آيت اللّه سيّدحسن مدرّس (2)

«مدرّس در مخالفت با لايحه ورود 100 سگ با اصل و نسب از انگليس مي‏گويد: مخالفم! وزير دارايي گفت: آقا! ما هرچه لايحه مي‏آوريم، شما مخالفيد. دليل مخالفت شما چيست؟ مدرّس جواب داد: مخالفت من به نفع شماست. مگر شما نگفتيد اين سگ‏ها به
يکشنبه، 31 مرداد 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آيت اللّه سيّدحسن مدرّس (2)

آيت اللّه سيّدحسن مدرّس (2)
آيت اللّه سيّدحسن مدرّس (2)


 






 

مخالفت به نفع دزدان
 

«مدرّس در مخالفت با لايحه ورود 100 سگ با اصل و نسب از انگليس مي‏گويد: مخالفم!
وزير دارايي گفت: آقا! ما هرچه لايحه مي‏آوريم، شما مخالفيد. دليل مخالفت شما چيست؟ مدرّس جواب داد: مخالفت من به نفع شماست. مگر شما نگفتيد اين سگ‏ها به محض ديدن دزد او را مي‏گيرند، خوب، آقاي وزير! به محض ورودشان اول شما را مي‏گيرند. پس مخالفت من به نفع شماست!»

بي‏هوش دشمن را با هوش مي‏بيند
 

سيد حسن تقي زاده تازه از اروپا برگشته بود. روزي به منزل مدرّس آمد و طي مذاكراتي مفصل اظهار داشت: آقا! انگليسي‏ها خيلي قدرتمند و باهوش و سياست‏مدارند. نمي‏توان با آنها مخالفت كرد. مدرّس پاسخ داد: «اشتباه مي‏كني. آنها مردم باهوشي نيستند. شما بي‏هوشيد كه چنين تصوري درباره آنان داريد!»

تفاوت احترام مردم به رضاشاه و مدرّس
 

رضاشاه راجع به تفاوت احترام مردم نسبت به خود و مدرّس، از او پرسيد. او با زيركي تمام به او فهماند احترام مردم به او از سر ترس است ولي احترام به خود ناشي از اين است كه او را خدمت‏گزار خود مي‏دانند. و افزود: «يك شب هنگام غروب كه هوا به شدت سرد بود اتومبيل ما در راه خراب شد، چوپاني كه به روستايش باز مي‏گشت وقتي من را شناخت، گفت: تا وقتي كه ماشين شما درست شود، همين‏جا مي‏مانم. چوپان از هيچ كمكي مضايقه نكرد. حتي وقتي هوا سردتر شد، پوستين خود را از تن در آورد با اصرار به من پوشاند. و صبح هم به ده رفت و برايمان شير گرم آورد. امّا اگر مردم نصف شب شما را در بيابان گير بياورند، با شما چه رفتاري خواهند كرد؟»

رجال مملكت كورند
 

سلطان الواعظين بالاي منبر سخنراني مي‏كرد. به اين جا رسيد كه گفت: خدا را شكر كه ملت ما سعادتمند شد و تمام رجال ما ملت را با يك چشم مي‏نگرند. يك دفعه مدرّس فرياد زد: «چه مي‏گويي آقا سيد؟ اينها اصلاً كورند! چشم ندارند مردم را ببينند!» تمام مجلس به‏هم خورد. سلطان الواعظين هم از منبر پايين آمد و رفت.

حدود دُم حضرت والا
 

يكي دو مورد كه مدرّس نسبت به فرمان‏فرما انتقاد كرده و ايراد گرفته بود، فرمان‏فرما از طريق يكي از دوستان مدرّس كه با او نزديك بود، به مدرّس پيغام مي‏دهد. خواهش مي‏كنم حضرت آيت‏اللّه اين قدر پا روي دُم ما نگذارند! مدرّس جواب مي‏دهد: به فرمان‏فرما بگوييد: «حدود دُم حضرت والا بايد معلوم شود؛ زيرا من هرجا پا مي‏گذارم دُمِ حضرت والاست!»

