مخالفت به نفع دزدان
«مدرّس در مخالفت با لايحه ورود 100 سگ با اصل و نسب از انگليس ميگويد: مخالفم!
وزير دارايي گفت: آقا! ما هرچه لايحه ميآوريم، شما مخالفيد. دليل مخالفت شما چيست؟ مدرّس جواب داد: مخالفت من به نفع شماست. مگر شما نگفتيد اين سگها به محض ديدن دزد او را ميگيرند، خوب، آقاي وزير! به محض ورودشان اول شما را ميگيرند. پس مخالفت من به نفع شماست!»
بيهوش دشمن را با هوش ميبيند
سيد حسن تقي زاده تازه از اروپا برگشته بود. روزي به منزل مدرّس آمد و طي مذاكراتي مفصل اظهار داشت: آقا! انگليسيها خيلي قدرتمند و باهوش و سياستمدارند. نميتوان با آنها مخالفت كرد. مدرّس پاسخ داد: «اشتباه ميكني. آنها مردم باهوشي نيستند. شما بيهوشيد كه چنين تصوري درباره آنان داريد!»
تفاوت احترام مردم به رضاشاه و مدرّس
رضاشاه راجع به تفاوت احترام مردم نسبت به خود و مدرّس، از او پرسيد. او با زيركي تمام به او فهماند احترام مردم به او از سر ترس است ولي احترام به خود ناشي از اين است كه او را خدمتگزار خود ميدانند. و افزود: «يك شب هنگام غروب كه هوا به شدت سرد بود اتومبيل ما در راه خراب شد، چوپاني كه به روستايش باز ميگشت وقتي من را شناخت، گفت: تا وقتي كه ماشين شما درست شود، همينجا ميمانم. چوپان از هيچ كمكي مضايقه نكرد. حتي وقتي هوا سردتر شد، پوستين خود را از تن در آورد با اصرار به من پوشاند. و صبح هم به ده رفت و برايمان شير گرم آورد. امّا اگر مردم نصف شب شما را در بيابان گير بياورند، با شما چه رفتاري خواهند كرد؟»
رجال مملكت كورند
سلطان الواعظين بالاي منبر سخنراني ميكرد. به اين جا رسيد كه گفت: خدا را شكر كه ملت ما سعادتمند شد و تمام رجال ما ملت را با يك چشم مينگرند. يك دفعه مدرّس فرياد زد: «چه ميگويي آقا سيد؟ اينها اصلاً كورند! چشم ندارند مردم را ببينند!» تمام مجلس بههم خورد. سلطان الواعظين هم از منبر پايين آمد و رفت.
حدود دُم حضرت والا
يكي دو مورد كه مدرّس نسبت به فرمانفرما انتقاد كرده و ايراد گرفته بود، فرمانفرما از طريق يكي از دوستان مدرّس كه با او نزديك بود، به مدرّس پيغام ميدهد. خواهش ميكنم حضرت آيتاللّه اين قدر پا روي دُم ما نگذارند! مدرّس جواب ميدهد: به فرمانفرما بگوييد: «حدود دُم حضرت والا بايد معلوم شود؛ زيرا من هرجا پا ميگذارم دُمِ حضرت والاست!»
شهادت مدرّس
مدرّس سرانجام حوالي غروب 27 رمضان 1356 ق (مطابق با 10 آذر 1316 ش)، بهدست سه جاني خبيث به نامهاي جهانسوزي، خلج، و مستوفيان، و با زبان روزه و در غربت به شهادت ميرسد. بدين ترتيب سيدي بزرگوار كه يادگار اهل بيت عصمت و طهارت عليهمالسلام بود، به ديار حق شتافت.
