهران در مسجد امام خميني توسط امام جمعه از طايفه قاجار برقرار مي شد كه امام جمعه مزبور هر از چندگاهي خود در نماز جمعه آقاي واحدي شركت ميكرد و همين طور ايت الله طالقاني در نماز ايشان شركت ميكردند. اين نماز جمعه برقرار بود تا اينكه پس از مدتي كسالتي به ايشان عارض شد و ايشان نماز را نتوانستند برقرار كنند و به قم هجرت كردند و پس ازچندي دار فاني را وداع گفتند.
روحاني رشيد سيدعبدالحسين هم هنگامي كه ميخواست از مرز خارج شود و به عراق برود تا از آنجا قرارداد عراق با بيگانگان (احتمالا قرارداد سنتو) جلوگيري كند در حين خروج از كشور دستگير شد. در باب شهادت ايشان دو قول است: حكومت آن وقت ميگفت در راه شهيد شدند اما نزديكان و مطلعين از جريان ميگفتند در اتاق بختيار ايشان به شهادت رسيدهاند و سيد محمد هم كه همراه با شهيد نواب صفوي شهيد شد.
برخي عناصر و جريانات با اهداف متفاوت اظهار مي دارند كه آيت الله بروجردي با فعاليتهاي فداييان اسلام مخالف بودند. نظر حضرتعالي چيست؟
*آيت الله بدلا: آيت الله بروجردي با اينگونه فعاليتها كاملا موافق بودند و از آنها كمك و حمايت همه جانبه ميكردند. آنچه كه من اطلاع دارم اين است كه آيت الله بروجردي نسبت به فدايان اسلام ان طور كه توهم و اظهار ميشود نبودهاند. دليلش اينكه ايشان كمك هايي به اين گروه ميكردند كه عبارت بودند از كمكهاي ماهيانه كه من خودم واسطه پرداخت ان به فداييان اسلام بودم و نيز كمكهايي كه در مقاطع خاص به اين گروه ميكردند كه حالا كاري نداريم كه ايشان از كجا و چگونه مطلع مي شدند كه اين عزيزان احتياج به كمك دارند به هر حال به محض اينكه مطلع ميشدند كه آنها احتياج به كمك دارند آنچه لازمه رفاه اين قبيل اشخاص بود فراهم ميكردند و بسياري از اين كمكها به وسيله شخص اينجانب به آنها تحويل داده ميشد كه اين جداي از شهريه اي بود كه به آنها داده ميشد. البته از سوي عناصر وابسته به دربار و مخالفين فداييان اسلام حيلهها و شيطنتهايي براي بدبين كردن آيت الله بروجردي به اين گروه ميشد كه من به يكي از نمونههاي آن اشاره ميكنم در ان زمان راه زوار براي رسيدن به حرم حضرت معصومه (س) از ميان مدرسه فيضيه و دارالشفا مي گذشت. عده اي از افراد مشكوك كه به شدت و وانمود مي كردند كه از منتسبين به فداييان اسلام هستند در حجرههاي نزديك در حرم مي نشستند و ميخواندند و با سيني و قابلمه ضرب ميگرفتند كه احتمال قريب به يقين آنها نه طلبه بودند و نه از گروه فداييان اسلام بلكه تنها اجيرشدگاني بودند از جانب دربار براي بدبين ساختن مرجعيت و عوام الناس نسبت به گروه فداييان اسلام. برخي از مرتبطين با آيت الله بروجردي به ايشان خبر رساندند كه عده اي منتسب به گروه فداييان اسلام چنين كاري ميكنند و ايشان هم خشمگين شد و دستور داد شهريه شان را قطع كنند اما در واقع آنها از جانب دربار بودند. با اين حال ايشان "آيت الله بروجردي " تا آخرين لحظات هم از آنان حمايت ميكرد و به آنها معتقد بود. ماهيانه مبالغي به واحديها كمك ميكرد و بارها و بارها توسط خود من براي شهيد نواب صفوي كمك هاي زيادي مي فرستاد. حتي يك بار خود من مأمور شدم تا يك مبلغ بسيار زيادي را به تهران ببرم و توسط پسرعموهايم شهيدان واحدي محل خانهاي كه متعلق به شهيد نواب صفوي بود در محله آبشار و هيچ كس از جاي آن اطلاع نداشت را پيدا كردم و كمك آيت الله بروجردي را به ايشان تحويل دادم. حالا به ايشان از كجا الهام ميشد و مطلع ميشد كه فلان شخص احتياج به كمك مالي دارد خدا ميداند ولي احتمال زياد اينها از امدادهاي غيبي بوده.