شهادت مدرّس
 

مدرّس سرانجام حوالي غروب 27 رمضان 1356 ق (مطابق با 10 آذر 1316 ش)، به‏دست سه جاني خبيث به نام‏هاي جهانسوزي، خلج، و مستوفيان، و با زبان روزه و در غربت به شهادت مي‏رسد. بدين ترتيب سيدي بزرگوار كه يادگار اهل بيت عصمت و طهارت عليهم‏السلام بود، به ديار حق شتافت.

مدرّس از نگاه امام خميني رحمه‏الله
 

«در واقع شهيد بزرگ ما، مرحوم مدرّس، ـ كه القاب براي او كوتاه و كوچك است ـ ستاره درخشاني بود بر تارك كشوري كه از ظلم‏وجور رضاشاهي تاريك مي‏نمود و تا كسي آن زمان را درك نكرده باشد، ارزش اين شخصيت عالي‏مقام را نمي‏تواند درك كند. ملت ما مرهون خدمات و فداكاري‏هاي اوست و اينك كه با سربلندي از بين ما رفته، بر ماست كه ابعاد روحي و بينش سياسي اعتقادي او را هرچه بهتر بشناسيم و بشناسانيم». «يكي از اشتباهات زمان رضاشاه اين بود كه مردم، يا آنهايي كه بايد مردم را آگاه كنند، پشتيباني از مدرّس نكردند. مدرّس تنها مرد بزرگي بود كه با او مقابله كرد و ايستاد و مخالفت كرد. و در آن وقت جناح‏هايي مي‏توانستند پشت سرِ مدرّس را بگيرند و پشتيباني كنند، و اگر پشتيباني كرده بودند، مدرّس مردي بود كه به منطق قوي و اطلاعات خوب و شجاعت موصوف بود و ممكن بود در همان وقت شرّ اين خانواده كنده بشود و نشد».

گفتاري از دكتر سيليسپو (مستشار مالي آمريكايي در سال 1301 در ايران)
 

«مشخص‏ترين چهره و رهبر روحانيون در مجلس، مدرّس مي‏باشد كه اخيرا به عنوان نايب‏رئيس اول مجلس انتخاب شده. شهرت مدرّس بيشتر در اين است كه براي پول اصلاً ارزشي قائل نيست. او در خانه ساده‏اي زندگي مي‏كند كه جز يك قاليچه و تعدادي كتاب و يك مسند چيز ديگري در آن وجود ندارد. لباس روحانيون را مي‏پوشد و مردي است فاضل. در ملاقات با او محال است كسي تحت تأثير سادگي، هوش و قدرت رهبري او قرار نگيرد».

مدرّس از ديدگاه خواجه نوري
 

خواجه نوري در كتاب بازيگران عصر طلايي كه بيشتر شبيه به رماني است كه از لحاظ فني و ادبي مورد عنايت است، از مدرّس به عنوان بازيگري در اين عرصه نام برده است كه البته پرداختن به اين عنوان خود بحث جداگانه‏اي مي‏طلبد. امّا بايد توجّه داشت كه اساسا خواجه نوري فردي بوده كه دين را از سياست جدا مي‏دانسته و مدرّس را آخوندي مي‏پنداشته كه به جاي پرداختن به امور آخرتِ اين مرز و بوم، وارد بازي سياست شده بود. ولي درعين‏حال او را سياست‏مداري بي‏اعتنا به مال دنيا، و در عين حال شجاع و داراي شهامتي فوق‏العاده در اظهار عقيده، راسخ و درعين‏حال شوخ مي‏داند و مي‏گويد: «زهد او از نوع منفي، ملازم با رهبانيت و به اصطلاح ـ زهد صوفيانه نيست؛ بلكه مثبت، فعّال و همراه با جوشش در زندگي است».

آيت اللّه سيّدحسن مدرّس (2)

از بيانات مدرّس
 

اگر به علم ترتيب اثر بدهيد همه مي‏روند تخصص پيدا مي‏كنند. تا علم در مملكت ما قدر و قيمت پيدا نكند مشكل ما حل نمي‏شود و از دنيا عقب مي‏مانيم.
هر كس بايد عقيده خود را بگويد و حاكم قانون اساسي است. هرچه قانون اساسي گفته است بايد عملي شود.
شايد مشيت خداوند بر اين امر قرار گرفته باشد كه آزادي و استقلال ما به زور از ما سلب شود، ولي سزاوار نيست كه ما خودمان با امضاي خود آن را از دست داده و ترك كنيم.
ما با تمام دنيا دوستيم تا زماني كه متعرض ما نشده‏اند. هر كس متعرض ما بشود متعرض او خواهيم شد.