مدرّس از نگاه امام خميني رحمهالله
«در واقع شهيد بزرگ ما، مرحوم مدرّس، ـ كه القاب براي او كوتاه و كوچك است ـ ستاره درخشاني بود بر تارك كشوري كه از ظلموجور رضاشاهي تاريك مينمود و تا كسي آن زمان را درك نكرده باشد، ارزش اين شخصيت عاليمقام را نميتواند درك كند. ملت ما مرهون خدمات و فداكاريهاي اوست و اينك كه با سربلندي از بين ما رفته، بر ماست كه ابعاد روحي و بينش سياسي اعتقادي او را هرچه بهتر بشناسيم و بشناسانيم». «يكي از اشتباهات زمان رضاشاه اين بود كه مردم، يا آنهايي كه بايد مردم را آگاه كنند، پشتيباني از مدرّس نكردند. مدرّس تنها مرد بزرگي بود كه با او مقابله كرد و ايستاد و مخالفت كرد. و در آن وقت جناحهايي ميتوانستند پشت سرِ مدرّس را بگيرند و پشتيباني كنند، و اگر پشتيباني كرده بودند، مدرّس مردي بود كه به منطق قوي و اطلاعات خوب و شجاعت موصوف بود و ممكن بود در همان وقت شرّ اين خانواده كنده بشود و نشد».
گفتاري از دكتر سيليسپو (مستشار مالي آمريكايي در سال 1301 در ايران)
«مشخصترين چهره و رهبر روحانيون در مجلس، مدرّس ميباشد كه اخيرا به عنوان نايبرئيس اول مجلس انتخاب شده. شهرت مدرّس بيشتر در اين است كه براي پول اصلاً ارزشي قائل نيست. او در خانه سادهاي زندگي ميكند كه جز يك قاليچه و تعدادي كتاب و يك مسند چيز ديگري در آن وجود ندارد. لباس روحانيون را ميپوشد و مردي است فاضل. در ملاقات با او محال است كسي تحت تأثير سادگي، هوش و قدرت رهبري او قرار نگيرد».
مدرّس از ديدگاه خواجه نوري
خواجه نوري در كتاب بازيگران عصر طلايي كه بيشتر شبيه به رماني است كه از لحاظ فني و ادبي مورد عنايت است، از مدرّس به عنوان بازيگري در اين عرصه نام برده است كه البته پرداختن به اين عنوان خود بحث جداگانهاي ميطلبد. امّا بايد توجّه داشت كه اساسا خواجه نوري فردي بوده كه دين را از سياست جدا ميدانسته و مدرّس را آخوندي ميپنداشته كه به جاي پرداختن به امور آخرتِ اين مرز و بوم، وارد بازي سياست شده بود. ولي درعينحال او را سياستمداري بياعتنا به مال دنيا، و در عين حال شجاع و داراي شهامتي فوقالعاده در اظهار عقيده، راسخ و درعينحال شوخ ميداند و ميگويد: «زهد او از نوع منفي، ملازم با رهبانيت و به اصطلاح ـ زهد صوفيانه نيست؛ بلكه مثبت، فعّال و همراه با جوشش در زندگي است».
از بيانات مدرّس
اگر به علم ترتيب اثر بدهيد همه ميروند تخصص پيدا ميكنند. تا علم در مملكت ما قدر و قيمت پيدا نكند مشكل ما حل نميشود و از دنيا عقب ميمانيم.
هر كس بايد عقيده خود را بگويد و حاكم قانون اساسي است. هرچه قانون اساسي گفته است بايد عملي شود.
شايد مشيت خداوند بر اين امر قرار گرفته باشد كه آزادي و استقلال ما به زور از ما سلب شود، ولي سزاوار نيست كه ما خودمان با امضاي خود آن را از دست داده و ترك كنيم.
ما با تمام دنيا دوستيم تا زماني كه متعرض ما نشدهاند. هر كس متعرض ما بشود متعرض او خواهيم شد.
ديانت ما عين سياست ما، و سياست ما عين ديانت ماست.
من دوست ندارم كه يكي از اين دولتها (دولتهاي استعمارگر آن زمان) اظهار تمايل به يكي از رجال بكند. من از هر دولتي كه بخواهد دخالت در امور ما بكند ميترسم و بايد «توازن عدمي» را نسبت به همه مراعات كرد، نه توازن وجودي؛ يعني شما براي خودتان ما هم براي خودمان و لكن از تمايل زيادتر بايد احتياط كرد.
