توصیهای به خواننده
در بین خانوادههای ایرانی مرسوم است که جلساتی گذارده میشود که در آن به قرائت حدیث کساء میپردازند. این رسمی بسیار پسندیده و شایسته است. لذا شاید درست آن باشد که علاوه بر خواندن خود حدیث، به آنچه از محتوای آن میتوان دریافت کرد نیز پرداخته شود.(1)از آنجا که مدتهاست به تدریس دروسی اشتغال دارم که زمینهساز اصلاح و تربیت جامعه است، نکتههایی در این حدیث شریف یافتهام که مایلم در بین خانوادهها جاری گردد و همه برای یکدیگر بازگو کنند تا رفتاری شایسته را به یکدیگر آموخته باشند.
پیشگفتار
واقعه ی مندرج در حدیث کساء یک مراسم نمادین است برای معرفی برگزیدگان عالم به آدمها؛ یعنی معرفی نمونههایی از انسانهای کامل که اگر سرمشق زندگی مردم قرار گیرند، بشریت، زندگی مطلوبی خواهد داشت و انسانها به سرحد کمال خواهند رسید.در این نوشتهها سعی کردهام برداشتهای خود را به نحوی بیان کنم که قابل فهم برای همه باشد و تا آنجا که ممکن است هر بخشی با معنائی ساده توصیف گردد که هیچ کس از درک آن معنی، ناتوان نباشد.
مقدمه
براساس اصل 67 قانون اساسی، قوه ی قضائیه موظّف به پیگیری از وقوع جرم است.با مطالعه ی حدیث کساء(2) و تدبر و تدقیق در روشی که هر یک از شخصیتهای مطرح شده در این حدیث (در رفتار خود) از خویش بروز میدهند و نیز تسرّی این رفتار در فرهنگ جامعه میتوان برای مردمی که سرلوحه ی عمل خود را الگوگیری و سرمشقگیری از چنین رفتاری قرار میدهند، فرهنگی پاکیزه و بزرگوارانه و خردمندانه توأم با نهایت عشق و علاقه به یکدیگر و حداکثر احترام و تواضع نسبت به یکدیگر را آموخت.
هم قوه ی قضائیه و هم دولت، هر کدام برحسب وظیفهای که قانون اساسی بر عهدهشان گذارده است(3)، اگر این حدیث گرامی را تبلیغ و تفسیر شایسته کنند، توانستهاند تا حدّی از عهده ی برخی از وظایف عمومیشان در قبال درست کردن و اصلاح کردن و تربیت نمودن آحاد جامعه برآیند.
با چنین فکری که خوب است در این راه به قوه ی قضائیه کشور کمکی کرده باشم، بسم الله گفتم و قلم بر کاغذ گذاشتم.
ضمناً با خواننده ی این مطالب سخنی دارم و آن اینکه کسی این یادداشتها را نوشته است که سالها در یک کشور مسیحی زندگی کرده است و شاید دهها کتاب در زمینه ی مسائل مربوط به حقوق بشر خوانده است و مقالههایی گوناگون درباره ی حقوق بشر نوشته است و کنفرانسها و سمینارهای متعدد مربوط به حقوق بشر را طی کرده است و به ویژه آنکه مدتی تحقیقات اصلی او در دوره ی دکترا، مسائل مربوط به حقوق بشر بوده است ولی بعد از این همه، تازه به این نکته رسیده است که:
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
و آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا میکرد
نکته اول
«عن فاطمة الزهرا (سلام الله علیها)، بنت رسول الله (صلّی الله علیه و آله)»:از فاطمه زهرا (سلام الله علیها) دختر رسول خدا (صلّی الله علیه و آله)
اینچنین آوردن و نقل کردن قضایای اتفاقیه و بیان تاریخ، سبکی خاص است که بیشتر در روش بیان روایات و احادیث معصومین (علیهم السلام) مرسوم است. بدین نحو گفتهای را که نقل میکنند ابتدا برای اطمینان دادن به خواننده یا شنونده ی آن، نام راوی را ذکر مینمایند که با شنیدن و روبرو شدن با آن نام بتوان به صحت بیشتر آن پی برد و یا اینکه به هر حال بیان شود که چه کسی دارد این گفته را ذکر میکند و اما ما حالا دقت کنیم: این فاطمه عزیز ماست که دارد چیزی را بیان میکند. پس این خبر حتماً خیلی مهم است. زیرا فاطمه ما چیزی را بیهوده نمیگوید و حالا که می گوید نشان از خبری است خاص و مهم.
نکته دوم
«قال سمعت فاطمة أنها قالت»گفت: شنیدم از فاطمه که فرمود
اینکه در ابتدای این حدیث بر نام حضرت فاطمه زهرا تأکید و تکیه می شود نکتهای است حساس از این جهت که حضور فعال ایشان در عرصه ی رساندن پیام و بیان حقایق نشان داده شود.
دقت کنیم: این خبر را حضرت علی (علیه السلام) یا حضرت امام حسن (علیه السلام) یا حضرت امام حسین (علیه السلام) که هر کدام از جمله رهبران معصوم و راستین امتند، نقل نمیکنند بلکه یک بانو آن هم بانویی جوان نقل میکند. (که البته مورد وثوق تمام امت است)
با قبول این حدیث میتوان اعتماد کردن و یقین حاصل کردن به گفته ی یک زن را دریافت کرد و ضمناً میتوان به عظمت ناقل آن، «حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)» پی برد.
به عبارت دیگر: خبری که در حدیث کساء از آن یاد میشود شاید مهمترین خبر درباره ی چرائی آفرینش هستی باشد. پس نگاه کنیم و ببینیم که آن را از زبان چه کسی میشنویم؟ او یک زن است.(4)
نکته سوم
«دخل علیّ ابی رسول الله فی بعض الایّام»داخل شد به منزل من، پدرم رسول خدا در بعضی از روزها.
ورود به چنین منزلی، به جا آوردن صله ی رحم است و این کار یعنی اتصال و پیوند خویشاوندی بین خود و فرزند.
احترام به دختر و وارد شدن به خانه ی او که خانه ی داماد نیز هست. خود، فینفسه کاری شایسته و درسی است برای جوانترها که یاد بگیرند از هماکنون در زندگی خویش، رعایت احترام کوچکترها را بنمایند، تواضع به خرج دهند و به دیدار کوچکترها بروند.
اینکه در عبارت بالا از کلمه «فی بعض الایّام» یاد کرده است میتوان نشان از آن گرفت که ظاهراً آن روز، روز خاصی نبوده است مثلاً عید قربان یا عید فطر یا شاید حتی روز جمعه نبوده است زیرا به احتمال قوی اگر چنین میبود نمیگفتند «فی بعض الایّام» بلکه آن روز مورد نظر را تقیّداً ذکر میکردند.
این روش را که پیامبر اکرم برای دیدار فرزند برگزیده و گویا به شکل سرزده به دیدار او رفتهاند میتوان حاکی از آن گرفت که لازم نیست برای بجا آوردن صله ی رحم حتماً صبر کرد تا عیدی و مناسبتی فرا برسد، آنگاه ما اقدام به دیدار عزیزانمان کنیم بلکه خوب است که این سنت حسنه، عادت همیشگیمان باشد.
نکته چهارم
«فقال السلام علیک یا فاطمة فقلت علیک السلام»پس فرمود: سلام بر تو باد ای فاطمه. پس عرض کردم بر تو باد سلام
میتوان در اینجا توصیفی از یک روش تربیتی را برداشت کرد:
اولاً: در هنگام وارد شدن بر کسی از کلمه ی سلام که تقاضای سلامت برای اوست، استفاده کنیم و خود را متکبّرانه نگه نداریم بلکه متواضعانه سلام کنیم حتی اگر او از لحاظ سن و سال کوچکتر از ما باشد. درست است که شایسته است ابتدا کوچکتر به بزرگتر سلام کند اما چون آن کس که به دیگری وارد میشود، به هنگام ورود به منزل در میزند یا اینکه به شکل تذکر یا هشدار وارد میشود، پس شایسته است که خود، آغازکننده ی سلام باشد.
ثانیاً: میدانیم که در آداب اسلامی واجب است که سلام را جواب دهیم که در این حدیث ملاحظه میکنیم به محض سلام گفتن پدر، حضرت فاطمه (سلام الله علیها)، به درستی پاسخ میدهند: «علیک السلام»
در روایت است که برای سلامکننده شصت ونه حسنه است و برای جوابدهنده ی سلام، یک حسنه و اما حکم سلامکننده و مخاطب او چنین است که: سلام کردن به دیگری مستحب است در حالی که برای مخاطب سلام، واجب است که سلام را جواب گوید.
ثالثاً: خود همین حرکت، یعنی مهم تلقی کردن مخاطب و سلام گفتن بر او باعث بروز همدلی و مهربانی بین مردم میشود و چه بسا اگر زمینهای از دلخوری قبلی هم وجود داشته باشد برطرف میگردد و ضمناً بار نگرانی از اینکه چرا شخص مقابل به دیدن ما آمده است، برطرف میگردد.
رابعاً: همین سلام گفتن ورودی است بر گفتگوی صمیمانه و بیتکلف
خامساً: با سلام گفتن اینچنین، مخاطب آماده میشود که اگر میتواند، دلسوزانه مشاوره دهد.(5)
نکته پنجم
«قال إنی أجد فی بدنی ضعفاً»فرمود: در بدنم ضعفی مییابم.
اوّلین پناهگاه و مأمن انسان در هنگام خستگی و ضعف، خانه است، حال چه بهتر که این خانه، خانه ی فرزند باشد.
ضمن تأکید و تذکر بر این نکته که این خانه، منزل آن دامادی است که خود بهترین یار و مددکار ایشان است.
این کار پیامبر اکرم درسی است خطاب به ما که منزل داماد را منزل غریبهها ندانید و داماد را غریبه نپندارید.
فکرش را بکنید پناهگاه ما مردم در هنگام بروز خستگیها و مشکلات، خانههای یکدیگر باشد که اگر مشکلی هم هست، بین خود مطرح و حل کنیم.
در روش زندگی غربی پناه آوردن به جایگاههای ناپسند و مذموم و نیز آلوده کردن خود به نوشیدن مشروبات الکلی و اعتیادآور و مضر در هنگام بروز خستگی، مرسوم است و نیز مرسوم است که اماکن فساد همچون بارها و کافهها و کابارهها و غیره، مأمن و مأوای بسیاری از مردم به هنگام خستگی باشد که این دریچهای است به سوی دوری از همسر و فرزند و فراموش کردن آنان و نهایتاً از هم پاشیدگی کانون گرم خانواده.
نکته ششم
«فقلت له أعیذک بالله یا ابتاه من الضّعف»پس گفتم به او، پناه میبرم به خدا ای پدر جان از ضعف و ناتوانی.
ما مردم معمولاً در جواب چنین ابراز ضعفی از طرف آن عزیز خود، میگوییم خدا نکند. به نظر میرسد که این جواب حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) به پدر بزرگوارشان، روش برخورد مناسب با چنین حالتی باشد که در همین موقعیت هم بلافاصله، تنها ملجأ را، خداوند قادر متعال، پنداشتن باشد که قریب به این مضمون میفرمایند: پناه به خدا میبرم از این ضعفی که بر شما حادث شده است، از آنجایی که به ما مسلمانان توصیه شده است که کارهای خویش را به خداوند قادر متعال واگذار کنید، این واکنش حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) نیز ناشی از همین توصیه است:
وَ اُفَوِّضُ اَمری إلَی الله إنَّ الله بَصیرٌ بِالعِباد.
ضمناً هنگامی که حضرت فاطمه میگویند: «اعیذک بالله یا ابتاه» یعنی به محض شنیدن خبر ضعف پدر از زبان ایشان بلافاصله به یاد خدا افتادن و نام او را بر زبان جاری کردن، بیان و اجرای صحیح و همیشگی: «اشهد ان لا اله الا الله» است.
نکته هفتم
«فقال یا فاطمة ایتینی بالکساء الیمانی فغطّینی به»فرمود ای فاطمه بیاور کسائی یمانی و پوشش بده مرا با آن
همین تقاضا برای آوردن عبائی برای برگرفتن به خود و همین انتخاب، خودش درس بزرگی است از تواضع و بیریائی و یکرنگی بین خود و فرزند خود.
