اگر جنگ را حس نميكردم، باز هم دربارهاش مينوشتم
گفتوگو با رضا اميرخاني
گفتوگو از: صديقه رضوانينيا
به نظر من، دليلش اين است كه موضوع جنگ ما هنوز بيات نشده و به قول مرتضاي سرهنگي (مدير دفتر ادبيات و هنر پايداري) هنوز از زخم جنگاوران ما خون ميچكد؛ بنابراين، براي ما، جنگ هنوز موضوع تازهاي است و طبيعي است كه قالب خاطره هم براي ما جدّيتر و دلنشينتر باشد. مثلاً شما اگر كتاب «هفت روز آخر» رضا بايرامي را با كتاب «پل معلق» ايشان مقايسه كنيد، ميبينيد كتاب «پلِ معلق» گرچه شايد يكي از بهترين رمانهاي جنگي ما باشد، اما «هفت روز آخر» كه در قالب خاطره نوشته شده، داراي جايگاه بالاتري است و صاحب نوعي سبك است. يا بهترين كتاب احمد دهقان كه «سفر به گراي270درجه» است، روي خاطرات نويسنده بنا شده و نويسنده دارد خاطرهگويي ميكند. ويژگي داستاني هم دارد، ولي رمان- خاطره است. يا مثلاً كتاب خوب «داستانهاي شهر جنگي» كه حبيب احمدزاده آن را نوشته، باز ميبينيد متكي به خاطرات است و احمدزاده، خاطرات مستقيم خودش را بيان ميكند. البته در اين بين، كساني مثل مجيد قيصري در فضاي داستان كوتاه، تأملات بهتري دارند و خوب ميتوانند خاطره را به داستان تبديل كنند. اما به نظر من، نبايد ما به اين موضوع بدبين باشيم؛ هنوز زمان براي نوشتن كتاب در ساير قالبها، مثل رمان و داستان بلند و كوتاه و... هست؛ چون خيلي زمان از جنگ نگذشته است.
اتفاقاً احساس ميكنيم خيلي زمان از جنگ گذشته. چون نسلي كه جنگ را مستقيم ديده، در حال پيرشدن است و ما آرامآرام به دوراني ميرسيم كه كساني كه جنگ را نديدهاند. بايد درباره به قول شما پديده بزرگ جنگ بنويسند. به نظرتان آيا شكاف زماني و فكري بين نسلي كه جنگ را ديده و نسلي كه آن را نديده، باعث ايجاد نوعي خلأ در ادبيات دفاع مقدس نميشود؟
اينكه نسل جنگ در حال پيرشدن است، طبيعي است؛ اما اين خلأيي كه شما گفتيد، به نظرم به همّت امثال مرتضي سرهنگي پر شده؛ آنها با ثبت علمي و روشمند خاطرات رزمندگان دفاع مقدس، اين خلأ را براي هميشه پر كردند. ارزش كار امثال مرتضي سرهنگي و هدايتالله بهبودي و ديگران در ثبت خاطرات دوران جنگ، اينطور موقعها نمودار ميشود. با وجود اين، به نظر من خيلي نبايد نگران بود كه نسل دوم كه جنگ را نديده درباره آن بنويسد. ضمن اينكه نسلي كه تا پنجاه سال بعد از جنگ ميآيد، خودش در معرض خاطرات جنگ هست؛ يعني ميتواند شنونده مستقيم خاطرات جنگ باشد. اما به ذهنم ميرسد كه بايد بيشتر درباره ثبت خاطرات رزمندهها كار كنيم، قبل از اينكه آنها را از دست بدهيم. عليرغم همه ي تلاشهايي كه شده، اما هنوز خيلي جاي كار داريم؛ چون دوستاني هم كه اين كار را انجام ميدهند، امكانات لازم را در اختيار ندارند. اما بايد قبول كنيم كه يكي از بهترين و دقيقترين ثبت خاطرات در جنگهاي اخير جهان، در جنگ ايران و عراق صورت گرفت. بنابراين، تا اينجا اوضاع خيلي هم بد نيست.
شما خودتان جنگ را از نزديك ديديد؟
رفتوآمد داشتم؛ جنگ را حس كردهام، اما اينكه اسم خودم را رزمنده بگذارم، اصلاً. چون رزمنده كسي است كه حداقل سالي بر او در جبهه گذشته باشد؛ ولي براي ما اينطور نبود؛ اما همان حداقل روزهايي كه بودم و چيزهايي كه ديدم خيلي تأثيرگذار بوده؛ اما با فرض اينكه جنگ را نميديدم، باز هم درباره آن مينوشتم. چه واقعهاي بزرگتر از جنگ كه آدم درباره آن بنويسد؟ جاي تأسف است كه كسي نسبت به اين واقعه ي سترگ، بياعتنا باشد. به نظرم بيشتر از اينكه از اين غفلت لطمه بخورد، خود ما نويسندهها لطمه ميخوريم.