ديانت ما عين سياست ما، و سياست ما عين ديانت ماست.
 

من دوست ندارم كه يكي از اين دولت‏ها (دولت‏هاي استعمارگر آن زمان) اظهار تمايل به يكي از رجال بكند. من از هر دولتي كه بخواهد دخالت در امور ما بكند مي‏ترسم و بايد «توازن عدمي» را نسبت به همه مراعات كرد، نه توازن وجودي؛ يعني شما براي خودتان ما هم براي خودمان و لكن از تمايل زيادتر بايد احتياط كرد.
اين حس ايرانيت و مليّت است، نه تعصّب مذهبي و ديني كه ايراني تجارت با ايراني را بر تجارت با اجانب ترجيح مي‏دهد؛ هرچند كه براي آنها از تجارت با بيگانگان سود كم‏تري داشته باشد و محال است مستعمره‏جويان اجازه دهند چنين احساسات و چنين ايماني در يك ملت شرقي رشد و نمو نمايد (از پيغام مدرّس به رضاخان).

بايد به نحوي كه امروز محتاج به علوم اروپا هستيم، علم را به مملكت خودمان بياوريم.
 

اگر معلم بياوريد و اولياي امور هم مواظب باشند، سالي ده هزار، بيست هزار كم است؛ سالي يك كرور هم خرج آن بشود نافع و مهم‏تر است از براي مملكت، از اين‏كه شاگرد به خارج بفرستند.

مدرّس و حضور مؤثر در سياست
 

سيد حسن مدرّس، روحاني بزرگوار و نماينده مبارز دوره دوم تا ششم مجلس شوراي ملّي، تقريبا از اوايل مشروطيت وارد صحنه سياسي ايران شد و با اوج‏گيري جنبش مشروطه‏خواهي به عضويت انجمن ملّي اصفهان درآمد و به سمت نايب‏رئيس انجمن برگزيده شد. او تلاش زيادي براي تقويت مشروطه‏خواهان در دوران سلطنتِ محمدعلي شاه قاجار ـ كه به دوران استبداد صغير معروف است ـ انجام داد كه منجر به ترور نافرجام او در مدرسه جده بزرگ اصفهان شد. وي از زمان كودتاي 1299 كه از سوي رضاخان، معروف به سردار سپه، انجام شد تا لحظه شهادتش، به همراه شماري از طرف‏داران و هم‏فكران خود، در مجلس شوراي ملّي و خارج از آن، به انجام فعاليّت‏هاي سياسي و مبارزه با استبداد رضاخان و نفوذ بيگانگان در امور داخلي كشور، پرداخت.

ورود به مجلس شوراي ملّي
 

بر اساس اصل دومِ متمم قانون اساسي، براي نظارت بر قوانين مصوّب مجلس شوراي ملي و تشخيص عدمِ مغايرت مصوبات مجلس با احكام شرع، مراجع نجف اشرف، بيست نفر از مجتهدانِ طراز اول را به مجلس شوراي ملي معرفي كردند تا پنج نفر از ميان آنان برگزيده شوند.
مجلس شوراي ملي (دوره دوم) در جلسه هفتم شعبان 1328 ق، آيت اللّه مدرّس و چهار نفر ديگر را در ميان بيست نفر مجتهدي كه مراجع نجف معرفي كرده بودند انتخاب كرد. به اين ترتيب آيت اللّه مدرّس براي حضور در مجلس و اجراي وظيفه نظارتي خود، به تهران مهاجرت كرد. مدرّس در مجلس شوراي ملّي، با هرگونه خودكامگي، قانون شكني و نفوذ بيگانگان، مخالفت و مبارزه مي‏كرد. نطق‏هاي او درباره مسائل ديني، سياسي، اقتصادي، حقوقي و قضايي، بيانگر بسياريِ معلومات، هوش، بينش قوي و تيزبيني سياسي او است.