ضمناً این پدر با همه ی عظمت و بزرگی خود از فرزند خویش میخواهد که مرا با عبائی بپوشان و درخواست خود را از فرزند دریغ نمیکند.
نکته هشتم
«أنظر الیه و إذا وجهه یتلألؤ کأنه البدر فی لیلة تمامه و کماله»و نظر کردم به او و دیدم که صورت او میدرخشد همچون ماه تمام در شب چهارده که بدر است.
توصیف صورت پدر به شکلی بیان گردیده است که گویا گرامیترین وجود و دوستداشتنیترین عزیز خویش را میبینند.
رابطه ی صمیمی و دوجانبه ی دختر و پدر، و پدر و دختر در اینجا و از همین توصیف آشکار میگردد.
نکته نهم
«فما کانت إلا ساعة و إذاً بولدی الحسن قد اقبل»پس ساعتی نگذشت که ناگهان فرزندم حسن وارد شد.
در اینجا حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) موضوع را به شیوهای دلنشین و شیرین بیان میکنند و این روش در بیان مطلب ضمن آنکه نیاز به شیوایی کلام دارد، شنونده را جذب میکند. در هنگامی که حضرت فاطمه (سلام الله علیها) میخواهند به توصیف فرزند خویش بپردازند از او به نیکی و به شکل گرامی یاد میکنند. وی را، «فرزندم حسن» میگویند.
علم روانشناسی تربیتی و علم تعلیم و تربیت جدید مرتّباً بر این نکته پای میفشارد که تکریم فرزند و گرامی داشتن او، باعث رشد شخصیت او میشود و میدانیم که از جمله عامل های رشد هوش، همانا رشد شخصیت انسان است و علاوه بر این، تکریم فرزند موجب «عزت نفس» او میگردد و از آنجایی که عزت نفس کودک، زمینه و اساس ادراک وی را از تجربههای زندگی مهیّا میکند، ارزش مخصوصی دارد و همین عمل به عنوان نیروئی محکم، زمینهای ایجاد میکند که این کودک در آینده در برابر مشکلات مهم زندگی مقاوم باشد.(6)
نکته دهم
«و قال السلام علیک یا امّاه. فقلت و علیک السلام یا قرة عینی و ثمرة فؤادی»و بر من سلام کرد و گفت: ای مادر درود بر تو. من گفتم سلام بر تو ای روشنی چشم من و ای میوه ی دلم.
بعد از آنکه حضرت امام حسن (علیه السلام) بر مادرشان وارد میشوند به مادر سلام میکنند.
سلام کردن در هنگام ورود، آن هم سلام از کوچکتر به بزرگتر، روش احترام گذاشتن به دیگران، به خصوص نسبت به بزرگترها را به ما میآموزد.
وقتی جواب حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) را ملاحظه میکنیم، میبینیم که این جواب آنچنان محبتآمیز و دلنواز است که باعث میگردد مهرورزی و محبت در اعماق وجود انسان وارد شود و وجود هر دو طرف مالامال از دوست داشتن یکدیگر شود و این نوعی آموزش است به فرزند. چه در مورد دوست داشتن و چه راجع به احترام گذاردن به مادر.
نکته یازدهم
«فقال یا امّاه إنّی أشمّ عندک رائحة طیّبة کأنّها رائحة جدّی رسول الله»پس گفت ای مادر بوی خوشی نزد تو استشمام میکنم گویا بوی جدم رسول خدا می باشد.
خوشبو بودن حضرت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) آنچنان تأثیری در ذهن فرزند دخترشان که هنوز کودک است گذارده که با استشمام بوی عطر ایشان در منزل، بلافاصله کودک متوجه میگردد که پدربزرگش اینجاست که با این جمله بیان میگردد: «أنی اشمّ عندک رائحه طیبه کأنها رائحه جدّی رسول الله».
نکته دوازدهم
«فقلت نعم إن جدک تحت الکساء فأقبل الحسن نحو الکساء و قال السلام علیک یا جداه یا رسول الله أتأذن لی أن أدخل معک تحت الکساء»گفتم آری به درستی که جدت در زیر کساء است. پس حسن نزد کساء آمد و گفت: سلام بر تو ای جد بزرگوار ای رسول خدا آیا به من رخصت میفرمایی که داخل شوم با شما در زیر کساء؟
کودک در احترام گذاردن به پدربزرگ خویش با وجود سن کمش از نهایت تکریم برای به کار بردن نام جدش بهره میگیرد و حتی در یک گفتگوی عادی از کلمه رسول الله استفاده میکند.
وقتی که کودک یعنی حضرت امام حسن (علیه السلام) به محل استراحت پدربزرگش میرسد، به ایشان سلام میکند و فوراً پس از آن برای ورود به محل استراحت ایشان با احترام تمام اجازه میگیرد و این عبارت را به کار میبرد: «یا جدّاه یا رسول الله» یعنی ای پدربزرگ، ای رسول خدا «أتأذن لی أن أدخل معک تحت الکساء» یعنی آیا به من اجازه می دهید که داخل شوم همراه شما در زیر عبا.
ما مسلمانان میدانیم که البته حضرت علی (علیه السلام) امام اول شیعیانند و جانشین برحق حضرت پیامبر اکرمند یا اینکه میدانیم حضرت امام حسین (علیه السلام) و حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) هر یک ارزشی بسیار بسیار والا دارند، امّا اوّلین کسی که توفیق پیدا میکند در این روز به پیامبر خدا در زیر کساء بپیوندد، حضرت امام حسن (علیه السلام) هستند. همین پیوستن ایشان به عنوان اولین فرد به نظر میرسد که حکمتی داشته باشد و شاید خواسته باشد درجه ی عظمت وگرامی بودن ایشان را به ما مسلمانان نشان دهد. ما همه میدانیم که در بین معصومین هیچ کدام شاید به مظلومیت و غربت امام حسن (علیه السلام) نبوده باشند و به نظر میرسد که این مجال و این محل از جمله مواردی است که جبرانکننده ی آن غربت و مظلومیت باشد.
نکته سیزدهم
«قال و علیک السلام یا ولدی و یا صاحب حوضی قد اذنت لک فدخل معه تحت الکساء»فرمود بر تو باد سلام ای فرزندم و ای صاحب حوض من، به تحقیق اذن دادم به تو، سپس داخل شد او زیر کساء.
جواب به این سلام و این اجازه گرفتن نیز مثل خود آن همراه با تکریم و احترام است؛ بدین گونه: «و علیک السلام» و بر تو باد سلام.
میدانیم که سلام کردن مستحب است و جواب دادن به آن واجب است ولی شایسته است که جواب سلام از خود سلام، نیکوتر انجام گیرد که میبینیم حضرت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) نه تنها به جواب سلام میپردازند بلکه با گفتن این کلمات مهربانانه و کرامتبخش با نوه ی خود روبرو میشوند: «یا ولدی و یا صاحب حوضی قد اذنت لک» یعنی ای فرزند من و ای صاحب حوض، به تحقیق اجازه دادم به تو.
با توجه به بعضی از تعابیر که مفسران قرآن مجید در توضیح کلمه ی کوثر بیان کردهاند، درآیه ی اول سورهای که به همین نام در قرآن مجید آمده، چنین بیان گردیده است که نام یکی از نهرها و حوضهای بهشتی، کوثر است و مؤمنان از آن سیراب میشوند. چنان که در روایت متواتر ثقلین نیز پیامبر اکرم فرمودهاند: «انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض»، کتاب و عترت از یکدیگر جدا نمیشوند تا آنکه در قیامت، در کنار حوض به من منتقل شوند.(7)
توضیح این معنی نیز لازم است که کلمه ی کوثر اتخاذ شده از کثرت است و معنای آن خیر کثیر و فراوان میباشد و میتوان تعبیرهایی مثل وحی، نبوت، قرآن، مقام شفاعت و علم کثیر و اخلاق پسندیده از آن، برداشت کرد.
نکته چهاردهم
«فما کانت إلا ساعة و إذاً بولدی الحسین قد أقبل و قال السلام علیک یا اماه فقلت و علیک السلام یا ولدی و یا قرة عینی و ثمرة فؤادی فقال لی یا اماه انّی اشم عندک رائحة طیبة کأنها رائحة جدی رسول الله فقلت نعم ان جدک و اخاک تحت الکساء فدنی الحسین نحو الکساء»زمانی نگذشته بود که ناگهان داخل شد فرزندم حسین و گفت: سلام بر تو ای مادر. پس گفتم سلام بر تو باد ای پسرم ای روشنی چشمم و ای میوه ی دلم. گفت: ای مادر به درستی که من در نزد تو، بویی خوش استشمام میکنم گویی بوی جدّم رسول الله است. گفتم آری درست است جدت و برادرت در زیر کسائند. پس حسین به جانب کساء نزدیک شد.
از مضمون حدیث متوجه میشویم که بعد از ورود و سپس مستقر شدن حضرت امام حسن (علیه السلام) در نزد پدربزرگ خود، حضرت امام حسین (علیه السلام) وارد میشوند و ایشان نیز که از همان تربیت خانوادگی برخوردارند در موقع ورود، رفتار و گفتاری همچون برادرشان ابراز مینمایند و گویا معطّر بودن حضرت پیامبر اکرم آنچنان آشکار است که فرزند دوم نیز به هنگام ورود، با حس کردن بوی عطر پدربزرگ به حضور ایشان در این منزل، پی میبرد.
در مورد حضرت امام حسین (علیه السلام) مشاهده میکنیم که مادر در جوابگوئی خود به فرزند از همان کلماتی استفاده میکند که برای فرزند اولش استفاده کرده بود و بین آنان فرقی قائل نمیشود: «یا قرة عینی و ثمرة فؤادی» همین عبارت را برای حضرت امام حسن (علیه السلام) نیز به کار برده بود.
موضوعی نمادین که میتوان از آن در مسائل تربیتی استفاده کرد این است که میدانیم حضرت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) اشرف مخلوقات عالمند. با این حال در مورد همین انسان والا مقام، بچهها از بزرگترها برای ورود به چنین عرصهای پیشی گرفتهاند.
نکته پانزدهم
«و قال السلام علیک یا جداه، السلام علیک یا من اختاره الله أتأذن لی ان اکون معکما تحت الکساء»و گفت سلام بر تو باد ای جد بزرگوار ای کسی که خدا او را اختیار کرده است. آیا به من رخصت میدهی که با شما دو تن در زیر کساء باشم؟
حضرت امام حسین (علیه السلام) در هنگام ورود به حضرت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) همچون برادرشان سلام میکنند و حضرت امام حسین (علیه السلام) جد خویش را چنین خطاب میکنند: «یا من اختاره الله» ای کسی که خداوند وی را اختیار کرده است.
در مقایسه ی نحوه ی ورود بر پدربزرگ بین امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام)، کلمه سلام همان است اما صفتی که امام حسین (علیه السلام) برای پدربزرگ انتخاب میکنند به جای رسول الله که امام حسن (علیه السلام) گفته بودند، «یا من اختاره الله» است.
نکته شانزدهم
فقال و علیک السلام یا ولدی و یا شافع امتی قد أذنت لک فدخل معهما تحت الکساءسپس فرمود و بر تو باد سلام ای فرزندم، شفاعتکننده امت من، به تحقیق اذن دادم به تو. آنگاه در زیر کساء، داخل گردید.
جواب پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) بر حضرت امام حسین (علیه السلام) در جواب به سلام گفتن، همان است که به اصل سلام حضرت امام حسن (علیه السلام) داده بودند و همچنین در تکریم بعد از سلام، همان کلمه «ولدی» یعنی فرزندم، مشاهده میشود.
انسان وقتی خطاب به فرزندش از کلمهای همچون «فرزندم» یا «پسرم» یا «دخترم» استفاده میکند، نهایت محبت خود را ابراز کرده است و فرزند را متوجه نموده است که در پیشگاه پدرش یا مادرش چقدر محبوبیّت دارد.
پیامبراکرم (صلّی الله علیه و آله) در جواب امام حسین علیه السلام بعد ازسلام وتکریم ابتدایی می فرمایند: «یاشافع امتی قد اذنت لک» این بار درجواب نوه دیگرشان به جای "یا صاحب حوضی" که برای حضرت امام حسن به کاربرده بودند می فرمایند: «ای شفعت کننده امت من».