اين حس ايرانيت و مليّت است، نه تعصّب مذهبي و ديني كه ايراني تجارت با ايراني را بر تجارت با اجانب ترجيح ميدهد؛ هرچند كه براي آنها از تجارت با بيگانگان سود كمتري داشته باشد و محال است مستعمرهجويان اجازه دهند چنين احساسات و چنين ايماني در يك ملت شرقي رشد و نمو نمايد (از پيغام مدرّس به رضاخان).
بايد به نحوي كه امروز محتاج به علوم اروپا هستيم، علم را به مملكت خودمان بياوريم.
اگر معلم بياوريد و اولياي امور هم مواظب باشند، سالي ده هزار، بيست هزار كم است؛ سالي يك كرور هم خرج آن بشود نافع و مهمتر است از براي مملكت، از اينكه شاگرد به خارج بفرستند.
مدرّس و حضور مؤثر در سياست
سيد حسن مدرّس، روحاني بزرگوار و نماينده مبارز دوره دوم تا ششم مجلس شوراي ملّي، تقريبا از اوايل مشروطيت وارد صحنه سياسي ايران شد و با اوجگيري جنبش مشروطهخواهي به عضويت انجمن ملّي اصفهان درآمد و به سمت نايبرئيس انجمن برگزيده شد. او تلاش زيادي براي تقويت مشروطهخواهان در دوران سلطنتِ محمدعلي شاه قاجار ـ كه به دوران استبداد صغير معروف است ـ انجام داد كه منجر به ترور نافرجام او در مدرسه جده بزرگ اصفهان شد. وي از زمان كودتاي 1299 كه از سوي رضاخان، معروف به سردار سپه، انجام شد تا لحظه شهادتش، به همراه شماري از طرفداران و همفكران خود، در مجلس شوراي ملّي و خارج از آن، به انجام فعاليّتهاي سياسي و مبارزه با استبداد رضاخان و نفوذ بيگانگان در امور داخلي كشور، پرداخت.
ورود به مجلس شوراي ملّي
بر اساس اصل دومِ متمم قانون اساسي، براي نظارت بر قوانين مصوّب مجلس شوراي ملي و تشخيص عدمِ مغايرت مصوبات مجلس با احكام شرع، مراجع نجف اشرف، بيست نفر از مجتهدانِ طراز اول را به مجلس شوراي ملي معرفي كردند تا پنج نفر از ميان آنان برگزيده شوند.
مجلس شوراي ملي (دوره دوم) در جلسه هفتم شعبان 1328 ق، آيت اللّه مدرّس و چهار نفر ديگر را در ميان بيست نفر مجتهدي كه مراجع نجف معرفي كرده بودند انتخاب كرد. به اين ترتيب آيت اللّه مدرّس براي حضور در مجلس و اجراي وظيفه نظارتي خود، به تهران مهاجرت كرد. مدرّس در مجلس شوراي ملّي، با هرگونه خودكامگي، قانون شكني و نفوذ بيگانگان، مخالفت و مبارزه ميكرد. نطقهاي او درباره مسائل ديني، سياسي، اقتصادي، حقوقي و قضايي، بيانگر بسياريِ معلومات، هوش، بينش قوي و تيزبيني سياسي او است.
مدرّس در دوره سوم مجلس
مدرّس در طول دوره دوم مجلس شوراي ملّي با انجام دادن فعاليتهاي سياسي مؤثّر براي تأمين منافع مردم، نقش خود را به عنوان ناظر ديني و سياسيِ برگزيده از جانب مراجع نجف، به خوبي ايفا كرد و همين امر سبب شد كه از طريق انتخابات دوره سوم نيز، بتواند دوباره وارد مجلس شوراي ملّي شود و در اين دوره نيز علاوه بر حفظ وظيفه نظارتي خود بر مجلس، سِمت نمايندگيِ مردم تهران را نيز عهدهدار شد.