مدرّس در دوره سوم مجلس
 

مدرّس در طول دوره دوم مجلس شوراي ملّي با انجام دادن فعاليت‏هاي سياسي مؤثّر براي تأمين منافع مردم، نقش خود را به عنوان ناظر ديني و سياسيِ برگزيده از جانب مراجع نجف، به خوبي ايفا كرد و همين امر سبب شد كه از طريق انتخابات دوره سوم نيز، بتواند دوباره وارد مجلس شوراي ملّي شود و در اين دوره نيز علاوه بر حفظ وظيفه نظارتي خود بر مجلس، سِمت نمايندگيِ مردم تهران را نيز عهده‏دار شد.
در پي نقضِ بي‏طرفي ايران در جنگ جهاني اول از جانب نيروهاي متّفقين، تهران در معرض تصرّف نظامي قرار گرفت. عدّه‏اي از مليّون براي چاره‏جويي، به همراه مدرّس عازم كرمانشاه شدند تا در آن‏جا به منظور مقابله با اشغالگران، دولت موقت ملّي تشكيل دهند. امّا با شكست عثماني از انگليس و عقب‏نشيني آنها، مهاجران نيز مجبور به ترك كرمانشاه و عزيمت به عثماني شدند و مدرّس در ملاقات با سلطان عثماني، با شجاعت بي‏نظير، نسبت به ادّعاي دولت عثماني درباره قسمتي از خاكِ ايران و نيز عدم حسن نيّت تركان نسبت به ايرانيان گله و انتقاد كرد.

مخالفت مدرّس با قرارداد 1919
 

مدرّس، پس از ناكامي دولت موقت ملي كه براي مبارزه با اشغالگران در جنگ جهاني اول در كرمانشاه تشكيل شده بود و بازگشت از مركز حكومت عثماني، علاوه بر تدريس فقه و اصول، هم‏چنان به فعاليّت‏هاي سياسي خود ادامه مي‏داد. مبارزات سياسي او در زمان كابينه وثوق‏الدوله ـ كه يكي از عمّال انگلستان در ايران به شمار مي‏آمد ـ هنگام انعقاد قرارداد ننگين 1919 شدت گرفت. قرارداد مذكور كه ايران را تا ابد تحت الحمايه انگلستان مي‏كرد، از جانب جناح‏هاي مختلف و روحانيان و به‏ويژه مدرّس و شيخ محمدخياباني، به شدت مورد اعتراض قرار گرفت؛ به‏طوري كه احمدشاه قاجار نيز با مشاهده اين واكنش‏ها، زير بار اين قرارداد نرفت و بدين ترتيب، انگليسي‏ها از احمدشاه و سلسله قاجار نااميد شدند.

مدرّس و كودتاي سياه سال 1299 ش
 

پس از مخالفت احمدشاه با قرارداد 1919 كه ايران را تا ابد تحت الحمايه انگلستان قرار مي‏داد، انگليسي‏ها به فكر تدارك كودتايي بدون تغيير سلطنت افتادند تا در اين فاصله با فراهم كردن زمينه لازم براي امر مذكور، افراد مورد نياز خود را نيز شناسايي و امتحان كنند. آنهابراي اجراي اين كودتا نياز به دو چهره سياسي و نظامي داشتند كه در نهايت سيد ضياء الدين طباطبايي، مدير روزنامه رعد، را به عنوان چهره سياسي كودتا، و رضاخان ميرپنج را از ميان قزاق‏ها به عنوان چهره نظامي كودتا انتخاب كردند و براي رسيدن به هدفشان ميان اين دو تن هماهنگي ايجاد كردند. در سوم اسفند 1299 ش كودتاي مذكور انجام شد و در صبح روز كودتا آيت اللّه مدرّس و شماري از شخصيت‏هاي سياسي و مذهبيِ بانفوذ، به دستور سيدضياء الدين طباطبايي، رئيس دولت كودتا، دستگير و زنداني شدند و مدرّس به مدت 93 روز محبوس بود و در اين مدت نگران اين موضوع بود كه كابينه سيدضياءالدين طباطبايي، شئون سياسي كشور را سست كند و يادآور شده بود كه «از روزي كه سيدضياء رئيس الوزراء شده استقلال كشور به مخاطره افتاده است». سرانجام كابينه سيدضياء پس از 93 روز سقوط كرد و مدرّس نيز از زندان آزاد شد.

