مواد آموزش دينى به نوجوانان
اولا - ضمن بيان قصه و داستان و سرگذشت و تاريخ و ترجمهى احوال و ادبيات و عرضهى آواها (خواندنهاى با لحن) (1) بايد بهترين احساسات مذهبى را در طفل، حلول داد. خواندن قرآن با آهنگ خوش، خواندن اشعار دينى با نواى دلپسند، مناجات روحبخش، اينها همه، از عواملى هستند كه احساسات دينى را ايجاد و تقويت مىكنند.
ثانيا - در ضمن قرائت فارسى و متون ادبى، زحماتى را كه بشر براى فهم امور عالم و معناى حيات كشيدهاند، بايد تشريح كرد.
در همهى آثار فارسى، نمونههاى سخن، براى طرح مذهبى، هست؛ در تاريخ، در فهرست كتب، در اشعار، در داستانها، در نامهها، حتى در علوم طبيعى، در علوم رياضى و زيباشناسى، همه جا وجود دارد. (2) اما چنان كه گفتيم، عامل اصلى، معلم است كه اگر ايمان و عقيده به مبانى دينى داشته باشد، شاگردان، بىشبهه، تحتتأثير، قرار مىگيرند. (3)
اين تأثير، امرى تقليدى يا تلقينى نيست؛ بلكه به زبانهاى بسيار ديگر وجود معلم، حقايق را در عمل و حال و صفات خويش ارائه مىنمايد و شاگرد هم كه وجدانى بيدار و فطرى و سالم دارد، به سهولت آن را درمىيابد و بدانها ابراز علاقه و اعتقاد مىكند.
معلم بايد اعمال خود را در برابر هدف دينى، نظام دهد و خود به نظام عالم ايمان بدارد؛ اخلاقش پاك و عطوفتش نسبت به همهى ابناى نوع بشر، مسلم باشد و كاملا معتقد و مطمئن به اينكه: آدمى در اختيار كردن خير و شر، قدرت دارد و نيز بايد به زندگى آينده و آخرتى كاملا مؤمن باشد. وجود چنين معلمى موجب آن است كه شاگرد به فكر و تأمل، در معنى و ارزش زندگانى پردازد و به پيدا كردن «حقيقت و زيبايى و نيكويى» عشق ورزد.
ديگر آنكه معلم بايد خرافات (يعنى: عقايد نادرست و بىدليل و اساس» را از نظرات صحيح دينى، جدا كند و به شاگرد بنماياند.
معلم بايد وقايع و رويدادهاى روزمره را مطرح كند و آنچه را كه به وسيلهى دين در آنها مىتوان اثر نهاد، بيان نمايد؛ تا فرزند، روش تطبيق دين را با دنياى خود و حوادث آن، بداند و فراگيرد. (4)
به راستى، اگر در همهى دقايق زندگى، چه درونى و باطنى و چه برونى و عملى، مىتوانستيم اثر دين را معتقد باشيم و آن را نافذ مىدانستيم و همه وقت و همه جا، دين را احساس مىكرديم، قطعا چنين بىاعتنا به دين، نمىبوديم و دين و دنيا را از هم، جدا نمىشمرديم و به افراط و تفريط نمىگراييديم؛ كه گاه، همهى وقت خود را به تقدس خشك و عبادات، سپرى كنيم و يا تمام هم خود را مصرف دنيا نماييم و فقط به ضرورت، عبادات واجب را، آن هم در آخرين لحظات وقت و با كمى توجه، انجام دهيم...
ديگر آنكه، در مدرسه، لازم است آداب مذهبى عملى شود. در برابر دعايى كه مىخوانند، شاگرد به تفكر، وادار گردد. در موقع شروع غذا «بسم الله» و پس از اتمام آن «شكرگزارى» صورت گيرد. به هنگام خواستن حاجت، حال اخلاص و درخواست، ايجاد شود. (5)
مواردى كه در بالا ياد شد، هدفآموز و آمادهساز درون و جهتدهنده به عواطف و در كار گيرندهى اراده و سلامتساز فضاى ذهنى و فكرى است كه اساس ديانت و ديندارى مىباشند.
پي نوشت :
(1) «لحن» با «غنا مساوى آوازى بر اساس قواعد موسيقى» تفاوت دارد.
«غنا» آن است كه آهنگ قبلا طرح شود و سپس الفاظ به قالب آهنگ درآيند و آن، تنظيمى در «شدت و ارتفاع اصوات» است؛ اما «طنين» را تفاوت سازها و تنوع آلات موسيقى، موجب مىشوند كه در «غنا» امرى فرعى و تفننى است.
«لحن» آن است كه آهنگ، حاصلى از صداى الفاظ باشد و يا به تعبير الفاظ، لحن، نيز تغيير كند و در واقع «زمينهى صوتى» و «طنين» است كه بر لفظ، اضافه مىشود و «شدت و ارتفاع صوت» را الفاظ، به وجود مىآورند. آن چه در شرع، منع شده است «غنا» است و آن چه ممدوح است «لحن» مىباشد و «قرآن» را به لحن خوش بايد خواند و «اذان» را به آواى خوش، بايد گفت.
(سخن سعدى به ياد آيد كه در گلستان، پايان باب چهارم، گويد: ناخوش آوازى به بانگ بلند قرآن همى خواند...
]تا آن جا رسد كه گويد:[
گر تو قرآن بدين نمط خوانى
ببرى رونق مسلمانى
اين حكايت مىنمايد كه: به آواز خوش خواندن قرآن، موجب رونق مسلمانى است و نيز در قصهها است كه: شنيدند مردى بر مأذنه مىگفت: الله اكبر.. أشهد أن لا اله الا الله... به قول مسلمين أشهد أن محمدا رسول الله...
او را گفتند كه چرا چنين مىگويى؟ جواب داد: من مردى يهودى خوش آوازم، مرا مسلمين بدان جهت كه به استحباب عمل كنند، اجير نمودهاند تا اذان بگويم).
(2) رنا، 99 و 100.
(3) رنا، 103.
(4) رنا، 103.
(5) رنا، 103.
/س