خيليها، به ويژه رزمندگان دوران جنگ، معتقدند تفاوت اصلي دفاع مقدس ما با ساير جنگهايي كه در دنيا اتفاق افتاده، در معنويت نهفته در آن است. به نظر شما، آثاري كه در اين سالها در حوزه ادبيات دفاع مقدس خلق شدهاند، توانستهاند ابعاد معنوي و عرفاني جنگ را به تصوير بكشند و مطرح كنند؟
ادبيات و داستان، مجبورند واقعگرا باشند. اگر از اين زاويه نگاه كنيم، پاسخ مثبت است و در ادبيات دفاع مقدس، اين اتفاق افتاده و آن حقايق معنوي كه در جنگ ما جاري بود، مطرح شده و اگر هم در اثري اين واقعيت بيان نشده، غرضورزي نويسنده بوده است.
از جمله اين مفاهيم معنوي كه در جنگ ما حضوري محوري و اساسي داشت، فرهنگ عاشورا و كربلاست. نويسندگان دفاع مقدس، تا چه اندازه به اين حضور محوري توجه كردهاند؟
حقيقت اين است كه جنگ ما به شدّت متأثر از كربلا و فرهنگ آن است. حتي متأثر از مرگآگاهي فرهنگ ايران باستاني است كه به نظر من به دليل همين فرهنگ مرگآگاهي ايران باستان است كه ما اينقدر زود فرهنگ عاشورا را ميپذيريم و با آن ارتباط برقرار ميكنيم؛ يعني اين مفاهيم معنوي در كهنالگوي ذهني ما وجود دارد؛ چه در كهنالگوي ذهني كساني كه جنگيدند و چه در كهنالگوي ذهني كساني كه قلم دست گرفتند تا از آن واقعه بنويسند.
شما خودتان به عنوان نويسندهاي كه چند اثرش در اتباط با دفاع مقدس نوشته شده، چقدر در آثارتان به اين مفاهيم معنوي توجه كرديد؟
من در بعضي از كتابهايم سعي كردم به اين مفاهيم، به خصوص مفهوم شهيد و شهادت توجه جدّي داشته باشم. خاصه در كتاب آخرم، رمان «بيوتن» با مفهوم رجعت كار كردم؛ رجعتي كه در عصر ظهور اتفاق ميافتد. به يك معنايي در اين كتاب خواستم رجعت بعضي از شهدا را نشان دهم و سعي ميكنم بعد از اين هم توجه كنم.
اصولاً داستان چقدر ميتواند مفاهيمي اينچنيني را كه متافيزيكي و فراذهني هم هستند، مطرح كند؟
داستان، ابزاري براي طرح مفاهيم مورد نظر نويسنده است. خودش چيزي نيست كه بگوييم قابليت دارد يا ندارد. مهم اين است كه نويسنده قابليت طرح اين مفاهيم را داشته باشد. اين قابليت، با نوعي تصفيه و تزكيه نفس بدست ميآيد كه گمان نميكنم كسي به راحتي بتواند آن را كسب كند. به دست آوردنش خيلي سخت است.
آقاي اميرخاني! يكي از ويژگيهاي مهم ادبيات جهان، بخصوص كتابهاي داستان و رمان، تبديل آنها به آثار سينمايي و تلويزيوني است. كتابهاي ادبيات جنگ هم در دنيا از اين قاعده مستثني نيست و براساس آنها، فيلم سينمايي ساخته شده است؛ اما در كشور ما با وجود اينكه آثار ادبي دفاع مقدس از اين قابليت برخوردار بودند كه در قاب تصوير ارائه شوند، تاكنون اين كتابها تبديل به سناريو و فيلم نشدند. علّت چيست؟
البته اينطور نيست كه اين كتابها اصلاً تبديل به فيلم و فيلمنامه نشده باشند. يكسري حركتهايي شده، مثلاً برخي از نويسندگان دفاع مقدس، مثل حبيب احمدزاده، مشاور كارگردان در برخي فيلمهاي دفاع مقدس بودند و براساس آثارشان هم فيلم ساخته شده. نمونهاش فيلم «اتوبوس شب» به كارگرداني كيومرث پوراحمد است كه براساس كتاب آقاي احمدزاده نوشته و ساخته شد، يا فيلم سينمايي «پاداش سكوت» مازيار ميري، براساس كتاب «من قاتل پسرتان هستم» اثر احمد دهقان ساخته شد؛ پس اين مطلب، عموميت ندارد. اما اينكه چرا داستانها و كتابهاي بيشتري تبديل به فيلم نشدند با وجود اينكه قابليتش را هم داشتند، اين برميگردد به سير طبيعي صنعت سينما در كشور ما كه متأسفانه حلقه ي مفقودهاي با كلّ ادبيات ما دارد؛ يعني هنوز بين ادبيات كشور ما و سينمايش ارتباط و تعامل برقرار نشده است. در همه جاي دنيا، تبديل داستان به فيلمنامه، شغل و حرفه ي گروه خاصي محسوب ميشود. اين كار را نه داستاننويس انجام ميدهد و نه فيلمنامهنويس؛ بلكه كساني هستند كه تخصصشان تبديل داستان به فيلمنامه است؛ اما متأسفانه در كشور ما هنوز اين گروه اعلام موجوديت نكردهاند. به نظرم ميرسد اگر اين حلقههاي مفقوده رفع شوند، آن وقت داستانهاي فراواني در ادبيات ما پيدا ميشوند كه ميتوانند و كاملاً قابليت اين را دارند كه به فيلمنامه تبديل شوند؛ منتهي بايد كساني كه تخصصشان اين هست، وجود داشته باشند تا بتوانند آثار ادبي ما را انتخاب و تبديل به متنهاي دراماتيك سينمايي كنند.