نقش مدرّس در دوره چهارم مجلس
 

مدتي پس از كودتاي رضاخان مجلس چهارم افتتاح شد. در اين دوره نيز مدرّس به نمايندگي مجلس انتخاب گرديد. وي علاوه بر اينكه نيابت رياست مجلس چهارم را بر عهده داشت، رهبر اكثر نمايندگان هم بود. مدرّس در آغاز اين دوره ضمن مخالفت با اعتبارنامه نمايندگاني كه موافق قرارداد ننگين 1919 بودند، مانع تصويب اعتبارنامه برخي از آنان گرديد. مدرّس در اين دوره هنگامي كه قانون‏شكني‏ها و خودسري‏هاي رضاخان را از حدّ، خارج ديد در نطق متهورّانه‏اي به انتقاد از عملكرد رضاخان پرداخت و اعتراض خود را به صورت علني، ابراز كرد. مدرّس در اين دوره به علت رفتار نادرستِ دولت مستوفي الممالك در سياست خارجي، دولت او را استيضاح كرد كه اين استيضاح منجر به استعفاي مستوفي الممالك شد.

توطئه رضاخان عليه مدرّس
 

قبل از شروع انتخابات دوره پنجم، رضاخان سردار سپه كه از انتخاب مجدّد مدرّس در مجلس شوراي ملي واهمه داشت، براي بدبين كردن مردم نسبت به مدرّس به فكر ايجاد دسيسه‏اي عليه او افتاد. او سندي جعلي عليه مدرّس تهيه و آن را در روزنامه طوفان منتشر كرد و در آن مدرّس را متّهم به دريافت مقداري ليره از شاهزاده نصرت الدوله كه در طرف‏داري از سياست انگليس معروف بود، كرد. مدرّس كه از شناخت مردم نسبت به خودش، آگاهي داشت و مي‏دانست كه مردم، از جعلي بودن سند مطلّع هستند، مدّتي سكوت اختيار كرد و پس از پيروزي در انتخابات دوره پنجم براي اين‏كه به جاعلان سند اثبات كند كه كار بيهوده‏اي انجام داده‏اند به ارسال، تكذيب‏نامه مختصري به دفتر روزنامه طوفان اكتفا كرد .

مدرّس و مخالفت وي با جمهوري رضاخاني
 

سردار سپه و حاميانش در صدد بودند تا از طريق مجلس شوراي ملي با تصويب طرح لغو نظام سلطنتي و قرار دادن نظام جمهوري به جاي آن، به نيّات قدرت‏طلبانه خود دست يابند. مدرّس كه اكثر هواداران او در مجلس چهارم مبدل به عده‏اي انگشت‏شمار در مجلس پنجم شده بود، مصمم بود در مقابل سردار سپه بايستد. بنابراين مدرّس و يارانش تصميم گرفتند ابتدا با تصويب اعتبارنامه وكلاي فرمايشي مخالفت كنند تا شايد بتوانند عده‏اي را از مجلس خارج كنند و با گرفتن وقت مجلس، مانع تصويب طرح تغيير نظام سياسي در موعد مقرّر شوند. در انتهاي يكي از جلسات مجلس شوراي ملّي ـ كه بين نمايندگان مجلس بر سر تصويب اعتبارنامه وكلاي فرمايشي، اختلاف به‏وجود آمده بود ـ فردي به نام حسين بهرامي به تحريك تديّن، نماينده طرف‏دار رضاخان در مجلس شوراي ملي، سيلي محكمي به گوش مدرّس زد كه انعكاس اين عمل در كشور به زيان رضاخان تمام شد و به‏دليل نارضايتي و شورش مردم، طرح جمهوري با شكست روبرو شد.

علّت مخالفت مدرّس با جمهوري
 

آيت اللّه مدرّس درباره دلايل مخالفتش با جمهوري مي‏گويد: «من با جمهوريِ واقعي مخالف نيستم؛ ولي اين جمهوري كه مي‏خواهند به ما تحميل كنند بنا به اراده ملّت نيست، بلكه انگليسي‏ها مي‏خواهند به ملت ايران تحميل كنند و رژيم حكومتي را كه صددرصد دست نشانده و تحت اراده خود آنها باشد در ايران برقرار سازند. اگر واقعا نامزد و كانديداي جمهوري، فردي آزادي‏خواه و ملي بود حتما با او موافقت مي‏كردم و از هيچ نوع كمك و مساعده با او دريغ نمي‏نمودم».

