پلورالیسم دینی در بوته نقد (2)
آیت الله محمد هادی معرفت (رحمت الله علیه)
تجزیه و تخلیط
«هیچ چیز خالص در این جهان یافت نمیشود، خدای جهان هم بر این نکته انگشت نهاده، آن جا که میگوید: «أنزل من السماء ماءً فسالت أودیة بقدرها...»(رعد /17) آبی که از آسمان فرو ریزد، ناچار با گلولای آمیخته میشود و کف بلندی بر آن مینشیند. حق و باطل به هم آمیختهاند. امام علی نیز فرمود که حق خالص و باطل اگر وجود داشتند، هیچ کس در گُزیدن حق و ترک باطل تردید نمیکرد. اما همیشه چنین است که «یؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فیمزجان...»؛4 مخلوطی از هر دو درست و عرضه میکنند.
سخن در این نیست که اصل ادیان الهی عین حقاند، سخن در فهم آدمیان و مذاهب مختلفه دینی است که همیشه مخلوطی از حق و باطلند و براستی اگر یکی از این فرقههای دینی حق خالص بود، و بقیّه باطل محض، هیچ خردمندی در تمیز حق از باطل و در انتخاب حق درنگ نمیکرد.
نه تشیّع، اسلام خالص و حق محض است، و نه تسنّن. گرچه پیروان این دو طریقه هر کدام در حق خود چنان رأیی دارند. نه اشعریّت حق مطلق است نه اعتزالیّت. نه فقه مالکی نه فقه جعفری. نه تفسیر فخر رازی نه تفسیر علاّمه طباطبائی. نه زیدیّه و نه وهابیّه. نه همه مسلمانان در خداشناسی و پرستششان عاری و بری از شرکند، و نه همه مسیحیان، درک دینیشان شرکآلود است. دنیا را هویّتهای ناخالص پر کردهاند. «و ما یؤمن اکثرهم باللّه إلاّ و هم مشرکون»؛ (یوسف /106) یعنی توحید خالص کم است، و بیشتر موحّدین مشرکند و خود نمیدانند و البته مقبول خداوند هم میافتند.
اصحاب هر فرقه مجازند که همچنان بر طریقه خود بمانند و پابفشارند. مراد نفی طریقه خود نیست، مراد بهتر شناختن طریقه خود و هضم این معنا است که کثرت و تنوّع، طبیعی و بشری و این جهانی و ناگزیر است. مراد نسبیّت حق و باطل هم نیست، میگوییم: عالم، عالم ناخالصیها است، چه عالم طبیعت و چه عالم شریعت. چه فرد و چه جامعه. سرّ این ناخالصی هم بشری شدن دین است.
وقتی باران دین ناب از آسمان وحی بر خاک افهام بشری میبارد، ذهن آلوده میشود و همین که عقلها به فهمیدن دین زلال همّت میگمارند، داشتههای خود را با آن میآمیزند و آن را تیره میکنند، لذا دینداری و دینورزی چون آبی کفآلود تا قیام قیامت در میان مردم جاری است و تنها در قیامت است که خداوند میان بندگان خود در خصوص اختلافاتشان داوری خواهد کرد: «و انّ ربّک لیحکم بینهم یوم القیامة فیما کانوا فیه یختلفون»نحل /124
رگ رگ است این آب شیرین و آب شور
در خـلایق میرود تا نفخ صـور
نقد و بررسی
مفهوم پلورالیزم دینی، در سراسر مقال، به معانی متعددی به کار رفته است. مانند: کثرت فهمهای آدمیان از دین، کثرت تجربههای دینی، کثرت طرق هدایت، کثرت ناشی از ناخالصی حق و باطل، کثرت حقایق نهفته زیر پوشش ظواهر، کثرت ناشی از تعارض ارزشها... و این گوناگونی معنا، موجب آشفتگی منطقی بحث شده است؛ چه پارهای از معانی توضیح واضحات است و پارهای دیگر ادّعای محض، و فاقد هرگونه استناد معقول.