در پي نقضِ بيطرفي ايران در جنگ جهاني اول از جانب نيروهاي متّفقين، تهران در معرض تصرّف نظامي قرار گرفت. عدّهاي از مليّون براي چارهجويي، به همراه مدرّس عازم كرمانشاه شدند تا در آنجا به منظور مقابله با اشغالگران، دولت موقت ملّي تشكيل دهند. امّا با شكست عثماني از انگليس و عقبنشيني آنها، مهاجران نيز مجبور به ترك كرمانشاه و عزيمت به عثماني شدند و مدرّس در ملاقات با سلطان عثماني، با شجاعت بينظير، نسبت به ادّعاي دولت عثماني درباره قسمتي از خاكِ ايران و نيز عدم حسن نيّت تركان نسبت به ايرانيان گله و انتقاد كرد.
مخالفت مدرّس با قرارداد 1919
مدرّس، پس از ناكامي دولت موقت ملي كه براي مبارزه با اشغالگران در جنگ جهاني اول در كرمانشاه تشكيل شده بود و بازگشت از مركز حكومت عثماني، علاوه بر تدريس فقه و اصول، همچنان به فعاليّتهاي سياسي خود ادامه ميداد. مبارزات سياسي او در زمان كابينه وثوقالدوله ـ كه يكي از عمّال انگلستان در ايران به شمار ميآمد ـ هنگام انعقاد قرارداد ننگين 1919 شدت گرفت. قرارداد مذكور كه ايران را تا ابد تحت الحمايه انگلستان ميكرد، از جانب جناحهاي مختلف و روحانيان و بهويژه مدرّس و شيخ محمدخياباني، به شدت مورد اعتراض قرار گرفت؛ بهطوري كه احمدشاه قاجار نيز با مشاهده اين واكنشها، زير بار اين قرارداد نرفت و بدين ترتيب، انگليسيها از احمدشاه و سلسله قاجار نااميد شدند.
مدرّس و كودتاي سياه سال 1299 ش
پس از مخالفت احمدشاه با قرارداد 1919 كه ايران را تا ابد تحت الحمايه انگلستان قرار ميداد، انگليسيها به فكر تدارك كودتايي بدون تغيير سلطنت افتادند تا در اين فاصله با فراهم كردن زمينه لازم براي امر مذكور، افراد مورد نياز خود را نيز شناسايي و امتحان كنند. آنهابراي اجراي اين كودتا نياز به دو چهره سياسي و نظامي داشتند كه در نهايت سيد ضياء الدين طباطبايي، مدير روزنامه رعد، را به عنوان چهره سياسي كودتا، و رضاخان ميرپنج را از ميان قزاقها به عنوان چهره نظامي كودتا انتخاب كردند و براي رسيدن به هدفشان ميان اين دو تن هماهنگي ايجاد كردند. در سوم اسفند 1299 ش كودتاي مذكور انجام شد و در صبح روز كودتا آيت اللّه مدرّس و شماري از شخصيتهاي سياسي و مذهبيِ بانفوذ، به دستور سيدضياء الدين طباطبايي، رئيس دولت كودتا، دستگير و زنداني شدند و مدرّس به مدت 93 روز محبوس بود و در اين مدت نگران اين موضوع بود كه كابينه سيدضياءالدين طباطبايي، شئون سياسي كشور را سست كند و يادآور شده بود كه «از روزي كه سيدضياء رئيس الوزراء شده استقلال كشور به مخاطره افتاده است». سرانجام كابينه سيدضياء پس از 93 روز سقوط كرد و مدرّس نيز از زندان آزاد شد.