مدرّس و استيضاح رضاخان
 

مدرّس پس از شكست طرح جمهوري رضاخاني هم‏چنان با فزون‏خواهي و برنامه‏هاي غير قانوني رضاخان مقابله مي‏كرد. در هفتم مرداد 1303 مدرّس و گروهي از هم‏فكرانش دولت سردار سپه را به اين دلايل استيضاح كردند:
1. سوء سياست؛
2. اقدام بر ضد قانون اساسي و حكومت مشروطه و توهين به مجلس شوراي ملي؛
3. تحويل ندادن اموال مقصرين و غيره به خزانه دولت.
هفدهم مرداد 1303، روز بررسي استيضاح، صحن مجلس شاهد درگيري سردار سپه و هوادارانش، با مدرّس و شمارِ اندك استيضاح‏كنندگان بود. رضاخان علي‏رغم آن‏كه طرف‏دارانش در مجلس، اكثريت داشتند، به شدت از استيضاح هراسناك بود؛ چرا كه سيدحسن مدرّس رهبر استيضاح‏كنندگان بود و با قدرت كلام و شجاعتي كه داشت ضمن تسلّط كامل بر مجلس، رفتارهاي غيرقانوني وي را افشا مي‏ساخت. نقل شده است در لحظه ورود مدرّس به مجلس، هواداران سردارسپه شعار «مرده باد مدرّس!» سردادند و مدرّس در حضور رضاخان فرياد زد «زنده باد مدرّس!» «مرده باد سردار سپه!» رضاخان خشمگينانه گلوي مدرّس را فشرد و فرياد برآورد: «آخر تو از جان من چه مي‏خواهي؟» مدرّس با لهجه اصفهاني گفت: «مي‏خواهم كه تو نباشي!»

مدرّس و ترميم كابينه
 

از جمله سياست‏هاي رضاخان در مقابل مدرّس اين بود كه هرگاه چاره‏اي جز اطاعت از مدرّس نداشت به‏طور موقّت هم كه شده بود خود را تسليم مدرّس مي‏كرد؛ براي مثال مي‏توان به اين نمونه اشاره كرد كه برطبق توافقي كه بين سردارسپه و مدرّس واقع شد، سردارسپه قبول كرد كه طبق پيشنهاد مدرّس، نصرت‏الدوله وزير ماليه و قوام‏الدوله وزير داخله شود.

زمينه‏سازي تغيير سلطنت به سود رضاخان
 

از جمله اقداماتي كه رضاخان براي فراهم كردن زمينه تغيير سلطنت انجام داد، ايجاد قحطي مصنوعي از طريق كاهش سهميّه آرد نانوايي‏ها بود. بدين ترتيب بلواي بزرگي در تهران به وجود آمد كه رضاخان با آن براي زمينه‏سازي تغيير سلطنت به چند چيز دست مي‏يافت. اين اهداف عبارت بودند از:
1. انصراف احمدشاه از مراجعت به ايران، كه اين اتفاق به‏وقوع پيوست؛
2. سرگرم نمودن مردم به قضيه كمبود نان و بي‏توجّهي آنان نسبت به سياست و حوادث در شُرف وقوع؛
3. وانمود كردن اين مطلب به مردم كه عامل تمام اين بدبختي‏ها، مجلس و دولت تحت اختيار سلطنت قاجاريه مي‏باشد و در نتيجه مردم در زمان تغيير سلطنت واكنش چشم‏گيري از خود نشان ندهند.
در اين اوضاع و احوال از آن‏جا كه مرحوم مدرّس كاملاً از نيّت پليد رضاخان آگاه بود، با حالت كسالتي كه داشت، در مجلس حاضر شد و با ايراد سخنراني خواستار حلِ مشكل ارزاق مردم و كشف حقيقت اين بلوا شد. هم‏چنين با حضور در خارج از مجلس ضمن هم‏دردي با مردم آنها را به آرامش دعوت كرد و بدين وسيله مانع تحقق سريع اهداف رضاخان شد.