به علاوه، حجاب عبارتهای زیبا و شعرگونه مقال، تا اندازهای نارساییها و ناهمگونیهای گفتار را پوشانده و استناد به اشعار و احیانا آیات قرآنی ـ برحسب ظاهر ـ رونقی به آن داده است.
تفسیر کردن آیات و نیز ابیات، طبق دلخواه، یکی از مهمترین سببهای نقد مقال به شمار میرود. از نظر ما، جرأت بزرگی است، از افرادی مانند نویسنده محترم مقال (که او را فردی معتقد و متعهّد میشناسیم) اینگونه، بدون محابا، کلام خدا را وارونه معنا کند، و از تفسیر به رأی باکی نداشته باشد.
به عنوان نمونه: «إنّک علی صراطٍ مستقیم»(زخرف/43) را به: یکی از راههای راست تفسیر کند، به گمان آن که «تنوین» در این جا صرفا «تنکیر» را میرساند، در صورتی که برای «تفخیم» است؛ مانند: «إنّ ربّی علی صراطٍ مستقیم»(هود /56)... طبق برداشت ایشان، خداوند هم بر یکی از راههای مستقیم است نه تنها راه مستقیم!؟
این، یک مغالطه آشکار یا کجفهمی است، که شایسته یک نویسنده محقّق نیست.
خداوند، آن جا که از «عباد مُخلَصین»6 (بندگان خاصّ خدا) یاد میکند، سپس میفرماید: «قال هذا صراطٌ علیَ مستقیمٌ»حجر /41
این میرساند که اخلاص در بندگی، یگانه راه راست به سوی خداست.
یا آن جا که میگوید: «و انّ اللّه ربّی و ربّکم فاعبدوه، هذا صراط مستقیم»
مریم /36
همانا خداوند پروردگار ما و شماست، او را پرستش کنید. این، یگانه صراط مستقیم است.
«وأن اعبدونی، هذا صراط مستقیم»
یس /61
مرا بپرستید، همانا صراط مستقیم همین است.
«و اتّبعونِ هذا صراط مستقیم»
زخرف /61
مرا پیروی کنید، همانا صراط مستقیم همین است.
«انّ اللّه هو ربّی و ربّکم فاعبدوه، هذا صراط مستقیم»زخرف /64
آیاتی از این قبیل و مانند آن فراوان است، که صراط مستقیم و صراط سویّ، یا سبیلاللّه در مقابل سبیل الطاغوت، و اینگونه تعابیر، همگی به معنای یگانه راه درست و راه راست میباشد و هرگز به معنای یکی از راهها نیست.
تنوین در تمامی این موارد، برای تفخیم است، که فخامت و ارزش والای یگانه راه الهی را میرساند.
وی همچنین آیه: «و ما یؤمن أکثرهم باللّه إلاّ و هم مشرکون»(یوسف /106) را اینگونه تفسیر کرده است: یعنی توحید خالص کم است و بیشتر موحّدین مشرکند وخود نمیدانند. و البته مقبول خداوند هم میافتند. شرک درجات دارد، و ایمان و توحید هر کسی به درجهای آلوده به شرک است. و همچنین هدایت و ضلالت و حق و باطل که به هم آمیختهاند...
البته برخی از مفسران چنین برداشتی دارند، که گروهی با آن که ایمان آوردهاند، هنوز بقایای شرک، در زوایای دل آنها جای مانده است؛ یعنی ایمان کامل نیاورده، و از شرک کاملاً دست نشستهاند و آن را گونهای «شرک خفیّ» میخوانند، که با درجات پایین ایمان قابل جمع است.7
ولی این برداشت، با برداشت یاد شده متفاوت است. برداشت فوق میخواهد این آمیختگی ایمان و شرک را، بیشتر طبیعی نشان دهد، در صورتی که آیه آن را مورد نکوهش قرار داده، که مشرکان نتوانستهاند خود را از چنگال شرک، که به آن خو گرفتهاند، رها سازند؛ یعنی باید چنین کنند، تا ایمانشان مقبول حق افتد.
