آنچه در مییابیم جاهلیت معنایی چیزی بالاتر از ندانستن و علم نداشتن دارد و ظاهرا حالتی است که انسان فاصله جدی با خداوند دارد و برای رسیدن به خواسته خود هر کاری انجام میدهد. در قرآن و روایات مصداقهایی وجود دارد، اما وجه مشترکشان مدنظر است و ما باید به آن وجوه مشترک دقت کنیم. در واقع اسلام آمد تا این وضعیت را تغییر دهد و رفتارهای برخواسته از عادات درونی را اصلاح کند. در طول تاریخ نیز پیامبران الهی و اولیای خدا خود را از این عادات درونی دور کردهاند تا رفتارشان انسانی باشد. حاضر بودند هر سختی را به جان بخرند تا روحشان آلوده نشود؛ برای نمونه هنگامی که به حضرت یوسف تهمت زدند، ایشان از خدا میخواهد او را از آن محیط دور کند، حتی اگر گرفتار زندان یا سیاهچال شود.
در قرآن میخوانیم «یوسف گفت: پروردگارا؛ زندان برای من از آن چه مرا به سوی آن میخوانند محبوبتر است و اگر حیله را از من باز نگردانی من به سوی آنها تمایل میکنم و از جاهلان میشوم.»(یوسف/ 33) جهالت در اینجا به معنای هوسرانی و فساد آمده است. همچنین حضرت یوسف «گفت: آیا دانستید با یوسف و برادرش چه کردید؟ آنگاه که شما جاهل بودید.»(یوسف/ 89) در اینجا هم جهالت مساوی با رفتارهای زشت برادران در طول سالیان متمادی آمده است.
امام صادق(علیه السلام) در معنای جهالت میفرمایند: «هر گناهی که انسان مرتکب میشود، اگر آگاهانه باشد، در حقیقت جهل است، زیرا خود را در خطر قهر الهی قرار میدهد.» (المیزان، ج 7، ص 101) «احمدامین مصری» نویسنده و مورخ مسلمان(۱۸۸۶ـ ۱۹۵۴) نیز میگوید: «جهل در برابر علم نیست، بلکه به معنای سفاهت، خشم، تکبر و افتخارات بیجاست.»(فجرالاسلام، ص 60)
مردم زمان جاهلیت حتی به نامی که داشتند هم تکبر میورزیدند و با آن دیگران را آزار میدادند. برای نمونه پیامبر(صلوات الله علیه) نام مردی که «عزیز» بود و با آن تفاخر میکرد را به «عبدالرحمن» تغییر دادند تا بداند عبد خداست و خود را بزرگ نبیند.(اصول کافی، ج ۵، ص ۳۴۰) امام سجاد(علیه السلام) میفرمایند: «عصبیت مذموم جاهلی به این معناست که شخص، افراد شریر قوم خود را بهتر از افراد نیک قوم دیگر بداند و به آنان در اعمال ظالمانه کمک کند.»(اصول کافی، ج ۲، ص ۳۰۹).
امیرمؤمنان علی(علیه السلام) عصر جاهلیت را چنین توصیف میفرمایند: «خداوند پیامبر اسلام را وقتی فرستاد که از دیرباز پیامبری نیامده بود، ملتها در خوابی طولانی فرو رفته بودند، سر رشته کارها از هم گسیخته و آتش جنگها در همه جا شعلهور بود. دنیا را تاریکی، جهل و گناه تیره کرده بود. فریبکاری آشکار، برگهای درخت بشر پژمرده و زرد شده و امید ثمری از آن نبود. آبها فرو رفته و فروغ هدایت خاموش شده بود، بدبختی به بشر هجوم آورده و چهره کریه خود را نمایان کرده بود. ترس، دلهای مردم را فراگرفته و تنها پناهگاهشان شمشیر بود.» جالب آنکه پیامبر(صلوات الله علیه) شناخت آن دوره را به این معنا که از سنتهایش پیروی شود هم بیفایده دانسته است(اصول کافی، ج 1، ص 32)
به عبارتی ایشان غیر مستقیم فرمودهاند که هیچ نکته مثبتی نمیتوانیم در فرهنگ جاهلی پیدا کنیم که برای ما مفید فایده باشد. ضمن آنکه مهمترین ترس رسول خدا(صلوات الله علیه) از بازگشت مسلمانان به جاهلیت، نابودی کامل اسلام بود. حالتی که نه از اسلام و اخلاق و شریعت چیزی باقی میماند و نه زحمات پیامبر(صلوات الله علیه) و یارانش ثمر میداد.