علّت مخالفت مدرّس با تغيير سلطنت
 

اگرچه مدرّس در مورد احمدشاه و ولي‏عهد او، محمدحسن ميرزا، نظر مساعدي نداشت، ولي از آن‏جا كه مصالح كشور ايجاب مي‏كرد با خلع قاجاريان از سلطنت مخالفت مي‏كرد. به عقيده مدرّس هدف انگلستان از طراحي برنامه تغييرحكومت ايران، محو موجوديت اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي ملت ايران و تصاحب ثروت و منابع ملي ايران از طريق روش‏هاي جديد بود. مدرّس پيدايش حكومت پهلوي را معادل از دست رفتن همه‏چيز ايران مي‏دانست. بنابراين نزاع مدرّس با سردار سپه فراتر از دعواي قاجاريان و پهلوي بر سر تاج و تخت شاهي بود. مدرّس در جايي خطاب به علماي اصفهان مي‏گويد: «اختلاف من با رضاخان بر سر كلاه و عمامه و اين مسائل جزئي از قبيل نظام اجباري نيست من در حقيقت با سياست انگلستان كه رضاخان را عامل اجراي مقاصد استعماري خود در ايران قرار داده، مخالفم، من با سياست‏هايي كه آزادي و استقلال ملت ايران و جهان اسلام را تهديد مي‏كند، مبارزه مي‏كنم. راه و هدف خود را مي‏شناسم. در اين مبارزه هم پشت‏سر خود را نگاه نمي‏كنم».

مدرّس در دوره ششم مجلس
 

مدرّس پس از انتقال سلطنت به رضاخان نه منزوي گرديد و نه دست از مبارزه برداشت؛ بلكه مُجدّانه كوشيد تا مانع قوام و ثبات حاكميت رژيم پهلوي شود. سرانجام، مدرّس به رغم مشكلات و موانعي كه رضاخان براي جلوگيري از ورود مخالفانش به مجلس ايجاد كرده بود، به عنوان نفر اول انتخابات تهران وارد مجلس گرديد. علاوه بر خود او حدود هشت نفر از ياران مدرّس نيز موفق شدند در اين دوره به مجلس راه يابند. او هميشه مردم و منافع عمومي را بر خود مقدّم مي‏داشت و مراقب بود تا امتيازي به بيگانگان داده نشود. جزييات برنامه‏ها و لوايح اقتصادي را به دقت بررسي مي‏كرد تا مبادا منافع ملي آسيب ببيند و اصرار داشت موافقت‏نامه‏هاي اقتصادي ايران با كشورهاي خارجي پس از تأييد مجلس شوراي ملي، به اجرا گذاشته شود. وي با دقت و تيزبيني، جزئيات بودجه سالانه و طرح‏هاي دولت را بررسي مي‏كرد تا از سوء استفاده و اسراف جلوگيري شود.

ترور مدرّس
 

روز هفتم آبان 1305، مدرس در راه مدرسه سپهسالار مورد حمله مسلحانه چند نفر از عوامل رضاخان قرار مي‏گيرد و چند گلوله به ناحيه دست و كتف او اصابت مي‏كند. رضاخان در آن ايام جهت ردّ گم كردن در مازندران بود و با تلگراف از مدرّس احوال‏پرسي مي‏كند و مدرّس در پاسخ او مي‏گويد: «به كوري چشم دشمنان نمرده‏ام و هنوز زنده‏ام». ترور مدرّس انعكاس وسيعي در ميان مردم برجاي گذاشت و نمايندگان مجلس در دو جلسه به بررسي اين موضوع پرداختند. دوستان اندك مدرّس در مجلس سوء قصد به مدرّس را اقدامي صرفا سياسي معرفي كردند و به ايما و اشاره، دولت و شخص رضاخان را در ماجرا دخيل دانستند.

