بررسي ديدگاه هاي فلسفه اجتماعي آيت الله محمدباقر صدر (1313-1359هـ ش) (2)
ب) هستي جامعه
معروف ترين طرفدار نظريه اول در ميان فلاسفه اسلامي معاصر، شهيد مرتضي مطهري رحمت الله است که آن را در کتاب جامعه و تاريخ خود به خوبي شرح کرده است. از نظر شهيد مطهري رحمت الله «جامعه مرکب حقيقي است از نوع مرکبات طبيعي، ولي ترکيب روح ها و انديشه ها و عاطفه ها و خواست ها و اراده ها و بالاخره ترکيب فرهنگي نه ترکيب تن ها و اندام ها... افراد انسان که هرکدام با سرمايه اي فطري و سرمايه اي اکتسابي از طبيعت، وارد زندگي اجتماعي مي شوند، روحاً در يکديگر ادغام مي شوند و هويت روحي جديدي که از آن به روح جمعي تعبير مي شود، مي يابند. اين ترکيب خود يک نوع ترکيب طبيعي مخصوص به خود است که براي آن شبيه و نظيري نمي توان يافت. اين ترکيب از آن جهت که اجزاء هويت جديدي مي يابند، ترکيب طبيعي و عيني است، اما از آن جهت که کل و مرکب به عنوان يک واحد واقعي وجود ندارد، با ساير مرکبات طبيعي فرق دار» (مطهري، [بي تا]، ص 18-19). شهيد مطهري رحمت الله سپس اين نظريه را که به نظريه «اصاله الفرد و اصاله الجمع» موسوم است، با برداشت قرآني نيز تأييد مي کند: «قرآن براي امت ها (جامعه ها) سرنوشت مشترک، نامه ي عمل مشترک فهم و شعور، عمل، طاعت و عصيان قائل است. بديهي است امت اگر وجود عيني نداشته باشد، سرنوشت و فهم و شعور و صاعت و عصيان معنا ندارد؛ اينها دليل است که قرآن به نوعي حيات قائل است که حيات جمعي و اجتماعي است. حيات جمعي صرفاً يک تشبيه و تمثيل نيست، يک حقيقت است؛ همچنان که مرگ جمعي نيز يک حقيقت است» (همان، ص 21-22).
جدي ترين طرفدار نظريه دوم يعني نظريه «اصاله الفرد» فيلسوف معاصر، محمد تقي مصباح يزدي است که آن را به طور تفصيلي در کتاب جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن شرح داده است. او بدون ذکر نام شهيد مطهري رحمت الله در شرح نظريه وي گفته است: «بعضي از دانشمندان و نويسندگان اسلامي هم بر اين رفته اند که جامعه، خود از نوعي حيات که مستقل از حيات يکايک افراد است برخوردار مي باشد، هرچند اين حيات جمعي وجود جدايي از وجود حيات فردي ندارد، بلکه در افراد پراکنده شده و حلول کرده است؛ بنابراين جامعه، قوانين و سنتي متمايز از قوانين و سنت حاکم بر اعضاي خود دارد که بايد شناخته شود. اجزاي جامعه که همان افراد انسان اند، استقلال هويت خود را - ولو به نحو نسبي - از دست مي دهند، ولي در عين حال استقلال نسبي شان محفوظ است؛ زيرا حيات فردي و فطرت فردي و مکتسبات فرد از طبيعت به کلي در حيات جمعي حل نمي شود، در حقيقت انسان با دو حيات و دو روح و دو تن زندگي مي کند: يکي حيات و روح و من فطري انساني که مولود حرکات جوهري طبيعت است و ديگري حيات و روح و من جمعي که زاييده ي زندگي اجتماعي است و در من فردي حلول کرده است (مصباح يزدي، 1379، ص 79-80). او سپس به نقد اين ديدگاه پرداخته مي گويد: «اين قبيل سخنان اگر از مقوله بيانات خطابي و شعري، يعني مبني بر مسامحه و تشبيه باشد، جاي چون و چرا ندارد...؛ ولي اگر... اعتقاد به دو روح و دو هويت براي هر انسان باشد به کلي مردود است. ...اعتقاد به دو روح و دو هويت براي هر انسان کاملاً سخيف و باطل است» (همان، ص 81).