چنانکه می دانیم در احادیث و روایات دیگر آمده است که حضرت امام حسین (علیه السلام) در روز قیامت شفیع امتند در نزد خداوند متعال.
علم روانشناسی تربیتی به این نتیجه رسیده است که برای اعتماد به نفس بخشیدن به فرزندان سعی کنیم صفات خوب و برجسته ی آنان را بیان نماییم، همین نکته را در رفتار پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) در تکریم دو نوجوان خویش آشکارا و به دفعات، ملاحظه میکنیم، از جمله در همین موقعیّت خاص.
نکته هفدهم
«فاقبل عند ذلک ابوالحسن علیبنابیطالب و قال السلام علیک یا بنت رسولالله»سپس در این حال ابوالحسن علی بن ابیطالب روی آورد و گفت: سلام بر تو باد ای دختر رسول خدا.
ورود حضرت علی (علیه السلام) به منزل خویش و نوع برخوردشان با همسرشان از این جهت اهمّیّت دارد که حتی یک سلام گفتن ایشان نیز همراه است با نکتهسنجی و عقلانیت در این عبارت که میفرمایند: «السلام علیک یا بنت رسول الله»
سلامشان به همسر نهایت تکریم را میرساند در عین حال که پیوسته حواسشان به این نکته جمع است که همسرشان دختر رسول گرامی اسلام است. ایشان تا این حد به پیامبر اکرم علاقه مندند که همین فرصت را نیز برای تکریم و به یاد داشتن ایشان از دست نمیدهند و در اینجا ملاحظه میکنیم که این شوهر است که چون بر زن وارد شده است بر او سلام میکند آن هم با چنین تکریمی.
موضوع تربیتی مهمی که وجود دارد این است که حضرت علی (علیه السلام) با همه بزرگی و کرامت و شأنی که داشتهاند، در سلام کردن بر همسر پیشی میگیرند و با این کار خود، رسمی نبوی را بنیان مینهند یا تقویت میکنند که هر کس وارد میشود بر دیگری سلام گوید.
یک نگاه کوتاه کنیم بر چگونگی رفتار خویش با همسرمان. آیا ما نیاز نداریم که در نحوه ی این رفتار از امام اول خویش، سرمشق بگیریم؟ آیا تصوّر آن جامعهای که چنین تکریمی از طرف هر یک از ما به همدیگر می شود شایسته و آرمانی نیست؟ مگر چقدر مایه میخواهد؟
نکته هجدهم
«فقلت و علیک السلام یا اباالحسن و یا امیرالمؤمنین»پس گفتم و علیک السلام ای ابالحسن و ای امیرالمؤمنین.
شاید زیباتر از این جواب نمیشد تصور کرد وقتی که حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) جواب می دهند: «علیک السلام یا ابالحسن و یا امیرالمؤمنین» نهایت مهر و علاقه با چنین رفتار متقابلی در قلب هر یک از زن و شوهر برقرار میشود و ماندگار میگردد.
بیان صفتی که شوهر دارد از دریچه ی چشم همسر، پدر بودن اوست و بیان صفت دیگر او امیرمؤمنان بودن همسر است.
بیان اینها به شکلی احترامبرانگیز برای شوهری که از راه رسیده است، قوّت قلب و امید میآورد.
شایسته است که در نوع خطاب زن به شوهری که بر او وارد شده است دقت کنیم. «به عبارت دیگر دقت بیشتردر نحوه ی گفتگوی این زن و شوهر باید مورد ملاحظه قرار گیرد.»
نکته نوزدهم
«فقال یا فاطمة»سپس گفت ای فاطمه.
در اینجا نکتهای را در خطاب حضرت علی (علیه السلام) به همسرشان مییابیم که با آنکه اسامی و القاب فراوانی برای حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بیان شده است، نام اصلی ایشان و آنچه با آن، طرف خطاب نزدیکانشان قرار میگرفتهاند، «فاطمه» است. درست است که القاب و صفات ایشان همچون: زهرا یا صدّیقه یا طاهره نیز از جمله اسامی مشهور حضرت است ولی اسم اصلی ایشان همین فاطمه (سلام الله علیها) است.
نکته بیستم
«إنی اشم عندک رائحة طیبة کأنها رائحة اخی و ابن عمی رسول الله»بوی خوبی استشمام میکنم در نزد تو، گویا بوی برادرم و پسر عمویم رسول خداست.
حضرت علی (علیه السلام) از اینکه بوی پدر همسرشان را در خانه استشمام میکنند اینچنین ذوقزده می شوند که خطاب به همسر خویش میگویند:
«انی اشم عندک رائحه طیبه کأنها رائحه اخی وابن عمی رسول الله»
مییابم در نزد شما بویی خوش همچون بوی برادرم و پسر عمویم پیامبر خدا.
در این عبارت چند موضوع قابلدقت وجود دارد که هر کدام جداگانه باید در نظر گرفته شود:
اینکه پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) آنچنان خوشبو بودهاند که استشمام بوی مخصوص ایشان در نظر آشنایان ایشان معیّن و زبانزد بوده است. گوئی که این رایحه منحصراً متعلّق به ایشان است.
با بیان «عندک» یعنی «نزد تو» به نوعی از صمیمیت شوهر نسبت به همسرش دست مییابیم که قابل توجه است.
با اینکه حضرت علی (علیه السلام) میخواهند از وجود پیامبر در منزل خود ابراز خرسندی کنند اما آن را به حضرت فاطمه (سلام الله علیها) مربوط میسازند وگرنه از کلمه «نزد تو» استفاده نمیکردند.
اینچنین استقبال از، نه فقط موضوع حضور پیامبر، بلکه از استشمام بوی حضور ایشان قابل دقّت است که نشاندهنده ی نهایت شادمانی حضرت علی (علیه السلام) است.
در این جا وقتی که می خواهند از آن وجود گرامی نام ببرند ایشان را اینچنین والا و در عین حال صمیمی و گرامی و بدون غلو یاد میکنند: «برادرم، پسرعمویم، پیامبر خدا»
با این طرز یاد کردن از پدر همسر، هم کرامت را رساندهاند و هم سادگی و صمیمیّت را.
نکته بیست و یکم
«فقلت نعم ها هو مع و لدیک تحت الکساء»پس گفتم آری ایشانند با دو فرزندت در زیر کساء.
حضرت فاطمه (سلام الله علیها) با خبر تأیید حضور پیامبر و نیز حضور فرزندان در نزد ایشان، شوهر را خرسند میکنند از اینکه بچهها نیز هستند و ضمناً هر دو هستند(یعنی هم حسن و هم حسین)، که این نکته نشان میدهد، هم حضرت فاطمه (سلام الله علیها) و هم حضرت علی (علیه السلام)، هر یک، دو فرزند را با هم میبینند و با هم از آنان یاد میکنند.(8) در اینجا معلوم می شود که هم برای زن و هم برای شوهر هر دو فرزند مهمّند و مورد توجّه.
ضمناً در اینجا حضرت فاطمه (سلام الله علیها) میگویند: «او (یعنی پیامبر) و دو فرزندت زیر عبایند و نمیگویند دو فرزندم. بیان ضمیر «ک» که دو فرزندت را توصیف میکند نشاندهنده ی کرامت بخشیدن و احترام گذاردن زن نسبت به شوهر است و شوهر را بر خود مقدم داشتن در بیان کلمات.
اگر میگفتند فرزندانمان، چنین مقصودی ادا نمیشد که با گفتن این جمله، شوهر را بر خود مقدّم بدارند.
نکته بیست و دوم
«فأقبل علی نحو الکساء»سپس رو کرد علی به جانب کساء
نکتهای که در این موقعیّت، قابل دقت به نظر میرسد، این است که هیچ چیزی دیگر و هیچ نکتهای به غیر از ملاقات با پیامبر گرامی (صلّی الله علیه و آله) برای حضرت علی (علیه السلام) مهم نیست؛ نه رفع خستگی، نه واهمه کردن از آمدن پدر زن به منزل، نه پنهان شدن از او و نه توجه و دقت به درخواست خوراکی و نه خود را به کاری غیر از ملاقات با پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله) سپردن. بلکه تنها و تنها رو به سوی دیدار با پیامبر گرامی نمودن.
نکته بیست و سوم
«و قال السلام علیک یا رسول الله»و گفت سلام بر تو ای رسول خدا.
هنگام روبرو شدن حضرت علی (علیه السلام) با پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) حضرت علی (علیه السلام) در سلام گفتن بر پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) پیشدستی میکنند و این سلام کردن را به نحوی بیان میکنند که نشاندهنده ی نهایت خرسندی و شادمانی داماد است نسبت به دیدار پدر همسر و نشاندهنده ی به جا آوردن نهایت احترام است بر مهمان و بیانگر استقبالی است شایسته از ایشان به خصوص که از صفت «رسول اللهی» پیامبر در متن سلام خود بهرهگیری میکنند.
نکته بیست و چهارم
«أتأذن لی أن اکون معکم تحت الکساء»
آیا اجازه میدهی که با شما در زیر کساء باشم؟
با اینکه میدانیم حضرت علی (علیه السلام) صاحبخانهاند و معمول این است که میهمان از میزبان رخصت میخواهد و اجازه میستاند اما به پاس احترام و کرامت نهادن بیشتر و کوچکی کردن در مقابل این مهمان گرانقدر، چنین رفتاری را از حضرت علی (علیه السلام)، میبینیم.
نکته بیست و پنجم
«قال له و علیک السلام یا اخی و یا وصِّیی و خلیفتی و صاحب لوائی»گفت به او و سلام بر تو باد ای برادرم، ای وصی من و ای جانشین من و ای صاحب پرچم من.
حضرت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) در جواب به سلام حضرت علی (علیه السلام) علاوه بر پاسخگویی به سلام ایشان، برای تکریم داماد خویش و ضمناً برای تأکید و تکرار نسبت به جانشینی حضرت علی (علیه السلام) بعد از ایشان از 4 صفت حضرت علی (علیه السلام) نام میبرد:
1- اینکه حضرت علی را برادر خویش خطاب میکنند و این را قبل از هر صفت دیگری بیان میکنند. این صفت نشاندهنده عمق صمیمیّتی است که با حضرت علی (علیه السلام) داشتهاند.
2- حضرت علی (علیه السلام) را وصی خویش مینامند.
3- از حضرت علی (علیه السلام) به عنوان خلیفه ی خویش یاد میکنند.
4- حضرت علی (علیه السلام) را صاحب لوای خویش نام مینهند (یعنی صاحب پرچم گردد). از جهت اطمینان خاطر و بهتر است بگوییم یقین قلبی، در این جواب سلام، هم همگی این صفات یادآوری میگردد و هم اینکه در ابتدای این ملاقات که توأم است با ابراز خرسندی از ملاقات با ایشان؛ این خطاب صورت گرفته است.
نکته بیست و ششم
«قد اذنت لک فدخل علی تحت الکساء»
به تحقیق اذن دادم به تو. آنگاه داخل شد علی در زیر کساء
شاید میشد که حضرت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) در جواب کلام حضرت علی (علیه السلام) فقط میفرمودند: «سلام علیکم» و چه بسا کافی هم به نظر میرسید اما اینکه اولاً پیامبر این پاسخگوئی را با تکریم خاصی میفرمایند و ثانیاً حالا هم با آوردن حرف تأکید «قد» که نشان از سپاسمندی و قدرشناسی حضرت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) از حضرت علی (علیه السلام) است برای اطلاع و آگاهی ما پیروان امروزی و به عبارت بهتر همه مردم در همه زمانها و همه مکانها باشد.
بعد از اذن پیامبر (صلّی الله علیه و آله)، حضرت علی (علیه السلام) به داخل کساء وارد میشوند.
بیان این سه کلمه «وصی» و «خلیفه» و« صاحب پرچم» که از ناحیه ی بالاترین موجود خداوندی و پیامبر خاتم بیان میشود نمیتواند غلو هم باشد خود میتواند به عنوان یک دلیل کافی و کامل بر حقّانیت علی (علیه السلام) باشد. صفات یاد شده را می توان تمام خصوصیات و صفاتی نامید که برای یک جانشین لازم است. علاوه بر آنکه حتی اگر هیچ نمیگفتند و تنها و تنها ایشان را مثلاً علی جان خطاب میکردند کافی بود. اما برای نشان دادن نهایت اعتمادی که به حضرت علی (علیه السلام) دارند اینها را بیان میفرمایند. ضمن اینکه این ملاقات، یک ملاقات خانوادگی است اما چون گویا قرار است گزارش این دیدار به شکل همین حدیث مشهور نقل گردد. از جهت اطمینان خاطر و بهتر است بگوییم یقین قلبی، در این جواب سلام، هم همگیِ این صفات یادآوری میگردد و هم اینکه در ابتدای این ملاقات که توأم است با سپس من آمدم به نزدیک کساء.