نقش مدرّس در دوره چهارم مجلس
مدتي پس از كودتاي رضاخان مجلس چهارم افتتاح شد. در اين دوره نيز مدرّس به نمايندگي مجلس انتخاب گرديد. وي علاوه بر اينكه نيابت رياست مجلس چهارم را بر عهده داشت، رهبر اكثر نمايندگان هم بود. مدرّس در آغاز اين دوره ضمن مخالفت با اعتبارنامه نمايندگاني كه موافق قرارداد ننگين 1919 بودند، مانع تصويب اعتبارنامه برخي از آنان گرديد. مدرّس در اين دوره هنگامي كه قانونشكنيها و خودسريهاي رضاخان را از حدّ، خارج ديد در نطق متهورّانهاي به انتقاد از عملكرد رضاخان پرداخت و اعتراض خود را به صورت علني، ابراز كرد. مدرّس در اين دوره به علت رفتار نادرستِ دولت مستوفي الممالك در سياست خارجي، دولت او را استيضاح كرد كه اين استيضاح منجر به استعفاي مستوفي الممالك شد.
توطئه رضاخان عليه مدرّس
قبل از شروع انتخابات دوره پنجم، رضاخان سردار سپه كه از انتخاب مجدّد مدرّس در مجلس شوراي ملي واهمه داشت، براي بدبين كردن مردم نسبت به مدرّس به فكر ايجاد دسيسهاي عليه او افتاد. او سندي جعلي عليه مدرّس تهيه و آن را در روزنامه طوفان منتشر كرد و در آن مدرّس را متّهم به دريافت مقداري ليره از شاهزاده نصرت الدوله كه در طرفداري از سياست انگليس معروف بود، كرد. مدرّس كه از شناخت مردم نسبت به خودش، آگاهي داشت و ميدانست كه مردم، از جعلي بودن سند مطلّع هستند، مدّتي سكوت اختيار كرد و پس از پيروزي در انتخابات دوره پنجم براي اينكه به جاعلان سند اثبات كند كه كار بيهودهاي انجام دادهاند به ارسال، تكذيبنامه مختصري به دفتر روزنامه طوفان اكتفا كرد .
مدرّس و مخالفت وي با جمهوري رضاخاني
سردار سپه و حاميانش در صدد بودند تا از طريق مجلس شوراي ملي با تصويب طرح لغو نظام سلطنتي و قرار دادن نظام جمهوري به جاي آن، به نيّات قدرتطلبانه خود دست يابند. مدرّس كه اكثر هواداران او در مجلس چهارم مبدل به عدهاي انگشتشمار در مجلس پنجم شده بود، مصمم بود در مقابل سردار سپه بايستد. بنابراين مدرّس و يارانش تصميم گرفتند ابتدا با تصويب اعتبارنامه وكلاي فرمايشي مخالفت كنند تا شايد بتوانند عدهاي را از مجلس خارج كنند و با گرفتن وقت مجلس، مانع تصويب طرح تغيير نظام سياسي در موعد مقرّر شوند. در انتهاي يكي از جلسات مجلس شوراي ملّي ـ كه بين نمايندگان مجلس بر سر تصويب اعتبارنامه وكلاي فرمايشي، اختلاف بهوجود آمده بود ـ فردي به نام حسين بهرامي به تحريك تديّن، نماينده طرفدار رضاخان در مجلس شوراي ملي، سيلي محكمي به گوش مدرّس زد كه انعكاس اين عمل در كشور به زيان رضاخان تمام شد و بهدليل نارضايتي و شورش مردم، طرح جمهوري با شكست روبرو شد.
علّت مخالفت مدرّس با جمهوري
آيت اللّه مدرّس درباره دلايل مخالفتش با جمهوري ميگويد: «من با جمهوريِ واقعي مخالف نيستم؛ ولي اين جمهوري كه ميخواهند به ما تحميل كنند بنا به اراده ملّت نيست، بلكه انگليسيها ميخواهند به ملت ايران تحميل كنند و رژيم حكومتي را كه صددرصد دست نشانده و تحت اراده خود آنها باشد در ايران برقرار سازند. اگر واقعا نامزد و كانديداي جمهوري، فردي آزاديخواه و ملي بود حتما با او موافقت ميكردم و از هيچ نوع كمك و مساعده با او دريغ نمينمودم».