به هر تقدير، مجموع عبارات شهيد محمدباقر صدر در اين زمينه، کاملاً ناسازگار و ناهمخوان است. صدر در يک دسته از نوشته ها به نقد نظريه «اصاله الجمعي» و هستي واقعي جامعه پرداخته آن را نظريه اي مارکسيستي منبعث از هگل تقلي کرده و در شرح آن اظهار داشته است: «لکن شايسته نيست همانند تعدادي از فلاسفه اروپايي دچار توهم شويم و جامعه را موجودي هيولايي، داراي وحدت وجودي اندام واره اي، مستقل از افراد، که هر فرد آن، به مثابه ي سلولي در اين هيولاي بزرگ جاي گرفته در نظر آوريم. اين تصور هگل و تعدادي از فلاسفه اروپايي (طرفدار او) است... ولي تصوري نادرست است و ما نيازي نداريم که دچار اغراق در تخيل تا بدان درجه شويم که از اين هيولاي اسطوره اي مرکب از افراد بحث کنيم. از نظر ما، چيزي جز افراد، جز زيد و بکر و خالد وجود ندارد. از نظر ما موجودي اصيل پنهان در وراي افراد وجود ندارد» (صدر، 1400 ق، ص 99-100).
صدر همين نگرش را در مکتوبي ديگر نيز مورد تأکيد قرار داده است: «اقتصاد اشتراکي به جامعه، به عنوان موجود بزرگي مي نگرد که افراد در آن ذوب شده و جاي هر فرد درآن همانند جاي سلول در يک عضو بدن است. طبق اين نظريه که افراد را در آزمايشگاه بزرگ اجتماعي حل کرده و در هيولايي بزرگ ذوب مي کند، اعمالي که توسط افراد جامعه انجام مي شود، ديگر عمل افراد نخواهد بود، زيرا افراد همگي در موجودي بزرگ [به نام جامعه] ذوب شده و رابطه ي عامل عمل با نتيجه ي عملش قطع مي شود و جامعه، عامل حقيقي [عمل ها] و مالک نتيجه عمل همه افراد خواهد بود...؛ ولي ديدگاه اسلام با اقتصاد شيوعي و اشتراکي متفاوت است...؛ زيرا اسلام جامعه را به عنوان موجودي بزرگ در وراي افراد که آنها را از اين سو، به آن سو سوق مي دهد، در نظر نمي گيرد؛ و [اساساً] جامعه چيزي نيست جز کثرت بي شماري از افراد؛ از اين رو ديدگاه واقعي اين است که افراد را به عنوان بشري که حرکت مي کنند و عمل مي کنند، مورد توجه قرار دهيم» (صدر، 1398 ق، ص 309-311).
شهيد صدر در عين حال در دسته اي ديگر از نوشته هاي خود، بر هستي واقعي جامعه متمايز از هستي افراد تصريح کرده و آن را با آيات متعدد قرآني مستند ساخته است: «از جمله آيات کريمه اي که اين ديد کلي- که تاريخ داراي سنت و قانون است - را به ما مي دهد، آيه 49 سوره يونس و آيه 34 سوره اعراف با مضموني شبيه به هم است: "لکل امه اجل اذا جاء اجلهم فلايستأخرون ساعه ولا يستقدمون": براي هر امتي اجل/ عمري است که هنگامي که اجل آن افراد در رسد، نه ساعتي به عقب انداخته مي شود و نه به جلو. در اين دو آيه شريفه، ملاحظه مي کنيم که کلمه اجل / مدت/ عمر به امت نسبت داده شده است؛ يعني به وجود جمعي/ مجموعي مردم و نه به اين افراد و يا به آن فرد؛ پس در اين صورت فراتر از اجل/ عمر محدود محتوم هر فرد انساني، اجلي ديگر و عمري ديگري براي هستي اجتماعي آن افراد وجود دارد؛ يعني براي امت در معناي جامعه اي که بين افراد آن علايق و ارتباطاتي براساس مجموعه اي از افکار و اميال و قوا و استعدادهاي [مشترک] وجود دارد، اين جامعه که قرآن کريم از آن به امت تعبير مي کند، براي آن عمر، مرگ، حيات و حرکت هست؛ همان گونه که فرد حرکت مي کند و زنده است و بعد مي ميرد، امت نيز اين چنين است، زنده است و سپس مي ميرد. همان گونه که مرگ فرد تابع عمر و قانون و قاعده است، عمر و اجل امت ها نيز تابع ضابطه و قانون است» (همان، ص 56-57).