و در اینجاست که حالا خود حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) قصد ورود به کساء را مینمایند.
میتوانیم از خود سؤال کنیم که چرا حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)، این موقع را برای ورود به کساء برمیگزینند؟ علت آن را میتوان در این نکته یافت که تا قبل از ورود شوهر به آن محل، شایسته نمیدیدند که خود، داخل گردند تا به ما نشان دهند که ایشان را بر خود مقدّم میدارند.
یادمان باشد که روایتکننده ی این حدیث خود حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) میباشند.
درست است که حضرت فاطمه (سلام الله علیها) آخرین نفرند از کسانی که وارد کساء میشوند اما پدر بزگوار ایشان نیز خود زودتر از همه، به فاطمه زهرا وارد شدهاند این امر نمادین یعنی آن دو نوع ورود، خود بسیار قابل توجه است و نشان از دستی است خدائی در نحوه ی چنین ورودی.
میزبان اصلی گویا حضرت فاطمه (سلام الله علیها) است، چون اساساً ورود خود پیامبر به این منزل، به دلیل وجود فاطمهشان است.
نکته بیست و هفتم
«ثم اتیت نحو الکساء»سپس من آمدم به نزدیک کساء.
و در اینجاست که حالا خود حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) قصد ورود به کساء را مینمایند.
میتوانیم از خود سؤال کنیم که چرا حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)، این موقع را برای ورود به کساء برمیگزینند؟ علت آن را میتوان در این نکته یافت که تا قبل از ورود شوهر به آن محل، شایسته نمیدیدند که خود، داخل گردند تا به ما نشان دهند که ایشان را بر خود مقدّم میدارند.
یادمان باشد که روایتکننده ی این حدیث خود حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) میباشند.
درست است که حضرت فاطمه (سلام الله علیها) آخرین نفرند از کسانی که وارد کساء میشوند اما پدر بزگوار ایشان نیز خود زودتر از همه، به فاطمه زهرا وارد شدهاند این امر نمادین یعنی آن دو نوع ورود، خود بسیار قابل توجه است و نشان از دستی است خدائی در نحوه ی چنین ورودی.
میزبان اصلی گویا حضرت فاطمه (سلام الله علیها) است، چون اساساً ورود خود پیامبر به این منزل، به دلیل وجود فاطمهشان است.
نکته بیست و هشتم
«و قلت السلام علیک یا ابتاه یا رسول الله أتأذن لی أن أکون معکم تحت الکساء»و گفتم سلام بر تو باد ای پدر جان ای رسول خدا آیا به من اجازه میفرمایید که با شما در زیر عبا باشم؟
با اینکه در زیر آن عبا به غیر از حضرت پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله) دیگرانی هم حضور دارند ولی حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) اجازه خویش را از حضرت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) میستانند. نکتهای که در اینجا نهفته است آن است که ولایت خود حضرت پیامبر (صلّی الله علیه و آله) بر هر ولایتی حتی شاید ولایت شوهر ترجیح داشته باشد و یا اینکه اینجا که دیگر خانه ی خود حضرت علی (علیه السلام) است و احتیاجی به پرسش از ایشان نیست بنابراین بهتر است از پیامبر (صلّی الله علیه و آله) اجازه ستانده شود.
یا اینکه وقتی از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) اجازه گرفته شود، آنقدر بین شوهر و پدر رفاقت و صمیمیت هست که کافی است از یک کدام اجازه حاصل شود که در اینجا چون پیامبر مهمانند، تکریم ایشان و از ایشان اجازه گرفتن، دو کار، یک کار است. یعنی یک اجازه است که دو اجازه را دربردارد.
نکته بیست و نهم
«قال و علیک السلام یا بنتی و یا بضعتی قد اذنت لک فدخلت تحت الکساء»فرمود و بر تو باد سلام ای دخترم و ای پاره تنم. به تحقیق اذن دادم تو را پس داخل شدم به زیر کساء.
نکتهای که در این عبارت به چشم میخورد نحوه جوابگویی حضرت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) است به حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) که به یک جواب سلام ساده اکتفا نمیکنند و فرزند خویش را در همین پاسخگویی ساده نیز تکریم مینمایند و برای ابراز صمیمیت و محبت از لغت یا «بنتی» یعنی ای دخترم و نیز یا «بضعتی» یعنی ای پاره ی تنم، استفاده میکنند و حرف ندای «یا» را نیز خلاصه نمیآورند یعنی یک حرف ندا برای دو بار، بلکه تک به تک برای هر واژهای که مخصوص فاطمه زهرا (سلام الله علیها) به کار میبرند، یک حرف ندای جداگانه را بیان مینمایند.
ضمناً خود به خوبی میدانیم که هرگاه کسی فرزندش را این چنین خطاب میکند که به او پاره ی تنم میگوید یعنی نهایت محبت خویش را میخواهد ابراز نماید و از همه اینها گذشته، هنگامی که میگوید «قد اذنت لک» میفرماید: به تحقیق که به تو اجازه دادم و حرف «قد» تأکید بر این اجازه است که باز هم نشان از صمیمیت و نیز اعتماد و اطمینان قلبی است.
نکته سیام
«فلما اکتملنا جمعیاً تحت الکساء أخذ أبی رسول الله بطرفی الکساء و أومی بیده الیمنی الی السماء و قال اللهم ان هولاء أهل بیتی...»پس زمانی که جمع ما در زیر کساء کامل شد، پدرم رسول خدا، دو طرف کساءرا گرفت و اشاره کرد به دست راست خود به سوی آسمان و گفت به درستی که اینها هستند اهل بیت من.
پیامبراکرم (صلّی الله علیه و آله) با بیان کلمه «اهل بیتی» خواستهاند معین کنند که خانواده من اینها هستند. ایشان با اظهار این کلمه، هم به معرفی آنان پرداختهاند و هم اشخاص دیگری را که ممکن است کسی تصور کند از جمله خانواده پیامبر باشند، منتفی مینماید.
میدانیم که پیامبر علم لدنی داشتند و چه بسا پیشبینی تاریخ آینده را بعد از خود میکردند پس با این معرفی، از اینکه کارهای نادرست مربوط به بعد از رحلت خویش را تأیید نمایند، خودداری نمودند به علاوه به ما راه صحیح بعد از خود را نشان دادند که راه چه کسانی را برویم تا به رستگاری برسیم و دیگر اینکه چه راهی حق است و چه کسانی برحقّند.
پیامبر با این کارشان کسان دیگر را که اعمالشان آن شایستگی لازم را ندارد که ما در زمره ی اهل بیتشان بدانیم، از جزء اهل بیت بودن محروم میکند.
با بیان حرف «إن» در ابتدای جمله، منحصر بودن افرادی را که جزء اهل بیت محسوب میشوند، معلوم میگردد: «إن هولاء اهل بیتی...»
نکته سی و یکم
«و خاصّتی»و به درستی که اینها از خواص من میباشند.
این واو عطف کلمه «خاصّتی» را برمیگرداند و معطوف میدارد به «هولاء» وچنین تشریح میگردد که: «ان هولاء... و خاصتی» یعنی اینها از خواص منند.
وقتی که انسان کسی یا کسانی را از خاصان خود مینامد خواسته است به آنان انحصار ببخشد و به عبارت دیگر کسی را وارد در این خلوت خاص نکند. گویا بقیه با اینان بسیار فاصله دارند یا اساساً قابل قیاس و تشابه با اینان نیستند.
نکته سی و دوم
«و حامّتی»بهتر است همچون قبل چنین تعبیر کنیم که «ان هولاء... و حامتی»: یعنی تنها اینهایند که مورد حمایت منند.
باز هم گویا خواسته باشند که بفرمایند ای مردم و ای امت من و ای آیندگان بدانید که تنها اینانند که شایستگی حمایت مرا دارند.
نکته سی و سوم
«لحمهم لحمی و دمهم دمی...»گوشت ایشان گوشت من است و خونشان خون من است.
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) با بیانی اینچنین که بسیار نکته ی باریکتر از مو در هر یک از کلماتشان هست آنان را چنین توصیف میکنند که آدم خیال میکند گویا میخواهند بگویند: «اینان خود منند» مبادا دیگران را با اینها اشتباه بگیرید. مبادا قدر اینان را نداشته باشید.
میدانیم که این کلمات را آدمی اولاً برای هر کسی به کار نمیبرد و ثانیاً اینچنین با این کیفیت با صفتهای قرص و محکم و از روی اطمینان قلبی حتی برای آینده، به کار نمیبرد. پس حالا که به وسیله شخص بزرگی مثل حضرت پیامبر (صلّی الله علیه و آله) به کار برده شده است، موضوع بسیار مهمی در میان است. گویا پیشبینی بسیاری از حوادث را دارند میکنند و گویا میخواهند راه حق را به ما نشان دهند که چقدر برای امتشان احترام قائلند و مایه میگذارند.
نکته سی و چهارم
«یؤلمنی ما یؤلمهم و یحزننی ما یحزنهم»آزار میدهد مرا هر که آزار دهد آنان را و همچنین غمگین میکند مرا هر که غمگین کند آنان را.
همه ی ما میدانیم که چه وقایعی بعد از فوت پیامبر گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله) پدید آمد. از جمله نادیده گرفتن حق حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) در موضوع فدک و نادیده گرفتن امامت حضرت علی (علیه السلام)، تیرباران شدن پیکر امام حسن (علیه السلام) و شهادت حضرت امام حسین (علیه السلام) و پیدایش وقایع کربلا که هر یک از موضوعات مذکور نشان میدهد که چرا پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) سفارش به حقانیت اینان کردند و چرا اصولاً حدیث کساء مطرح گردید و آنچه موضوع آن است چرا مطرح شد.
این گفته پیامبر که میفرمایند: مرا آزار میدهد هر که اینان را آزار دهد و غمگین میکند مرا هر که غمگین نماید آنان را، دارد به ما معیار حق و باطل را میدهد. شاید از این معیار محکمتر و واضحتر برای اینکه ببینیم در خصوص حوادث پیش آمده بعد از رحلت پیامبر و حتی در زمان حاضر حق با چه کسی و با چه گروهی است؟
آیا میتوان معیاری از این روشنتر پیدا کرد؟
به غیر از این دریافت معیار حقانیت، که میتوان از این عبارت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) پیدا کرد این احترام و ابراز محبت مخصوصی است که حضرت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) در مورد حضرت علی (علیه السلام) و حضرت فاطمه (سلام الله علیها) و حضرت امام حسن (علیه السلام) و حضرت امام حسین (علیه السلام) بیان میکنند.
نکته سی و پنجم
«أنا حرب لمن حاربهم و سلم لمن سالمهم»من طرف جنگم با کسانی که با اینان طرف جنگ باشند و در صلحم با آنان که با اینان در صلح باشند.
این گفته حضرت پیامبر (صلّی الله علیه و آله) در این حدیث شریف چنین میرساند که مثلاً در جنگهایی که بعد از رحلت ایشان پدید آمد نظیر جنگ صفین یا جنگ جمل، اگر بر فرض پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) زنده می بودند طرف کدامیک از دو طرف جنگ بودند یا همچنین در قضیه کربلا و بسیاری از قضایا و وقایع تلخ دیگر.
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) دقیقاً معیار بسیار روشنی را به دست مسلمانان دادهاند که آنان به راحتی حق را از باطل بشناسند.
نکته سی و ششم
«و عدوّ لمن عاداهم و محبّ لمن احبّهم»و دشمنم با هر که دشمن است با آنان و دوستدارم هر که را دوستدار اینان است.
درست است که شیعه بودن امتیاز بزرگی است و حقانیت در همان است اما به نظر من حتی اگر کسی به معنای حقوقی کلمه هم شیعه نباشد اما صرفاً از دوستداران اهل بیت (علیهم السلام) باشد پیامبر او را دوست دارند و دوست داشتن پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) کسی را، یک موهبت بزرگ است برای او حتی اگر شیعه هم نباشد یا حتی مسلمان هم نباشد.