مدرّس و استيضاح رضاخان
مدرّس پس از شكست طرح جمهوري رضاخاني همچنان با فزونخواهي و برنامههاي غير قانوني رضاخان مقابله ميكرد. در هفتم مرداد 1303 مدرّس و گروهي از همفكرانش دولت سردار سپه را به اين دلايل استيضاح كردند:
1. سوء سياست؛
2. اقدام بر ضد قانون اساسي و حكومت مشروطه و توهين به مجلس شوراي ملي؛
3. تحويل ندادن اموال مقصرين و غيره به خزانه دولت.
هفدهم مرداد 1303، روز بررسي استيضاح، صحن مجلس شاهد درگيري سردار سپه و هوادارانش، با مدرّس و شمارِ اندك استيضاحكنندگان بود. رضاخان عليرغم آنكه طرفدارانش در مجلس، اكثريت داشتند، به شدت از استيضاح هراسناك بود؛ چرا كه سيدحسن مدرّس رهبر استيضاحكنندگان بود و با قدرت كلام و شجاعتي كه داشت ضمن تسلّط كامل بر مجلس، رفتارهاي غيرقانوني وي را افشا ميساخت. نقل شده است در لحظه ورود مدرّس به مجلس، هواداران سردارسپه شعار «مرده باد مدرّس!» سردادند و مدرّس در حضور رضاخان فرياد زد «زنده باد مدرّس!» «مرده باد سردار سپه!» رضاخان خشمگينانه گلوي مدرّس را فشرد و فرياد برآورد: «آخر تو از جان من چه ميخواهي؟» مدرّس با لهجه اصفهاني گفت: «ميخواهم كه تو نباشي!»
مدرّس و ترميم كابينه
از جمله سياستهاي رضاخان در مقابل مدرّس اين بود كه هرگاه چارهاي جز اطاعت از مدرّس نداشت بهطور موقّت هم كه شده بود خود را تسليم مدرّس ميكرد؛ براي مثال ميتوان به اين نمونه اشاره كرد كه برطبق توافقي كه بين سردارسپه و مدرّس واقع شد، سردارسپه قبول كرد كه طبق پيشنهاد مدرّس، نصرتالدوله وزير ماليه و قوامالدوله وزير داخله شود.
زمينهسازي تغيير سلطنت به سود رضاخان
از جمله اقداماتي كه رضاخان براي فراهم كردن زمينه تغيير سلطنت انجام داد، ايجاد قحطي مصنوعي از طريق كاهش سهميّه آرد نانواييها بود. بدين ترتيب بلواي بزرگي در تهران به وجود آمد كه رضاخان با آن براي زمينهسازي تغيير سلطنت به چند چيز دست مييافت. اين اهداف عبارت بودند از:
1. انصراف احمدشاه از مراجعت به ايران، كه اين اتفاق بهوقوع پيوست؛
2. سرگرم نمودن مردم به قضيه كمبود نان و بيتوجّهي آنان نسبت به سياست و حوادث در شُرف وقوع؛
3. وانمود كردن اين مطلب به مردم كه عامل تمام اين بدبختيها، مجلس و دولت تحت اختيار سلطنت قاجاريه ميباشد و در نتيجه مردم در زمان تغيير سلطنت واكنش چشمگيري از خود نشان ندهند.
در اين اوضاع و احوال از آنجا كه مرحوم مدرّس كاملاً از نيّت پليد رضاخان آگاه بود، با حالت كسالتي كه داشت، در مجلس حاضر شد و با ايراد سخنراني خواستار حلِ مشكل ارزاق مردم و كشف حقيقت اين بلوا شد. همچنين با حضور در خارج از مجلس ضمن همدردي با مردم آنها را به آرامش دعوت كرد و بدين وسيله مانع تحقق سريع اهداف رضاخان شد.