بیم بازگشت به جاهلیت
هنگامی که رسول گرامی اسلام(صلوات الله علیه) از خداوند دستور گرفتند ولایت و جانشینی امیرالمؤمنین(علیه السلام) را ابلاغ بفرمایند، ایشان امتناع ورزیدند و از خداوند خواستند این فرمان را به تعویق بیندازد؛ دلیل مهمش را هم ترس از نپذیرفتن مسلمانان بیان کردند که در شماره قبل آمد. پیامبر(صلوات الله علیه) میترسیدند این ابلاغ در زمانی نامناسب انجام و موجب خروج مسلمانان از اسلام شود. آیات اول و دوم سوره معارج کسی را کافر مینامد که در برابر این دستور ایستادگی کرد.ماجرای این فرد اینگونه بود که وقتی خبر اتفاقات غدیرخم به شهرهای اطراف رسید، شخصی به نام «نعمانبنحارث فهری» (ظاهرا از مکه) به سرعت خود را به غدیرخم رساند و نزد پیامبر اکرم(صلوات الله علیه) آمد و عرض کرد: «تو به ما دستور دادی شهادت به یگانگی خدا و اینکه تو فرستاده او هستی دهیم، ما هم شهادت دادیم. سپس دستور به جهاد، حج، روزه، نماز و زکات دادی، ما همه اینها را نیز پذیرفتیم، ولی به اینها راضی نشدی تا اینکه این جوان (علیبنابیطالب) را به جانشینی خود منصوب کردی و گفتی «مَنکُنتُ مَولاهُ فَعَلِی مَولاهُ». آیا این سخن از ناحیه خودت است یا از سوی خداوند است؟» پیامبر اکرم(صلوات الله علیه) با آرامش فرمودند: «قسم به خدایی که معبودی جز او نیست، این از ناحیه خداوند است.» نعمان روی برگرداند در حالی که میگفت: «خداوندا! اگر این سخن حق است و از ناحیه تو، سنگی از آسمان بر ما بباران.» همان لحظه سنگی از آسمان بر سرش فرود آمد و او را کشت.
سپس آیات اولیه سوره معارج نازل شد.(تفسیر البرهان و تفسیر مجمع البیان) شاید این اولین عمل خداوند به وعدهاش درباره محافظت از این دستور بود؛ زیرا خداوند خلف وعده نمیکند: «إِنَّ اللَّهَ لَا یخْلِفُ الْمِیعَادَ»؛ همان وعده محافظتی که به پیامبر اسلام(صلوات الله علیه) داده و فرموده بود: «وَاللَّهُ یعْصِمُک مِنَ النَّاسِ»؛ خداوند تو را از (خطرات احتمالی) مردم، نگه میدارد.(مائده/ 67) همین آیه موجب شد شمشیرها در نیام بمانند و غیظها موقتا فرونشینند.
پیامبر رحمت(صلوات الله علیه) از بازگشت مسلمانان به دوران جاهلیت ترس داشتند و در دلیل به تعویق انداختن دستور خداوند فرموده بودند: «...شما به دوران جاهلیّت نزدیک هستید و در قلب برخی افراد کینه و دشمنی است و میترسم اگر انجام دادم، قبول نکنید...»(بحارالانوار، ج 35، ص 281) اما چرا پیامبر(صلوات الله علیه) چنین فرموده بودند؟ مگر جاهلیت چه شاخصههایی دارد؟ و اگر این اتفاق میافتاد چه میشد؟
معنایی دیگر از جهل
همچنین «احمد امین» نویسنده و مورخ مصری (1954ـ 1886) میگوید: «جهل در برابر علم نیست، بلکه به معنای سفاهت، خشم، تکبر و افتخارات بیجاست.»(فجرالاسلام، ص60) برخی علما مانند آیتالله سیدمحمدحسین مرتضوی لنگرودی نیز قائل هستند که: «جهل... در قرآن و روایات بیشتر به معنای نافرمانی به کار رفته است. یکی دیگر از تقسیمبندیهای جاهل، قاصر و مقصر است؛ قاصر به این معناست که فرد از حقیقت و احکام دینی اطلاعی ندارد و نمیداند که نمیداند؛ اما جاهل مقصر(آگاه) در قیامت مؤاخذه میشود.»پس کسانی که داخل دین آمده بودند، اگر به حال «جهالت» آن روز دچار میشدند، جمیع رذائل اخلاقی را با خود همراه میکردند و آنگاه در دنیا و آخرت سختترین عذابها را متحمل میشدند.
امیرمؤمنان حضرت علی(علیه السلام) عصر جاهلیت را چنین توصیف میکنند: «خداوند پیامبر اسلام را وقتی فرستاد که از دیرباز پیامبری نیامده بود، ملتها در خوابی طولانی فرو رفته بودند، سررشته کارها از هم گسیخته و آتش جنگها در همه جا شعلهور بود. دنیا را تاریکی، جهل و گناه تیره کرده بود. فریبکاری آشکار و برگهای درخت بشر پژمرده و زرد شده بود و امید ثمری از آن نبود. آبها فرو رفته و فروغ هدایت خاموش شده بود، بدبختی به بشر هجوم آورده و چهره کریه خود را نمایان کرده بود. ترس دلهای مردم را فراگرفته و تنها پناهگاهشان شمشیر بود.»
حضرت در جای دیگر میفرمایند: «هرگز مباد که شما نیز چونان جفاپیشگانِ جاهلیت باشید که نه در دین ژرفنگر بودند و نه از خدا اندیشهای درست داشتند.» از سوی دیگر، مهمترین ترس رسول خدا(صلوات الله علیه) از بازگشت مسلمانان به جاهلیت، نابودی کامل اسلام بود که چیزی از اسلام، اخلاق و شریعت باقی نمیماند و همه زحمات پیامبر(صلوات الله علیه) از بین میرفت. ( نویسنده: سید حسین خاتمی خوانساری)