در نعت رسول اكرم(ص)
نظامي
بر در محجوبه احمد نشست
حلقه حى را كالف اقليم داد
طوق ز دال و كمر از ميم داد
لاجرم او يافت از آن ميم و دال
دايره دولت و خط كمال
بود درين گنبد فيروزه خشت
تازه ترنجى زسراى بهشت
رسم ترنجست كه در روزگار
پيش دهد ميوه پس آرد بهار
كنت نبيا چو علم پيش برد
ختم نبوت به محمد سپرد
مه كه نگين دان زبرجد شدست
خاتم او مهر محمد شدست
گوش جهان حلقه كش ميم اوست
خود دو جهان حلقه تسليم اوست
خواجه مساح و مسيحش غلام
آنت بشير اينت مبشر به نام
امى گويا به زبان فصيح
از الف آدم و ميم مسيح
همچو الف راست به عهد و وفا
اول و آخر شده بر انبيا
نقطه روشن تر پرگار كن
نكته پرگار ترين سخن
از سخن او ادب آوازه اى
وز كمر او فلك اندازه اى
كبر جهان گرچه بسر بر نكرد
سر به جهان هم به جهان در نكرد
عصمتيان در حرمش پردگى
عصمت از او يافته پروردگى
تربتش از ديده جنايت ستان
غربتش از مكه جبايت ستان
خامشى او سخن دلفروز
دوستى او هنر عيب سوز
فتنه فرو كشتن از او دلپذير
فتنه شدن نيز برو ناگزير
بر همه سر خيل و سر خير بود
قطب گرانسنگ سبك سير بود
شمع الهى ز دل افروخته
درس ازل تا ابد آموخته
منبع:www.payambarazam.ir
/ن