حال ممکن است در جمع بين عبارات ناسازگار فوق معتقد شويم دسته اول، تحرير و نوشته صدر بوده و دسته دوم تقرير متن مکتبوب شده و سخنراني اوست که به سبب شهادت او، هيچ گاه بازبيني و بازنويسي نشده است؛ و همه مي دانيم که بازنويسي و اصلاح خطابه ها و سخنراني ها نيز در بين دانشمندان امري رايج بوده و هست. اگر مجال بازبيني براي صدر دست مي داد، او اين ناسازگاري را مرتفع مي ساخت ولي بايد متوجه بود که سخنراني هاي او نيز با هم ناسازگار است. برخي از مضامين سخنراني شماره چهار او در کتاب المدرسه القرآنيه با برخي از عبارات سخنراني شماره شش ايشان در آن کتاب متعارض و غيرقابل جمع است. در سخنراني اول براي جمع و جامعه، هستي مستقل و عمر و اجل قائل است و «اصاله الجمعي» مي شود؛ در حالي که در سخنراني بعدي، آن را کاملاً نفي مي کند و اصالت را منحصراً از آن فرد تصوير مي کند. در مجموع، به نظر مي رسد نظريه ي بينابين «اصاله الفرد و اصاله الجمع» شهيد مطهري رحمت الله را مي توان با شواهد و قرائن تجربي تأييد نمود. قياس يک جامعه، قياس يک برنامه رايانه اي است که توسط بشر نوشته و به کار گرفته مي شود، ولي در ادامه وجودي مستقل و متمايز از اذهان نويسندگان و طراحان خود پيدا مي کند، در عين حال پوياست و قابل تغيير و کم وزياد شدن است. جوامع نيز اين چنين اند، عين افراد نيستند بلکه از حاصل جمع تعامل و کنش و واکنش افراد، بافت و شبکه نظام مند و الگوداري از روابط اجتماعي پديد مي آيد که پوياست، قابل تغيير وتوسعه است، همراه با افراد و حاکم بر رويه و رفتار افراد است ولي عين آنها نيست؛ مستقل و متمايز است؛ خارجي و عيني و قابل مشاهده است؛ در عين حال ترکيبي منحصر به فرد است هستي و وجودي منحصر به فرد دارد، نمادين است قابل قياس با ساير اعيان و اشيا و مرکبات طبيعي و صناعي نيست، وضعيت آن از طريق آثار و کارکردهاي آن شناخته مي شود؛ از اين رو، گاه در اوج حيات و قدرت و حِدّت و اعتلاست و گاه در نهايت ضعف، سستي و از هم پاشيدگي و قهقرا.
ج) چيستي جامعه
در عين حال آيت الله مصباح يزدي، علي رغم تأکيدات مستمر خطابي اش بر اهميت فرهنگ و هويت فرهنگي جامعه، به طور ضمني از ماهيت سياسي و مديريتي جامعه حمايت کرده است. وي در ابتدا تعريف جامعه به عنوان «مجموعه اي از انسان هايي که با هم زندگي مي کنند، کارهايشان مستقل و مجزاي از يکديگر نيست، بلکه تحت يک نظام تقسيم کار با هم مرتبط است و آنچه از کار جمعي شان حاصل مي آيد در ميان همه شان توزيع مي شود» (مصباح يزدي، 1379، ص 23) را به لحاظ نظري بدون اشکال دانسته سپس به منظور رفع اشکال عملي آن قيد «حکومت واحد و استقلال سياسي» را برآن افزوده است؛ براين اساس، «جامعه گروهي از مردم است که در يک نظام جداگانه سازمان يافته اند و امورآن را مستقل از نظارت بيروني اداره مي کنند؛ ...خواه همه ي افرادش از يک نژاد و داراي يک رنگ، پوست باشند و خواه نباشند؛ خواه همگي به يک زبان تکلم کنند و خواه به چند زبان؛ خواه در محدوده اي زندگي کنند که مرزهاي جغرافيايي طبيعي، آن را از ساير سرزمين ها جدا مي کند و يا در دو يا سه يا چند منطقه جدا و حتي دور از هم به سر ببرند» (همان، ص 24). او پس از طرح چند خرده ايراد به تعريف فوق و پاسخ به آن سرانجام اظهار داشته است: «با اين همه، ضابطه ي حکومت واحد و استقلال سياسي براي وحدت و تشخص يک جامعه با ارزش و معتبر تلقي مي شود» (همان، ص 25).