این آیه، به دنبال سه آیه پیشین است که میفرماید:
«و ما أکثر الناس ولو حرصت بمؤمنین. و ما تسألهم علیه من أجر إن هو الا ذکر للعالمین. و کأیّن من آیة فی السماوات و الأرض یمرّون علیها و هم عنها معرضون. و ما یؤمن أکثرهم باللّه إلاّ و هم مشرکون. أفأمنوا أن تأتیهم غاشیة من عذاب اللّه أو تأتیهم السّاعة بغتةً وهم لایشعرون. قل هذه سبیلی أدعو إلی اللّه علی بصیرة أنا و من اتّبعنی و سبحاناللّه وما أنا من المشرکین»یوسف /108-103
در این جا تمامی آیات مربوط را آوردیم، تا جهتگیری آن روشن شود. خداوند میفرماید:
هر اندازه کوشش کنی، این مردمان ایمان نمیآورند؛ گرچه پاداشی از آنان درخواست نکردهای، و صرفا یادآوری است برای همه جهانیان.
چه فراوان دلایلی، آسمانی و زمینی، بر آن گذر کرده و نادیده گرفتهاند!
و بیشتر ایمان آورندگان آنان، هنوز در حال شرک به سر میبرند!8
آیا خود را درامان میبینند، که ناگهان عذاب فراگیر الهی، آنها را نگیرد، یا قیامت فرا نرسد، در حالی که در غفلت باشند!؟
بگو: این راه من است، که از روی بینش و آگاهی، خود و پیروانم، مردم را به سوی حق میخوانیم. خدا منزّه است، و هرگز شرک نورزیدهام.
سیاق آیات، به خوبی میرساند که دست برنداشتن از شرک، به هر گونه باشد، مورد نکوهش است، و حاکی از آن که حقّ را هنوز نپذیرفته و تمامی دلایل و آیات الهی را نادیده گرفتهاند و سرانجامی سخت در انتظارشان میباشد.
ذیل آیات، روشن میسازد که راه الهی جز این است و هرگز با شرک آشنایی ندارد.
لذا بسیاری از مفسّران بزرگ، آیه یاد شده را به ایمان دروغین و شرک مطلق، تفسیر کردهاند.9
و همچنین آیه: «أنزل من السماء ماءً فسالت أودیة بقدرها فاحتمل السیل زبدا رابیا و ممّا یوقدون علیه فی النار ابتغاء حلیةٍ او متاع زبدٌ مثلُه کذلک یضربُ اللّهُ الحقَّ والباطلَ فأمّا الزبد فیذهب جُفاءً و أمّا ما ینفع الناس فیمکثُ فی الأرض کذلک یضربُ اللّه الامثال. للذین استجابوا لربّهم الحُسنی...»
رعد /18-17
از آسمان آبی فرو بارید، آنگاه بستر دشتها هر یک فراخور خویش روان گشتند و سیلاب کف انباشتهای برآورد. و همین گونه فلزات ذوب شده برای ساختن زیورآلات کف بر میآورند.
بدینسان خداوند، برای حقّ و باطل، مثل میزند: کفهای برآمده، فرو میافتند و به کناری میروند (تباه میشوند)، ولی آنچه مایه سود مردم است، استوار میماند و پایدار میباشد...
در این مثال، خداوند میفرماید: گرچه باطل، احیانا جَولانی دارد و پوششی بر روی حق قرار میگیرد، ولی استقرار ندارد و از بلندای هیاهو فرو میافتد. آن گاه چهره تابناک حق، خواهد درخشید.