نکته بسیار اساسی این است که دشمنان علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام)، دشمن پیامبرند و مسلّم است که هرکسی دشمن پیامبر محسوب گردد به چه شقاوت و گمراهی گرفتار است و مسلّم است که رستگار نمیشود و آشکار است که راه او بیراهه است.
نکته سی و هفتم
«إنّهم منّی و أنا منهم»آنان از منند و من از آنهایم.
این عبارت را شاید بتوان روشنترین و واضحترین عبارت و گفتهای دانست که نشاندهنده ی حقانیت و نیز نزدیک بودن همه جانبه ی حضرت علی و حضرت فاطمه و حضرت امام حسن و حضرت امام حسین : به پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) باشد.
با این که میدانیم حضرت علی (علیه السلام) فرزند مستقیم پیامبر نیستند ولی در این حدیث ایشان را از خود محسوب نمودهاند. برداشتی که میتوان از این عبارت حدیث نمود مسلّم است که ابتدا حقانیت آنان است اما یک برداشت حاشیهای که اهمیتش شاید به اندازه ی برداشت اول نباشد این است که در اینجا از نظر پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله)، دامادشان و دخترشان و نوههایشان را از خودشان دانستهاند ولی مهمتر اینکه خودشان را که اشرف مخلوقات عالمند، از آنان برشمردهاند و می دانیم که پیامبر غلو نمیکنند و حرفی را به گزافه نمیفرمایند.
نکته سی و هشتم
«فأجعل صلواتک و برکاتک و رحمتک و غفرانک و رضوانک علیّ و علیهم»
پس برقرار کن درودهای خود و برکات خود و رحمت خود و آمرزش خود و رضایت خود را بر من و بر آنان.
به نظر میرسد علت اینکه پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) در هنگام بیان این دعا، از خداوند متعال هم برای خود و هم برای آنان تقاضا مینماید از جمله برای این است که به ما پیروان خویش بفهمانند که گویا پنج تن آل عبا مثل همند و از همند و گویا یکی هستند پس حالا که این دعا انجام میگیرد گویا برای نوری واحد انجام گرفته و این نور واحد گویا همه ی آنانند و آنان از هم جدائی ندارند. در اینجا پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) طرز دعا کردن و محتوای دعا را هم به ما آموختهاند؛ یعنی اینکه شایسته است در هنگام دعا کردن و آن هم در رأس دعاها صلوات بر پیامبر آل طاهرینش بفرستیم «اللهم صلعلیمحمد و آل محمد» و نیز درخواست برکت و رحمت و غفران و رضوان خداوند برای آنان کنیم.
و این یک نمونه ی خوب و سرمشق مناسبی است که ما هم در هنگام دعا کردن حتی در حق خودمان نیز اینچنین دعا کنیم.
نکته سی و نهم
«و أذهب عنهم الرجس و طهّرهم تطهیراً»و ببر از آنها پلیدی را و پاک گردان آنان را پاکی بزرگ.
معلوم میشود که وقتی پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) در حق کسی دعا کنند آن هم اینچنین عمیق، آن افراد دارای لیاقت و شایستگی عمیقی همچون عمق آن دعا هستند. مسلّم است که دعای پیامبر مستجاب است پس معلوم و واضح است که اینان بیگناه محضند و پاکِ پاک. که این خود، حقّانیّت آنان را نیز میرساند. یعنی حتی اگر آن توصیفهای قبلی را هم که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) فرمودند درباره اینان، نمیگفتند همین که اینان شایسته چنین دعائی از طرف اشرف مخلوقات عالم شدهاند، حقّانیّت آنان هویدا میگردد.
نکته چهلم
«فقال الله عز و جل یا ملائکتی و یا سکان سماواتی انی ما خلقت سماءً مبنیة و لا أرضاً مدحیة و لا شمساً مضیئة و لا فلکاً یدور و لا بحراً یجری و لا فلکاً یسری إلا فی محبة هولاء الخمسة».پس خداوند عز و جل فرمود: ای فرشتگان من و ای ساکنین آسمانهای من به راستی که من خلق نکردم آسمان بناشده و نه زمین کشیده شده و نه خورشید درخشنده و نه فلک دور زننده و نه دریای جاری و نه کشتی سیرکننده را مگر به جهت دوستی این پنج تن.
شاید بتوان گفت این عبارت اوج حدیث است و خداوند درباره ی هیچ مخلوقی چنین سخن نگفته است که گویا هستی را برای گُل روی این پنج تن آفریده است.
در ابتدا خطاب میفرماید به فرشتگان که خود از پاکترین مخلوقات او محسوب میشوند و سپس به بقیه ساکنان آسمانها و زمین میفرماید که علت اینکه من این هستی را آفریدهام برای عشق به وجود گرامی این پنج نفر است.
اگر خوب توجه کنیم خطاب خداوند حتی به ما آدمهای امروز هم هست، خطاب به گذشتگان هم هست و نیز خطاب به آیندگان که ای مردم هوشیار باشید و ببینید سرمشقهای زندگیتان چه کسانی باید باشند. از چه کسانی پیروی کنید و چه رفتاری برای شما رفتار پسندیده باشد. به طور خلاصه اگر خیر دنیا و آخرت را میخواهید نگاهتان و توسلتان و راهبر و راهنمایتان پنجتن باشند و اینها را دوست بدارید.
خداوندا چقدر شایسته بودهایم که تو با ما سخن گفتهای و ما را لایق دانستهای که این پنج تن را راهنمایمان قرار دادهای. ]اللهم صل علی محمد و آل محمد[
از خود میپرسیم که چرا خداوند از دوستی و محبت اینان یعنی پنج تن سخن گفته است زیرا وقتی که ما محبت اینان در دلمان باشد و ظرف دل خود را از محبت اینان پر کرده باشیم، دیگر جایی برای محبتهای اعتباری دیگر نداریم و تازه محبت به دیگر کسان و دیگر چیزها هم، هنگامی که الگو گرفته و سرمشق گرفته از محبت اهل بیت باشد، هدایت شده به صراط مستقیم است چون که اهل بیت هدایتگر پاک و بیمنّت میباشند که رهبری آنان، انسان را، فقط رستگار میکند و نه هیچ چیز دیگر.
نکته چهل و یکم
«الذین هم تحت الکساء»کسانی که در زیر ]این[ کسائند.
حالا در اینجا آنان را رسماً معرفی میکند چون که میدانیم چه کسانی در زیر این کسائند؛ محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام)، این معرفی نمادین که شاید امروزه بتوان از طریق هنر نمایش و تأثیر آن در ذهن افراد، پی به این حرکت خاص پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) برد، کاری است که از نظر موقعیت زمانی آن، بسیار قابل دقت و توجه است.
نکته چهل و دوم
«فقال الامین جبرائیل»سپس جبرئیل امین به خداوند متعال عرض کرد.
در عبارات بالا، ابتدا جبرئیل که از ملائک مقرب است به صفت امین بودن از او یاد میشود که خود همین معرفی جبرئیل با صفت امین بودن، از این جهت اهمیت دارد که در اینجا هم که یک صحنه نمادین و قابل توجه است، یک بار دیگر به مردمان تاریخ گوشزد شود که آنچه پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) میفرمایند، گفتههای شخص خودشان نیست بلکه کلامی است که از خداوند به ایشان رسیده است و چون آورنده ی آن، نیز امین است پس آنچه پیامبر بیان میکنند، گفته خود خداوند است؛ قرآن مجید که خود، مستقیماً عین کلام خداست و احادیث دیگری هم که بیان فرمودهاند هرچند که متن قرآن مجید نیست و شاید تکتک حروف و کلماتش، کلام خداوند نباشد اما مضمون و مفهوم اصلیش متعلق به خداوند متعال است و این برای نشان دادن به کسانی است که تحت تأثیر نفس امّاره ی خود، برای آنکه خود را مطرح کرده باشند و مردم سطحینگر و احیاناً سست ایمان را به طرف خود جذب کنند، نسبت به وحیانی بودن و خداوندی بودن کتاب مقدس مسلمانان، ایجاد شک و شبهه میکنند.
نکته چهل و سوم
«یا رب و من تحت الکساء فقال عز و جل هم اهل بیت النبوة».
ای پروردگار کیستند اینان که در زیر این کسائند؟ آنگاه خداوند عزیز و بلندمرتبه فرمود: اینان اهل بیت پیامبرند.
درباره ی اهل بیت پیامبر (صلّی الله علیه و آله) و معرفی افراد آن، بحثهای بسیار و نقل قولهای فراوان وجود دارد و برخی از کسانی که در بیان روایات و احادیث پیامبر (صلّی الله علیه و آله) چندان صادق نبودهاند، کسانی دیگر را به عنوان اهل بیت پیامبر مطرح نمودهاند لذا در این موقعیت به طور خاص به معرفی آنان پرداخته میشود. دلیل این معرفی و بیان خود عبارت اهل بیت برای آن است که اگر مردمی که بعد از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) به دنیا میآیند بخواهند رفتار کسانی را که به اشتباه به عنوان اهل بیت پیامبر (صلّی الله علیه و آله) شناخته میشوند در نظر بگیرند، آن رفتار، سرمشقی مناسب، شایسته و درست نیست مثل کسانی که گرچه به عنوان افراد نزدیک پیامبر محسوب شدهاند اما رفتار خصمانه با دختر پیامبر و با حضرت علی (علیه السلام) داشتهاند. پس لازم بوده است که اولاً از اهل بیت پیامبر (صلّی الله علیه و آله) یاد شود و ثانیاً آنان رسماً معرفی و شناخته شوند.
نکته چهل و چهارم
«و معدن الرسالة»و ]اینان[ معدن رسالتند.
شاید بتوان در اینجا معدن را ذخیرهگاه و سرچشمه و گنجینه نیز معنی کرد که در این صورت و با این تعبیر، اینان همان ذخیرهگاههای پیامبری به حساب میآیند.
و جالب است که در اینجا از کلمه ی رسالت استفاده کرده است و در جهات پیشین از لغت نبوت استفاده کرده بود. میدانیم که پیامبر گرامی اسلام هم نبی بودهاند و هم رسول و هر کدام از این صفتها، معنائی خاص دارد ولی در اینجا برای این خانواده، هر دو صفت به کار برده شده به ویژه آنکه معرفی اینان به عنوان گنجینههای رسالت (آن هم کل رسالت) میتواند تمام مأموریت پیامبر الهی از آدم تا خاتم را دربرداشته باشد و برای اینکه نبوت و رسالت آدم تا خاتم تداوم داشته باشد، الگوها و اسوههایی مطمئن معرفی می شوند.
نکته چهل و پنجم
«هم فاطمة و ابوها و بعلها و بنوها»و آنان، فاطمه و پدر و همسر و پسرانش هستند.
این طرز بیان و معرفی افراد، بسیار بسیار خاص است. زیرا محور همه را حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) قرار داده است. با اینکه پیامبر گرامی اسلام اشرف مخلوقات خداوند است و بشری برتر از او نبوده و نیست ولی نام مبارک ایشان در اینجا محور قرار نمیگیرد بلکه نام حضرت فاطمه (سلام الله علیها) است که محور اصلی است و دیگر معصومانی که نام برده میشوند همه بر پایه ی نام او معرفی میشوند.
در روایات دیگر پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) از حضرت فاطمه (سلام الله علیها) به عنوان مادر پدرش یاد کردهاند یا عبارات شیوا و قابل توجه دیگری بیان کردهاند که عظمت شأن حضرت فاطمه را نشان میدهد.
از این حدیث میتوان به منزلتی که دین مبین اسلام برای زن قائل شده است نیز پی برد و این شاید جوابی باشد برای کسانی که برداشتی محقّرانه و سبک از نقش زن دارند.
ضمناً جایگاه «پدر بودن»، «همسر بودن» و «فرزند بودن» و احیاناً اختیارات و حقوق و تکالیفی که بر هر کدام از این جایگاههای حقوقی بار است در این عبارت میتواند مطرح باشد.