متأسفانه صدر هيچ تعريفي از جامعه و يا به تعبير وي امت، ارائه نداده است. عبارات او در اين عرصه به گونه اي نيست که بتوان از مجموع نوشته هاي او، تعريفي را بازسازي نمود و از اين طريق ماهيت حيات امت ها را کشف کرد.
نتيجه
منابع:
1-افلاطون، جمهوري، ترجمه محمدحسن لطفي،ج2، چ3، خوارزمي،1380.
2-جمشيدي، محمدحسين، انديشه سياسي شهيد رابع، امام سيدمحمدباقر صدر رحمت الله، تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين المللي، 1377.
3-حسيني، محمد، الامام الشهيد السيد محمدباقر الصدر، بيروت: دارالفرات،1410 ه ق.
4-سروش، عبدالکريم، فلسفه تاريخ، تهران: پيام آزادي 1360.
5-صدر،سيد محمدباقر، اقتصاد ما،ترجمه سيدکاظم بجنوردي، ج 1 و2
6-ــــــــــــــ، اقتصادنا، بيروت: دارالکتاب اللبناني، 1398 ه ق /1977م.
7-ــــــــــــ، الاسلام يقود الحياه، قم: مطبعه الخيام، 1399 ه ق (کتابچه 1-6).
8- ــــــــــــ، المدرسه الاسلاميه؛ تهران: دارالکتاب ايراني، [بي تا].
9-ــــــــــــ، المدرسه القرآنيه، بيروت: دارالتعارف للمطبوعات 1400 ه ق.
10-ـــــــــــ، تشيع مولود طبيعي اسلام؛ ترجمه علي حجتي کرماني،تهران: کانون نشر و پژوهش هاي اسلامي [بي تا].
11-ـــــــــــ، رسالتنا؛ تهران: مکتبه النجاح 1402 ه ق .
12-ــــــــــ، سنت هاي تاريخ در قرآن؛ ترجمه سيد جمال موسوي؛ تهران: روزبه، [بي تا].
13- ــــــــــ، فلسفتنا؛ الطبعه الثاني عشر، بيروت: دارالتعارف للمطبوعات، [بي تا].
14-طباطبايي، محمدحسين، اصول فلسفه وروش رئاليسم، ج 2، تهران : صدرا [بي تا].
15-فارابي، ابونصر؛ آراء اهل المدينه الفاضله؛ الطبعه السادسه، بيروت: دارالمشرق،1991 م.
16- قپانچي، سيد صدرالدين، الجهاد السياسي للسيد الشهيد الصدر؛ تهران، المجلس الاعلي للثوره الاسلاميه في العراق، 1404 ه ق.
17- ـــــــــــ، الفکر السياسي للسيد الشهيد صدر، تهران: المجلس الاعلي، [بي تا].
18-ــــــــــــ، انديشه هاي سياسي شهيد سيدمحمدباقر صدر، ترجمه ب. شريعتمدار؛ تهران؛ مؤسسه فرهنگي رسا، [بي تا].
19-ـــــــــــــ، دورالشهيد الصدر في الحوزه العلميه؛ تهران: المجلس الاعلي الثوره الاسلاميه في العراق، 1404 ه ق.
20- کاپلستون، فردريک؛ تاريخ فلسفه (جلد اول قسمت دوم)؛ ترجمه سيد جلال الدين مجتبوي، تهران: علمي و فرهنگي، 1362.
21-کوئن، بروس؛ مباني جامعه شناسي، ترجمه غلامعباس توسلي و رضا فاضل، ج 12 تهران: سمت 1380.
22-کولايي، الهه و ديگران، يادواره شهيد آيت الله سيدمحمدباقرصدر، تهران: ناصر، 1360.
23-گيدنز، آنتوني؛ جامعه شناسي، ترجمه منوچهر صبوري، ج 2، تهران: ني، 1374.
24- مصباح يزدي، محمد تقي، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، چ 2، تهران: شرکت چاپ و نشر بين الملل، 1379.
25- مطهري، مرتضي؛ جامعه و تاريخ، قم: دفتر انتشارات اسلامي، [بي تا].
26- موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني رحمت الله، صحيفه امام خميني رحمت الله، ج 7، چ 1، 1378 و ج 8 ، چ 2، 1379.
27- plato:The Republic; Trans by G.M.A Crube:Indiana Hackett publishing,Inc,1974.
منبع: شيعه شناسي- 23