علّت مخالفت مدرّس با تغيير سلطنت
اگرچه مدرّس در مورد احمدشاه و وليعهد او، محمدحسن ميرزا، نظر مساعدي نداشت، ولي از آنجا كه مصالح كشور ايجاب ميكرد با خلع قاجاريان از سلطنت مخالفت ميكرد. به عقيده مدرّس هدف انگلستان از طراحي برنامه تغييرحكومت ايران، محو موجوديت اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي ملت ايران و تصاحب ثروت و منابع ملي ايران از طريق روشهاي جديد بود. مدرّس پيدايش حكومت پهلوي را معادل از دست رفتن همهچيز ايران ميدانست. بنابراين نزاع مدرّس با سردار سپه فراتر از دعواي قاجاريان و پهلوي بر سر تاج و تخت شاهي بود. مدرّس در جايي خطاب به علماي اصفهان ميگويد: «اختلاف من با رضاخان بر سر كلاه و عمامه و اين مسائل جزئي از قبيل نظام اجباري نيست من در حقيقت با سياست انگلستان كه رضاخان را عامل اجراي مقاصد استعماري خود در ايران قرار داده، مخالفم، من با سياستهايي كه آزادي و استقلال ملت ايران و جهان اسلام را تهديد ميكند، مبارزه ميكنم. راه و هدف خود را ميشناسم. در اين مبارزه هم پشتسر خود را نگاه نميكنم».
مدرّس در دوره ششم مجلس
مدرّس پس از انتقال سلطنت به رضاخان نه منزوي گرديد و نه دست از مبارزه برداشت؛ بلكه مُجدّانه كوشيد تا مانع قوام و ثبات حاكميت رژيم پهلوي شود. سرانجام، مدرّس به رغم مشكلات و موانعي كه رضاخان براي جلوگيري از ورود مخالفانش به مجلس ايجاد كرده بود، به عنوان نفر اول انتخابات تهران وارد مجلس گرديد. علاوه بر خود او حدود هشت نفر از ياران مدرّس نيز موفق شدند در اين دوره به مجلس راه يابند. او هميشه مردم و منافع عمومي را بر خود مقدّم ميداشت و مراقب بود تا امتيازي به بيگانگان داده نشود. جزييات برنامهها و لوايح اقتصادي را به دقت بررسي ميكرد تا مبادا منافع ملي آسيب ببيند و اصرار داشت موافقتنامههاي اقتصادي ايران با كشورهاي خارجي پس از تأييد مجلس شوراي ملي، به اجرا گذاشته شود. وي با دقت و تيزبيني، جزئيات بودجه سالانه و طرحهاي دولت را بررسي ميكرد تا از سوء استفاده و اسراف جلوگيري شود.
ترور مدرّس
روز هفتم آبان 1305، مدرس در راه مدرسه سپهسالار مورد حمله مسلحانه چند نفر از عوامل رضاخان قرار ميگيرد و چند گلوله به ناحيه دست و كتف او اصابت ميكند. رضاخان در آن ايام جهت ردّ گم كردن در مازندران بود و با تلگراف از مدرّس احوالپرسي ميكند و مدرّس در پاسخ او ميگويد: «به كوري چشم دشمنان نمردهام و هنوز زندهام». ترور مدرّس انعكاس وسيعي در ميان مردم برجاي گذاشت و نمايندگان مجلس در دو جلسه به بررسي اين موضوع پرداختند. دوستان اندك مدرّس در مجلس سوء قصد به مدرّس را اقدامي صرفا سياسي معرفي كردند و به ايما و اشاره، دولت و شخص رضاخان را در ماجرا دخيل دانستند.
جلوگيري از ورود مدرس به مجلس هفتم
وقتي انتخابات هفتمين دوره مجلس شوراي ملي به پايان رسيد، حتي يك رأي هم از صندوق به نام مدرّس بيرون نيامد و مدرّس آن جمله معروف را بيان كرد كه «اگر هيچ كس از مردم تهران به من رأي نداده باشند، ولي خودم كه يك رأي به خودم دادم، پس اين يك رأي كه به نام مدرّس در صندوق بود چه شد و چرا خوانده نشد؟» رضاخان به اين هم اكتفا نكرد و با تهديد به مدرّس از او خواست از سياست دوري كند. مدرّس در جواب گفت: «من وظيفه انساني و شرعي خويش را دخالت در سياست و مبارزه در راه آزادي ميدانم و به هيچ عنوان دست از سياست بر نميدارم و هركجا باشم همين است و بس».