«للباطل جَوْلَةٌ وللحقّ دَوْلَةٌ.»10
«الحقّ یعلو و ما یُعلَی.»11
«و قل جاء الحقّ و زهق الباطل انّ الباطل کان زهوقا»اسراء /81
بگو حق آمد، و باطل تباه گردید. باطل همواره تباه شده است.
این آیه، درست همانچیزی را میگوید که در آیه هجده سوره انبیاء آمده است:
«بل نقذف بالحقّ علی الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق. و لکم الویل مما تصفون»
همواره، حق را بر باطل فرو میزنیم تا آن را بکوبد و تباه گردد. وای بر شما ـ که گمان دارید باطل پایدار است ـ از این پندار ناروا.
بنابراین، مقصود از آیات، جدایی حق از باطل و برتری حق بر باطل است.
به عبارت دیگر، حق هیچ گاه پوشیده نیست و مقهور باطل نیز قرار نمیگیرد، بلکه حقّ همواره پیروز است و باطل شکست خورده.
این، یک اصل است که پایه مکتب عدل را تشکیل میدهد، و مسأله حُسن و قبح عقلی بر همین پایه استوار است. به علاوه، روایات بسیاری در کنار آیات، بر این اصل، صراحت دارند که بدانها خواهیم پرداخت.
ولی نویسنده مقال، درست معکوس این راه را پیموده است. او آیه یاد شده را اینگونه تفسیر میکند:
«هیچ چیز خالص در این جهان یافت نمیشود. خدای جهان هم بر این نکته انگشت نهاده، آن جا که میگوید: «انزل من السماء ماءً فسالت أودیة بقدرها...» . آبی که از آسمان فرو ریزد، ناچار با گلولای آمیخته میشود، و کف بلندی بر آن مینشیند. حق و باطل به هم آمیختهاند...
وقتی باران دین ناب از آسمان وحی بر خاک افهام بشری میبارد، ذهن آلوده میشود و همین که عقلها به فهمیدن دین زلال همّت میگمارند، داشتههای خود را با آن میآمیزند و آن راتیره میکنند. لذا دینداری و دینورزی، چون آبی کفآلود، تا قیام قیامت در میان مردم جاری است...» چنان که یاد شد، آیه درصدد بیان آن است که آب زلال دین، بر مردم ریزش میکند و زمینههای نامساعد، آن را آلوده میکند. باری این آلودگی درنگ ندارد؛ آنچه درنگ دارد، حقّ است و بس.
ولی ایشان میگویند: این آلودگی تداوم دارد و تا قیام قیامت، پیوسته حق به باطل، آمیخته خواهد ماند؟!
ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟!
در بحث پیرامون مسأله حسن و قبح عقلی خواهیم آورد: یکی از سُنَن الهی در جهان هستی، آشکار بودن جدایی حق از باطل است، که به فطرت و بداهت عقلی بستگی دارد و سنّت الهی بر آن جاری شده که هرگز حق به باطل ملتبس (آمیخته) نگردد و اگر خود نمودی حقّ و مسأله فطرت و بداهت در کار نبود، معیار دیگری برای شناخت حق از باطل وجود نداشت.
خداوند در جای دیگر، درباره همین آلودگیهای برخاسته از خاک و خاشاک، که شفّافیّت وحی را تیره میکند، میفرماید که این آلودگیها زود گذرند، ولی چهره حقّ برای همیشه درخشنده میماند.
«و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لانبیٍّ إلاّ اذا تمنَّی ألقی الشیطان فی أُمنیّته فینسخ اللّه ما یُلقی الشیطان ثم یُحکم اللّه آیاته واللّه علیم حکیم»
حج/52
هر آن پیامبر و رسولی که فرستادیم، بر این آرزو بوده است (تا شریعت حق تداوم داشته، فراگیر شود)، ولی شیطان با وسوسهها و دسیسهها بر آن میشود، تا آرزوی پیامبران، آنگونه که خواستهاند: پاک و بدون آلایش، و با سلامت، جامه عمل نپوشد. لذا میکوشد: جلوی گسترش و تداوم آن را بگیرد، یا آن که آن را آلوده سازد و از مسیر حق منحرف نماید.