ديدگاه ديگر علما آن عصر در رابطه با فعاليتهاي فداييان اسلام و شهيد نواب صفوي چه بود؟
*آيت الله بدلا: آيت الله العظمي صدور و آيت الله العظمي سيدمحمد تقوي خوانساري كه از بزرگترين مراجع آن عصر بودند فعاليتهاي آنها را كاملا تأييد مي كردند. به عنوان مثال: در سال 1327 بعد از جنگ جهاني دوم كه انگليس و اسراييل خاك فلسطين را اشغال نموده بودند فداييان اسلام دفتري باز نموده بودند كه در آن براي كمك به فلسطين فعاليت مي نمودند و كمك مالي جمع ميكردند. من يك روز در محضر آيت الله العظمي خوانساري بودم و ايشان هم نمي دانست كه من با فداييان مرتبطم و پسرعموي واحدي ها هستم. عده اي آمدند و شروع نمودند به شكايت از اين حركت فداييان كه يعني چه كه اينها كمك جمع ميكنند؟ اينها چه كاره اند؟ دفتر باز كردن و اين مدل كارها چه معنايي دارد و از اين نوع صحبتها آيت الله العظمي سيدمحمد تقي خوانساري در جواب فرمودند كه روزي يك نفر در حال هيزم شكني بود و با هر بار فرود آوردن تبريك "هي " مي كشيد يك نفر ديگر به او گفت: براي اينكه من به تو كمكي كرده باشم اين "هي " را من مي كشم تا تو اندازه حتي يك نفس كشيدن بتواني استراحت كني و من ميخواهم با اين كارم به تو كمكي كرده باشم. ما هم كه نه قدرتي داريم نه پولي و نه تشكيلاتي. حالا كه اين جمعيت فداييان اسلام دارند يك همچنان كاري انجام ميدهند حداقل مانند همان "هي " ي است كه گرچه كمك كمي است اما همين كه تمام دنيا بفهمند در ايران عده اي به فكر مسلمانان فلسطيني هستند باز هم خودش ارزش دارد و در آن روز بنده خودم شاهد بودم كه آيت الله العظمي خوانساري از اين جمعيت حمايت و طرفداري كردند. آيت الله العظمي صدر نيز همين طور حمايت مي كردند و حتي در مدرسه فيضيه مجلسي برپا كردند در حمايت از آوارگان مظلوم فلسطيني. در همين راستا در مسجد شاه سابق تهران هم مجلس ديگري به دعوت فداييان اسلام برگزار شد كه جمعيت مملو از بازاريان بزرگ تهران بود و مجلس شلوغي هم شد و در آن مجلس اقاي سيدعبدالحسين واحدي منبر رفتند و ساعتها هم طول كشيد اما مردم استقبال ميكردند.
يكي از خاطرات شيرينتان را در برخورد با شهيد نواب صفوي بفرماييد.
*آيت الله بدلا: روزي با شهيد نواب صفوي به مجلس عروسي يكي از اعضاي فداييان اسلام در قم رفتيم. شهيد نواب صفوي در بدو ورود فرمودند: تمام اين بساط را جمع كنيم و در عوض يك روضه بخوانيم اتفاقا سريع تمام مراسم را متوقف كردند و ايشان يك روضه بسيار زيبا خواندند و بعدش هم عقد جاري شد و مجلس به اتمام رسيد.
اگر براي مخاطبين نشريه يالثارات الحسين كه عمدتا نسل جوان و نوجوان مي باشند توصيهاي داريد بفرماييد؟
*آيت الله بدلا: توصيه من به اين عزيزان فقط تقوي الهي است البته معني كردن تقوي به صرف پرهيزكاري صحيح نيست چون لازمه تقوي حركت، سرعت و سبقت است. اگر كسي گوشه خانه بخوابد و هيچ كاري نكند كه نشد تقوي. بايد هم حركت داشته باشد هم در تقواي خود سرعت داشته باشد (وسار عواالي مغفره من ربكم) و هم در اين امور از ديگران سبقت بگيرد (فاستبقو الخيرات) در آخر بايد همه متقين را تحت شعاع تقوي خود قرار دهد (واجعلنا للمتقين اماما) معناي تقوي صرف پرهيزكاري درست نيست. به لفظ امروز بايد درتمام امور خود كنترل داشته باشد. اينكه در هر دو خطبه نماز جمعه به تقوي سفارش ميشود و يا در دعاي ندبه در سه نقطه دعا، از تقوي صحبت ميكند نشان دهنده اهميت تقوي است.
از حضرتعالي كه عليرغم نقاهت در اين گفتگو شركت كرديد تشكر ميكنيم و شفا و طول عمر بركت برايتان آرزومنديم.
منبع: يالثارات الحسين
/خ