نکته چهل و ششم
«فقال جبرائیل یا رب أتأذن لی أن أهبط إلی الارض لأکون معهم سادساً فقال الله نعم قد أذنت لک فهبط الأمین جبرائیل»
پس جبرئیل عرض کرد ای پروردگار آیا به من اجازه می دهی که به سوی زمین فرود آیم تا آنکه ششمین از آنان باشم؟ سپس خداوند فرمود: آری اذن دادم به تو. آنگاه، امین جبرائیل فرود آمد.
در اینجا به عظمت شأن جبرئیل امین پی میبریم که آنقدر اهمیت داشته است که موفق گردیده است در جمع پنج نور مقدس در آید ولی به نظر میرسد همین اجازهای را که خداوند به جبرئیل امین داده است برای آن است که با امین دانستن این فرشته وحی به ما گوشزد نماید که آنچه جبرئیل برای بشریت به ارمغان آورده است، عین کلام خداوند است نه آنچه که پیامبر تصور کرده باشد یا بر مبنای موقعیت روحی خاصی که داشته است به آن نکتههای مندرج در آیات قرآن مجید رسیده باشد.
نکته بسیار دقیق در عبارت عربی این حدیث آن است که گفته می شود «فهبط الأمین جبرائیل»
در اینجا کلمه ی امین پیش از کلمه ی جبرائیل بیان شده است و این خود تأکید بر امین بودن وی دارد یعنی ای مردم بدانید این کلامی را که به نام قرآن در درست دارید به وسیله دو امین به دستتان رسیده است یکی که مستقیماً از خود خداوند به او رسیده است که جبرئیل باشد که او امین است و آن دیگری هم که پیامبر شماست و کلام خداوند را به شما میرساند، او هم امین است.
ما مسلمانان می دانیم که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) حتی قبل از ابلاغ پیامبری، به امین بودن در بین مردم مشهور بودند.
درباره جبرئیل نیز در همین حدیث شریف چندین بار از او با عنوان امین یاد شده است که نشان از آن دارد که آنچه در قرآن کریم است کلمه به کلمه و حرف به حرف، سخن مستقیم خود خداوند است.
نکته چهل و هفتم
«و قال السلام علیک یا رسول الله، العلیّ الأعلی، یقرئک السلام»و ]جبرئیل[ گفت: سلام بر تو باد ای رسول خدا. خداوند علی اعلی بر تو سلام میرساند.
در اینجا جایگاه «سلام» و سلام کردن بر دیگران که هم از طرف انسانهای شایسته انجام میگردد، شناخته می شود و هم از طرف فرشتگان و معلوم می شود که سلام کردن سنتی است پسندیده که نه تنها در بین انسانها جریان دارد بلکه برای ارتباط بین فرشته وحی و اشرف مخلوقات عالم نیز مطرح میگردد و از همه مهم تر اینکه این کار به وسیله ی خود خداوند که در این موقعیت با صفت خیلی بلندمرتبه و برترین بلندمرتبه از او یاد شده است، انجام گرفته است.
و سلام گفتن از طرف خداوند که خالق هستی است و همه چیز از اوست به کسی که هرچند اشرف مخوقات عالم است ولی نهایتاً بندهای است از بندگان خداوند(9)، بسیار قابل توجه است. توجه کنید: خالق هستی دارد به بندهای از بندگانش سلام میگوید که این هم اهمیت خالق را میرساند و هم اهمیت این مخلوق ویژه را و هم اهمیت سلام گفتن به دیگران که:
از محبت خارها گل میشود
از محبت سرکهها مل میشود
نکته چهل و هشتم
«و یخصّک بالتّحیة و الإکرام»و مخصوص میگرداند تو را به تحیت و اکرام.
در توضیح نکته ی قبلی دیدیم که خداوند عزوجل برای پیامبر گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله) به وسیله ی حضرت جبرئیل امین، سلام خود را نثار کرد و این سلام با توجه به اضافه شدن «یخصک»، سلامی مخصوص و ویژه که گویا فقط برای این بندهای که اشرف مخلوقات اوست، ابلاغ میگردد و نکته ی مهمتر این که همراه است با بیان تحیّت و اکرام یعنی احترام مخصوص گذاردن و فضیلت مخصوص قائل شدن برای نبی گرامی اسلام.
اگر مناجات شعبانیه را که از حضرت امام زینالعابدین علی بن الحسین (علیه السلام) نقل شده است مطالعه کنیم و به معنای هر یک از عبارتهای آن که غالباً در وصف کمالات حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی (صلّی الله علیه و آله) است نگاه کنیم، به شأن و عظمت مقام پیامبر اسلام تا حدی پی میبریم. لذا چندان مایه ی تعجب نیست که خداوند به وسیله ی ملک امین وحی یعنی حضرت جبرئیل چنین سلام مخصوصی را به پیامبر گرامی ما نثار نماید.
نکته چهل و نهم
«و یقول لک و عزّتی و جلالی، إنّی ما خلقت سماء مبنیة و لا أرضاً مدحیة و لا قمراً منیراً و لا شمساً مضیئة و لا فلکا یدور و لا بحراً یجری و لا فلکاً یسری إلا لأجلکم و محبتکمو ]خداوند متعال[ به تو ]یعنی به پیامبر گرامی[ میفرماید: به درستی که من خلق نکردم آسمان بنا شده و نه زمین کشیده شده و نه ماه تابان و نه خورشید روشنیدهنده و نه فلک دور زننده و نه دریای روان و نه کشتی سیرکننده را مگر برای خاطر شما و محبت شما.
این گفته ی خداوند سبحان آنچنان بزرگ و با عظمت است که آدمی در مقابل آن به تحیّر میافتد که آیا ممکن است کسی و یا کسانی تا این اندازه در نزد خداوند، بزرگ باشند که خداوند بفرماید: اگر من هستی را آفریدهام گویا به خاطر گل وجود شما بوده است و آن هم درست است که طرف خطاب جبرئیل امین، خود حضرت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) است اما در عبارت بالا که ضمیر «کم» برای دو کلمه «لأجلکم و محبتکم» آورده شده است، منظور، همه ی پنج تن آلعبا هستند و نه فقط حضرت پیامبر، بلکه هم خود ایشان و هم حضرت امام علی و حضرت فاطمه زهرا و حضرت امام حسن و حضرت امام حسین (علیهم السلام).
اینکه خداوند متعال در این کلام به طور جدا از آسمان و زمین و ماه و خورشید و کهکشان و دریا و کشتی، یاد کرده است، گویا خواسته است مصداق هایی بارز و نمونههایی بزرگ از خلقت خود را گفته باشد که هر انسان عاقلی میداند که هر کدام از این مصداقها و مثالها، اقیانوسی است از عظمت و قدرت و شوکت خداوند ولی باز هم همه ی اینها در مقابل وجود پنج تن آل عبا چیزی نیست و آن همه عظمت فقط برای گل وجود این پنج تن آفریده شده است. البته در اینجا می توان متوجه ارجحیّت معنویت بر مادیت شد؛ کهکشان و زمین و آسمان و دریا و غیره نمونه ی بارز خلقت خداوندند ولی از جمله مظاهری اند که چندان معنوی به حساب نمیآیند، در دو کلمه «لأجلکم و محبتکم» دقت میکنیم و چنین متوجه میشویم که خداوند فرموده است، این همه را که آفریدهام برای خاطر شما و برای دوستی شما آفریدهام.
در اینجا معلوم میشود که خود دوستی و محبت نیز چقدر باارزش است و محبت چقدر کارساز است. همین محبت میتواند مردمی را سرزنده نگه دارد. اگر در اثر ناملایمات به تنگنا گرفتارند به آنان روحیه بدهد، اگر حاکمان مستبد همچون حکام فعلی بحرین آنان را در خفقان انداختهاند افسرده و دلمرده نشوند و به آینده امیدوار باشند و با این محبت به اهل بیت ادامه ی مسیر دهند تا به حق برسند.
نکته پنجاهم
«و قد أذن لی ان ادخل معکم فهل تأذن لی یا رسول الله»و به تحقیق اجازه داد مرا که داخل شوم با شما در زیر کساء، پس آیا اجازه میدهی به من، ای پیامبر خدا.
نکته بسیار مهمی که در اینجا وجود دارد این است که خداوند متعال اجازه داده است که جبرئیل امین وارد شود در زیر کساء (همراه با اهل بیت) و ما میدانیم که خداوند که خالق هستی است هر کاری را که بخواهد انجام می دهد و با اجازه ی اوست که هر کسی و هر چیزی در سر جای خود استوار میشود ولی برای احترام به وجود پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) باز هم (حتی با وجود اذن خداوند عزوجل) از خود پیامبر گرامی (صلّی الله علیه و آله) نیز اجازه میخواهد برای ورود به کساء.
همین حرکت و همین عمل نکتهای است تربیتی و باز هم نشاندهنده ی شأن و مقام پیامبر عزیز ما؛ هم در نزد خداوند هم در نزد ملائکه. ولی برای ما هم یک درس رفتاری و اخلاقی است و یک سرمشق است برای زندگی و نیز برای چگونگی معاشرت و رعایت شئون انسانهای دیگر.
برای مثال دادگاه به مأمور پلیس اجازه داده است که حق داشته باشد به منزل کسی قدم بگذارد ولی با این وجود، مأمور پلیس برای ورود به این خانه از جهت احترام به صاحب خانه باید اجازه ی او را نیز در وهله ی اول بگیرد.
نکته پنجاه و یکم
«فقال رسول الله و علیک السلام یا امین وحی الله إنه نعم قد إذنت لک»آنگاه رسول خدا فرمود و بر تو باد سلام ای امین وحی خدا، اینکه خداوند گفته است آری، به تحقیق که حق اذن دادن برای اوست.
در جوابی که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) به جبرئیل امین میدهند برای اجازه ی ورود او به محفل خانوادگیشان، باز هم نکتهای تربیتی نهفته است و آن اینکه پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) با این که جبرئیل امین، شأن پیامبر گرامی را آنچنان با عظمت و گرامی مراعات نمود که با اینکه جبرئیل امین از خداوند اذن دخول گرفته بود ولی از خود پیامبر نیز پرسش نمود و اجازه گرفت ولی در اینجا پیامبر به جبرئیل امین میفرمایند:
«حق اذن دخول با خداوند متعال است پس حالا که خداوند چنین اجازهای را صادر فرموده است (یعنی گفته است آری) معلوم است که اجازه ورود به این محفل را داری.»
نکته پنجاه و دوم
«فقال علیّ لأبی یا رسول الله اخبرنی ما لجلوسنا هذا تحت الکساء من الفضل عند الله»پس علی به پدرم گفت ای رسول خدا باخبر کنید مرا که چه فضلی در نزد خداوند است برای ما که در زیر این کسائیم.
به نظر میرسد حضرت علی (علیه السلام) روحیه ی جستجوگری در زمینه ی عبادت و بندگی خداوند داشتهاند و این را میتوان از متن دعای کمیل که منتسب به ایشان است، دریافت کرد و گویا پیوسته مترصّد این بودهاند که ببینند آیا توانستهاند به شایستگی بندگی خداوند را به جای آورند و مبادا مطابق آنچه شایسته ی خداوند بوده است بندگی نکردهاند. شاید بتوان تکتک عبارات دعای کمیل را شاهد این ادّعا دانست.
از این جهت است که حضرت علی (علیه السلام) از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) میخواهند که ایشان را آگاه کنند از حقایقی در زمینه ی آدمهای گرد آمده در زیر این کساء.
نکته پنجاه و سوم
«فدخل جبرائیل معنا تحت الکساء فقال لأبی ان الله قد أوحی الیکم یقول إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً».پس داخل شد جبرئیل با ما، در زیر کساء، سپس به پدرم گفت: به درستی که خداوند وحی کرده است و میفرماید: خداوند اراده کرده است که از شما اهل بیت پلیدی را ببرد و پاک گرداند شما را چه پاک گردانیدنی.
در عبارت بالا جریان ورود جبرئیل به زیر کساء نقل شده است ولی نکتهای مهم در چگونگی رفتار و سخن جبرئیل وجود دارد:
هرچند که جبرئیل امین تمایل داشته است در این جمع باشد و تقاضای او برای اذن دخول به کساء نیز این را میرساند اما در عین حال جبرئیل امین حامل مأموریتی ویژه نیز بوده است که این حقیقت را برای ما مردم بیان نماید که من مأمور ابلاغ این پیامم که خداوند فرموده است: «من اراده کردهام شما اهل بیت را از هرچه پلیدی است بردارم و هرچه پاکی است به شما عطا کنم.»