خداوند میفرماید: کوشش شیطان (خاکیان آلوده) بیهوده است و هدر میرود. آنچه باقی میماند و با سلامت راه خود را طی میکند، شریعت حقّ الهی است و حتما آرزوی خیرخواهانه پیامبران، جامه عمل میپوشد.
پیروزی حق بر باطل
در همین راستا، خداوند میفرماید:
«کتب اللّه لأغلبنّ أنا و رسلی إنّ اللّه قویّ عزیز»مجادله /21
خداوند بر خود نهاده، تا خود و رسولانش پیروز گردند. خداوند، توانا و حاکم بر همه امور است.
«إنّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا والذین آمنوا فی الحیاة الدنیا و یَوْمَ یَقُومُ الاشهاد»
غافر /51
پیامبران و دینباوران را در همین جهان، یاری میکنیم و نیز در آن روزی که همه حضور دارند.
«و لقد سبقت کلمتنا لعبادنا المرسلین. إنّهم لهم المنصورون. و إنّ جندنا لهم الغالبون»صافات/173-171
در ازل برای بندگان فرستاده خود، چنین تقدیر کردهایم که مظفّر و منصور باشند و جبهه حقّ همواره پیروزمند باشد.
و درباره شیطان گوید:
«إنّ کید الشیطان کان ضعیفا»
نساء/76
دسیسهها و نقشههای شوم شیطان، همیشه ناتوان میباشد.
امام صادق علیهالسلام میفرماید:
«لیس من باطل یقوم بإزاء الحقّ إلاّ غلب الحقّ الباطل. وذلک قوله تعالی: «بل نقذف بالحقّ علی الباطل فیدمغه فإذا هو زاهق»12
هیچ باطلی در مقابل حق قرار نمیگیرد، مگر آن که حق بر باطل پیروز میگردد.
حضرت همچنان فرموده است:
«أبی اللّه أن یُعرّف باطلاً حقّا. أبی اللّه ان یجعل الحق فی قلب المؤمن باطلاً لاشکّ فیه. و أبی اللّه أن یجعل الباطل فی قلب الکافر المخالف حقّا لاشکّ فیه. ولو لم یُجْعَل هذا هکذا ما عُرف حقٌّ من باطلٍ.»13
سنّت جاریه الهی بر آن است تا هیچ باطلی، چهره حقّ به خود نگیرد. (یعنی باطل مشتبه گردد و به صورت حق جلوه کند). و هیچ حقی در دل دینباوران، باطل جلوه نکند، به گونهای که بدون شک آن را باطل شمرند؛ هرگز. و هیچ باطلی در دین دین ناباوران، حق صرف جلوه نکند؛ یعنی حق و باطل هر دو ذاتا خودنما هستند و اگر چنین نبود هیچ گاه حق از باطل شناخته نمیشد؛ یعنی تشخیص حق از باطل فطری است.
سخن مهم این است، که مراد از پیروزی چیست؟
در ذیل بحث از معیار حسن و قبح، سخنی درباره کوشش انبیا داریم، که هدر نرفته است و آنان پیروز شدهاند و شیطان نتوانسته زحمات آنان را تباه سازد.
سرّ مطلب در این است که پیروزی، پیروزی فیزیکی شخص نیست، بلکه پیروزیِ هدف است.
انبیا علیهمالسلام مطالبی را به عنوان ارزشهای والای انسانی، بر بشر عرضه کردند و با تمامی درگیریهایی که میان انبیا و مستکبران در طول تاریخ صورت گرفته، در نهایت انبیا پیروز گشته و توانستهاند این ارزشها را به جامعه بشری بقبولانند، و آنان نیز پذیرفتهاند.
