در ازل هر کو به فيض دولت ارزاني بود
شاعر : حافظ
تا ابد جام مرادش همدم جاني بود |
|
در ازل هر کو به فيض دولت ارزاني بود |
گفتم اين شاخ ار دهد باري پشيماني بود |
|
من همان ساعت که از مي خواستم شد توبه کار |
همچو گل بر خرقه رنگ مي مسلماني بود |
|
خود گرفتم کافکنم سجاده چون سوسن به دوش |
زان که کنج اهل دل بايد که نوراني بود |
|
بي چراغ جام در خلوت نمييارم نشست |
رند را آب عنب ياقوت رماني بود |
|
همت عالي طلب جام مرصع گو مباش |
کاندر اين کشور گدايي رشک سلطاني بود |
|
گر چه بيسامان نمايد کار ما سهلش مبين |
خودپسندي جان من برهان ناداني بود |
|
نيک نامي خواهي اي دل با بدان صحبت مدار |
نستدن جام مي از جانان گران جاني بود |
|
مجلس انس و بهار و بحث شعر اندر ميان |
اي عزيز من نه عيب آن به که پنهاني بود |
|
دي عزيزي گفت حافظ ميخورد پنهان شراب |
|