جلوگيري از ورود مدرس به مجلس هفتم
 

وقتي انتخابات هفتمين دوره مجلس شوراي ملي به پايان رسيد، حتي يك رأي هم از صندوق به نام مدرّس بيرون نيامد و مدرّس آن جمله معروف را بيان كرد كه «اگر هيچ كس از مردم تهران به من رأي نداده باشند، ولي خودم كه يك رأي به خودم دادم، پس اين يك رأي كه به نام مدرّس در صندوق بود چه شد و چرا خوانده نشد؟» رضاخان به اين هم اكتفا نكرد و با تهديد به مدرّس از او خواست از سياست دوري كند. مدرّس در جواب گفت: «من وظيفه انساني و شرعي خويش را دخالت در سياست و مبارزه در راه آزادي مي‏دانم و به هيچ عنوان دست از سياست بر نمي‏دارم و هركجا باشم همين است و بس».

تبعيد مدرّس
 

شامگاه 16 مهرماه 1307، دو روز پس از افتتاح هفتمين دوره مجلس شوراي ملي، مأموران نظميه وحشيانه به منزل مدرّس هجوم بردند. محمد درگاهي، رئيس نظميه، و همراهانش با ضرب و جرحِ مدرّس و فرزندانش، وي را شبانه از تهران خارج كردند و به سمت مشهد بردند. ابتدا ايشان را چند روزي در يكي از دهات مشهد زنداني كردند و پس از آن او را به شهر خواف بردند و در وسط پادگان نظامي شهر سكونت دادند. دوران حبس شهيد مدرّس در خواف، نه سال طول كشيد. در دوره اقامت اجباري مدرّس در خواف، رضاخان دو بار، سپهبد امان اللّه جهانباني را به ديدن او مي‏فرستد و به سيد پيغام مي‏دهد كه اگر از سياست و دخالت در امور دولتي دست بردارد و تنها به مسائل مذهبي و امور شرعي بپردازد، او را آزاد خواهد گذاشت. رضاخان حتي پيشنهاد كرده بود كه مدرّس توليت آستان قدس رضوي را بپذيرد، يا به عراق برود و در آن‏جا با خيال راحت بقيه عمر خويش را به عبادت و تحصيل و تدريس بگذراند. ولي مدرّس حاضر به سازش با او نشد و در نهايت، شهادت در راه خدا را بر زندگي آسوده ترجيح داد.

شهادت
 

رضاشاه در سال 1316 تصميم مي‏گيرد كه مدرّس را به قتل برساند. (دستور قتل به رئيس شهرباني خواف ابلاغ مي‏گردد. اما وي از انجام اين كار طفره مي‏رود. لذا مدرّس را به كاشمر منتقل مي‏كنند. رئيس شهرباني كاشمر نيز از اجراي دستور قتل مدرّس خودداري مي‏نمايد و مجبور به ترك پست خود مي‏گردد. سرانجام ميرزا كاظم جهانسوزي، افسر شهرباني، به اتفاق دو مأمور ديگر شهرباني از مشهد به كاشمر رفتند و در 26 رمضان 1357ق (برابر با دهم آذرماه 1316) آيت اللّه سيدحسن مدرّس در حال افطار، ابتدا مسموم كردند و پس از آن‏كه متوجه شدند كه سم در او اثر نكرده با انداختن عمامه بر گردنش در حال ركوع نماز وي را به شهادت مي‏رسانند. يادش گرامي و راهش پر رهرو باد.
منابع :
1. حسين مكي، تاريخ بيست ساله ايران، ج 3؛
2. حسين مكي، مدرس، قهرمان آزادي، ج 2؛
3. دكتر سيدجلال الدين مدني، تاريخ سياسي معاصر ايران، ج 1؛
4. مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، شهيد آيت اللّه سيّد حسن مدّرس به روايت اسناد زنده تاريخ؛
5. علي دواني، نهضت روحانيون ايران، ج 2؛
6. غلام‏رضا گلي زواره، داستان‏هاي مدرس؛
7. تاريخ معاصر، سال سوم دبيرستان، رشته رياضي؛
8. علي ثقفي، انديشه جاويد؛
9. مركز پژوهش‏هاي اسلامي صدا و سيما، ستاره مجلس (ويژه نامه شهيد مدرّس)؛
10. منوچهر كديور، اصلاح‏طلبان ناكام؛
11. «تاريخ ايران و جهان در قرن بيست»، روزنامه ايران؛
12. سيد صدرالدين طاهري، بررسي تحليلي از زندگي سياسي مدرس.

* ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : sm1372



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.