ما می دانیم که خداوند علم آینده را دارد و میداند که هر کس چه رفتاری دارد و چگونه عمل میکند و از چه کارهایی خودداری میکند و به چه کارهایی روی میآورد. پس اینکه خداوند از ابتدای خلقت خود میدانسته است که برترین مخلوقات او چه کسانی هستند لذا هستی را به خاطر آنان میآفریند ضمناً میداند که اینان گناه نمیکنند و ضمناً مصداق بارز و حق کلمه «بنده ی خدا» هستند و میدانیم که شاید یکی از برترین صفات بشر این است که بنده ی خدا باشد و این بندگی را به نحوی که حق اطاعت و بندگی است بجا آورد و خود خداوند میدانسته است که هیچ یک از بشرها به اندازه اینان (یعنی پنج تن آل عبا) حق اطاعت و بندگی خدا را به جا نمیآورند، لذا برای همین است که عصمت خود را نیز نصیب آنان می کند و آنان را به طرز ویژهای پاک و مطهر میگرداند.
شهادت حسین بن علی (علیه السلام) و نحوه رفتار ایشان در اطاعت از خداوند و نیز نحوه رفتار حضرت علی (علیه السلام) بعد از وفات پیامبر به خصوص در ارتباط با جانشینی پیامبر اکرم مصداقی بسیار روشن از رفتار کسانی است که مشمول این وحی خداوندیاند: «انّما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهّرکم تطهیراً»
نگارنده ی این سطور اعتقاد دارد که خداوند ظرفیت هر کسی را میداند و میبیند و آنگاه با توجه به آن و با توجه به علمی که از آینده دارد او را خلق میکند و چیزهایی را به او میدهد یا نمیدهد و او را میآفریند. لذا در مورد چهارده معصوم : نیز اگر حتی عصمت ویژه خود را هم شامل آنان نمیکرد باز هم آنان گناه نمیکردند و در بندگی خداوند، حق مطلب را به جای میآوردند لذا با علم به چنین حقیقتی، عصمت و تطهیر خاص خود را نیز شامل حال آنان میگرداند.
با اینکه میدانیم حضرت یوسف (علیه السلام) از چهارده معصوم نیست ولی در مورد وی نیز خداوند با توجه به علمی که از آینده دارد او را در معرض چنین امتحانهایی قرار میدهد و سپس میبینیم که از همه ی آنها نیز سربلند بیرون میآید ولی همین که او شایسته ی مقام پیامبری گردیده است، به همین جهت است که خداوند میدانسته است که چنین بشری در آینده در معرض ارتکاب گناه قرار میگیرد ولی از ارتکاب گناه خودداری میکند و تقوا پیشه می کند لذا خداوند از ابتدا اراده میکند که حضرت یوسف، پیامبر باشد و در همین جاست که فرق بشر با فرشته معلوم میشود که بشر میتوانسته است گناه کند ولی نمیکند که همین را تقوا میگویند.
این بحث میتواند جواب به آن دسته از کسانی باشد که گاهی پیش خود شبهه میکنند که مثلاً چرا ما که مسلمانیم و شیعهایم از این موهبت برخورداریم که در روز قیامت مشمول برخی از امتیازات خاص باشیم پس آن کسی که در موقعیتی به دنیا آمده است که خواهناخواه نمیتوانسته است مؤمن باشد پس چه جایی در عدالت خداوندی دارد؟ که میتوان همین را گفت که هر کسی با توجه به مجموعه ی ظرفیتهایش و همه ی مسائل پیرامونش آفریده شده است لذا هر کس حق همان چیزی را داراست که خداوند به او داده است به خصوص با توجه به علمی که خداوند از آینده ی هر یک از ما دارد و داشته است. حضرت قاسم ابن الحسن (علیه السلام) میتوانست عافیتطلبی را پیشه کند و به میدان نبرد نرود ولی در مورد شهادت میگوید: «احلی من العسل» پس خداوند برای چنین کسی، شهادت در راه حق را نیز نصیب او میکند، چون خدا می داند که این شخص است که چنین ظرفیتی دارد. پس حالا شهادت هم گوارایش.
نکته پنجاه و چهارم
«فقال النبی و الذی بعثنی بالحق نبیاً و اصطفانی بالرّساله نجیّا»پس پیامبر فرمود: قسم به آن خدایی که مرا به حق پیامبری برانگیخت و مرا به رسالت نجاتدهندگی بشریت برگزید.
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) در این عبارت فوق قسم یاد میکنند و ما میدانیم که معصومین یا قسم نمیخورند و یا اگر سوگند یاد کنند، آن موضوع آنقدر مهم است که لازم است نسبت به قبول آن یا اگر فرمان است، بر اجرای آن تأکید داشته باشیم و نیز سعی کنیم که در زندگی خود آن را به کار بندیم و عملی سازیم
نکته پنجاه و پنجم
«ما ذکر خبرنا هذا فی محفل من محافل اهل الأرض و فیه جمع من شیعتنا و محبّینا، إلّا و نزلت علیهم الرحمة»این خبر ما گفته نمیشود در محفلی از محفلهای مردم روی زمین که در آن گروهی از پیروان و دوستداران ما باشند، مگر اینکه بر آنان رحمت نازل شود.
این چه خبری است که پیامبر عزیز ما میفرمایند هرجا که گفته میشود و در آن محفل شیعیان و محبّان ما حاضر باشند، آنجا از رحمت آکنده میشود؟
به نظر میرسد محتوای این خبر اولاً همان آیه ی 33 سوره ی احزاب باشد که معروف است به آیه ی تطهیر که عبارت است از اینکه اراده ی خداوند بر آن است اهل پیامبر از هر پلیدی به دور باشند و ثانیاً اینکه آفرینش هستی به خاطر آنان بوده است و ثالثاً خبرهای بعدی که پس از همین عبارت بالا بیان میشود.
نکته پنجاه و ششم
«و حفّت بهم الملائکة»
و فرشتگان اطراف آن را احاطه نمایند.
میدانیم که غریزه ی ذاتی فرشتگان الهی، عبادت کردن خداوند است. پس معلوم میشود، چنین مجلسی که خبر میدهد از چرائی پیدایش هستی و سخن میگوید از طهارت اهل بیت عصمت : مجلس عبادت است و مجلس عبادت خداوند، جای نزول ملائکه است.
نکته پنجاه و هفتم
«و استغفرت لهم إلی أن یتفرّقوا»و طلب آمرزش کنند برای ایشان تا زمانی که از هم پراکنده شوند.
در مجلس عبادت خداوند متعال، دعا کردن در حق مؤمنان یکی از امور اصلی است. از همین جهت است که در این حدیث گفته میشود که فرشتگان الهی تقاضای آمرزش میکنند برای شیعیان و محبّانی که در مجلس خود درباره ی اخبار راجع به اهل بیت عصمت و طهارت، گفتگوی نیک مینمایند یا به عبارت دیگر موضوع مجلسشان، بیان خبر درباره ی اهل بیت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) است.
نکته پنجاه و هشتم
«فقال علیّ إذاً و اللّه فزنا»سپس علی (علیه السلام) گفت: در این هنگام به خدا سوگند که ما رستگار شدیم.
رستگاری، سعادت است لذا حضرت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) وقتی چنین خبر مسرّتبخشی را از قول خداوند متعال نقل میکنند که حاکی از رضایت اوست از عبودیت و بندگی اهل بیت عصمت که تطهیر آنان، مصداق بارز این رضایتمندی است، حضرت علی (علیه السلام) به وجد میآیند و میفرمایند قسم به خداوند که ما به فوز الهی رسیدیم که البته نباید فراموش کنیم که خداوند با علم به آینده و نگاه به تاریخ آینده ی هر یک از معصومین :، چنین امتیازی را برای اینان قائل میشود. برای بهتر درک کردن چنین موضوعی، در نظر بیاوریم که هر یک معصومین، از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) تا حضرت علی و حضرت فاطمه زهرا و حضرت امام حسن و حضرت امام حسین: چه مصیبتهایی را تحمل کردهاند، چه امتحانهایی شدهاند و چقدر توانستهاند از پس این آزمایشها با سرافرازی و با رضایت خداوندی بیرون آیند.
درست تجسم کنیم تاریخ زندگانی هر یک از آنان را...؛ آنگاه به درستی در مییابیم که حضرت علی (علیه السلام) حق دارند که از این خبر پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) ابراز خرسندی و شعف نمایند.
نکته پنجاه و نهم
«و فاز شیعتنا و ربّ الکعبة»و رستگار شدند پیروان ما قسم به پروردگار کعبه.
بسیار جالب است که حضرت علی (علیه السلام) نه تنها مسرور و شادمان میشوند از خبر رستگار شدن خودشان و نگرانیشان گویا برطرف میگردد، بلکه بلافاصله برای اینکه شیعیان نیز از این فیض بهره مند میشوند ابراز خرسندی میکنند.
در بسیاری از صحنههای تاریخی زندگانی معصومین (علیهم السلام) دیدهایم که آنان پیوسته نگران شیعیان و محبان بودهاند و چه بسا برای رفع همین نگرانیهاست که خداوند مهربان قول شفاعت امت را نیز به آنان داده است از جمله مثلاً درباره حضرت امام حسین (علیه السلام) خبرهایی در همین باره نقل شده است.
در اینجا نیز مشاهده میکنیم که حضرت علی (علیه السلام) به قسمی که در آخر عبارت بالا یاد میکنند چگونگی نگرانی قبلی خود و حالا مسرّت و خوشحالی فعلی خویش را ابراز مینمایند.
این عبارت حدیث کساء گرچه برای ما شیعیان یک هدیه بزرگ است اما در عین حال هشداری است مهم که قدر خود را بدانیم؛ روش زندگیمان همان روش اهل بیت عصمت: باشد از جمله طرفدار حق باشیم، گناه نکنیم، زیر بار سخن ناروا نرویم، عدالت را پیشه کنیم، از مستضعفان دستگیری نماییم و در یک کلام عمل کنیم به آنچه در سوره ی والعصر از آن به عمل صالح یاد شده است و نیز سفارش کردن به اجرای حق و طرفداری از آن و تحمل صبر و سفارش آن به دیگران.
در اینجا ملاحظه میکنیم که خداوند متعال با سرمشق و الگو قرار دادن اهل بیت عصمت : دارد مصداق بارز و عملی و چشمگیر ایمانآورندگان و اجراکنندگان عمل صالح و سفارشکنندگان به حق و توصیهکنندگان به صبر را معرفی میکند.
چقدر خوب است که در همین مجال سوره «والعصر» را به طور کامل مرور کنیم و به معنای یکیک کلمات آن دقت نماییم و البته حتی در خود «بسم الله» آن و صفتهایی که برای «الله» در آن بر شمرده است یعنی رحمان و رحیم: بسم الله الرحمن الرحیم * والعصر * ان الإنسان لفی خسر * إلّا الذین آمنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر
نکته شصتم
«فقال النّبی ثانیاً یا علیّ والّذی بعثنی بالحقّ نبیّاً واصطفانی بالرّسالة نجیّا ما ذکر خبرنا هذا فی محفل من محافل اهل الارض و فیه جمع من شیعتنا و محبّینا و فیهم مهموم إلّا و فرّج الله همّه».سپس پیامبر فرمود: ای علی قسم به آن خدائی که مرا به حق به پیامبری برانگیخت و به رسالت و نجات برگزید؛ ذکر نمیشود این خبر ما در محافلی از محافل روی زمین که در آن گروهی از شیعیان یا محبان ما باشند و در بین آنان کسی گرفتاری مهمی داشته باشد و برای رفع موضوع مهم او گشایشی نشود.
در اینجا پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) راه توسّل جستن و نیز راه مطرح کردن تقاضای خود را از خداوند نیز به ما آموختهاند.
نکته شصت و یکم
« و لا مغموم إلا و کشف اللّه غمّه»و یافت نمیشود شخص اندوهگینی مگر اینکه اندوه او برطرف گردد.