برخي از نويسندگان دفاع مقدس، بر اين اعتقادند كه آثار خلق شده در حوزه ادبيات دفاع مقدس، ميتوانند ترجمه شوند و با مخاطبان خارج از كشور هم ارتباط برقرار كنند؛ به نظر شما چرا اين اتفاق، جز براي يكي- دو كتاب دفاع مقدس، براي ساير آثار نيفتاده است؟
فقط كتاب «سفر به گراي 270درجه» احمد دهقان و «شطرنج با ماشين قيامت» حبيب احمدزاده ترجمه شده كه نميشود آن را تعميم كلّي داد و گفت كه كتابهاي جنگ ترجمه شدهاند؛ چون همين دو كتاب هم به همّت عده اندكي در حوزه هنري ترجمه شده و عزم و اراده ملّي پشت سر اين ماجرا نبوده است و در هر دو مورد هم ما به سراغ مترجماني رفتيم كه به هر دو زبان مسلّط بودند؛ خاصه زبان مقصد كه در مورد اين دو كتاب، انگليسي بوده. خب همين كه در جستوجوهاي اينترنتيِ كتابها و داستانهاي دفاع مقدس، بالأخره ما دو تا كتاب پيدا كنيم كه ترجمه شدهاند، خودش ارزشمند است.
البته سر راه ترجمه كتابهاي دفاع مقدس، موانعي هم هست كه نميشود آنها را ناديده گرفت؛ مثلاً اصطلاحات و تعبيراتي در فرهنگ جبهه و جنگ ما وجود دارد كه فهم آن براي كساني كه مسلمان نيستند و با فرهنگ اسلامي و شيعي آشنايي ندارند، امر دشواري است...
اما به نظر من، همانطور كه بسياري از مفاهيمي كه در تمدن غرب بوده و هست كه ما با آنها آشنايي نداشتيم و با زحمت و تلاش مترجمان و در حقيقت، كشف آنها اين مفاهيم به ما منتقل شده، همانگونه ما هم بايد مترجماني داشته باشيم كه بتوانند اين مفاهيم را منتقل كنند. اين ديگر به توان و استعداد مترجم بستگي دارد.
آقاي اميرخاني! وضعيت ادبيات دفاع مقدس را در حالحاضر چطور ارزيابي ميكنيد؟
وضعيت ادبيات دفاع مقدس، بسيار مناسب است و اين ادبيات، به عنوان يك گونه در ادبيات كشور ما از جايگاه برجستهاي برخوردار است. به نظر من، ادبيات دفاع مقدس، بهترين و پرمخاطبترين ژانر ادبي كشور ما در حالحاضر است. مردم هم به اين ادبيات خيلي علاقه مندند و چون خودشان هم در آن نقش دارند، خوب توانستهاند با آن ارتباط برقرار كنند. اين حرف، نتيجه يك مقايسه است؛ به اين معنا كه اگر شما ادبيات دفاع مقدس، به خصوص در حوزه رمان و داستان را با كلّ ادبيات كشور بسنجيد، كاملاً مشخص است كه اين ادبيات، وضعيت بسيار خوبي دارد و در حجم بالايي هم مخاطب دارد؛ اما اگر بخواهيم نسبت ادبيات دفاع مقدس را با پديده بزرگ دفاع مقدس مقايسه كنيم و با اين نگاه درباره ادبيات دفاع مقدس به قضاوت بنشينيم، آن موقع بايد بگويم كه ادبيات دفاع مقدس ما هنوز نتوانسته راوي خوبي براي آن اتفاق بزرگ باشد و خيلي با جايگاه مطلوب فاصله دارد. بايد زمان داد. اصولاً ادبيات داستاني در ايران خيلي سابقه طولاني ندارد و بايد زمان بگذرد تا ما شاهد خلق داستانهاي خوب ايراني، به ويژه در حوزه دفاع مقدس باشيم.
به نظرتان، مهمترين آسيبي كه متوجه ادبيات دفاع مقدس ماست چيست؟
بزرگترين مشكل ادبيات دفاع مقدس ما، اين است كه نويسندگان ما به جاي ارتباط با مردم، مجبور به ارتباط با دولت شدهاند. مخاطبان اصلي ادبيات دفاع مقدس، مردماند، نه كارشناسان دولتي. ولي متأسفانه در بسياري از كتابهاي دفاع مقدس، عوض مردم، دولت جاي مخاطب نشسته است.
چه آيندهاي را براي ادبيات دفاع مقدس پيشبيني ميكنيد؟
آيندهاي بسيار روشن، درخشان و باشكوه.
منبع: نشريه امتداد - ش 44