تبعيد مدرّس
شامگاه 16 مهرماه 1307، دو روز پس از افتتاح هفتمين دوره مجلس شوراي ملي، مأموران نظميه وحشيانه به منزل مدرّس هجوم بردند. محمد درگاهي، رئيس نظميه، و همراهانش با ضرب و جرحِ مدرّس و فرزندانش، وي را شبانه از تهران خارج كردند و به سمت مشهد بردند. ابتدا ايشان را چند روزي در يكي از دهات مشهد زنداني كردند و پس از آن او را به شهر خواف بردند و در وسط پادگان نظامي شهر سكونت دادند. دوران حبس شهيد مدرّس در خواف، نه سال طول كشيد. در دوره اقامت اجباري مدرّس در خواف، رضاخان دو بار، سپهبد امان اللّه جهانباني را به ديدن او ميفرستد و به سيد پيغام ميدهد كه اگر از سياست و دخالت در امور دولتي دست بردارد و تنها به مسائل مذهبي و امور شرعي بپردازد، او را آزاد خواهد گذاشت. رضاخان حتي پيشنهاد كرده بود كه مدرّس توليت آستان قدس رضوي را بپذيرد، يا به عراق برود و در آنجا با خيال راحت بقيه عمر خويش را به عبادت و تحصيل و تدريس بگذراند. ولي مدرّس حاضر به سازش با او نشد و در نهايت، شهادت در راه خدا را بر زندگي آسوده ترجيح داد.
شهادت
رضاشاه در سال 1316 تصميم ميگيرد كه مدرّس را به قتل برساند. (دستور قتل به رئيس شهرباني خواف ابلاغ ميگردد. اما وي از انجام اين كار طفره ميرود. لذا مدرّس را به كاشمر منتقل ميكنند. رئيس شهرباني كاشمر نيز از اجراي دستور قتل مدرّس خودداري مينمايد و مجبور به ترك پست خود ميگردد. سرانجام ميرزا كاظم جهانسوزي، افسر شهرباني، به اتفاق دو مأمور ديگر شهرباني از مشهد به كاشمر رفتند و در 26 رمضان 1357ق (برابر با دهم آذرماه 1316) آيت اللّه سيدحسن مدرّس در حال افطار، ابتدا مسموم كردند و پس از آنكه متوجه شدند كه سم در او اثر نكرده با انداختن عمامه بر گردنش در حال ركوع نماز وي را به شهادت ميرسانند. يادش گرامي و راهش پر رهرو باد.
منابع :
1. حسين مكي، تاريخ بيست ساله ايران، ج 3؛
2. حسين مكي، مدرس، قهرمان آزادي، ج 2؛
3. دكتر سيدجلال الدين مدني، تاريخ سياسي معاصر ايران، ج 1؛
4. مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، شهيد آيت اللّه سيّد حسن مدّرس به روايت اسناد زنده تاريخ؛
5. علي دواني، نهضت روحانيون ايران، ج 2؛
6. غلامرضا گلي زواره، داستانهاي مدرس؛
7. تاريخ معاصر، سال سوم دبيرستان، رشته رياضي؛
8. علي ثقفي، انديشه جاويد؛
9. مركز پژوهشهاي اسلامي صدا و سيما، ستاره مجلس (ويژه نامه شهيد مدرّس)؛
10. منوچهر كديور، اصلاحطلبان ناكام؛
11. «تاريخ ايران و جهان در قرن بيست»، روزنامه ايران؛
12. سيد صدرالدين طاهري، بررسي تحليلي از زندگي سياسي مدرس.
* ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : sm1372