عبارت بالا معطوف است به عبارت قبلی که حضرت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله)، حضرت علی (علیه السلام) را مخاطب قرار دادند و فرمودند:« قسم به خدایی که مرا به حق به پیامبری برگزید، ذکر نمیشود این خبر ما در مجلسی از مجالس اهل زمین مگر اینکه در آن اگر جمعی از شیعیان و محبان ما غمگین باشند و با بیان اخباری که در این حدیث گفته میشود، از آنها رفع اندوه گردد.»
این بخش از حدیث، دلداری پیامبر عزیز ماست به ما که: ای پیروانم و ای دوستدارانم غمگین نباشید در هنگامی که یاد خدا میکنید. راه حل رفع نگرانیهای شما این است که دور هم جمع شوید و از حق و حقّانیّت بگویید، از خوبیها بگویید از توصیه به حق و صبر بگویید که مصداق روشنش ما هستیم. البته این را نه از سر خودخواهی بگویند بلکه رو مینمایند به رهبر امت بعد از خود و میگویند ای علی بدان که اگر اینان چنین کنند، اندوهی برایشان باقی نمیماند.
تابه حال فکر کردهایم که چگونه است بزرگان دین هیچگاه در مسائل و گرفتاریهای خویش به افسردگی و دل مردگی نمیرسند؟ یکی از دلایلش همین اتّکا به گفته ی پیامبرمان است در این حدیث شریف.
نکته شصت و دوم
«و لا طالب حاجة إلا و قضی الله حاجته»و طالب حاجتی را نمییابی مگر اینکه برآورده کند خداوند حاجت او را.
عبارت بالا را میتوان این گونه نیز معنی کرد که هیچ کسی را پیدا نمیکنی که از شیعیان و محبان اهل بیت باشد و در محفلی از محافل روی زمین که درباره ی خبر مربوط به محتوای این حدیث گفتگو میگردد شرکت کند و حاجتی داشته باشد و خداوند حاجت او را برآورده ننماید.
به نظر میرسد که چون چنین محفلی محل عبادت خداوند است، خود زمینهای میشود برای رضایت او، و همین اسباب برآورده شدن حاجت میگردد.
هر چقدر که انسان در مجالس و محافل نیکوکاران و خیرخواهان شرکت کند، خود به خود از شرکت در مجالس بطّالین دوری میکند. حضرت امام سجاد (علیه السلام) در دعای ابوحمزه نگرانی خویش را ابراز میدارند از اینکه مبادا شرکت داشته باشند در مجالس بطّالین. یعنی کسانی که راه باطل و ناصحیح را میپیمایند.(10)
راهحلی که برای دمخور نبودن با افراد باطل و گناهکار در این حدیث ارائه گردیده، همین است که در محافلی شرکت نماییم که به جای لهو و لعب و دروغ و غیبت و تهمت، از مناقب اهل بیت عصمت: در آن سخن گفته میشود و بسیار بدیهی است که چنین مجلسی نه تنها باعث گریز ملائکه از آن نیست بلکه اِن شاءالله به آن نزول میکنند و مجلسی که فرشتگان الهی در آن حاضر باشند حتماً عبادت خدا در آن برقرار، و دعای انسان مستجاب است. و طبعاً جرم و گناه هم به آن راه ندارد و احیاناً اگر هم بخواهد راه پیدا کند، طبعاً با انجام فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر میتوان و باید جلوی آن را گرفت.
نکته شصت و سوم
«فقال علی إذاً و اللّه فزنا و سعدنا و کذلک شیعتنا فازوا و سعدوا فی الدّنیا و الآخرة و رب الکعبة.سپس علی (علیه السلام) گفت: در این هنگام، قسم به خدا که ما رستگار شدیم و سعادت یافتیم و نیز سعادت یافتند در دنیا و آخرت، شیعیان ما، قسم به پروردگار کعبه.
در بسیاری از قضایایی که از حضرت علی (علیه السلام) نقل میشود دیدهایم که ایشان هرگاه موقعیتی و یا مژدهای و یا خبری که نشان از عاقبت به خیری برای خودشان داشته است، حتماً پیروان خود را نیز یاد نمودهاند و به فکر آنان بودهاند که این گفته ی بالا، یکی از همان موارد است.
در اینجا، حضرت علی (علیه السلام) که پیوسته بیم آن را دارند که مبادا نتوانسته باشند، رضایت خداوند را نسبت به اعمال خود جلب کنند، وقتی متوجه میشوند که خداوند متعال با آوردن خبرهایی که فرشته ی وحی، آن را برای رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله) آورده است (که در این حدیث شریف از آن یاد شده)، خرسند و شادمان میشوند، در این خرسندی و خشنودی به یاد پیروان خود نیز هستند و این خوشحالی را درباره ی آنان نیز ابراز مینمایند.
در این گفته، دو بار به خداوند عالم سوگند یاد شده است که یک بار در ابتدای عبارت است و بار دیگر در انتهای آن. این قسم میتوانست یک بار هم بیان گردد ولی چون شادمانی ایشان برای پیروانشان نیز برای ایشان بسیار اهمیت داشته است، از جهت تأکید بر این شادمانی و از جهت اینکه ما را خرسند کرده باشند و راه درست را به ما نشان داده باشند، بار دیگر هم به هنگام توصیف خوشحالی خود، آن را ابراز میکنند.
نتیجهگیری
حدیث کساء را میتوان راز آفرینش نامید. یعنی در مراتب عرفان و نیز شناخت ذات هستی و چرایی خلقت اگر به حدیث کساء برسیم و آن را مستند قرار دهیم راهی میانبر برای خود یافتهایم.بیمهنامه امیدواری و نیز یافتن مهارتهای زندگی در این حدیث است. البته اگر حدیث کساء هم در دسترس ما نبود برای ما آشکار و بدیهی بود که اشرف مخلوقات انسان است و اشرف انسانها پنج تن آل عبایند اما این حدیث علاوه بر آنچه که تاریخ و عقل و تجربه برای انسان واضح میکند، خود نیز گویای این حقیقت و مهر تأییدی بر این سخن و این تفکر و عقیده است که چرا خداوند انسان را آفرید؟
ممکن است کسی بگوید که با عدم اطاعت آدم ابوالبشر از آنچه خداوند حکیم او را نهی کرده بود، راه اطاعت بشر باز شده است اما اگر قبول کردیم که وارد این کنجکاوی ممنوع یا مکروه شویم پس چون تقوی را پیشه نکردهایم یعنی مطیع محض خداوند بزرگ نبودهایم، لایق بهشت هم نیستیم یعنی آن انسانی لایق زندگی در بهشت است که بنده ی کامل خدا و مطیع محض اوست و در مقابل خداوند این بالاترین مقام است.
خود حضرت محمد مصطفی (صلّی الله علیه و آله) مهمترین وجه زندگیشان آن است، که بنده ی خدا هستند که این مقام، رفیعترین جایگاه یک بشر است.
آدم از آنچه خداوند او را نهی کرده بود، سر باز زد خداوند هم پهنه ی زمین را در پیش پای او گشود و به زبان عامیانه ی این حقیر به او گفت: بفرمایید بسم الله حالا این شمایید این هم این دهان گشوده زمین با هزاران هزار مشکلش:
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب آبادم
برای ما بشرها، تجربه شده است (یعنی امیدوارم که تجربه شده باشد) که بعد از هبوط آدم به زمین، راه برای ما باز شده است که با همه ی مشکلاتش، در پی کنجکاویهای خود برویم شاید از جمله اطاعت از نفس امّاره ولی در عین حال آن تنعّم و امنیت صد درصدی بهشتی را هم نداشته باشیم. به عبارت دیگر حالا که این موجود، غیر مطیع است آن حمایت خاص از او نمیشود (که اگر در بهشت بود میشد)، لذا حالا دیگر خودش میداند که در زمین چگونه از پس مشکلاتش برآید. هرچند که باز هم به حمایت خداوندی، محتاج است.
چرا اهل بیت عصمت و طهارت :، این درجه از عزت و سربلندی را در نزد خداوند دارند؟ زیرا آنان عبد و بنده ی تمام عیار خداوندند تا آنجا که در سختترین موقعیتها و دشوارترین صحنههای دردناک زندگی میگویند: «ما رأیت الا جمیلاً» (چیزی جز زیبایی نمی بینیم).
شما را به خدا در ضمیر و وجدان خود، کلاه خود را قاضی کنیم و ببینیم کدامیک از ما در زندگی شخصی خود چنینیم؟
آیا تصور کردهایم موقعیت حضرت سیدالشهداء امام حسین (علیه السلام) را در هنگام ظهر عاشورا؟ تحمل آن همه مصیبت؟ آن همه داغ؟ فکر دربدری خانواده؟ و...؟و...؟ ولی برای رضای خدا و تنها و تنها برای رضای او.
مسلّم است که حق است جایگاه امام حسین (علیه السلام) و سایر معصومین : جایگاهی باشد که خداوند عالم بگوید، هستی را برای گل روی اینان آفریدهام.
یکی از دلایلی که در ایران، مردم به انقلاب مشروطه رسیدند در حالی که در آن زمان هیچ یک از کشورهای اطراف ما و یا حتی در مشرق زمین در طی دوران اخیر چنین تحولی را تجربه نکرده بودند و هم به انقلاب اسلامی سال 57 رسیدند و هم جنگ تحمیلی را با افتخار پشت سر گذاردند و حوادث تلخ و شیرین بعد از آن را مدیریت کردند همه و همه از برکت فرهنگ و تعلیماتی است که خواسته یا ناخواسته از طریق مجالس مربوط به اهل بیت عصمت (علیهم السلام) گرفته بودند.
پینوشتها:
1. مطالعه کتاب های «آیت تطهیر در کتب دو مکتب» تألیف سید مرتضی عسکری و «اهل بیت در آیه تطهیر» نوشته علامه سید جعفر مرتضی عاملی (ترجمه محمد سپهری) و «اهل البیت یا چهره های درد نشان در آیه تطهیر» نگارش شهاب الدین اشراقی و محمد فاضل لنکرانی نیز توصیه می شود.
2. این حدیث شریف که عموماً در آخر کتاب مفاتیح الجنان به چاپ می رسد. به وسیله مؤلف کتاب مفاتیح الجنان در این کتاب چاپ نشده است ولی با ابتکار ناشران این کتاب، حدیث مزبور به نقل از کتاب عوالم با سند صحیح به وسیله جابربن عبدالله انصاری نقل گردیده است.
3. اصل 168 و اصل 8 قانون اساسی.
4. طرح این پرسش از صاحبان کرسی های اجتهاد و تقلید و نیز تصمیم گیرندگان سیاست های قضائی در اینجا می تواند مطرح شود که آیا با استناد به قبول همین حدیث شریف، نمی توان شهادت و گواهی زن را درست مثل گواهی یک مرد، اگر عادل باشد پذیرفت؟
5. سلام یکی از نام های پروردگار سبحان است.
6. اسماعیل بیابانگرد، روش های افزایش عزت نفس در کودکان و نوجوانان، ص 25.
7. محسن قرائتی، تفسیر نور، ج 12، ص 611.
8. گاهی دیده می شود که برخی از مادران یا برخی از پدران، فقط یک فرزند را مورد دقت و توجه قرار می دهند. حتی اگر چند فرزند هم حضور داشته باشند فقط فرزند خاصی را می بینند و از او یاد می کنند . که این زمینه ای می شود برای شروع حسادت فرزندان نسبت به یکدیگر و زمینه سازی برای ایجاد کینه های بعدی.
9. در تشهد خود، حد اقل روزی 9 بار به بنده خدا بودن پیامبر گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله) شهادت می دهیم.
10. حاج شیخ عباس قمی،مفاتیح الجنان، ص 314.
فهرست منابع:
1. قرآن مجید.
2. مفاتیح الجنان، تألیف حاج شیخ عباس قمی، با تصحیح نه تن از استادان حوزه و دانشگاه زیر نظر حجه الاسلام و المسلمین محمد حسن سجاد، چاپ مهر ثامن الائمه (علیه السلام)، اصفهان، 1382 ش.
3. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران- چاپ انتشارات ریاست جمهوری، 1377 ش.
4. بیابانگرد (اسماعیل)، روشهای افزایش عزت نفس در کودکان و نوجوانان، انتشارات انجمن اولیاء و مربیان، تهران، 1366 ش.
5. قرائتی (محسن)، تفسیر نور، 12 جلد، چاپ یازدهم، انتشارات مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، تهران، 1386 ش.