امروزه در سراسر جهان و در تمامی صحنههای مبارزاتی، تعالیم انبیا حاکم است. کسی وجود ندارد که آن ارزشها را نپذیرفته باشد؛ هر چند عمل نکند. این، همان پیروزی حقّ بر باطل است و هرگز حقّ، نه مشتبه گشته و نه مقهور باطل گردیده است. پیوسته، حق و حقیقت پیروز است و آشکار.
این، همان معنای پیروزی انبیاست و شکست جنود ابلیس در مقابل جنود الرحمان.
سید الشهداء علیهالسلام هنگام عزیمت به عراق، در نامهای به بنیهاشم مینویسد:
«أمّا بعدُ فإنّه من لَحِق بی منکم استشهد، و من تَخَلَّفَ لم یَبْلُغْ مبلغَ الفتحِ. والسلام.»14
هر که به من بپیوندد، به شهادت میرسد و هر که تخلف ورزد، به سر منزل پیروزی نرسیده است.
ظاهر این پیام، متناقض است؛ هر که آید، به شهادت میرسد، و هر که نیاید، پیروز نشده است؟!
آری اگر پیروزی را از دیدگاه شخصی بنگریم، صدر و ذیل کلام، با هم سازش ندارد، ولی اگر از دیدگاه هدف والای انسانی نظاره کنیم و هدفی را که امام علیهالسلام دنبال میکرد، در نظر آوریم، خواهیم یافت که پیروزی در همان شهادت در راه حق است. بارور شدن درخت تنومند اسلام، و شکوفا شدن شاخههای گسترده و سر به فلک کشیده آن، با خون پاک شهیدان است.
سید قطب، مفسّر ادیب معاصر ذیل تفسیر آیه: «انا لننصر رسلنا والذین آمنوا فی الحیاة الدنیا» (غافر /51) میگوید:
«اگر بخواهی نصرت الهی را تجسّم یافته مشاهده کنی، آن را در صحنه کربلا روز عاشورا خواهی دید که چگونه این شهید انسانیّت، با جانفشانی خود و یاوران باوفایش، عرصه را بر باطلگرایان تنگ کردند و خود را بر قلّه فتح و ظفرمندی نشاندند، که برای همیشه آوازه این فتح و پیروزی طنینانداز است، و برای همه نسلها الگوی پیروزمندی و نصرت الهی را مجسّم ساختند.
آری اینگونه بود که امام حسین علیهالسلام با فداکاری و از جانگذشتگی، در پیشگاه عقیده و آرمان مقدس خود، و برای رسیدن به هدف اقصی، و یاری نمودن حق و اعتلای کلمة اللّه فی الارض، پیروزی و نصرت الهی را نصیب خود گردانید.»15
پی نوشت ها :
4 . نهجالبلاغه، خطبه 50.
5 . مجله کیان، ش37، خرداد و تیر 76.
6 . با فتح «لام» یعنی: بندگانی را که خداوند برای خود برگزیده است.
7 . رجوع شود به تفسیر المیزان، ج11، ص303.
8 . همانند آیه: «قالت الأعراب آمنّا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا أسلمنا ولمّا یدخل الایمان فی قلوبکم» حجرات /14.
9 . باطل، جَوَلانی دارد، ولی همواره، حقّ حاکم است.
10 . حق، پیوسته سربلند است، و چیزی بر او برتر نمیشود.
11 . محاسن برقی، کتاب مصابیح الظلم، باب البیان و التعریفولزومالحجة،ش999،998،ج1،ص432.
12 . همان.
13 . بحارالانوار، ج44، ص330.
14 . فی ظلال القرآن، ج7، ص190-189.
15 . در اینباره تفاوتی ندارد که «أرجلکم» را به نصب بخوانیم یا به جرّ؛ زیرا در صورت جرّ خواندن فقه سنی میگوید: به جوار است. و در صورت نصب خواندن، فقه شیعی میگوید: عطف به محل است.
/ن